1403/02/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/الإجماع المنقول بخبر الواحد /کاشفیت اجماع با حدس از طریق ملازمه ی اتفاقیه
بحث در اقسام اجماع محصل بود. عرض کردیم که ملاک حجیت اجماع در امامیه کاشفیت از قول معصوم است. و این کاشفیت از چندین راه بیان شده است.
کاشفیت از راه حس که آن هم یا اجماع دخولی است یا اجماع تشرفی است که گذشت.
دوم از راه حدس: حدس هم یا ملازمه ی عقلیه است یا ملازمه ی عادیه است یا ملازمه ی اتفاقیه است.
الف) ملازمه ی عقلیه اتفاق علمای یک عصر کاشف است از قول معصوم بنابر قاعده ی لطف. این را اگر کسی قائل بشود، میشود ملازمه ی عقلیه که بحثش گذشت.
ب) دوم است از راه ملازمه ی عادیه. یعنی عادتا و عرفا این اجماع کاشف از قول معصوم است. این هم چهارتا بیان داشت که دیروز آنها را عرض کردیم. عرض کردیم که بعضی از این بیانها تامّ است فلذا اجماع فقها مخصوصا اجماع فقهای متقدم عادتا کاشف است از قول معصوم بالملازمه العادیه، مخصوصا اگر اجماع متقدمین باشد یا اجماع جمیع اعصار باشد. این راه دوم بود.
ج) راه سوم حدس است از راه ملازمه ی اتفاقیه. ملازمه ی اتفاقیه در مقابل ملازمه ی عادیه است. در ملازمه ی عادیه یعنی عادتا این اجماع کاشف است از قول معصوم. در ملازمه ی اتفاقیه آن قیودی که در ملازمه ی عادیه بود را نمی آوریم. میگوییم اتفاقا طوری است که اجماع این عده کاشف است از قول معصوم. مثلا بعضی از آقایان متأخر ادعا میکردند اگر در یک مسأله ای شیخ انصاری و شاگردش میرزا سید حسن شیرای( میرزای بزرگ) و شاگرد سید حسن شیرازی، میرزای دوم شیخ محمد تقی شیرازی، آن سید است و این شیخ است. این سه نفر اگر در یک مسأله ای اجماع کردند کشف میکنیم که قول معصوم همان است. یک کسی بگوید که من به این اطمینان رسیدم که این سه بزرگ که هر سه اهل نظر هستند و از اعلام هستند، شیخ انصاری و شاگردش سید محمد حسن شیرازی میرزای بزرگ و شاگرد سید محمد حسن شیرازی، مرحوم شیخ محمدتقی شیرازی، این سه نفر اگر اجماع کردند در یک مسأله ای کاشف است از قول معصوم. این کاشف بودن دیگر مقتضای عادت نیست که بگوییم کأنّ عرفا و عادتا یک چنین ملازمه است بین قول این سه نفر و قول معصوم. در آن بیاهای دیروز یک ملازمه ی عادیه را ادعا میکردیم. ولی الآن میگوییم اتفاقا همینطوری است. یعنی این سه نفر یک ویژگی پیدا کردند که در اینجا کاشفیت بوجود آمده است اتفاقا. این میشود حجیت اجماع از راه حدس. از راه ملازمه ی اتفاقیه. آیا این حجت است که یک کسی بگوید به نظر ما اگر این بزرگان در یک مطلبی یک چیزی گفتند این کشف میکند از قول معصوم. ملازمه ی عقلیه ادعا نمیکند و ملازمه عادیه هم ادعا نمیکند که آن چهارتا بیانی بود که دیروز عرض کردیم. ملازمه ی اتفاقیه ادعا میکند. آیا این کاشفیت دارد از قول معصوم و حجیت دارد؟
عرض میکنیم که ظاهر کلام این است که اینجا علمی که حاصل میشود برای مدعی اجماع، علم شخصی است و اطمینان شخصی است. در آن ملازمه ی عادیه علم یا اطمینان نوعی بود چون عادیه بود. عادت بر این بود که معمولا نظر رؤسا را از نظر مرؤوسین به دست میآوردند. آنجا اطمینان اطمینان نوعی است. ولی در این مورد که ملازمه، ملازمه ی اتفاقیه است اطمینان اطمینان شخصی است. اطمینان شخصی آیا حجت است یا نیست؟ برای خود شخص حجت است اما نمیتواند طبق آن فتوا بدهد. از حججی نیست که بتواند در مقام فتوا به آن استناد بکند. پس بنابراین این حجیتش جنبه ی شخصی دراد. اگر برای خود این آقا علم آور است یا اطمینان شخصی میآورد برای خودش حجت است چون الآن علم دارد به حکم خدا باید خودش عمل کند. اما نمیتواند بر طبق این فتوا بدهد. بنابراین آن حجج باید برگردند به حجج نوعیه، یعنی به امارات نوعیه. نه اینکه حالا یک کسی خواب دیده و اطمینان حاصل کرده یا علم پیدا کرده است، این نمیشود.
پس ملازمه ی اتفاقیه اشکالش این است که این ظاهرا برمیگردد گرچه تصریحی در کلماتشان ما نمی بینیم، این برمیگردد به اطمینان و علم شخصی. اگر به این برگشت کندف این حجیت ندارد برای دیگران. در مقام فتوا نمیتوانند این را مستند قرار بدهند. حالا من از فرمایش دونفر کشف میکنم قول معصوم را بدون اینکه این حجیت نوعیه داشته باشد و اماریت نوعیه داشته باشد این اشکال پیدا میکند.
راه دیگری که مطرح شده است که اینها همان عمده راه هایی که مطرح بود اینها بود. ولی راه های دیگری هم درکلمات بزرگان مطرح شده است. آنها هم داخل همین اجماع حدسی هست یا حسی است.
اجماع عملی
از آن مواردی که داخل اجماع حدسی است اجماع عملی است. اجماع عملی را مرحوم نائینی مطرح کردند. ایشان فرمودند که عمل المجتهدین فی المسأله الاصولیه. اگر در یک مسأله اصولی همه ی مجتهدین به این دلیل استناد بکنند مثلا به استصحاب استناد بکنند. میگوییم درسته که اینها فتوا ندادند و قولا نگفتند که ما استصحاب را حجت میدانیم ولی عملا میبینیم که استناد میکنند. اینجا میشود اجماع عملی. میفرمایند این در مسائل فقهی فرعی نمیشود، این فقط در مسائل اصولی است. چون در مسائل فرعی مجتهد اگر فتوا ندهد و قولا نگوید من فتوایم این است و عمل بکند، عملش مثل عمل عوام است و عمل و اجماع عوام که حجیت ندارد. پس باید اظهار داشته باشد و قول داشته باشد. در مسائل فقهی عملی اجماع عملی نداریم. اجماع فقط فتوایی است و قولی است. اما در مسائل اصولی اجماع عملی داریم چون آنجا که عوام دیگر نمی آید استنباط بکند. استنباط کار مجتهد است. اگر مجتهدین یک جایی نگفتند فلان دلیل حجت است ولی همیشه به آن دلیل استناد میکنند در مقام استنباطف این میشود اجماع عملی در مسأله یاصولیه. ایشان میفرمایند این هم حجت است. پس اجماع عملی در مسائل اصولی شکل میگیرد نه در مسائل فقهیه به بیانی که ایشان فرمودند. این هم درحقیقت داخل همان اجماع حدسی میشود. یک نوع اجماع حدسی است و از این راه اجماع حدسی ما میفهمیم که همه قائلند به حجیت آن قاعده و حجیت آن قاعده هم مورد امضای شارع است. همین که علما همه قائلند به حجیت استصحاب ولو که نگفتند ما استصحاب را حجت میدانیم ولی عملا احتجاج میکنند در مقام استنباط به استصحاب و میگویند دلیل این مسأله استصحاب است. معلوم میشود که همه قائلند به حجیت استصحاب و وقتی همه قائل شدند، از راه حدس طبق آن مبانی که گفتیم ملازمه ی عادیه پیدا میکند با قول معصوم. کشف میکنیم که پس معصوم هم این را حجت میداند. پس اجماع عملی در مقابل اجماع قولی قرار میگیرد. اجماع قولی در فقه است ولی اجماع عملی ممکن است در مسائل اصولیه پیش بیاید. این یک نوع اجماعی است که مرحوم نائینی مطرح کرد. اجماع دیگری که باز مرحوم نائینی مطرح کرده، اجماع تقریری است . شاید دیگران هم مطرح کرده باشند. اجماع تقدیری یا اجماع قواعدی چیست؟ میفرمایند بعضی از مسائل است که بحث نشده است در اصول ولی ما یقین داریم که اگر بحث میکردند همین حرف را میگفتند. پس میتوانیم بگوییم اجماع تقدیری هست در اینجا. پس اجماع گاهی تقدیری است و فرضی است و گاهی نهف واقعی است و چنانکه اجماع غیر تقدیری(اجماع فعلی) حجت است اجماع تقدیری هم حجت است. اجماع تقدیری آنجاهایی است که مطرح نشده است ولی میدانیم اگر مطرح میکردند جز این را نمی گفتند. مثال میزنند به اینکه در مقدمات انسداد یکی از مقدمات انسداد این است که نمیشود در احکام شرعیه که الان علم و علمی نیست نمیشود در احکام شرعیه به اصاله العدم رجوع بکنیم و بگوییم برائت. هرجا که شک میکنیم در حکم شرعی _فرض این است که باب علم و علمی هم بسته است، کلا ما به حجیت اخبار قائل نیستیم، قائل به حجیت خبرواحد نیستیم و خبر متواتر و صریح قرآن هم کم است_ هرجا شک کردیم برائت جاری کنیم. شک میکنیم میگوییم برائت و همه جا شک و برائت... . میفرمایند این را یقین داریم که فقهاء قائل به چنین جریان برائتی نیستند که لازم میآید خروج از دین. نود درصد دین تعطیل میشود. شما که اخبار را قبول ندارید و ظواهر را هم که قبول ندارید و میگویید فقط نصوص را قبول داریم، اگر کسی این را قائل بشود، یکی از مقدمات انسداد برای اثبات حجیت ظن مطلق این است که جریان برائت در مسائلی که مورد شک است قطعا باطل است چون باعث خروج از دین است. اینکه نمیشود به برائت در هر مسئله ای رجوع کرد، این را مطرح نکردند علماء ولی میدانیم اگر مطرح میکردند می گفتند جایز نیست جریان برائت در هر مسئله ای بنابر اینکه راه علم و علمی بسته باشد. پس اجماع میشود تقدیری. اجماع فعلی نیست ولی اجماع تقدیری است.
آیا این اجماع تقدیری حجت است یا حجت نیست؟ ایشان میفرمایند این هم حجت است. فرق نمیکند. ما الآن یقین داریم که اگر مطرح میکردند میگفتند. عرض میکنیم که این اجماع تقدیری که شما میفرمایید آیا مبتنی بر حکم عقل است؟ چون عقل حکم میکند که دین از بین میرود و لازم میشود انسان کالبهائم بشود این است؟ حکم عقل است که خداوند انسان را بیهوده نیافریده است. اگر این باشد که دیگر ما نیاز به اجماع نداریم، همان حکم عقل خودش حجت است و منجّز است. نیازی به اجماع نداریم. اینکه شما بخواهید استدلال بکنید از راه اجماع نیازی به احتجاج به اجماع ندارید. اگر بفرمایید نه، حکم عقل نیست و عقل کاری اینجا ندارد و چون علما همه ی شان گفتند نمیشود به برائت رجوع کرد، نمیشود رجوع کرد. میگوییم از کجا گفتند؟ میگویند فرض میکنیم و تقدیری است.میگوییم اگر این است نمیشود به چنین اجماعی اعتبار بخشید. چون اگر حکم عقل نیست و اجماعی هم در کار نیست از کجا میدانید علماء این را میگفتند، شاید این را نمیگفتند. بله، اگر حکم عقل باشد میتوانید کشف کنید که همه ی علما این را میگفتند اما اگر حکم عقل نباشد از کجا کشف یکنید که حتما همه ی علما این فتوا را میدادند. بر فرض هم یک سیره ی عقلائیه ای باشد حجیت ندارد. بنابراین اجماع تقدیری که مرحوم نائینی مطرح کردند این درست نیست. اجماع تقدیری هم ملحق میشود به اجماع حدسی که ملازمه ی عادیه ایشان میخواهند درست کنند بین اجماع تقدیری و قول معصوم. عرض میکنیم اگر این مبتنی بر حکم عقل است دیگر نیازی نیست به اجماع، خود حکم عقل کاشف است از حکم شارع. اگر بدون مبنای عقلی است، شما از کجا میتوانید کشف کنید که علما حتما همین را میگفتند. پس اجماع اصلا محقق نمیشود. این هم یک نوع اجماعی است غیر از آن اجماعاتی که مطرح کردیم. حدسی ملازمه ی عقلیه، حدسی ملازمه ی عادیه، حدسی ملازمه ی اتفاقیه و اجماع عملی که در مسائل اصولی است و اجماع تقدیری.
سوم از ملحقات اجماع حدسی است. اجماع خبری است. اجماع خبری را مرحوم بروجردی رضوان الله علیه ابداع فرمودند. ایشان میفرمایند متقدمین اگر اجماع ادعا میکنند منظورشان این است که در اینجا یک روایت و حدیثی است. شیخ که در خلاف میگوید دلیلنا الاجماع، منظورش این است که دلیلنا حدیث که روی عن الصادق علیه السلام. بجای اینکه بگوید عن الصادق گفته است اجماع. چون در مقام احتجاج بوده است با اهل خلاف، اگر میگفته دلیلنا قول الصادق آنها میگفتند ما قول صادق را حجت نمیدانیم. برای اینکه با آنها احتجاج بکند گفته است اجماع. چون حجیت اجماع را آنها قبول دارند. پس میفرمایند این اجماعاتی که در کلمات متقدمین است این اجماعات نه تشرفی است و نه دخولی است و قاعده ی لطف است و نه اجماع حدسی است با آن بیانها نه حدسی عادی نه حدسی اتفاقی. هیچ کدام از اینها نیست بلکه منظورش این است که روایت است. به جای اینکه بگوید اینجا روایت است گفته است اجماع. میگوید بخاطر اینکه در مقام احتجاج با مخالفین بوده است فلذا این کلمه را آورده اند. عبارت مرحوم بروجردی این است. أن الاجماعات المنقوله فی کلمات القدماء من اصحابنا کاشیخین و السیدین و غیرهما لیست بمعنی أنّ ناقل الاجماع استکشف قول الامام علیه السلام من اتفاق جماعه و داخل فیهم. اجماع دخولی نیست، أو أنّ اقوالهم أوجبت علمه بقول الامام لطفا. یا اینکه اقوال این علماء موجب علم شده است از باب لطف، أو حدسا یا از باب حدسف اینها را نمیخواهد بگوید. بل قصدوا بالاجماع ما هو ملاک عندهم لحجیّته، ملاک حجیت اجماع را قصد کردند و هو نفس قول الامام الواصل الیهم بالادلّه المعتبره. روایتی است که رسیده است به آنها و همان را قصد کردند. والظاهر منهم وصول قوله علیه السلام الیهم بالطرق الحسیّه. اینکه مسگوید اجماع معلوم است که یک روایت خیلی معتبری است. طرق حسیّه این روایت رسیده و طبق آن روایت دارند میگویند اجماع. لایقال اگر روایت است سندش را ذکر نکردند و میشود روایت مرسل، میفرمایند نه این روایت درست از مرسل است ولی چون کلمه ی اجماع به کار میبرند معلوم میشود این اجماع مورد عمل مشهور بوده است پس جبران میشود یعنی مورد اتفاق علما بوده و همه این روایت را قبول داشتند. فلذا اصلا نیاز یبه ذکر سندش نبود. این هم اصطلاحی است در اجماع که آقای بروجردی ابداع فرمودند. و با این راه اجماعات متخالف هم به یک معنا حل میشود. یکی ادعای اجماع میکند بر این مسئله و دیگری ادعای اجماع میکند بر آن مسئله، معلوم میشود که در آنجا دوتا مسئله بوده و هردو مسئله هم مشهور بوده است و یک عده ی از علما این را می گفتند طبق آن روایت و یک عده هم آن یکی را می گفتند طبق روایت دیگر. اجماعات متعارض هم میشود از این راه حل کرد. مرحوم آقای بروجردی میفرمایند اگر شک کردید آیا وقتی میگویند اجماع منظورشان این اجماعی است که روایت رسیده عن حسّی میخواهند اجماع حدسی را بگویند که قول امام را حدس میزنیم از اتفاق، میفرمایند إذا دار الامر بین الحس و الحدس بین الاخبار آنجا اصاله الحس می آید. اصل این است که حسی است. مثلا آمد گفت که: زید مرده، نمیدانیم که این پیش زید بوده است در حین مرگ یا اینکه از جلوی در خانه ی زید رد میشده و آنجا یک فریاد و ناله ای دارد برمیخیزد این آقا حدس میزند و گفت که زید مرده است، میدانسته که زید مریض است. یک وقت احتمال میدهیم پیش زید بوده است در حین مرگش که دارد از حس خبر میدهد، احتمال هم میدهیم که پیش زید نبوده و میبیند که مردم فوج فوج میروند آن منزل و صدای گریه و ناله از این خانه بلند شده است حدس میزند زید مرده است. اینجا اصاله الحس جاری میکنند و به آن خبر عمل میکنند. اینجا در چنین اجماعی مرحوم آقای بروجردی میفرمایند که اگر شک کنیم که حدسی است یا حسی، اصل این است که خبر حسی است. بل لو فرض الشک فی کون إدراکه له عن حس أو حدس فالظاهر حمله علی قوله عن حسّ، فأنّ الشخص العادل أذا أخبر عن أمر و کان من المحتمل استناده الی الحس أو المبادئ الحسیه الظاهره فقوله حجه عند العقلاء. میگویند حتما خودش بوده که گفته زید مرده است نه اینکه دارد حدس میزندو پس بنابراین مرحوم آقای بروجردی اجماعات متقدمین را برمیگرداند به اجماع حسی خبری. پس حسی را ما دو قسم کرده بودیم؛ دخولی وتشرفی. باید یک قسم دیگر هم طبق بیان آقای بروجردی اضافه کنیم، اجماع خبری حسی. یعنی حسّش حس خود امام نبوده است که خود امام را مشاهده کند بلکه روایات امام به دستشان رسیده است از طریق معتبر.
شاگرد:
استاد:حس است، میگوید که من از زراره شنیدم و زراره هم میگوید من از فلانی شنیدم تا برسد به امام. حس است دیگر.
پس تا الآن سه راه دیگر گفتیم. یکی اجماع عملی و دیگری اجماع تقدیری و سومی هم اجماع خبری. اینها ملحق میشود برخی شان به آن ملازمه ی عقلیه، برخی ملازمه ی عادیه و برخی هم ملحق میشوند به اخبار عن حس. انواع دیگری هم اجماع دارد.