1403/06/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/حجية خبر الواحد /جایگاه خبرواحد در علم اصول
در مطلع بحث امسال متبرک بشویم به یادآوری ذکر حدیثی از امام صادق صلوات الله علیه هم در کافی است و هم در امالی شیخ طوسی. عبارت مختصر تفاوتی دارد ولی مضمون یکی است. من تعلم لله و عمل لله و علّم لله دعی فی ملکوت السماوات عظیما. هر کس برای خدا یاد بگیرد و برای خدا عمل کند و برای خدا به دیگران تعلیم بدهد در پیشگاه ملکوت سماء_ آنجایی که این عالم ملک در اختیار آنجاست، عالم ملکوت عالمی است که مهیمن است و مسلط است بر این جهان_ این را به عنوان شخص بزرگی یاد میکنند. و آن عالم چون بر این عالم مسلط است اگر واقعا به بزرگی یاد شد قطعا در این عالم تجلی بزرگی او منعکس خواهد بود. اما به شرط اینکه این سه مرحله را بتواند محقق بکند. پس بنابراین عزت و عظمت و بزرگی حقیقی و کمال حقیقی در این مسیری است که خداوند قسمت ما فرموده است. إن شاءالله بتوانیم با عنایت حجت خدا امام زمان صلوات الله و سلامه علیه بتوانیم در این مسیر شکرگذار باشیم و برای خدا تعلم و عمل و تعلیم داشته باشیم.
بحث واقع میشود در حجیت خبرواحد. قبل از آن بحث نکاتی رو مناسب است عرض بکنیم:
نکته اول: تعیین جایگاه این بحث در علم اصول است. و اینکه بحث حجیت خبرواحد در ذیل کدام عنوان قرار میگیرد از نظر تقسیم بندی مباحث اصولی.
در اینجا چهار روش مطرح هست:
روش اول در ذیل سنت بحث میکنند. آن وقت سنت را که تعریف میکنند یکی از اقسام سنت خبرواحد است. که خبرواحد درحقیقت حاکی از سنت است. سنت محکی است و خبرواحد هم حاکی است از سنت. برای ما سنت را احراز میکند. این مسلک را مرحوم ملا احمد نراقی در تجرید الاصول این روش را اعمال فرمودند. یک عنوانی دارند «السنه» بعد که سنت را بحث میکنند میرسند به بحث خبر واحد. و همچنین مرحوم مظفر بحث سنت دارند که در ذیل سنت بحث خبر واحد را مطرح کردند. و همچنین استاد آیت الله العظمی سبحانی ایشان هم در کتاب الوسیط شان این مسیر را تبعیت فرمودند یعنی یک بحثی دارند به عنوان سنت، و در ذیل سنت بحث خبر واحد را مطرح کردند. اینکه این روش اشکال دارد یا نه، بعدا به آن رسیدگی میکنیم.[1]
روش دوم این است که بحث خبر واحد در ذیل عنوان الاخبار مطرح میکنند. یعنی یک عنوان بحثی در اصول مطرح میکنند، اخبار اقسامی دارد که یکی از اقسام آن الخبر الواحد است. این روش را مرحوم سید مرتضی و همچنین شیخ مفید و شیخ طوسی و برخی از بزرگان اینچنین مطرح کردند. یعنی در الاخبار، بعد در ماهیت خبر بحث میکنند تا میرسند به خبرواحد.
روش سوم این است که بحث خبر واحد را ذیل ظنون خاصه مطرح میکنند. یعنی یک بحث قطع مطرح میشود و بعد از آن بحث ظنون خاصه و بعد از آن بحث شک که اصول عملیه است را مطرح میکنند. این روش را مرحوم شیخ انصاری رضوان الله علیه و مرحوم آخوند و متاخرین از این دو بزرگوارد معمولا این را بیشتر پیگیری کردند که بحث خبرواحد را در ذیل ظنون خاصه مطرح کردند.
مسلک چهارم مسلک شهید محمدباقر صدر رضوان الله علیه است. ایشان تقسیم بندی اصول را کلا عوض کردند: ادله ی محرزه و غیر محرزه. آنوقت ادله ی محرزه هم بحث صغروی و کبروی دارد. بعد در ادله محرزه صغرای ادله محرزه را که میخواهیم اثبات کنیم یکی از آنها خبرواحد است. ایشان هم در تقسیم بندی اصول روش خاص خودشان را دارند که پایه اش بر تقسیم بندی ادله ی محرزه و غیر محرزه که اصول عملیه باشد است. کلا ایشان قطع را داخل ادله نمیدانند بلکه فوق ادله میدانند. بنابراین تقسیم بندی ایشان غیر از تقسیم بندی مرحوم شیخ انصاری و آخوند است.
در میان این چهار مسلک کدام مسلک بنظر می آید که اقوی است از این تقسیم بندی که در اصول انجام گرفته است و جایگاه خبر واحد را مشخص کردند؟
بنظر میرسد روش قدما شیخ مفید سید مرتضی و شیخ طوسی که ذیل عنوان اخبار مطرح میکردند اشکالش این است که ملاک تقسیم خاصی دیده نمیشود که چرا اینگونه مباحث را مطرح کردند. اول مباحث الفاظ بعد آن را میرسانند به اخبار. اشکالش عدم وجود ملاک است در تقسیم.
اما تقسیمی که مرحوم مظفر و مرحوم نراقی و بعضی از بزرگان دارند که ذیل عنوان سنت مطرح کردند این برمیگردد به اینکه ما موضوع علم اصول را چهار چیز بدانیم: کتاب، سنت، اجماع و عقل. هر کدام از اینها یک بحثی خواهد داشت و سنت هم بحث مستقلی خواهد داشت و بحث خبرواحد هم بحث از عوارض سنت خواهد بود. اشکال این بعدا خواهد آمد. اشکالی بر این مطلب شده است که اگر شما موضوع را منحصر در این چهارتا قرار بدهید بحث خبر واحد داخل در بحث عوارض از سنت نخواهد بود و اشکال وارد است چونکه خبرواحد از عوارض سنت نیست چونکه حاکی از سنت است. اشکال و جوابش مفصلا خواهد آمد. بنابراین این روش گرچه روش خیلی روشنی بنظر میرسد که ما بحث اصول را در چهار پایه قرار بدهیم._ اصولیون عامه هم عمدتا همین کار را کردند البته عنوان چهارم آنها بجای عقل قیاس است: کتاب و سنت و اجماع و قیاس. میگویند «الادله المتفق علیها» ادله ای که متفق علیه است این چهارتا هستند، کتاب و سنت و اجماع و قیاس. آنوقت میرستد به ادله غیر متفق علیها مثل استحسان و اجماع اهل مدینه، اجماع اهل البیت، مصالح مرسله و اینها را در ذیل الادله المختلف فیها مطرح میکنند. استاد سبحانی حفظه الله هم در درس شان و هم در نوشته هاشون این مسئله را مطرح فرمودند که ایکاش ما در کتب اصولی مان چهار بحث را داشتیم و خودشان هم در الوسیط اعمال کردند. ولی عرض کردم این تقسیم بندی منوط است براینکه ما موضوع علم اصول را مبتنی بر این چهارتا بدانیم و این دچار اشکال است که بعدا خواهیم گفت اشکالش را.
تقسیم بندی ای که مرحوم شهید صدر دارند آن هم اشکالش این است که علم اصول را شالوده اش را تغیر دادند و این باعث میشود در تعلم و تعلیم طلبه دچار اشکال بشود. فرض کنید شما یک بحثی را که میخوانید میخواهید بعدش به مصادر اصول مراجعه میکنید. یک بحث را میگوید اول اصول باید ببینید و بعد از چند روز دیگر که به یک بحث دیگری میرسید باید به آخر اصول مراجعه کنید و بعد از مدتی باید به وسط علم اصول مراجعه کنید به ترتیبی که علما داشتند. یعنی کلا مباحث را تغییر دادند و این باعث صعوبت در تعلیم و تعلم میشود. و از آن طرف هم ملاکی که ایشان مطرح کردند خیلی ملاک حیاتی و اصلی و اساسی ای نیست که اگر مثلا آن را کنار بگذاریم یک اشکال مهمی پیش بیاید. نه، یک تقسیم بندی است که شاید بشود گفت ذوقی است. حالا باید یک روزی ملاک تقسیم بندی ایشان را بحث کنیم. فلذا شاگرد ایشان آیت الله شاهرودی آمدند کتاب حلقات ایشان را بر اساس ترتیبی که در کفایه است چینش کردند و مجددا چاپ کردند. این نشان میدهد که ترتیب شهید صدر خیلی حیاتی نبوده است والا مهمترین شاگرد ایشان این کار را انجام نمیداد. برای اینکه خدمتی کرده باشد به استاد آمد ترتیب حلقات را عوض کرد به ترتیب کفایه برای اینکه در حوزه این کتاب جا بیفتد. پس اشکال ایشان هم عرض کردم که شکلی و تنظیمی است.
اما بنظر میرسد آن تقسیم بندی ای که شیخ انصاری انجام داد و مرحوم صاحب کفایه هم از آن پیروی کردند که بحث خبرواحد را بردند در ظنون خاصه آن تقسیم بندی بنظر ما تقسیم بندی مستحکمی است. بخاطر این نگاهی که دارند. حالات مجتهد را وقتی با یک مسئله ای مواجه میشود یا قطع پیدا میکند_ مربوط به عموم نیست بلکه مربوط به مجتهد است_ یا اماره به دست میآورد که همان ظنون خاصه است یا ظنون خاصه هم ندارد و نوبت میرسد به شک که اصول عملیه باشد. بنابراین اولا ملاک دارد و ثانیا جایگاه هر دلیل را مشخص میکند. یعنی ترتیب ادله را هم مشخص میکند. تا قطع است نوبت به ظنون خاصه نمیرسد و تا ظنون خاصه است نوبت به شکوک و اصول عملیه نمیرسشد. هم جایگاه هر دلیل مشخص شده است و هم ملاک دارد. پس بنظر میرسد همان ترتیبی که مرحوم صاحب کفایه و قبل از ایشان شیخ انصاری انجام دادند اتقن و اقوی است. این راجع به تقسیم بندی.
نکته دوم: سنت
اما استطرادا هم که شده است نیاز است که به عنوان مقدمه ورود به بحث، بحث بشود از سنت. تعریف سنت و اینکه تعریف سنت بین ما و دیگران فرق دارد یا ندارد. به حالا وارد بشویم خبر متواتر و خبر واحد و اینها. مستقیم وارد نشویم به حجیت خبر واحد.
سنت
کلمه ی سنت را هم باید معنای لغوی اش را مدنظر قرار داد و هم معنای اصطلاحی اش.
سنت در لغت
از نظر لغوی سه تا معنی برای کلمه سنت ذکر شده است.
معنای اولی که برای سنت ذکر شده است «طریقت» است. مسلک و راه و روش است. و از همین باب است آن حدیث معروف که از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است: من سنّ سنه حسنه فله اجر من عمل بها، و من سنّ سنه سیئه فعلیه وزر من عمل بها. به همین مضمون حدیثی است در مجامع روایی. آنجا سنت به معنای طریقت است. کسی که یک طریقه ای را سنتی را افتتاح و پایه گذاری میکنداین کار بزرگی انجام داده است. ثوابهایی که از این راه پیش میآید برای او هم ثبت میشود.
معنای دوم سنت به معنای استمرار است. سنّ سنّه یعنی استمرّ. مثلا سننت الماء یعنی آب را پیوسته ریختم.إذا والیت فی سنّه گفته میشود سننت الماء.
معنای سومی که برای کلمه سنت نقل شده است به معنای «صورت» و نقش است. مثلا: ما احسن سنّه وجهه. أی دوائره شکل و گردی صورتش. سنت به معنای صورت و نقش و اینها است.
سنت در اصطلاح
از معنای اصطلاحی هم سه تا اصطلاح دارد.
اصطلاح اول در میان اهل کلام و فقها مطرح است سنت در مقابل بدعت قرار دارد. هرچیزی که مطابق شرع است سنت است. هرچیزی که مخالف شرع است بدعت است. البته در معنای بدعت یک اختلافی با سلفی ها و با برخی از این مذاهب ضاله است. که بدعت ادخال مالیس فی الدین فی الدین است انجام بدهد. ولی آنکه ما قصد ادخالش در دین را نداریم این بدعت نیست هرچند نو باشد. پس بنابراین سنت در اصطلاح یکی از معانی سه گانه اش به معنای آنچیزی است که مشروع است در مقابل آن چیزی که مشروع نیست.
معنای دومی که به عنوان معنای اصطلاحی ذکر شده است سنت یعنی امر استحبابی. سنن الوضوء و سنن الجلوس، سنن الاکل، سنن القیام و سنن دیگر به معنای مستحبات در مقابل فرائض. البته احناف و غیر احناف سنی ها آن مستحباتی را سنت میگویند که پیامبر به آن عمل کرده است و یک قیدی میگذارند. ولی در سنت علمای شیعه یعنی مستحب است و واجب نیست.
معنای سوم اصطلاحی سنت اصطلاحی است که علمای اصول دارند که عبارتند از قول النی یا معصوم، فعل النبی و تقریر النبی. مطالبی را مرحوم شیخ احمد نراقی از پدرشان شیح مهدی نراقی نقل میکند. فعرّفها الوالد بانّها_سنت_ ما ظهر من النبی صلی الله علیه و آله غیر القرآن من قول أو فعل أو تقریر غیر عادی. و بقوله غیر عادی خرجت الثلاثه القول و الفعل و تقریر العادیه کطلب الماء و الغذاء و الحرکه و السکون[2] . میفرماید اینکه قید غیرعادی را آوردند آن سه تایی که عادی باشند- یعنی قول و فعل و تقریری که عادی باشند_ مربوط به امور عادی زندگی است مثل خوردن و خوابیدن. اینها را داخل در سنت نمیکنند. بعد مرحوم ملا احمد نراقی اشکال میکنند بر این تعریف که ایشان قید نبی را آورده است و حال آنکه علمای شیعه قید نبی را ندارند و معصوم را ملاک قرار دادند. بعد میفرمایند البته چنین اطلاقی در کلمات علمای شیعه هست که بر قول و فعل و تقریر معصوم سنت اطلاق میکنند ولی میفرمایند ما مطمئن نیستیم که این اصطلاح شده باشد و واقعا نقل شده باشد سنت به این معنا. میگویند ما در این تردید داریم. ثابت نشده که چنین چیزی اصطلاح شده باشد. ممکن است بفرمایید فعل و قول و تقریر معصوم هم ملاکا همان حکم سنت را دارد ولی ما فعلا بحث مان در نام گذاری و اصطلاح است. این فرمایش مرحوم مولا احمد نراقی رضوان الله علیه. ولی ظاهرا فرمایش ایشان که فرمودند ثابت نشده است اینطور نیست چونکه شاهدش این است که بزرگان دیگری آمدند و سنت را مطلق گرفتند مثل میرزای قمی فرمودند: هو قول المعصوم أو فعله أو تقریره الغیر العادیات. ایشان اصلا قول المعصوم فرمودند بجای قول النبی. پس معلوم میشود قول علمای شیعه به عنوان اصطلاح جای افتاده که سنت اعم از قول و فعل و تقریر پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام است. تعبیر به فعل و قول و تقریر حجت هم مساوی است با معصوم.
نکته ی سوم این است که «الخبر الواحد» بگوییم بهتر است یا «خبرالواحد»؟ استاد سبحانی حفظه الله میفرمایند که بگویید الخبر الواحد که الواحد صفت باشد برای خبر. و الواحد وصف آن خبر باشد که در مقابل آن «الخبر المتواتر» و «الخبر المستفیض» است. بعد میفرمایند که نعم لو قلنا خبر الواحد یکون وصفا للمخبر و اگر بگوییم خبر الواحد این خبر صفت مخبر میشود یعنی الرجل الواحد المخبر. استاد سبحانی آنوقت اشکال میکنند که لازمه اش این است که خبرالاثنین خارج بشود. و حال آنکه خبر الاثنین هم قطعا داخل در خبر واحد است. یعنی احکامی که در خبر واحد بحث میشود هم برای مخبر واحد جاری است و هم برای دونفر هم جاری است. حتی سه نفر و اینها هم جاری است. پس بنابراین اینکه ایشان میفرمایند الخبر الواحد بگوییم تا این وصف خبر بشود و وصف مخبر نشود. چون اگر وصف مخبر بشود لازمه اش این است که خبر الاثنین خارج بشود از بحث . حال آنکه خارج نیست و داخل در بحث است.
بنظر میرسد این فرمایش ایشان قابل اشکال است. اولا این فرمایش شما مخالف اصطلاح علما است، از مرحوم سید و شیخ طوسی و شیخ مفید گرفته تا متاخرین همه تعبیر «خبرالواحد» دارند. تعبیر الخبر الواحد هم هست اما بسیار کم ولی بیشتر تعبیرات خبرالواحد است.
بنابراین
اولا اینکه الخبر الواحد مخالف اصطلاح رایج معروفی است که در کتب اصولی ما است. این میشود جعل اصطلاح جدیدی.
و ثانیا اشکالی که بر این مطلب است ما میخواهیم بگوییم مخبر واحد باشد نه خبر.
یعنی ایشان فرمودند بگوییم الخبر الواحد، ولی الخبر الواحد هم بگوییم اشکال پیش میآید. فرض کنید مخبر یکی است ولی بیست خبر داده است. اگر شما الخبر الواحد بگویید این مخبری که ده تا خبر داده است باید خارج از بحث شما بشود. و حال آنکه ملاک آن مخبر است که یک نفر است یا چند نفر هستند. اگر شما بگویید وصف خبر است باید خبرهای متعدد از یک نفر را شامل نشود و حال آنکه قطعا داخل در خبر واحد است. اگر در یک مجلسی مخبری ده خبر بدهد داخل در خبر واحد است و حجیت ندارد این. پس بنابراین هر کدام از این تعبیرات یک اشکالی از یک جهتی ممکن است داشته باشد. ما همان تعبیری که در بین فقها متعارف بوده است همان را أخذ میکنیم یعنی خبر الواحد. شما میفرمایید خبر الواحد شامل خبر الاثنین نمیشود.
ما عرض میکنیم اصطلاحا علما خبرالواحد را با تعریفی که کردند و گفتند ما دون الخبر المتواتر پس شامل خبر الاثنین هم میشود. پس بنابراین برای آنکه آن اشکال وارد نشود میگوییم اینجا اصطلاح است و معنای لغوی مدنظر نیست. خبر الواحد میگوییم که هماهنگ بشویم با علما. اشکالی که گفتند خبرالاثنین و خبرالثلاثه را شامل نمیشود این است که اصطلاح است. جواب را هم اگر قبول نکنید الحاق حکمی است یعنی آنها حکما قطعا ملحق هستند به خبرالواحد. بحث میرسد به خبر واحد. الحمدلله رب العالمین