1403/07/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/حجية خبر الواحد /ادله نافین حجیت خبرواحد
بحث در ادله منکرین حجیت خبرواحد است. وجه سومی که برای عدم حجیت خبرواحد اقامه شده است تمسک به طوائفی از روایات است. در این روایات میفرماید روایاتی که از ما به شما میرسد اینها حجت نیستند مگر اینکه موافق کتاب باشند. اگر موافق کتاب نبودند حجت نیستند. یا در برخی روایات این تعبیر آمده است که اینا حجت نیستند. حجت هستند این روایات مگر اینکه مخالف کتاب باشند. در حقیقت این دسته روایات تخصیصی هستند بر ادله حجیت خبرواحد. یعنی ما یک سلسله ادله ای داریم که خبرواحد حجت است. فرض بفرمایید سیره عقلا که شرع هم امضا کرده سات یا آیه نبأ که بعدا ان شاء الله این بحث میآید. پس ما یک سلسله ادله ای داریم که خبرواحد حجت است فرض بفرمایید در موضوعات و احکام مطلقا حجت است. خبرواحد اگر خبرواحد عدل یا ثقه بود حجت است. در مقابل روایاتی داریم که میفرمایند خبرواحدی که در احکام وارد بشود اینها اگر مخالف کتاب بودند حجت نیستند. یا اگر موافق کتاب نبودند حجت نیستند. این قید در روایات آمده است. میفرمایند که این روایاتی که در اختیار ما است نوعا مخالف کتاب هستند چونکه مخصص عمومات کتاب هستند یا مقید اطلاقات کتاب اند. بنابراین اینها مخالف کتاب هستند. مخالفت گاهی به تباین است گاهی به عموم و خصوص مطلق است و گاهی به عموم و خصوص من وجه است. اینها مخالف کتاب اند بنابراین حجت نخواهند بود، طبق این روایاتی که میفرمایند روایاتی که مخالف کتاب اند حجت نیستند. یا آن روایاتی که میفرماید اگر موافق کتاب نباشند حجت نیستند یعنی اگر همین مطلبی که در این روایات وارد شده در کتاب هم وارد شده است حجت است ولی اگر در کتاب وارد نشده است میشود غیرموافق. حالا مخالف باشد یا نباشد. ولی همین که در کتاب وارد نشده است میشود غیر موافق. پس ما روایاتی داریم که میفرماید روایات مخالف کتاب حجت نیستند یا روایاتی داریم که میفرماید روایات غیر موافق کتاب حجت نیستند. و عمده روایاتی که در اختیار ما است مخالف کتاب هستد به جهت اینکه مخصص و یا مقید کتاب هستند یا حداقّل اینکه اگر مخالف نباشند موافق نیستند و داخل در این دسته دوم روایات هستند. بنابراین این مستدل استدلال کرده سات به دو طایفه از روایات برای اثبات عدم حجیت خبرواحد. کیفیت استدلالش این است که درست است ما یک ادله ای داریم که خبرواحد ثقه حجت است ولی در مقابل ما دو دسته روایات داریم که خبرواحدی که در احکام باشد و مخالف کتاب باشد حجت نیست. آن ادله میگفت هر خبرواحدی حجت است. آن میشود عام. این دلیل که میگوید خبرواحد مخالف کتاب حجت نیست میشود خاص. برای اینکه آن دلیل میگوید حجت است چه در موضوعات باشد مثلا شخص عادلی آمد گفت فلانی از دنیا رفته است خوب ما اموالش را تقسیم میکنیم و احکام موت را بر او جاری میکنیم. اینجا حجت است و مربوط به این روایات نیست. این روایات موضوعات را کار ندارد آن روایاتی را کار دارد که از ائمه نقل شده اند راجع به احکام. آن وقت آن قسمی که مخالف کتاب است یا آن قسمی که موافق کتاب نیست. میگویند ما میذیریم که یک سلسله ادله داریم که هر خبرواحدی حجت است و این هم شامل موضوعات میشود هم احکام میشود. حالا در محکمه دوتا شاهد لازم داریم آنجا میگذاریم کنار. گاهی یکنفر انسان ثقه میآید میگوید فلانی آمد یا مرد این پاک است آن نجس استاین ذبح شده و این ذبح نشده است. اینها همش موضوعات است و مربوط به دعاوی نیست که بگویید بیّنه لازم است. بیّنه را کاری نداریم. جایی را میگوییم که موضوعات است. ادله ای داریم که میگوید خبرواحد مطلقا حجت است چه در موضوعات و چه در احکام الّا اینکه ما در مقابل یک سلسله روایاتی داریم که در دو طایفه میگنجند. میگوید هر خبر واحدی که در احکام باشد و مخالف کتاب باشد حجت نیست. هر خبرواحدی که در احکام باشد و موافق کتاب نباشد حجت نیست. این دودسته مخصص اند نسبت به آن ادله حجیت خبرواحد. نتیجه تخصیص این میشود که خبرواحد در موضوعات حجت است اما در احکام اگر مخالف کتاب بود و یا موافق کتاب نبود حجت نیست. آن اخباری که در اختیار ما هستند نوعا مخالف کتاب هستند بخاطر اینکه مخصص کتاب اند یا مقیّد کتاب اند یا تعارض عموم و خصوص من وجه دارند یا اینکه حداقل مخالف نباشند موافق کتاب هم نیستند. موافقت یعنی همین مضمون در کتاب هم واقع بشود. اینطوری نیست که هر مضمونی که در روایت باشد در قرآن هم باشد. بنابراین براساس این دو دسته اغلب روایاتی که در اختیار ما است از حجیت ساقط میشود. این وجه استدلال است. آنوقت ما باید این دو دسته را ملاحظه کنیم و ببینیم چه جوابهایی میشود از این تقریب داد. دو دسته روایات است یک دسته راجع به مخالفت است میگوید روایاتی که در احکام است و مخالف کتاب است حجت نیست. یک دسته هم میگوید موافق کتاب نباشد حجت نیست. این دو دسته را روایاتش را میخوانیم.
دسته اول روایاتی است که میفرمایداگر موافق کتاب نباشد حجت نیست. این دسته معمولابه تنهایی نیامده است. یعنی در همین دسته هردو مطلب آمده است. که اگر موافق کتاب نباشد حجت نیست اگر مخالف کتاب باشد حجت نیست هردومعنا با هم آمده است.
روایت را مرحوم حر عاملی در باب نهم از ابواب صفات القاضی حدیث دهم است. محمدبن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن النوفلی عن السکونی معمولا این سند در کافی خیلی تکرار میشود شاید دویست الی سیصد مورد همین سند را ببینید. این سند از نظر علما موثقه حساب میشود. همه افرادش یا شیعه هستند و ثقه هستند یا اگر سنی هم باشند توثیق شدند مثل سکونی. محمد بن یعقوب نقل میکند از استادش علی بن ابراهیم صاحب تفسیر عن ابیه ابراهیم بن هاشم عن النوفلی درست است که توثیق خاص ندارد ولی علما به روایاتش عمل کردند عن السکونی، سکونی از عامه است ولی توثیق دارد. عن ابی عبد الله علیه السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله: إنّ علی کلّ حقّ حقیقه و علی کلّ ثواب نورا فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه. هر حقی یک حقیقتی دارد یعنی خود آن حق یک نوری دراد که خودش را نشان میدهد هر چیز درستی یک نوری دارد چیزی که موافق کتاب خداست آن را أخذ کنید هرچیزی که مخالف کتاب خدا بود آن را بگذارید کنار. نظرمون قسمت ذیل است فما خالف کتاب الله فخذوه. درست است که فما وافق کتاب الله هم هست یعنی اگر موافق کتاب نبود حجت نیست. موافق کتاب نبود هم دو شق دارد یک اینکه موافق کتاب نیست مخالف کتاب هم نیست، نه موافق است نه مخالف است دوم اینکه موافق نیست و مخالف است. پس موافق میشود اخصّ. یعنی مفهوم اینکه میفرماید موافق باشد مفهومش این است که موافق نباشد حجت نیست. موافق نباشد هم شامل آنجایی است که موافق نیست مخالف هم نیست، نه موافق است نه مخالف است اصلا چیزی است که در قرآن مطرح نشده است. یک وقت موافق نیست مخالف هم هست. پس بنابراین آن ذیل را میشود بعض مفهوم صدر گرفت. یعنی فما وافق کتاب الله فخذوه هر آن چیزی که موافق کتاب باشد آن را أخذ کنید. مفهومش این است که چیزی که موافق کتاب نباشد آن را أخذ نکنید. موافق کتاب نباشد بعضی از مفهومش این است که مخالف کتاب باشد. پس آن جمله دوم تصریح است به بعضی از مفهوم جمله اول. ما فعلا به آن قسمت جمله دوم نظر داریم. پس از این حدیث قطعا میفهمیم که اگر مخالف بود حجت نیست چون در آن قسمت هم عدم موافقت است هم مخالفت هست. آن قدر متیقنش این است که هم موافق نیست و غلاوه بر این مخالف هم هست.
روایت دوم حدیث پانزدهم در باب نهم از ابواب صفات القاضی. محمد بن یعقوب عن محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان عن ابن ابی عمیر عن هشام بن حکم و غیره عن ابی عبدالله علیه السلام: قال خطب النبیّ صلی الله علیه و آله بمنا فقال ایها الناس ما جائکم عنّی یوافق کتاب الله فأنا قلته و ما جائکم یخالف کتاب الله فلن أقله این روایت هم صحیحه هست، سندش همه اش عدل امامی هستند. حدیثی از من میرسد به شما که موافق کتاب است من آن را گفتم اگر یک چیزی آمد که مخالف کتاب باشد من آن را نگفتم. ما نظرمان فعلا به آن ذیل است که مخالف کتاب پیامبر میفرماید من نگفتم. پس این حدیث هم دالّ است که ادله حجیت خبر تخصیص میخورند. هر خبر ثقه ای حجت است الّا آن خبری که در احکام وارد بشود و مخالف کتاب باشد. یعنی علاوه براینکه موافق نباشد مخالف هم باشد. این روایات هم شرط موافقت و هم شرط عدم مخالفت را جمع کرده است. ما فعلا به آن قدر متیقنش أخذ کردیم که مخالفت است. آن دسته بعدی جداگانه میآید که فقط شرط میکند موافقت را. میفرماید عدم موافق حجت نیست. اما در این دسته قطعا عدم مخالفت، شرط حجیت خبرواحد است.
روایت سوم عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن سعد بن عبدالله عن یعقوب بن یزید عن محمد بن ابی عمیر عن جمیل بن درّاج عن ابی عبدالله علیه السلام. این حدیث هم سندا صحیح است. حدیث35 در همان باب نهم از ابواب صفات القاضی. میفرماید: قال الوقوف عندالشبهه خیر من اقتحام فی الهلکه أنّ علی کل حقّ حقیقه و علی کلّ ثواب نورا فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه. در حقیقت این مضمون با مضمون حدیث اولی که خواندیم تقریبا یکی است. بنابراین توحید الکثرات. استاد سبحانی حفظه الله میفرماید یکی از کارهای مرحوم آقای بروجردی این بود که توحید الکثرات میکرد. مثلا چندتا حدیث بود میگفت این چندتا نیست اینها یکی هستند. همین مضمون در حدیث اول هم عینا آمده است. آنجا فرمود قال رسول الله صلی الله علیه و آله ولی اینجا نفرمودند قال رسول الله، امام صادق فرمودند: أنّ علی کل حقّ حقیقه و علی کلّ ثواب نورا فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه به احتمال زیاد راوی آن جمله قال رسول الله را نگفته است. امام در یک مجلس این را فرموده بود و دونفر این را نقل کرده است هم جمیل بن دراج نقل کرده است هم هشام بن حکم ر آنجا نقل کرده بود.
روایت محمد بن مسلم _ این روایت را در تفسیر عیاشی میتوانید ملاحظه بفرمایید. تفسیر عیاشی مشکلش این است که مرسل است. آن شخصی که استنساخ کرده این تفسیر را سند را برای اینکه خلاصه کرده باشم و برای جابجایی راحت باشد سندها را خلاصه میکنم و فقط آخرین راوی را مینویسم. خود آن مستنسخ این کار را کرده است و سمدها را ذکر نکرده است. محمد بن مسلم عن ابی عبدالله علیه السلام قال یا محمد ما جائک فی روایه من برّ أو فاجر یوافق القرآن فخذ به و ما جائک فی روایه من برّ أو فاجر یخالف القرآن فلاتأخذ به. این روایت هم مضمون این است که اگر روایت مخالف قرآن بود حجت نیست.
روایت کشّی به سند صحیح نقل میکند از محمد بن عیسی بن عبید. أنّ بعض اصحابنا سئل یونس_ محمد بن عیسی بن عبید میگوید بعضی از شیعیان از یونس بن عبدالرحمن پرسید_ و أنا حاضر فقال له یا ابا محمد ما اشدّک فی الحدیث چرا اینقدر شما در حدیث سختگیری میکنید؟ و اکثر انکارک لما یرویه اصحابنا؟ چرا اینقدر روایاتی که اصحاب ما نقل میکنند را رد میکنی و میگویی این روایت را قبول ندارم؟ فما الّذی یحملک علی ردّ الاحادیث؟ چه باعث شده که روایات را رد میکنی؟ فقال حدّثنی هشام بن الحکم یونس بن عبدالرحمن از بزرگان شیعه است و با چند امام معاصر بوده است. میگوید هشام بن حکم برای من نقل کرده است: أنّه سمع ابا عبدالله علیه السلام یقول لا تقبل علینا حدیثا الّا ما وافق القرآن و السنّه. حدیثی بر ما قبول نکنید مگر حدیثی که موافق کتاب و سنت باشد. أو تجدون معه شاهدا من احادیثنا المتقدمه. یا یک شاهدی پیدا کنید از آن احادیث قبلی و قطعی که مطمئن هستید. این شاهد پیدا بکنید یعنی موافق باشد. فأنّ المغیره بن سعید دسّ فی کتب اصحاب ابی، احادیثا لم یحدّثها ابی. مغیره بن سعید که از رئوس غالیان بوده است و مؤسس مذهب بطریه بوده است در زیدی ها. یک شخص ملعونی بوده است. این مغیره بن سعید دسّ فی کتب اصحاب أبی. در کتب اصحاب پدرم امام محمدباقر دست برده است و آنجا را غش کرده و یک احادیثی از خودش وارد کرده است و لم یحدّثها أبی فاتّقوا الله و لا تقبل علینا ما خالف قول ربّنا و سنّه نبیّنا. پس هر حدیثی که مخالف کتاب و مخالف سنت پیامبر باشد آن را قبول نکنید. فإنّا إذاحدّثنا قلنا قال لله و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. ما اگر یک چیزی هم بگوییم اسناد به خدا و پیامبر میکنیم و از نزد خودمان چیزی نمیگوییم. قال یونس وافیت العراق یونس بن عبدالرحمن میگوید من به عراق آمدم فوجدت بها قطعه من اصحاب أبی جعفر علیه السلام و وجدت اصحاب ابی عبدالله علیه السلام وافرین یک عده ای از اصحاب امام محمد باقر و امام صادق علیهما السلام را آنجا دیدم که آنجا جمع هستند فسمعت منهم و أخذت کتبهم احادیثی از آنها سماع کردم و کتاب های آنها گرفتم فعرضتها بعد علی الرضا علیه السلام فأنکر منها أحادیث کثیره روایات زیادی را امام رضا علیه السلام رد کردند و گفتند این دروغ است. أن تکون من أحادیث ابی عبدالله علیه السلام و قال لی امام رضا به من فرمودند إنّ اباالخطاب این هم از غالیان ملعون است و أبو ذینب هم خطاب دارد، کذب علی أبی عبدالله علیه السلام و قال و کذلک اصحاب أبی الخطاب یدسّون هذه الاحادیث إلی یومنا فی کتب اصحاب ابی عبدالله علیه السلام آن کتب را از اصحاب شان میگیرند و یک احادیثی به آن اضافه میکنند آن وقت میگویند این اصل محمد بن مسلم است و این اصل زراره است بعد که این بین اصحاب پخش میشود میبینند این اصل اول و آخرش همه اش روایات محمد بن مسلم است یک حدیث هم محمدبن مسلم گفته است و اصلا مربوط به امام نیست و این آقا ساخته و آنجا گذاشته است. یدسّون یعنی در آن دست میبرند و دس میکنند. فلا تقبل علینا خلاف القرآن فإنّا إذا تحدّثنا تحدّثنا بموافقه القرآن و موافقه السنّه. چیزی خلاف قرآن باشد قبول نکنید ما اگر حدیثی هم بگوییم موافق قرآن و سنت حرم میزنیم. إنّا عن الله و عن رسوله نحدّث و لانقول قال فلان و قال فلان. فیتناقض کلامنا إنّ کلام آخرنا مثل کلام أولّنا و کلام أولنا مصدّق لکلام آخرنا و إذا اتاکم من یحدثکم بخلاف ذلک فردّوه علیه و قولوا له أنت أعلم بما جئت به اگر یک کسی احادیثی آورد بگو ما اینها را قبول نداریم و اینها مربوط باشد به خودت. فإنّ مع کل قول منّا حقیقه و علیه النّور فما لا حقیقه له و لا نور علیه فذلک قول الشیطان. این روایت مفصل هم در رجال کشی است این هم بیانگر این مطلب است که امام میفرماید اگر مخالف قرآن و سنت بود از اعتبار ساقط است به جهت اینکه آن غلات می آمدند در کتب اصحاب دست میبردند و احادیثی از پیش خودشان اضافه میکردند بعد این نسخه ها پخش میشد به نام اصحاب امام صادق علیه السلام. این طائفه که تا حالا خواندیم مفادش این است که هر حدیثی که مخالف قرآن است ولو سندش از ثقات باشد این حجت نیست. من برّ أو فاجر. حتی در کتب اصحاب باشد و به شما هم رسیده باشد اگر مخالف قرآن بود عمل نکنید. آن وقت آنهایی که قائلند به عدم حجیت خبر واحد میگویند اکثر روایاتی که در اختیاز ما هست اینها مخالف قرآن هستند برای اینکه یا مخصص قرآن هستند یا مقید قرآن هستند. بنابراین طبق این روایات اینها از حجیت ساقط میشوند. گرچه ما دلیل داشته باشیم که خبرواحد به طور کلی حجت است ولی این دسته از روایات مخصص هستند و میگویند هر حدیثی که مخالف قرآن بود از حجیت ساقط است. بخاطر اینکه آنها دست بردند. می آمدند و میگفتند مثلا إنّ الصلاه کان رجلا و هو علی بن ابیطالب و هو مات. پس دیگر نماز تعطیل. این را به امام صادق نسبت میدادند. از این اباطیل اینها می ساختند و داخل کتب اصحاب میکردند. شما هم میگفتی بله، اینها را محمد بن مسلم نقل کرده است در کنار سایر اخبار در کتبش. خبرواحد در احکام حجت نیست انجایی که مخالف کتاب باشد.
طایفه بعدی را ان شاء الله فردا میخوانیم. آنجا مسئله مخالفت را ندارد. اینجا هر دو شرط را دارد موافق نباشد و مخالف قران باشد. ما گفتیم نظر به قسمت عدم مخالفت داریم چونکه اخصّ است. در طائفع بعدی فقط موافقت ذکر شده است. هر حدیثی که موافق نباشد حجت نیست. آن دایره اش اوسع میشود هر آنچه که موافق باشد چه مخالف قرآن باشد و چه مخالف قرآن نباشد. هر روایتی که مضمونش داخل قرآن نباشد. به این دوتا طایفه تمسک کردند به اینکه خبرواحد در احکام حجت نیست. مراجعه بفرمایید که مرحوم آخوند و دیگران چه جوابهایی دادند از این شبهه.