1403/07/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/حجية خبر الواحد /تمسک به آیه نبأ در حجیت خبرواحد
بحث در وجوهی بود که قائلین به حجیت خبرواحد به آن تمسک کردند.
﴿یا ایها الّذین ءامنوا إن جائکم فاسق بنبإ فتبیّنوا أن تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فهلتم نادمین﴾ در سوره حجرات است. به این آیه کریمه هم از جهت مفهوم وصف استدلال شده است و هم از جهت مفهوم شرط. عرض کردیم بحث مفهوم وصف را مقدم میکنیم به جهت اینکه مختصر است نسبت به بحث مفهوم شرط. چندتا تقریب بود که چگونه به مفهوم وصف استدلال کنیم. تقریب اول را با جوابش عرض کردیم.
تقریب دوم تقریبی است که مرحوم نائینی و قبل از ایشان مرحوم شیخ بیان فرمودند. آن تقریب خلاصه اش این است که میفرمایند اگر در یک شیء دوتاوصف باشد. یک وصف ذاتی و یک وصف عرضی و بعد آن وصف ذاتی علت حکم باشد، چون وصف ذاتی مقدم است عرف آن حکم را نسبت میدهند به وصف ذاتی نه به وصف عرضی. مثلا مرحوم نائینی مثال میزند و میگوید اگر هر انسانی به جهت اینکه انسان است این وجوب اکرام دارد. اینجا اگر بگویند اکرم العالم این از نظر عرفی درست نیست. میگویند اکرم الانسان زیرا بنا این است که انسانیت کافی است برای وجوب اکرام. پس هرجایی که دوتا وصف باشد یک وصف ذاتی و یک وصف عرضی آنجا آن حکم نسبت داده بشود به ذاتی ، اگر آن وصف ذاتی علت است برای حکم به آن اولی که ذاتی است نسبت میدهند نه به دومی که عرضی است. مثال عرض کردیم که یک میته ای است که یک قطره خون روی آن افتاده است. اینجا بگویند این میته را نخور بخاطر اینکه یک قطره خون روی آن افتاده است. میگویند میته است دیگر، وقتی وصف ذاتی است میگویند لا تأکل المیته نمیگویند لا تاکل المیته الّتی اصاب بها دم. این وصف را نمیگویند زیرا قبلا علت حکم در این وجوب دارد و این از نظر بیان اگر علت ذاتی است به آن علت عرضی نوبت نمیرسد. در مانحن ﴿فیه إن جائکم فاسق بنبإ فتبیّنوا﴾ این نازل شده است درمورد ولید، ولید دوتا وصف داشت یکی اینکه خبرش خبر واحد بود و دوم اینکه این خبرش خبر فاسق بوده است. اگر این خبرواحد بودن علت تبیّن است دیگر نوبت نمیرسد که این تبیّن را نسبت بدهند نسبت به وصف فسقش. این بیان مرحوم نائینی رضوان الله علیه. پس اینکه آیه شریفه آمده است این را نسبت داده است به فاسق پس معلوم میشود خبر بما هو خبر علت تبیّن نیست بلکه خبر به وصف کذب علت تبیّن است. این بیانی است که مرحوم نائینی در مقام فرمودند. از این بیان چندتا جواب داده شده است.
جواب اول این است که این بیانی که شما فرمودید که اینجا مناسبت عرفی اقتضاء میکنید که این حکم را نسبت بدهند به آن علت ذاتی، این درست است. اما در صورتی که نسبت دادن این به آن وصف عرضی حکمتی نداشته باشد. اگر شارع میخواهد این علت عرضی را بخاطر یک حکمتی این علت عرضی را بفرماید اینجا اشکالی ندارد و از نظر عرفی مستهجن نیست. جواب اول این است که فرمایش شما را میپذیریم اما در صورتی که اتیان وصف عرضی یک حکمتی داشته باشد هیچ اشکالی ندارد. اما اگر بیان وصف عرضی هیچ حکمتی ندارد در آن صورت باید همان وصف ذاتی را بگویند چون آن علیّتش اقدم است. و در مانحن فیه بیان وصف عرضی حکمت دارد. شارع متعال خواسته است که فسق این ولید را برای مردم روشن کند. یعنی درست است که این علت حکم همان خبرواحد بودن است. همان وصف ذاتی است و فسق در آن دخیل نیست و نسبت حکم به فسق حکمتش این است که وجود این وصف عرضی را در ولید به مردم نمایان بفرماید. برای اینکه ولید را بعدا کاندیدای مقامات دیگری نکنند. چنانکه مع الأسف بعد از وفات پیامبر اکرم این را کاندیدای مقام ولایت عراق کردند و از طرف خلیفه سوم والی عراق شد. همان شخصیتی که نماز صبح را چند رکعت خوانده بود به او که گفتند چرا؟ گفت اگر کم هست بیشتر بخوانم.مست بوده است. علی علیه السلام به این بخاطر شرب خمر شلاق زده است. آیه میخواسته برای مسلمانان اتمام حجت بکند که این فاسق است. این آدم را بعدا سمت های بالایی ندهند. بنابراین این که وصف ذاتی را موضوع قرار نداده است حکمت دارد و دیگر اینجا استهجانی درکار نیست چون یک مطلب دیگری از آیه کریمه می فهمند. نقض میکند قول عامّه را که میگویند همه صحابه عدول هستند. آنها رجال شان تا صحابه است به صحابه که میرسند سند دیگر آنجا بررسی نمیکنند. این آیه نقض میکند این را. إن جائکم فاسق بنبإ این آیه متفق علیه است که در مورد ولید است و آیه میفرماید فاسق بوده است.
جواب دوم این است که ما می پذیریم اینجا که بجای اینکه حکم را نسبت بدهد به وصف ذاتی که خبر واحد است، نسبت داده است به وصف عرضی که فسق است میفهمیم که فسق هم دخیل است و علت است برای حکم. همین مقدار را میفهمیم. اما اینکه جایگزین ندارد این را از کجا میفرمایید. ممکن است فسق نباشد ولی باز یک علت دیگری جایگزین این بشود. بنابراین میشود فسق نباشد و خبرعادل باشد ولی خبرعادل هم مثلا از جهت اینکه متعدد نیست و خبرواحد است شارع میفرماید آن هم باید بررسی بشود. پس اینکه میفرمایید اگر علت نبود آوردن این مستهجن است این را قبول میکنیم و میگوییم این علت حکم است اما اینکه علت منحصره است که بگوید اگر فسق نبود این حکم نیست. شما این را میخواهید بگویید که اگر فسق نبود تبیّن نیست، این اثبات میکند مدعای شما را که خبرعادل حجت است. چون آنجا فسق نیست پس باید بفرماید آیه مفهوم دارد. اگر فسق نبود تبیّن نیست. از آیه این را نمی فهمیم. از آیه این را میفهمیم که این علت است. الثبوت عند الثبوت را میفهمیم. نه الانتفاء عند الانتفاء را. آنچیزی که اثبات میکند مدعای شما را الثبوت عند الثبوت و علیّت نیست، بلکه علیّت انحصاریه است که مدعای شما را اثبات میکند. و علیّت انحصاریه از آوردن یک وصف فهمیده نمیشود. آن مقداری که فهمیده میشود همان علیّت است.
جواب سومی که در مقام گفته شده است گفتند در اینجا دوتا وصف است که هر دو عارض میشوند بر خبرو یکی از اوصاف خبرواحد بودن است و وصف دیگر خبر فاسق بودن است. پس هر دوتای اینها وصف ذاتی نیستند. هم واحد بودن وصف عرضی است و هم فسق بودن وصف عرضی است. پس این بیان شما که گفتید حالا که از وصف ذاتی اعراض شده و وصف عرضی موضوع قرار داده شده است میفهمیم که حکم دائر مدار این وصف عرضی است. عرض میکنیم که نه، اینجا چنین مطلبی نیست. اینجا وصف ذاتی خود نبأ و خبر است. و دوتا وصف عرضی است. یکی واحد بودن یک وصف عرضی است و فاسق بودن یک وصف عرضی دیگر است. استهجان دیگر اینجا نمی آید. استهجان جایی بود که از وصف ذاتی به وصف عرضی تنزّل بشود. ولی در اینجا دوتا وصف عرضی است یکی ذکر شده است و دیگری ذکر نشده است. بنابراین ممکن است آن هم دخیل باشد و آن هم دخیل باشد. حالا این را ذکر کردند ممکن است آن دیگری را هم بعدا در جای دیگری ذکر کنند. پس با این بیان میخواهند بگویند خبر واحد بودن هم یک وصف عرضی است و فسق هم یک وصف عرضی است و هر دوی آنها هم موضوع شان نبأ و خبر است. الّا اینکه این جواب محلّ اشکال است. آقای خویی ودیگران اشکال کردند بر این جواب و فرمودند:خبرواحد بودن اینجا به این معنا نیست که یک نفر خبر بیاورد نه دو نفر. اگر آنطوری بود فرمایش شما صحیح بود. یک نفر وصف عرضی است. یک نفر درمقابل دو نفر و سه نفر خبر واحد آوردن عرضی است. اینجا مراد از خبر واحد یعنی خود خبر. الخبر القابل للاتّصاف بالصّدق و الکذب. خبر واحد یعنی همان نبأ. خبری که ذاتا قابل اتصاف است به صدق و کذب و گاهی مانعی پیش میآید از این مثل آنجایی که تواتر باشد. والّا خبر فی حد ذاته قابلیت اتصاف دارد به صدق و کذب. اگر این را بفرمایید که که خبری که قابلیت صدق و کذب را دارد. این میشود وصف ذاتی. مراد از خبر واحد همین مقدار است. از این اعراض شده است به یک وصف دیگری که همان فسق است. پس بنابراین اینکه بفرمایید اینجا اعراض نشده است از وصف ذاتی به وصف عرضی، نه. اگر خبرواحد را در مقابل خبرمتعدد بگیرید آن هم میشود عرضی. ولی اینجا مراد از خبرواحد یعنی خبر فی حد نفسه است. ما لم یعرض علیه التواتر و قرائن علم آور. این خبر فی حد نفسه که قرائن علم آور برایش عارض نشده است از این اعراض شده است در آیه کریمه به یک وصف عرضی. آن وصف عرضی همان فسق است. به عبارت دیگر اینجا وصف نبأ حالت اقتضاء دارد یعنی علیّت دارد ولی در مرتبه اقتضاء است. الا اینکه یک مانعی پیش بیاید و اقتضاء را از بین ببرد. اقتضاء نسبت به تبیّن. اقتضاء نسبت به اینکه یحتمل الصدق و الکذب. خبر فی حد نفسه حالت اقتضاء را دارد الّا اینکه مانعی پیش بیاید مثلا متواتر باشد و قرینه علمیه ای پیش بیاید که اینجا علم آور است و نیاز به تبیّن نیست. پس خبر فی حد ذاته قابلیت صدق و کذب دارد و اقتضاء تبیّن را دارد. از این اعراض شده است و صفت فسق ذکر شده است در این آیه. و این بیان آن آقا هست که به بیبان مرحوم نائینی مستهجن است که این کار را بکند. اگر آن اقتضاء را دارد پس را آوردند و فسق را ذکر کردند. پس می فهمیم که فسق دخیل است. این بیان شان درست است ولی جواب همان جواب اول و دوم است که این اعراض وقتی قبیح است که حکمتی نباشد و حکمت اینجا بیان فسق آن شخصی است که آیه در مورد او نازل شده است. خداوند متعال میدانسته این شخص بعدا چه فساد و بلایی در امت اسلامی ایجاد میکند و ایجاد هم کرده است. این آیه آن جهت را میخواسته بیان کند. و ثانیا بپذیریم که فسق دخیل است ولی انحصار را نمیتوانیم از آیه بفهمیم.
بیان سوم برای استدلال به مفهوم وصف مطرح است. این بیان را مرحوم شهید صدر دارند.[1] میفرمایند که در آیه کریمه حکم تبیّن بار شده است بر فاسق. ما از شما میپرسیم آیا اگر عادل بود یعنی غیر فاسق بود آیا تبیّن لازم است یا نیست؟ اگر بفرمایید از این آیه میفهمیم که تبیّن در غیر فاسق یاهمان عادل لازم نیست فهو المطلوب، ما هم همین را میخواستیم. اما اگر بفرمایید از این آیه نمیفهمیم بلکه تبیّن در عادل هم واجب است. آنجا عرض میکنیم که تبیّن در عادل واجب است این از دو صورت خالی نیست. یا باید بفرمایید که به جهت اینکه عادل است خداوند تبیّن را در آنجا باز هم جعل فرموده است. یا بفرمایید بخاطر اینکه داخل در یک مفهوم عامی است و از آن جهت تبیّن لازم است. پس اگر بفرمایید در عادل تبیّن لازم نیست فهو المطلوب و اگر بفرمایید تبیّن لازم است یا از آن جهت که عادل است خداوند فرموده تبیّن کنید همانطور که فرموده فاسق را تبیّن کنید فرموده خبر عادل را هم تبیّن کنید. عدالت دخیل باشد در وجوب تبیّن. یا اینکه بفرمایید نه، بخاطر اینکه داخل در یک مفهوم عامی هست. و هر دوتای اینها باطل است. اگر بفرمایید به جهت اینکه عادل است خداوند جعل وجوب میکند این تناسب ندارد که عدالت منشأ بشود برای وجوب تبیّن. فسق مناسبت دارد اما اینکه عادل شد بگویید حالا که عادل شد تبیّن کنید این درست نیست. و اگر بفرمایید به جهت اینکه خبر هست و شامل عادل و غیر عادل است باید تبیّن کنید. میگوییم این هم باز خلاف اسناد تبیّن به فسق است. چون معنایش این است که فسق در آنجا قید زئدی است. پس اگر بفرمایید به جهت آن مفهوم عام واجب است تبیّن خبرعادل. اگر آن مفهوم عام باشد دیگر نباید بفرمایند خبر فاسق را تبیّن کنید زیرا دیگر فاسق دخلی ندارد. و این هم خلاف ظاهر است زیرا اصل در قیود احترازیت است. بیان کردیم که مفهوم وصف را این مقدار را همه قبول دارند الّا برخی از بزرگان که اشکال کردند ولی مشهور قبول دارند که اصل در قیود احترازیت است. بنابراین با این بیان میرسیم به اینکه خبر فاسق باید تبیّن بشود طبق منطوق آیه و خبر عادل تبیّن نمیخواهد طبق مفهوم آیه. وقتی تبیّن نخواستیم دیگر حتما باید قبول کنیم. نه اینکه تبیّن نکنیم و کلا رد کنیم زیرا آن میشود أسوء حالا از فاسق. یا آن بیانی که گفت در اینجا وجوب وجوب شرطی است یعنی عند العمل خبرفاسق راتبیّن ککنید. پس عند العمل خبر عادل تبیّن نخواهد داشت. این هم تقریب سوم. ان شاء الله جواب این وجه را در جلسه بعدی عرض میکنیم.