1402/07/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/أحكام القطع /تجری
در تکمیله ی مباحث تجری یکی از نکاتی که باز باید مورد توجه قرار بگیرد این است که در تعریف تجری عرض شد تجری بالمعنی الاخص عبارت است از مخالفت با آن تکلیفی که به آن قطع پیدا کرده اند. عبارت است از مخالفت با آن تکلیفی که به آن قطع پیدا کرده است یا حجت قائم شده است بر آن تکلیف و بعدا کشف خلاف بشود. مخالفت بکند، بعدا کشف خلاف بشود که اصلا چنین تکلیفی نبوده است. این تجری بود. پس دوباره عرض میکنیم تعریف تجری این شد که مخالفت با تکلیفی که به آن قطع پیدا کرده است یا حجت بر آن قائم شده است، با کشف خلاف.
خوب حالا این قطعی که اینجا هست این را باید مورد دقت قرار بدهیم.مراد از این قطع، قطع طریقی هست یا اعم از قطع طریقی و موضوعی هست.فرمودند که مراد از این قطع،قطع طریقی هست،قطع موضوعی نیست. چون اگر قطع در موضوع حکم اخذ بشود حکم دائرمدار آن قطع باشد،بعدا کشف خلاف بشود،این حکم درحقیقت حقیقتا بوده است.نه اینکه کشف خلاف میشود که واقعا حکمی نبوده است،چون فرض این است که حکم دائر مدار قطع است. پس در این صورتی که قطع، قطع موضوعی هست و تمام الموضوع هست، اگر مخالفت بشود ولو بعدا کشف خلاف بشود آنجا از قبیل معصیت خواهد بود نه از قبیل تجری. چرا؟ برای اینکه فرض این است که تمام الموضوع قطع بوده است و قطع را آن موقع داشته است و این مخالف کرده است با حکمی که آن موقع بوده است و موضوعش هم بوده است.
پس در حقیقت در موارد قطع موضوعی کشف خلاف نسبت به قطع به آن مقطوع معنا دارد اما کشف خلاف نسبت به حکم معنا ندارد.نسبت به حکم اصلا کشف خلاف نمیشود چون حکم فرض این است که دائر مدار آن موضوع بوده است،موضوع هم قطع بوده است.پس آنجا عصیان تحقق یافته است نه تجری.
ولذا فرمودند که اگر علما فرمودند در راهی که به اصطلاح مظنون الخطر است یا مظنون الضرر است، طیّ آن راه چی هست آقا؟جایز نیست،راهی که انسان ظن به خطر دارد.خوب،اگر مخالفت کرد با این ضررش،بعدا کشف خلاف شد،معلوم شد که آقا این راه اصلا خطری هم نداشته است آنجا این آقا تجری کرده است یا عصیان؟ اگر ظن را در آنجا تمام الموضوع بگیریم این عصیان کرده است.اما اگر ظن را در آنجا طریقی بگیریم او تجری کرده است.کسی ظن پیدا کرد به اینکه این راه خطری است، رفتن آن را میشود جایز نیست دیگر.حالا این آقا رفت،بعدا معلوم شد که خطری هم نبوده است،آیا این تجری هست یا معصیت! اگر ظن را موضوعی بگیریم میشود معصیت، اما اگر ظن را در آنجا ما طریقی بگیریم میشود تجری و همچنین در اعمال دیگر. مثلا فرض بفرمایید کسی ظن پیدا کرد که وضو برایش ضرری است یا روزه برایش ضرری است.وضو را انجام داد،گفت ما دیگر ضرر هم باشد این را انجام میدهیم. وظیفه اش این نبوده است،جایز نبوده است این وضو بگیرد با ظن به ضرر،یا با قطع به ضرر.یا وظیفه اش این نبوده است که روزه بگیرد با ظن به ضرر یا قطع به ضرر،حالا این روزه گرفت،بعدا کشف خلاف شد،این روزه برایش اصلا ضرری نداشته است.این میشود از موارد تجری یا میشود از موارد عصیان؟ اگر آن ظن را موضوعی بگیریم میشود از موارد عصیان. اما اگر بفرمایید که ظن را طریقی بگیریم میشود از موارد تجری. این یک نقطه که عرض شد.
نقطه ی بعدی راجع به ثمرات بحث است. حالا در بحث تجری که علما اقوالی داشته اند، ما اقوال را مطرح کردیم و سه تا قول خیلی برجستگی داشت که قول مرحوم شیخ که میفرمود که تجری و آن فعل متجری به قبیح نیست.تنها قبح فاعلی به این معنا که سوء سریره دارد این آقا قابل سرزنش است. اما نه ایشان قبح فاعلی را به این معنا قبول کرد که مستحق عقاب بشود، نه قبح فعلی را.این یک نظر بود.
نظر دیگر نظر مشهور بود که میفرمودند نه، آن فعل، فعل متجری به هم قبیح است هم حرام است،یا حداقل میفرمودند قبیح هست مثل آقای خوئی که میفرمود قبیح هست ولی حرام نیست و نظر سوم هم نظر مرحوم آخوند بود که میفرمود تجری قبیح است و حرام هست ولی آن فعلی متجری به قبیح نیست، سرایت نمیکند به فعل. حالا این سه تا نظر اصلی مطرح بود،نظر مشهور،نظر مرحوم شیخ و نظر مرحوم آخوند. بر طبق این سه نظر محاسبه بکنید ببینید که کجا ثمره ظاهر میشود. مرحوم آقا ضیاء عراقی چنین ثمره ای برای این مسئله ذکر کرده است،فرموده است که اگر در پیش کسی اماره ای قائم شد بر حرمت عبادتی مثلا قائم شد که این عبادت حرام است، چنانکه مواردی داریم دیگر!مثلا روزه ی یوم العید،صوم یوم العید حرام است دیگر!دلیل داریم حرام است.اگر دلیلی قائم شد بر چی آقا؟بر حرمت عبادتی، و این شخص رجاءا آمد این عبادت را انجام داد.گفت تعالی ان شاالله درواقع، واقع را که نمیدانیم،بله از نظر ادله این حرام است ولی ممکن است این ادله خطا باشد،احتمال میدهیم که در واقع این عبادت صحیح باشد، روی آن احتمال رجائا این عبادت را انجام داد،بعدا کشف خلاف شد که این عبادت حرام نبوده است،آن اماره درست نبوده است، فرض مسئله را تصور فرمودید دیگر! آنجایی هست که اماره ای قائم شده است بر حرمت عبادتی و این شخص تجری کرد آن عبادت را رجاءا انجام داد به احتمال اینکه در واقع این حرام نباشد، مستحب باشد، واجب باشد، انجام داد. بعدا کشف خلاف شد که واقعا هم این عبادت حرام نبوده است،این اماره درست نبوده است. حالا این عبادت این آقا صحیح هست یا صحیح نیست؟ مرحوم آقا ضیاء عراقی[1] فرموده است این یکی از ثمرات بحث تجری هست، اگر ما قائل بشویم مثل مشهور که تجری قبح دارد،مثل مرحوم آقای خوئی یا مشهور، خب عبادت این آقا صحیح نخواهد بود.چون با تجری ایشان قائل شده است که چی آقا؟معصیت است،حرام است،قبیح است.با عملی که عصیان هست نمیشود تقرب به خداوند متعال پیدا کرد،دقت کردید؟پس بنابر نظر مشهور این عبادت باطل است.اما بنابر نظر شیخ انصاری که فرمود نه قبح ندارد،تنها کشف میکند از سوء سریره و الا نه فعلا قبح دارد،نه قبح فاعلی دارد،نه قبح فعلی دارد،بنابر نظر ایشان حکم میشود به صحت این عبادت.دقت فرمودید؟ اما بنابر نظر مرحوم آخوند چطور؟ ایشان میفرمود که تجری قبیح هست،همان عزم و قصد و اینها قبیح هست ولی فعل قبیح نیست. ممکن است به نظر ایشان هم ما قائل به صحت بشویم،مرحوم آقا ضیاء عراقی میفرمایند، میفرمایند ممکن است که بر اساس نظر آخوند هم کسی قائل به صحت بشود،چون آخوند هم نفرمود که فعل قبیح میشود، فرمود فقط آن عزم و آن قصد قبیح میشود و این فعل بعدا معلوم میشود که قبحی ندارد، بعدا معلوم میشود که اصلا این اماره هم درست نبوده است.پس یک فعلی را اتیان کرده است که آن فعل قبیح نبوده است.پس صحیح است،حکم میشود که صحیح است.پس بنابر این سه تا قبح ثمره ظاهر میشود، حالا تطبیقاتی برای این مسئله ذکر کرده اند،چهار تطبیق برای این ثمره ای که عرض شد ذکر شده است:
تطبیق اول: فرموده اند شما اگر به این مطلب قائل بشوید که نماز جمعه در زمان غیبت حرام است،بعضی ها قائل بودند،بعضی از اخباریون قائل هستند که نماز جمعه در زمان غیبت حرام است،کسی رفت نماز جمعه را رجاءا خواند،بعدا خودش به مرتبه اجتهاد رسید بررسی کرد دید که نه نماز جمعه حرام نیست،یا واجب تاخیری است یا واجب عینی است آن یک بحث دیگری است،تعیینی است یا تاخیری آن یک بحث دیگری است ولی حرام نیست.خوب حالا نماز جمعه ای که خوانده است حکمش چی هست؟ ا گر در داخل وقت بوده است باید اعاده بکند باطل است اگر در خارج وقت بوده است باید قضا بکند یعنی نماز ظهر بخواند بجای آن نماز جمعه ای که خوانده است یا اینکه نه حکم میشود آن نماز جمعه اش صحیح است. خوب این مربوط میشود به همین مسئله ی تجری،اگر ما قائل بشویم که تجری حرام است،قبیح است،فعل متجری به حرام است قبیح است چنانکه مشهور قائل بودند،حکم میشود این نماز جمعه ای که خوانده است این باطل است.داخل وقت است باید اعاده بکند نماز ظهر را، خارج وقت هم که باید قضا بکند.خوب اما اگر قائل بشویم که نه،نظر شیخ انصاری را داشته باشیم رضوان الله علیه که قبح فعلی و فاعلی ندارد حکم میشود این نماز جمعه صحیح است. چون معلوم میشود که آن اماره درست نبوده است دیگر!نظر آخوند را داشته باشیم ممکن است قائل به صحت بشویم چون آخوند قائل بود که تجری به معنای عزم قبیح است ولی آن قبح عزم سرایت نمیکند به فعل.پس فعلش قبح نداشته است این هم اتیان کرده است،رجائا اتیان کرده است.این تطبیق اول.
تطبیق دوم: آنجایی که کسی برایش اماره قائم بشود که صوم روز مشخصی حرام است.مثلا صوم یوم عاشورا، اتفاقا اختلافی هست، البته مشهور قائل هستند که صحیح نیست ولی آقای خوئی اینها میفرمایند صحیح است.خوب حالا کسی برایش اماره قائم شد که چه آقا؟ صوم یوم عاشورا حرام است.ولی این رجائا روز عاشورا هم روزه گرفت.بعدا اجتهادا یا تقلیدا برایش کشف شد که صوم یوم عاشورا حرام نبوده است.این آقا تجری انجام داده است دیگر! بنابراین سه تا قول خب ثمره ظاهر میشود.این تطبیق دوم.
تطبیق سومی که در مقام مطرح هست: معتقد شد که این مکان غصبی هست،آمد در این مکان نماز را خواند،رجاءا خواند،حالا دیگر غصبی باشد ما میخوانیم،بعدا روشن شد که آقا این مکان غصبی نبوده است. فرض بفرمایید که در یک منزل مستأجر بود،حالا با صاحب خانه حرفش شده بود،او هم گفت راضی نیستم و فلان و اینها، این هم گفت دیگر نمازمان را باید بخوانیم کجا برویم این اول صبح! خواند؛فکر میکرد غصبی است.بعدا روشن شد که نه حق با همین مستاجر بوده است،غصبی نبوده است، خوب حالا این نمازی که خوانده است اینجا صحیح است یا صحیح نیست؟ باز مبنی است بر آن سه تا قول،چون تجری انجام گرفت دیگر! عصیان که انجام نگرفته است، تجری انجام گرفته است.باید ببینیم مبنای ما در تجری چی هست.
تطبیق چهارم: زنی هست که به اصطلاح رؤیت دم داشته است،نمیداند که این دم، دم حیض است یا دم بکارت است یا نمیداند که این دم حیض است یا دم استحاضه است که ایام استظهار گفته میشود.خوب،حالا این آمد به وظیفه که باید در ایام استظهار ترک کند عبادت را انجام نداد.یا در آن جایی که دم مشتبه هست باید اختبار بکند دیگر! اختبار نکرده بلند شد نمازش را خواند.رجاءا خواند. اینجا باز،بعدا انکشف که حیض نبوده است، اینجا باز مسئله تجری پیش می آید، باز همین بر اساس این سه تا قول یا حکم به صحت آن عبادت میشود یا حکم به بطلان آن عبادت میشود.
مرحوم صاحب منتقی اینجا یک اشکالی دارند[2] بر این ثمره ای که مرحوم آقا ضیاء گفته است.میفرمایند ایشان فرموده است بنابر نظر مرحوم آخوند هم ممکن است ما حکم به صحت بکنیم،بنابر نظر مرحوم آخوند در تجری،فرموده است این مطلب ایشان قابل قبول نیست.بنابر نظر مرحوم آخوند هم نمیشود حکم به صحت کرد، چرا؟ برای اینکه برای صحت عبادت دو تا رکن لازم است:یکی اینکه آن فعل قبیح نباشد و دومی اینکه جهت صدورش هم قبیح نباشد.و اینجا آن فعل درست است قبیح نیست بنابر نظر آخوند ولی جهت صدورش که همان قصدش است،قصد باعث عمل میشود دیگر! عزم باعث عمل میشود،آن قبیح است.بنابراین بنابر نظر آخوند هم میفرمایند ما حکم به صحت نمیکنیم.پس اشکال صاحب منتقی بر مرحوم عراقی این شد که شما فرمودید بنابر نظر مرحوم آخوند حکم میشود در این عبادات ممکن است حکم بکنیم به صحت ولی فرمودند نه حکم به صحت نمیشود بنابر نظر آخوند.آخوند نظرش چی بود در تجری؟ عزم قبیح است اما فعل قبیح نیست،میفرمایند درست است که اینجا یک رکن را دارد،فعل قبیح نیست، ولی جهت صدور که آن جهت فاعلی هست آن قبح دارد و در جایی که جهت صدور قبح دارد عبادت قابل تصحیح نخواهد بود. این چهارتا تطبیق بر همان ثمره که کسی عبادتی را انجام داد، قامت عنده الاماره،بر اینکه آن عبادت باطل است،حرام است،این آقا آن عبادت را رجائا انجام داد بعدا انکشف الاخلاف که نه حرام نبوده است. آیا این حکم میشود به اینکه این عبادت صحیح است یا صحیح نیست، بنابر این اقوالی که در تجری هست نتیجه فرق خواهد کرد.این تطبیقات همان ثمره ی اول بود.
ثمره ی بعدی که در اینجا مطرح است،کسی تجری میکند.خوب بعدا هم کشف خلاف میشود.آیا این فاسق است یا فاسق نیست؟ برداشت یک لیوان مایعی را خورد معتقدا به این که این خمر است، بعدا معلوم شد که خمر نبوده است.حالا اینجا حکم میشود به فسق این آقا یا نه؟ میفرمایند که باید ببینیم مبنای ما در عدالت چی هست؟ عدالت را چگونه میدانیم؟ دو تای مبنای مهم هست:یک مبنا، مبنای آقای خوئی هست که به متقدمین نسبت میدهد و دیگری مبنای مشهور هست که عرض میکنیم.مبنایی که آقای خوئی قبول دارد و به متقدمین هم نسبت میدهند میفرمایند عدالت عبارت است از استقامت در دین.کسی واقعا همان محرمات را ترک کند، واجبات را انجام بدهد،استقامت داشته باشد دیگر!در مسیر دین استقامت داشته باشد این میشود عدالت.اما مشهور قائلند که عدالت چی هست آقا؟ ملکه هست. یک ملکه ای هست،یک صفت کامله ای هست در نفس،که به واسطه ی آن فعل واجبات آسان میشود و از محرمات انسان احتراز پیدا میکند.فرمودند اگر ما آن نظر اول را در عدالت داشته باشیم،خب روشن است که این آقایی که تجری کرد چی آقا؟ باید ببینیم دیگر!باید محاسبه کنیم بنابراین اقوال،اقوال سه گانه.اگر ما تجری را حرام بدانیم، نظر مشهور، خوب این استقامت ندارد،این آقا از استقامت خارج شد،یک حرامی را مرتکب شد،پس از عدالت می افتد،فاسق شده است.چون عدالت استقامت در دین بود این الان از استقامت خارج شد.اما اگر ما تجری را حرام ندانیم، نظر مرحوم شیخ انصاری را داشته باشیم، آن وقت این آقا استقامت در دینش را دارد،بله خبث حالا باطل دارد که آن ضرر به عدالت نمیرساند. پس بنابر نظر متقدمین و آقای خوئی که عدالت را استقامت در دین میدانند، بر اساس این اقوال مطلب فرق خواهد کرد که این آقا از عدالت خارج شده است با اتیان به فعل متجری به یا خارج نشده است.نظر شیخ را قائل باشیم خارج نشده است، اما نظر مرحوم آقای خوئی و مشهور را داسته باشیم و همچنین نظر آخوند را داشته باشد این آقا کار حرامی انجام داده است و لذا از عدالت، از جاده ی استقامت خارج شده است و لذا حکم به فسقش میشود.
اما اگر نظر دوم را داشته باشیم:کسی بگوید که عدالت عبارت است از ملکه. خوب اینجا چطور؟ تجری کرده است.آیا اینجا هم میشود ملتزم شد بنابر نظر مرحوم شیخ این از عدالت نیفتاده است؟چون ملکه مثلا به اصطلاح از بین نرفته است یا نه؟ ممکن است کسی بگوید که اگر ما ملکه بدانیم فرق میکند با استقامت.ملکه بدانیم ممکن است کسی بگوید که نه، ملکه با اتیان آن تجری هر چند تجری را قبیح ندانیم مثل نظر مرحوم شیخ،این ملکه از بین میرود.دقت فرمودید؟ ممکن است کسی بگوید این ثمره بنابر نظر مرحوم شیخ،مرحوم آقای خوئی که نسبت مشهور میدهند،متقدمین و مشهور در عدالت این ثمره بار نیست.آنجا علی کل حال خارج میشود از عدالت، ولی جواب صحیح این مطلب این هست که نه،اگر ملکه هم بدانیم فرق نمیکند،اگر ملکه هم بدانیم باز همین تفصیل و همین ثمره بار است. اگر ملکه هم بدانیم، اگر ما تجری را قبیح و حرام دانستیم آن موقع حکم میکنیم که از عدالت خارج شده است. چون علما فرموند (آنهایی که قائل هستند که عدالت ملکه هست) گفتند با اتیان یک کبیره از عدالت می افتند،یا بر اصرار بر صغیره از عدالت می افتد. البته ما اینجا باید ببینیم که تجری را از کبائر میدانیم، آن موقع با اتیان یک تجری از عدالت خواهد افتاد، ملکه از بین میرود. اما اگر نه از صغائر بدانیم با اصرارش از عدالت می افتد. دقت فرمودید؟ پس بنابراین اگر ملکه هم بدانیم نتیجه همین خواهد بود که بنابر قول به حرمت آن ملکه از بین میرود و اما نظر شیخ را داشته باشیم ما دلیل نداریم که ملکه از بین میرود با آن سوء سریره ای که داشته است. اگر نظر مرحوم شیخ را داشته باشیم دلیلی بر از بین رفتن ملکه نداریم که آن ملکه از بین برود. پس همان تفصیل بنابر قول به ملکه هم می آید. تنها از این جهت فرموده اند که ممکن است فرق بکند:کسی در ابتدای امر است، هنوز نمیدانیم ملکه را دارد یا ندارد.اینجا فرموده اند که اگر این شخص که تجری پیدا کرد حکم نمیشود که این ملکه را این آقا دارد.چون تجری پیدا کرده است، ملکه کاشف میخواهد، این کاشف بر عدم ملکه هست نه بر ملکه هست. پس اگر ملکه ثابت نشده است آن موقع بله، قول به تجری و عدم حرمت تجری موثر است در ابتدای کار، دقت فرمودید؟ پس در سقوط ملکه این قولها موثر است،اما در آن جهت موثر نیست،یعنی اگر ملکه را دارد آن موقع بله همان تفصیل که قائل شدیم در صورت قول به استقامت،همان تفصیل را در صورت ملکه هم قائل هستیم.به خلاف اینکه ابتدای کار است،در ابتدای کار حتی بنابر نظر شیخ هم حکم میکنیم که این آقا ملکه ندارد.چون تجری پیدا کرده است،آن خبثش آن اقدامش باعث میشود که ما کشف کنیم که این ملکه را ندارد.پس از این جهت فرق پیدا میکند.یعنی حکم به عدالت نمیشود دیگر،آثار عدالت در کسی که ما نمیدانیم آیا عادل است یا ملکه را پیداکرده است یا نکرده است،آثار عدالت بر او بار نمیشود با تجری.بنابر نظر شیخ به خلاف اینکه ملکه را دارد، حالا مرتکب تجری شده است،آن موقع بنابر نظر شیخ حکم به فسقش نمیشود. اما بنابر نظر دیگران حکم به فسقش میشود. اگر هم شک کردیم که آیا این تجری از گناهان صغیره یا کبیره است،استصحاب ملکه میکنیم. پس اگر ملکه در آن بوده است آن موقع قطعا به نظر شیخ حکم به فسقش نمیشود، اما اگر هنوز ملکه را پیدا نکرده است،شک میکند که آیا این آقا دارای ملکه هست یا نیست آن در ابتدای کار است،بله دیگر در آنجا فرق بین اقوال نخواهد بود.چه نظر شیخ را قائل بشود چه نظر دیگران را قائل بشود حکم به ثبوت و حدوث ملکه نمیشود. این هم ثمره ی دوم.
سوال:علائم دارای ملکه بودن چیست؟
استاد: حالا ان شاالله آن را باید در جای خودش بحث کنیم.در آن روایت عبدالله بن ابی یعفور آن علامتش ذکر شده است،یعنی علامت حضور در نماز جماعت یکی از آن علائم دارا بودن ملکه ذکر شده است و از او گناهی دیده نمیشود و این موارد در آن صحیحه عبدالله بن ابی یعفور به عنوان اینکه اینها نشانه های ملکه هستند ذکر شده است.آقای خوئی حمل میکند آن را بر استقامت در دین. ولی مشهور حمل کردند این علائمی که در آن روایت ذکر شده است بر همان علائم ملکه ذکر کرده اند که عمده اش این است که در جماعات مسلمین حاضر بشود و اعمالش را انجام بدهد، این کاشف از آن ملکه هست و از گناهان پرهیز میکند.
سوال:استاد فرمودید آثار عدالت بار نمیشود پس باید بگوییم آثار فسق بار میشود؟ این دو تا با هم هست؟
نه ممکن است است نه آثار فسق بار بشود نه آثار عدالت. حالت وسطی مطرح میشود آنجایی که در ابتدای کار است.هنوز پانزده ساله شده است،معلوم نیست این آقا فاسق هست بنابر قول به ملکه، یا اینکه آن ملکه را دارد یا ندارد آنجا نه آثار عدالت بار میشود نه آثار فسق.دقت فرمودید؟
سوال:استاد ببخشید،خیلی از مومنین اینجوری اند دیگر! فاسق نیستند دیگر ولی عادل هم میشود بگویید نیستند!؟
حالا بفرمایید که عده ای شاید اینطوری باشند.
خوب،ثمره ی سوم.ثمره ی سوم آنجایی است که قصد معصیت در سفر را کرده است.شخصی نیت کرد که من بروم فرض بفرمایید که فلان شخص را بروم ترور کنم،بکشم.یک سفری باید انجام میداد رفت آن را ترور کند.رفت آمریکا تا آن مثلا ملعونه را مثلا بکشد.خوب،فکر میکرد که او مثلا محقون الدم است. فکر میکرد محقون الدم است مهدور الدم نیست.ولی میگفت که ما حالا باید برویم این کار را انجام بدهیم دیگر!خوب،این کار را باید انجام بدهیم. خوب،بعد رفت و این کار را انجام داد یا انجام نداد بعد معلوم شد که بابا او مهدور الدم بوده است.آن شخصی که این آقا سفر کرده است به قصد عصیان آن مهدور الدم بوده است،پس بنابراین سفرش سفر معصیت نبوده است. این فکر میکرده است که سفر معصیت است،دقت فرمودید؟ خوب،اینجا این آقا نمازش را تمام بخواند بعد از اینکه منکشف شد که سفرش سفر معصیت نبوده است.تجری کرد، فکر میکرد که به قصد عمل حرام دارد حرکت میکند،حرکت کرد رفت، بعدا منکشف شد که نه این کار اصلا واجب بوده است یا اصلا حرام نبوده است.خوب تجری پیدا کرده است.حالا این آقا نمازش را تمام بخواند، سفرش سفر معصیت است یا اینکه نمازش را باید قصر بخواند؟چطوری میشود؟ اینجا خوب بنابر اقوال فرق خواهد کرد دیگر! بنابر قول مشهوری که گفتیم که قائل هستند که تجری قبیح هست و حرام هست خوب این تجری پیدا کرده است دیگر! سفرش سفر معصیت است. پس بنابراین باید نمازش را تمام بخواند. اما بنابر قول کسانی که قائل هستند که مرحوم شیخ و اتباع شیخ که قائل هستند که نه این تجری حرام نیست فقط قبح فاعلی دارد خوب آن وقت این سفرش چی هست؟سفرش سفر معصیت نخواهد بود.تجری هم که قائل به حرمتش شما نشدید.دقت فرمودید؟ مرحوم شیخ انصاری را عرض میکنیم.پس بنابراین اینجا نمازش را باید قصر بخواند.قصد معصیت کرد بعدا إنکشف که آن کاری که قصد کرده است معصیت نبوده است.دقت فرمودید؟اینجاچطوری هست؟آیا نمازش را باید تمام بخواند یا قصر بخواند؟ مبتنی هست بر این اقوال.بنابر قول مرحوم شیخ انصاری بعد که معلوم شد تجری بوده است معصیت نبوده است سفرش دیگر از معصیت بودن در می آید و باید قصر بخواند.بنابر نظر کسانی که قائل هستند که تجری باعث قبح و حرمت آن فعل متجری به میشود،خوب اینجا این نمازش تمام است چون درست است معصیت نبوده است ولی تجری هم خودش یک نوع عصیان است.تجری هم یک نوع قبح دارد،عصیان است این باید نمازش را تمام بخواند.
بنابر نظر مرحوم آخوند رضوان الله علیه که ایشان میفرمود تجری خودش چیز است آنجا هم باز این آقا باید نمازش را تمام بخواند چون مرتکب معصیت که شده است.فعلش را کار نداریم مرتکب معصیت شده است این آقا،آن هم اقدام بر معصیت است.پس بنابراین باید ببینیم بر اساس این اقوال چطوری ما قائل هستیم.
ثمره ی چهارم: کسی اقدام میکند بر تجری. آیا کمک به او جایز است یا جایز نیست.اگر شما تجری را حرام بدانید کمک به آن متجری هم حرام خواهد بود.اما اگر تجری را حرام ندانید آن وقت کمک به او اعانه بر اثم نخواهد بود.دقت فرمودید؟ پس بنابر نظر شیخ اعانه بر کسی که متجری هست در آن فعلی که دارد تجری میکند خودش هم متوجه نیست،خودش فکر میکند که دارد کار چی آقا؟حرامی انجام میدهد ولی شما میدانید که نه این کارش حرام نیست،آیا میتوانید به او کمک کنید یا نمیتوانید؟بنابر اینکه تجری را شما حرام بدانید حق ندارید به او کمک کنید چون درست است که معصیت واقعی نیست ولی خود تجری هم یک نوع حرام است.اما بنابراینکه تجری را حرام ندانیم مثل مرحوم شیخ انصاری کمک بر او اشکال نخواهد داشت.و بنابر نظر آخوند هم الکلام الکلام.احتمال دارد که کمک اشکال نداشته باشد چون فعلش قبیح نیست.آن عزمش قبیح است شما بر فعلش کمک میکنید. آنوقت در این مسئله یک نظیری ذکر کرده اند.گفتند اگر خانم معتقد است که استئذان از ولی واجب نیست در ازدواج. یک دختر باکره ای است که میگوید من استئذان از ولی را حالا خودش یا به درجه ی علمی رسیده است در این مسئله یا تقلیدا به اصطلاح به این نظر رسیده است که استئذان از ولی واجب نیست در مسئله ازدواج.با یک مردی ازدواج میکند که او معتقد است که استئذان از ولی واجب است. حالا که اینها ازدواج کردند علما فرمودند کل یعمل علی حسب تقلیده.آن زن میگوید که خوب عقد ما صحیح است و پس بنابر این طبق عقدشان عمل میکنند ولی بر مرد طبق فتوای خودش میگوید که خوب این حرام است،عقد ما عقد نشده است.کل یعمل علی حسب تقلیده. اینجا فرمودند ممکن است کسی بگوید که بر آن زن حرام است که اینجا عمل کردن بر طبق فتوای خودش، چرا؟ بخاطر اینکه دارد کمک میکند به متجری. چون شوهر در نظر این زن دارد تجری پیدا میکند دیگر!بله مرتکب حرام نمیشود ولی مرتکب تجری که میشود. بگوییم که اگر تجری را حرام بدانیم بر این زن چی آقا؟ حرام است این کار را انجام بدهد،چون اعانه بر اثم است.پس بنابراین بنابر آن انظار فرق خواهد کرد.عمل این زن که گفتید کل یعمل علی حسب تقلیده، بگوییم نه، بنابر اینکه ما تجری را حرام بدانیم این حق ندارد بر اساس تقلید خودش عمل بکند.چرا؟ برای اینکه دارد کمک میکند به تجری دیگری.درست است به نظر این،او کار حرامی انجام نمیدهد ولی کار تجری که دارد میکند او.دقت فرمودید؟ پس این هم به اصطلاح تطبیق این مورد.
آخرین مورد را هم دیگر عرض کنیم دیگر این تمام بشود. وجوب نهی عن المنکر. و کسی دارد تجری پیدا میکند. شما میدانید که این فکر میکند گناه هست ولی گناه نیست ولی بنظر او دارد گناه انجام میدهد. به نظر خودش دارد گناه انجام میدهد.آیا باید او را نهی بکنید یا نهی نکنید؟اینجا فرمودند که همین،اگر شما تجری را حرام بدانید او دارد مرتکب حرام میشود دیگر! باید نهی بکنید،نهی از منکر بکنید. اما اگر تجری را حرام ندارید نه.نهی از این کار بر شما واجب نخواهد بود.دقت فرمودید؟ اینها ثمراتی هست که بر مسئله ی تجری یا اقوالی که در تجری هست مترتب هستند.