1403/07/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/حجية خبر الواحد /آیه نبأ در حجیت خبرواحد
بحث در دلالت آیه کریمه ﴿إن جائکم فاسق بنبإ فتبیّنوا﴾ بر حجیت خبرواحد یعنی خبرعادل بود. از راه مفهوم وصف با تقریباتی که بیان شد گفته شده است که این آیه کریمه دال است بر مفهوم و به نظر ما تقریب سومی که عرض شد آن تقریب تام است فلذا این آیه کریمه دال است بر مفهوم. و همچنین تقریب چهارمی که مرحوم اصفهانی فرموده بودند. بنابراین میشود با این آیه استدلال کرد برای حجیت خبر عادل الّااینکه در مقام اشکالی شده است.
گفتند نمیشود که ملتزم شد که این آیه مفهوم دارد. زیرا لازمه مفهوم داشتن این آیه این است که اگر غیرفاسق خبر آورد باید تبیّن نشود و پذیرفته بشود. مفهومش این میشود که إن لم یجیء الفاسق بنبإ فلا تبیّنوا اگر فاسق خبر نیاورد تبیّن نکنید. یعنی آن را بپذیرید. فرمودند این مفهوم را نمیتوانیم بپذیریم چون معنایش این است که هر کسی که غیر فاسق بود اعم از اینکه عادل باشد، بچه باشد، مجنون باشد چون اینها فاسق نیستند و البته عادل هم نیستند ولی مفهوم آیه شامل اینها میشود. اگر فاسق خبر نیاورد باید پذیرفته بشود مثلا دیوانه ای یا کودکی پنج ساله یا هفت ساله خبری آورد باید پذیرفته بشود. روایتی از امام نقل کرد یا شهادتی در جایی دادند باید پذیرفته بشود. بنابراین این آیه کریمه مفهومش قابل التزام نیست چون ما یقین داریم که مفهوم شاکمل مواردی میشود که آن موارد قابل التزام نیست. پس خلاصه اشکال این است که مفهوم وصف را هم اگر بپذیریم و قائل بشویم که این آیه کریمه هم مفهوم دارد ولی این مفهوم قابل التزام نیست بخاطر اینکه مجنون هم میشود زیرا غیر فاسق است و شامل کودکان هم میشود، آنها که فاسق نیستند. شامل آنهایی که فاسق نیستند ولی عادل هم نیستند هم میشود. این اشکال فقط شامل مفهوم وصف نیست و در مفهوم شرط هم می آید. اگر کسی قائل بشود که مفهوم شرط دال است بر اینکه خبر غیر فاسق حجت است، آنجا هم این اشکال می آید. خبر غیر فاسق شامل مواردی است که قابل التزام به حجیت نمی باشد.
از این اشکال سه تا جواب داده شده است.
جواب اول این است که ما ملتزم نیستیم که واسطه ای بین عادل و فاسق است. هر که غیر فاسق است میشود عادل. اگر عادل نبود میشود فاسق. بیان ذالک چنانچه مرحوم بحرالعلوم فرموده است: محققین نظرشان این است که واسطه ای بین عادل و فاسق نیست. عبارت مرحوم بحرالعلوم این است: ذهب أکثر المحققین الی نفی الواسطه بین العادل و الفاسق. اکثر محققین میفرمایند که واسطه ای بین عادل و فاسق نیست. و فرّعوا علیه خبر مجهول الحال. ولذا فرمودند مجهول الحال هم داخل فاسق میشود فلذا خبرش پذیرفته نمیشود. تفریع کردند بر این مطلب خبر مجهول الحال را. گفتند مجهول الحال عادل نیست پس میشود فاسق. فاسق که شد خبرش پذیرفته نمیشود. و إن ظنّ بعض من لاتحقیق له توسطه بینهما. ولو اینکه بعضی از کسانی که اهل تحقیق نیستند گفتند مجهول الحال واسطه است بین عادل و فاسق. یک حالت واسطه ای در نظر گرفتند و گفتند مجهول الحال بین این دوتا است پس نظر مرحوم بحرالعلوم و ایشان نسبت میدهند به خیلی ز محققین که همین نظر را دارند که واسطه ای بین عادل و فاسق نیست. اگر عادل نبود میشود فاسق. مجنون را ما جزء فاسقین میدانیم. بچه ای که حرفش شنیده نمیشود و شرع معتبر نمیداند آن هم داخل فاسق میشود. دیگر اشکال شما وارد نیست. ما واسطه قائل نشدیم که شما بفرمایید اینها هم غیر فاسق و هم غیر عادل هستند. اگر واسطه ای بین عادل و فاسق بود حرف شما درست بود اما واسطه ای نیست. ما عرض میکنیم اینها غیرعادل هستند اما غیر فاسق نیستند بلکه فاسق هستند. معنای فاسق را طوری میگیریم که شامل همه این موارد بشود. این بیان جواب اول.
عدالت و فسق امران وجودی و عدمی(نقیضین)
توضیح ذالک
ما اگر فسق را عدمی بگیریم و عدالت را وجودی بگیریم. بگوییم عدالت ملکه ای است که انسان با آن ملکه توانایی پیدا میکند و مقتدر میشود بر فعل واجبات و ترک محرمات. مشهور میگوید عدالت ملکه ای است که انسان با آن ملکه توانایی فعل واجبات را دارد. واجبات را انجام میدهد و از محرمات اجتناب میکند. عدالت یک معنای وجودی است که بادی ملکه ای در وجود انسان باشد. فسق عدم این است. آیا بین وجود و عدم واسطه است؟ واسطه نیست والا ارتفاع نقیضین پیش می آید. یا وجود است یا عدم، یا زید است یا لازید. نمیشود که نه زید باشد نه لازید. این ارتفاع نقیضین است و محال. پس عدالت را امر وجودی میگیریم. همان ملکه ای که در انسان ایجاد میشود که با آن انسان واجبات را انجام میدهد و واجبات را ترک میکند. فسق هم عدم آن ملکه است. اگر کسی آن ملکه را دارد عادل است و اگر ملکه را ندارد میشود فاسق. حالا بچه باشد یا مجنون باشد یا تازه بالغ شده است و وضعش مشخص نیست میگوییم این اقا هنوز ملکه را پیدا نکرده است پس فاسق است. چون فاسق را به معنای عدم العدل میگیریم. پس اگر یکی از دو مقوله را وجودی بگیریم و دیگری را عدمی بگیریم لامحاله باید قائل بشویم که واسطه نیست. چون بین الوجود والعدم واسطه ای نیست والا لازم می آید ارتفاع نقیضین. یا بفرمایید عدالت را حسن ظاهر بگیریم. باز هم عدالت میشود امر وجودی. و فسق را عدم آن بگیریم. هرجا آن حسن ظاهری که در شرع تعریف شده است مثلا نماز بخواند و آشکارا دروغ نگوید و خمر نخورد این میشود عادل و کسی که این حسن ظاهر را ندارد میشود فاسق. بنابراین اگر ما یکی را وجودی گرفتیم و یکی را عدمی گرفتیم همین فرمایش مرحوم بحر العلوم درست میشود. بین الفسق و العداله واسطه ای نداریم. پس این اشکال هم وارد نخواهد بود. یا داخل عادل است آن شخصی که شما میفرمایید یا داخل فاسق است. فاسق باشد خبرش پذیرفته نیست و اگر عادل باشد خبرش پذیرفته خواهد شد.
اما اگر هر دو تا را امر وجودی بگیریم. مثلا بگوییم که عدالت همان ملکه ای است که انسان با آن ملکه واجبات را انجام میدهد و محرمات را ترک میکند. و فسق هم ملکه ای است که انسان را وادار میکند به فعل محرمات. ملکه انجام محرمات را داشته باشد. آن هم ملکه بگیریم. اگر هر دوتا را ملکه گرفتیم آن موقع البته واسطه پیدا میشود. چون دوتا امر وجودی هستند. ملکه عدالت را پیدا نکرده است و ملکه فسق را هم ندارد که هر وقت یک حرامی دید فوری برود سراغ حرام. نه ملکه فسق را دارد و نه ملکه عدالت را دارد، در این صورت واسطه پیدا میشود. بنابراین ما باید ببینیم در باب عدالت و فسق قائل هستیم که یکی امر وجودی و دیگری عدمی است که در این صورت واسطه نخواهد بود. اما اگر هر دوتا را امر وجودی گرفتیم آن وقت واسطه پیدا خواهد شد. پس ما هم قائل هستیم که یکی امر وجودی است و دیگری امر عدمی است. عبارت مرحوم نراقی که میفرماید آیا واسطه داردیا ندارد، ایشان قائل میشوند که اینجا واسطه است برخلاف نظر بحرالعلوم. میفرماید التحقیق أنّ الفسق إن فسّر بمایخالف العداله_ اگر فسق را اینطوری معنا کنیم که آنچیزی است که ضد عدالت باشد و نقیض عدالت باشد و عدمی باشد_ فلاواسطه بینهما_ دیگر واسطه نخواهد بود_ اگر فسق را عدم العدل گرفتیم واسطه نخواهد بود. لکون التقابل بالوجود و العدم_ زیرا تقابل وجود و عدم میشود و بین وجود و عدم هم واسطه نیست_ و إن فسّرت بالخروج عن طاعه الله_ امر وجودی بگیریم فسق را بگوییم و این است که شخص خارج بشود از اطاعت خدا_ و ارتکاب الکبائر و اصرار علی الصغائر أو بملکه ذلک_ ملکه این ها را داشته باشد که مرتکب کبیره بشود ولو اینکه ملکه اش هست ولی توانایی گناه را ندارد یا حرام فعلا جور نشده است یا بخاطر دواعی نفسانی فعلا مرتکب نشده است ولی ملکه فسق را دارد_ فعلی القول بکون العداله ملکه_ از آن طرف هم عدالت را ملکه بدانیم_ ففاقد الملکتین المجتنب عن الذنوب_ آنکه ملکه فسق را ندارد و ملکه عدالت را هم ندارد ولی گناه هم نکرده است المجتنب عن الذنوب هست ولی هیچ کدام از دو ملکه را ندارد واسطه بینهما_ چنین شخصی واسطه است بین فاسق و عادل چون هر دوتا را وجودی گرفتیم. اما و کذا علی القول بحسن الظاهر _ اگر عدالت را حسن ظاهر بدانیم باز هم امر وجودی است و واسطه پیدا میشود. آن حسن ظاهر در این آقا هنوز پیدا نشده است و مرتکب گناه هم نشده پس میشود واسطه. ایشان در آخر میفرماید ما فسق را به معنای وجودی که همان ارتکاب کبائر یا ملکه ارتکاب کبار بود میدانیم فلذا قائل به واسطه میشود. برخلاف مرحوم بحر العلوم که ایشان فرمودند واسطه ندارد. جواب اول روشن شد که ما قائل به واسطه نمیشویم چنانکه محققین هم قائل به این معنا هستند و بر این اساس دیگر اشکال شما وارد نخواهد بود. این مواردی که ذکر کردید من صبی أو مجنون اینها داخل فاسق میشوند چون معنای وجودی عادل در اینها پیدا نشده است پس میشوند فاسق و خبرشان پذیرفته نخواهد شد.
شاگرد: در بعضی از روایات نهی شده است از معاشرت با فسّاق اگر ما اکثر را فاسق بدانیم طبقه تعریفی که عدالت ملکه است تالی فاسدهای جدی در زندگی دارد.
استاد: آن روایات قرائن دارند که مراد از فسق آن است که شرب خمر میکند و از این موارد که در روایات هم ذکر شده است. و آنها هر فاسقی را نمیگویند. طبق موازین علمی میگوید عدالت ملکه است و فسق هم طبق بیانی که مرحوم بحرالعلوم فرمودند عدم آن عدالت است. اگر بق این میزان علمی برویم ناچار هستیم شخصی که بالغ شده و هنوز وضعش مشخص نیست که ملکه عدالت پیدا کرده است یا نه، در تنصیف فاسقین قرار میگیرد.
شاگرد: اشکال کلام مرحوم نراقی که فرمودند واسطه داریم بین عادل و فاسق چیست؟
استاد: آن بحثش در جای دیگر است. مشهور قائل به عدم واسطه هستند ولی متأخرین قائل به واسطه هستند. بحث مبنایی است. اگر کسی مبنای مرحوم بحرالعلوم را بپذیرد باید ملتزم بشود در مواردی که مجهول الحال هستند داخل در فاسق هستند فلذا خبرش را قبول نمیکنیم. این جواب اول طبق مبنای اکثر المحققین که گفتند واسطه در کار نیست.
شاگرد: مبنای حضرتعالی در عدالت و فسق چیشت؟
استاد: این بحث را در بحث اجتهاد و تقلید انجام دادیم. و منتشر شده است. الان دقیق خاطرم نیست که این بحث واسطه را مطرح کردیم یا نه ولی مفصلا بحث عدالت و فسق را مطرح کردیم در اجتهاد و تقلید ولی نظر مرحوم نراقی ممکن است کسی بگوید قابل دفاع تر است که فرمودند این آقا لایسمّی فاسقا و لا عادلا. با توجه به اینکه در فسق و عدل حقیقت شرعیه در کار نیست و وقتی حقیقت شرعیه در کار نباشد برمیگردیم به حقیقت عرفیه. عرف به این آقا نمیگویند: جاء الفاسق. هنوز عدالتش ثابت نشده است نمیگویند این آقا فاسق است. عرف هم به کسی فاسق میگوید مرتک بشود گناه را یا اظهار بدارد و بدانیم که این آقا درصدد ارتکاب است هرجچند هنوز موقعیت گناه برایش پیدا نشده است. این جواب اول مبنایی است.
میپذیریم که واسطه است و این مواردی که شما گفتید مفهوم شامل اینها میشود. خبر مجنون و خبر صبیّ را مفهوم شاملشان میشود و باید طبق مفهوم آیه خبر اینها پذیرفته بشود. اینها فاسق نیستند و مفهوم آیه هم گفته است اگر غیر فاسق خبر آورد تبیّن نکن. و اینها هم که فاسق نیستند بنابر قول به وجود واسطه بین عادل و فاسق. پس طبق مفهوم آیه نبأ خبر اینها باید پذیرفته بشود. جوابش این است که این مفهوم عام است و تخصیص و تقیید خورده است. چه اشکالی دارد که مفهوم بگوید هر غیر فاسقی خبرش پذیرفته بشود بعد دلیل بیاید که این غیرفاسق ها اگر صغیر باشد و مجنون باشد خبر شان پذیرفته نمیشود با اینکه غیر فاسق هستند. این میشود از باب تخصیص عام یا تقیید مطلق. مثالش در موارد دیگر هم هست. إذا بلغ الماء قدر کرّ لم ینجّسه شیء مفهومش این است که إذا لم یبلغ الماء قدر کرّ ینجّسه الشیء. اگر ماء قدر کر نبود نجس او را به محض ملاقات آنجس میکند. ولی تخصیص خورده است در آب مطر آب باران با اینکه قلیل است و لم یبلغ قدر کر ولی لا ینجِسه الشیء. طبق مفهوم باید بگوییم ینجِسه ولی میگویند تخصیص خورده است در آب مطر. یا در آب جاری ولو اینکه به قدر کر هم نرسد باز میگوییم لاینجّسه الشیء با اینکه مفهوم میگوید ینجّسه الشیء. بنابراین بپذیریم که اینجا مفهوم شامل صبی و مجنون میشود ولی شمولش باعموم یا بالاطلاق است که در اینجا مخصّص آمده است. گفته باید شاهد و بیّنه کبیر باشد. مخبر باید عاقل باشد. بنابراین طبق آن ادله این مفهوم تخصیص میخورد. این هم جواب دوم.
فرمودند که اصلا مفهوم آیه منصرف از مواردی مثل مجنون و صبیّ و اینها است. این آیه کریمه در موردی میفرماید که تبیّن کنید یا مفهومش میگوید تبین نکنید که عقلاء به آن خبر فی حد نفسه اعتناء میکنند. عقلا اصلا به خبر مجنون اعتنا نمیکنند. آنجایی که قابل اعتنا است میفرماید اگر فاسق بود اعتنا نکنید و تبیّن کنید. و اگر فاسق نبود تبیّن لازم نیست. اما اگر جایی بود که اصلا عقلا به آن خبر اعتنایی نمیکنند آنجا تخصّصا خارج است و اصلا آیه شامل آنجا نمیشود.
پس بنابراین طبق این سه تا جواب این اشکال رفع میشود. پس هم اشکال رفع شد و هم دلالت بر اساس مفهوم وصف را ما پذیرفتیم به آن بیان سوم و چهارم از مرحوم شهید صدر و از مرحوم اصفهانی. پس دلالت این آیه کریمه بر اعتبار خبر واحد عادل تام است.
شاگرد: آنجا که اخبار بچه باشد ولی خوف خطر جانی باشد آیا عقلا اعتنا نمیکنند؟
استاد: در آنجا که صرف احتمال منجز است آنجا عقل به کمک میرسد. نه بما هو اخبار قابل احتجاج است. عقل میگوید احتمال خبر عظیم را شما به آن توجه کنید. بما هو خبر نیست. فلذا شما تفکیک قائل میشوید اگر یکجایی بود که ضرر عظیمی در کار نیست مثلا خبر داده است از نجاست و اینکه فلانی فلانی را زده است. اینجا هیچ خطر عظیمی انسان و جامعه را تهدید نمیکند. اینجاها میگوییم حجت نیست. پس معلوم میشود بما هم خبر حجت نیست. احتمال میتواند سخن صبی باشد یا پریدن یک پرنده ای باشد. مثلا یک ماری خطرش متوجه این لانه است. آن به جهت اعتبار نیست بلکه به جهت این است که خود احتمال منجز است در برخی موارد. عقل حکم میکند به دفع ضرر محتمل اگر ضرر مهمی باشد. بنابراین این بیان راجع به مفهوم وصف.
ان شاء الله میخواهیم وارد بشویم به استدلال به مفهوم شرط در آیه شریفه بر حجیت خبر واحد. فرمودند که اینجا تبیّن را شارع منوط کرده است به اینکه فاسق خبر را بیاورد. ﴿إن جائکم فاسق بنبإ فتبیّنوا﴾ فتبیّنوا جزاء است. وجوب تبیّن را منوط کرده است به اتیان فاسق بهخبر. ینتفی الجزاء عند انتفاء الشرط. این جزاء وجوب تبیّن منتفی میشود عند انتفاء الشرط. اگر فاسق اتیان نکرد پس وجوب تبیّن هم نیست. ایین بیان را فرمودند. در همه جملات شرطیه ما این معنا را داریم که اگر یک حکمی منوط شده است به شرطی. یعنی موضوع است و شرط است و حکم است. سه چیز است. حکم منوط شده است به شرط. اگر این موضوع این شرط را داشته باشد این حکم بر آن بار میشود. مانحن فیه هم همینطور است. موضوع نبأ است و شرط مجیء الفاسق است و حکم تبیّن است. تبیّن منوط شده است بر شرط که همان مجیأ الفاسق است. که اگر مجیء الفاسق بود بایداین نبأ تبیّن بشود و بر این موضوع این حکم بار است. فیدل الآیه الکریمه علی انتفاء الحکم عند انتفاء شرطه. به دلالت مفهوم شرط. توضیح این مطلب را ان شاء الله عرض میکنیم.