99/12/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسائل مستحدثه/مساله بانکداری /ضمانت افت ارزش پول
ضمان دین چه نوع ضمانی است؟
بحث در این بود که کلاً در دیون ضمان هست اصلاً خود دین به معنای ضمان است. ماهیت دین یعنی من ضامن چیزی هستم. حالا منشأ دین یک وقت قرض است یک وقت بیع نسیه است یک وقت اتلاف مال دیگری است. دین منشأش مختلف است. ولی در دین یک ضمانی هست. می خواستیم بدانیم که این ضمانی که در دیون هست اصل در این ضمان چیست؟ باید مثلش را بدهد یا این که اصل این است که قیمتش را بدهد؟
مقتضای اصل عملی در ضمان
مقتضای اصل عملی را مرحوم شیخ انصاری مطرح فرمودند و فعلاً نظر مبارک شیخ انصاری را بررسی می کردیم. ایشان فرمودند الاقوی تخییر المالک. بگوییم که اقوی این است که مالک یعنی آن طلبکار، طلبکار که در ذمۀ این بدهکار مالک یک مالی است در ذمۀ این آقا او مخیر است. که بگوید آقا من مثل را می خواهم یا این که نه مثلش به درد من نمی خورد قیمتش را بده. او مخیر است که مثل بخواهد یا قیمتش را بخواهد. اگر این باشد، در بحث پول هم نتیجه بخش است دیگر آن آقای طلبکار به بدهکار می گوید قیمت آن پولی که من به شما دادم به من بده مثلش را نمی خواهم. اما اگر تخییر ضامن باشد خود بدهکار مخیر باشد می گوید من مخیرم خواستم عوض آن پول به طلا را می دهم خواستم همان پول را می دهم. وجوهی را مطرح کردند ایشان گرچه فرمودند الاقوی تخییر المالک ولی جازم نشدند. احتمالات مختلفی را مطرح کردند. پس در مرحلۀ اصل عملی، مرحوم شیخ انصاری نظر قاطعی ندادند تقویت کردند که آقای مالک مخیر باشد. و گفتیم که برخی از بزرگان هم گفتند که این جا آقای ضامن باید هر دو تا را ببرد پیش آقای طلبکار هم آن پول را بگذارد مثلا صد هزار تومان گرفته هم صد هزار تومان را بگذارد هم قیمت آن به طلا بگذارد هر دو تا را ببرد پیشش بگوید آقا یکی از این ها را شما مخیری برداری هر کدام را می خواهی بردار. یکی از این ها مال شماست من نمی دانم مال شما کدام یکی است. آن هم می گوید که حالا من راضی شدم. آن هم می گوید من هم نمی دانم مال من کدام یکی است من راضی شدم از حق خودم به این که این طلا را بر می دارم که قیمت آن پول من است یا پول را بر می دارم. گفتیم اگر بخواهد احتیاط بشود راهش این است. هر دو تا را ببرد و او هر کدام را خواست بر می دارد به عنوان این که این حق واقعی من است. من راضی شدم از حق واقعی ام به این. اینگونه مشکل حل بشود. و این نیز بر می گردد به تخییر مالک احتمالات دیگری هم مطرح شد که گذشت.
اما یک مرحله بالاتر بیاییم. حالا از اصول عملیه خارج می شویم، می گوییم مقتضای آیۀ و اطلاقاتی که در روایات هست چیست؟ حالا یک وقت هیچ دلیل اجتهادی نداشتیم بله این اصول عملیه مثلاً فرض کنید راه احتیاط به ما نشان داد یا گفتیم تخییر مالک یا گفتیم تخییر ضامن بالاخره احتمالات مختلفی بود دیگر ایشان هم جزما یکی را نفرمود. ولی حالا می خواهیم وظیفه را بر اساس ادله اجتهاد از قرآن و حدیث تعیین کنیم. مرحوم شیخ انصاری رضوان الله علیه می فرماید در قرآن آیه ای که داریم آیۀ اعتداء است. ﴿و من اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم.﴾[1] این درست است در باب غصب صدق می کند ولی فرق بین باب غصب و باب غیر غصب نیست. یک کسی غصب کرد مال ما را تلف کرد او مدیون می شود. آیه می گوید شما هم حق مقابله به مثل را دارید در نتیجه مثلش را باید به شما بدهد. پس آیه در باب غصب، ضمان را مشخص کرده که مثل است. و چون علما فرق نگذاشته اند بین باب غصب در جهت ضمان و غیر غصب می گویند پس طبق آیه در همه جا باید به مثل باشد. این مثل را باید معنا کنیم (آیا همان مراد مثل در مقابل قیمی است یا نه معنای دیگری دارد؟).
یکی هم اطلاقات ضمان است. در ابواب مختلف در شرع آمده که مثلاً هر کسی مال دیگری را از بین برد ضامن است. اجیری که اجرت گرفت یک چیزی را درست کند، خراب کرد ضامن است. امینی که خیانت کرد ضامن است. عامل مضاربه ای که طبق شرط عمل نکرد ضامن است. در موارد مختلف می بینید که کلمۀ ضمان آمده. و مرحوم شیخ انصاری می گوید که در این موارد متعلق ضمان هم بیان نشده فقط گفته ضامنٌ. آقا پول گرفتی از کس دیگر قرض گرفتی ضامن هستی باید بدهی پول طرف را. یا امانت گرفتی امانت را خوب نگه نداشتی تلف شد ضامن هستی. در همه جا هم کلمه ی ضمان می آید وسط. به چه ضامن هستی نمی گوید به مثلش، به قیمتش نمی فرماید. ایشان می فرماید که این اطلاقات ضمان معنایش این است که همان چیزی که عرفاً مردم ضامن می دانند همان را ضامن هستی. پس واگذار کرده ضمان را به آن ضمانی که در عرف هست. پس باید ببینیم که عرف این جاها چه چیزی را در ضمان می گوید.
دیدگاه شیخ انصاری ضمان مثل در مرحله اول
بحث به این جا رسید که مرحوم شیخ انصاری رضوان الله علیه فرمودند که ما باید ببینیم که اطلاقات ضمان و قبل از اطلاقات ضمان آیۀ کریمۀ اعتداء مقتضایش چیست؟ منظور از اطلاقات ضمان هم روشن شد. اطلاقات ضمان یعنی آن روایات مختلفی که در ابواب مختلف وارد شده کلمۀ ضامنٌ آمده. متعلق ضمان هم در آن ذکر نشده است. آیا مقتضای این اطلاقات، ضمان مدیون به قیمت است یا به مثل است؟ ایشان می خواهند بگویند که مقتضای اطلاقات و همچنین آیۀ کریمه با فرمایش مشهور که در مثلی مثل در قیمی قیمت فرق دارد. مشهور یا اجماع قائلند در مثلی مثل در قیمی قیمت آن یک حکمی است یک مقتضایی دارد ولی مقتضای این آیۀ کریمه و اطلاقات ضمان با آن فرق دارد. نظر ایشان را ملاحظه بفرمایید:
هذا، و لكن يمكن أن يقال: إنّ القاعدة المستفادة من إطلاقات الضمان في المغصوبات قاعده ای که استفاده می شود از اطلاقات ضمان در باب غصب، کسی مال کسی را خورد مثلا غصباً ضامن است، شکست از بین برد ضامن است، امینی که در نگهداری اش دقت لازم را نکرده، یا مخالفت کند با آن شروطی که صاحب امانت گذاشته ضامن می شود و الأمانات المفرّط فيها، که تفریط شده و غير ذلك، ضامن است. ولی ضامن قیمت است یا مثل است بیان نشده. مطلق است می گوید ضامن است. کل من اخذ اجرة علی أن یصلح فأفسد فهو ضامن هر کس پول بگیرد یک چیزی را درست کند خراب کند ضامن است می فرمایند مقتضای این اطلاقات هو الضمان بالمثل؛ ضمان بالمثل است چرا؟ لأنّه أقرب إلى التالف برای این که مثل اقرب است به آن چیزی که تلف شده من حيث الماليّة و الصفات، هم مالیت در این مثل خوابیده هم صفاتش هست.
ثمّ بعده اگر آمد و مثلش پیدا نشد. بعده یعنی مرتبۀ بعدی قيمة التالف من النقدين قیمتش را از نقدین بدهد از طلا و نقره. دو مرحله ای کرد. مرحله ی اول چه شد؟ مثلش را بدهد برای این که اقرب است حالا این اقرب نشد اصلا مثلش پیدا نمی شود یا مال قیمی است مثلی نیست لذا مثلش نوعا پیدا نمی شود. یا قیمی است که مثل دارد ولی خب الآن مثلش را ما پیدا نکردیم. یا این که مال با این که مثلی است ولی الآن پیدا نمی شود در این صورت مرحلۀ بعدی وظیفه چیست؟ می فرماید ثم بعده قیمة التالف من النقدین و شبههما؛ قیمت آن شیئ را از نقدین یا شبه نقدین. حالا فلوس بگوییم پول هایی که شبه نقدین هستند باید پرداخت کند. لأنّهما برای این که این نقدین أقرب من حيث الماليّة؛ مالیتش نزدیک است. آن مثل از هر دو جهت اقرب بود. این حداقل از یک بعد نزدیک است، مالیت. لأنّ ما عداهما چرا قیمتش را از نقدین حساب کنیم از چیزهای دیگر حساب نکنیم؟ می گوید برای این که چیزهای دیگر را عرف با نقدین می سنجند تا به قیمت این شیء برسند. لأن ما عداهما ما عدای نقدین، طلا و نقره يلاحظ مساواته للتالف بخواهند به آن تالف مساواتش را به دست بیاورند بعد إرجاعه إليهما. [2] اول به نقدین می سنجند تا برسند به این که آیا این چقدر باید از جنس دیگر بدهند اگر اصلش را از بین برده بخواهند از گندم بدهند که این چقدر گندم می شود؟. اول قیمت اصل را با طلا مشخص می کنند بعد می آیند می گویند با این مقدار طلا چقدر گندم می شود خرید آن وقت گندم که معادل آن اصل باشد مشخص می شود. پس بنابراین به قیمت که می رسیم باید حتماً ما نقدین را که، به عبارت دیگر نقدین ممحض در مالیت هستند، عین مالیت هستند سنجیده شود. چیزهای دیگر، ممحض در مالیت نیست و لذا معیار سنجش مالیت شیئ چیزی است که ممحض در مالیت است. پس اگر مثل بود باید مثل داده شود، نشد مالیت. پس اطلاقات اینگونه شد. ما حالا پول اسکناس این آقا که صد هزار تومان به ما داده بود پنج سال پیش به عنوان قرض گرفتیم خورده ایم یا تلف کردیم. روایت هم می گوید شما ضامن هستید. ضامن هستیم طبق این بیان مرحوم شیخ چه می شود؟ ما اول مثلش را می بریم یک صد هزار تومان می بریم می گوییم آقا صد هزار تومان مثلش است چون اقرب به تالف است من حیث الصفات و المالیة. یک وقت فرض کنید که صد هزار تومان ها عوض شد پول کلا عوض شد می رویم قیمتش را از طلا و نقره می دهیم به او.
نقد کلام شیخ در اقرب بودن مماثل
ببینید در استدلال اول شیخ یک اشکالی این جا هست مثل همیشه اقرب من حیث الصفات و المالیة نیست صفاتش موجود است ولی مالیتش گاهی از بین می رود. لذا این که می فرمایند در مرحلۀ اول مثل را می دهیم چون مثل اقرب است به تالف من حیث الصفات و المالیة این درست نیست. همیشه اینگونه نیست گاهی اقرب من حیث الصفات هست ولی اقرب من حیث المالیة نیست. پس این که می فرمایید آقا ما از اطلاقات ضمان می فهمیم که اول مثل را ببر بده برای این که آن اقرب است نشد قیمت را بده، می گوییم نه همیشه اینگونه نیست که مثل اقرب باشد گاهی اقرب به عکس است این مالیت اقرب است به او.
یعنی چون شما تعلیل کردید، فرمودید لأنه أقرب الی التالف حق این آقا را از بین بردید اقربش را باید بدهید خودش را که نمی توانید، اقربش را بدهید. می گوییم اقرب این گونه نیست که همواره مثل و مماثل در صفات باشد.
این قاعده را نفی نمی کنیم که باید اقرب را بدهند ولی اقرب گاهی مثل است گاهی قیمت است. اتفاقاً در این پول ها همینگونه است. اقرب الآن اقرب به آن صد هزار تومان پنج سال پیش مثلش نیست قیمتش است. پس روایاتی که فرمودند ضامنٌ و هیچ قیدی نیاوردند مثلش را بده یا قیمتش را بده مطلق گذاشتند برداشت عرفی این است که اقربش را بدهید اقرب گاهی مثل است گاهی قیمت است. نفرمایید در مرحلۀ اول مثل است در مرحله ی دوم قیمت است. این اشکالی است که بر برداشت ایشان از اطلاقات ما داریم.
تاثیر گسترش تجارت در عدم اقرییت مماثل در صفات
در زمانی که مردم زندگی خیلی ابتدایی داشتند، اصلا به مالیت نگاه نمی کردند البته در آن زمان مثل اقرب به تالف محسوب می شد جنس را خراب کردم این هم جنس شما بفرما گفته می شد. ولی الآن که دیگر جوامع بزرگ شده اند حتی زمان پیامبر اکرم (ص) را عرض می کنیم که تجارت بوده و آن جامعه های اولیه ابتدایی امروزه مطرح نیست مردم به مالیت نگاه می کنند می گویند آقا مالیت این چیست ؟ و لذا صاحب مال می گوید این مثل که به من آورده ای به درد من نمی خورد. اگر بخواهی جبران کنی باید قیمتش را بدهی که من می توانستم با آن چقدر بخرم من می توانستم با آن چقدر مثلا بخرم چقدر مثلا فایده ببرم.
شاگرد: مثل چون اقرب است به آن چیزی که تلف شده مثل است؟
استاد: نه با فرض تفاوت قیمت دیگر اقرب نیست.
شاگرد: وقتی که می خواهد هم مثل را بدهد هم قیمت را چطور؟
استاد: خوب است. اگر می تواند حفظ کند هم مثلش را هم قیمتش را. این را ما قبول داریم. یعنی مثلش را بیاورد جبران کند. مثلش را بیاورد بگوید آقا این صد هزار تومان من گرفته بودم ده سال پیش این هم ما به التفاوت قیمتش از طلا. این را قبول داریم این خوب است. این جمع بین حقین می شود هم مثلش هم قیمتش ملاحظه شد. اگر این را بفرمایید این خوب است. ولی شما می فرمایید آقا همان مثلش را بدهد همان صد هزار تومان را بدهد بگوید آقا خداحافظ. می گوییم آقا این برداشت عرفی نیست.
یعنی اگر ما بودیم و اصلا تعبد نبود در عرف در بازار زندگی می کردیم. بازار می گفت ضامن است. حالا فرض کنید این که اصلا جامعه ی اسلامی را فعلا در نظر نگیریم برویم کشور غیر مسلمان می گویند ضامن است بگوید این آقا آن جنس مثل پنجاه سال را بیاورد می گوید آقا این به دردم نمی خورد قیمتش را بده. بله اگر قیمتش عوض نشده اشکال ندارد ولی اگر یک چیزی است که دیگر از قیمت افتاده آن جا حتما ملاحظه ی قیمت می کنند
شاگرد: شما می گویید مثلیت
استاد: نه می گوییم همه جا مالیت اگر می توانند مثلیتش را هم کنارش حفظ کنند، نتوانند مالیت. اصلاً مالیت ملاک است در نظر عرف مالیت ملاک است. شما حالا این بیان فقها را را در نظر نگیرید همان ارتکاز عرفیتان. مثلاً یک کسی شیشۀ شما را شکست می گویید پولش را بده. معمولا همینگونه است یا مثلاً تایر ماشین شما را پاره کرد می گویید آقا پولش را بده. پس یعنی ضمان در عرف همان قیمت است. اطلاقات ضمان که مشکل را حل می کند قیمت است. پس این که ایشان می فرمایند در مرحلۀ اول مثل، می گوییم چشم در مرحلۀ اول مثل ولی قیمت هم باید در کنارش ملاحظه بشود اگر ملاحظه نمی شود همان اقرب ببینیم اقرب کدام است؟
شاگرد: متعلق ضمانش چیست؟
استاد: متعلقش می شود سیرۀ عقلا. خود اصل ضمانش بله حکم شرعی است اما متعلق ضمان چیست این را واگذار کرده به عرف. برداشت عرفی را شیخ میشکافد می فرماید در مرحلۀ اول مثل لأنه اقرب من حیث الصفات و المالیة. می گوییم آقا این لأنه که می فرمایید خوب است. پس ما باید آن اقرب را ملاحظه کنیم وآن مثل نیست بلکه قیمت است. الحمد لله رب العالمین.