درس خارج فقه استاد مرتضی ترابی

99/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسائل مستحدثه/بانکداری /حق ضرب

مقایسه تعاریف از پول

بحث ما در تعریف پول بود و عرض کردیم که پول را اگر بخواهیم تعریف کنیم باید بگوییم مالی است. مال با آن پنج تا خصوصیت باید بیاید که قبلاً بحثش گذشت. آن مالی است که به وسیله اعتبار دارای سه خصوصیت شده باشد. یک وسیله مبادله، دو وسیله سنجش ارزش مادی و سوم هم وسیله ذخیره ارزش. یعنی کسی می خواهد آن ارزش مادی را حفظ کند می تواند با پول حفظ کند. پس پول با این توصیف علاوه بر آن پنج خاصیتی که در مال هست سه تا خاصیت دیگر هم پیدا می کند به خاطر اعتبار عقلایی. عقلا سه تا خاصیت بر آن بار می کنند. بر هر چیزی این سه خاصیت را بار کنند آن می شود پول.

عرض کردیم که بعضی ها قید کردند که این توسط حاکم، سلطان منتشر شده باشد. گفتیم این قید ظاهراً لازم نیست. به جای این قید همان پذیرش عمومی کافی است. و اگر می خواهیم اکتفا نکنیم به آن سه تا باید بگوییم پول مالی است که به اعتبار دارای آن سه تا خصوصیت بشود و مورد پذیرش عمومی هم واقع شده باشد.

آن وقت برخی تعریفاتی برای پول شده که آن تعریفات به نظر ما ناقص است. مثلا یک تعریف آن این است: پول چیزی است که بیانگر مالیت مال است و خصوصیت شخصی آن ملغی است. مالیت شیء را بیان کند. این فقط از آن سه خصوصیت خصوصیت دوم را گرفته که معیار سنجش است. بیانگر مالیت همان معیار سنجش می شود. حال آن که دو خاصیت دیگر هم پول داشت، وسیله مبادله است، میزان سنجش است و وسیله ذخیره است. تعریف فوق که بیانگر مالیت است، یک خصوصیت را می گیرد خصوصیات دیگر را نگفته بنابراین این تعریف درست نیست.

یا گفته اند: «پول واحد ارزش است و رایج ترین واسطه داد و ستد و وسیله پرداخت است.» این هم به آن جنبه ذخیره ارزش بودن توجه نکرده است. می گوید همان واحد ارزش است یعنی وسیله سنجش است این را گفته. مهم ترین واسطه است این را هم گفته اما این که وسیله ذخیره ارزش است، در این تعریف نیست پس این تعریف هم ناقص است.

و لذا اگر بخواهیم تعریف را کامل کنیم، همان تعریف است که عرض شد. پول مالی است، با آن پنج تا خصوصیت، که به اعتبار عقلایی دارای سه خصوصیت هم می شود، وسیله مبادله باشد، میزان ارزش مادی باشد، یعنی معیار برای ارزش مادی بشود و وسیله ذخیره ارزش مادی بشود. و یک قیدی هم اضافه کردیم مورد پذیرش عموم هم واقع بشود. پس این می شود پول.

ضمان پول

حالا در ذیل این یک اشاره ای کردیم که اگر کسی آمد پولی از ما گرفت بعد مدیون شد یا پول ما را تلف کرد یا به قرض گرفت یا یک چیزی از ما خرید پولش را نداد بعداً می خواهد بدهد یا ما برایش کاری کردیم هنوز پولش را نداده بالاخره مدیون شده، این پول را آن موقع که از ما گرفت دارای همه این خصوصیات بود، یعنی مال بود با اضافه این سه تا خصوصیت به اضافه این که مورد پذیرش عمومی است الآن وقتی می خواهد تحویل بدهد بعد از ده سال می بینیم که بعضی از این خصوصیات کامل نیست مثلا وسیله ذخیره ارزش است، این ذخیره ارزش بودنش هست ولی کامل نیست. یعنی الآن آن ذخیره ارزش بودنش یک مقداری از بین رفته مثلاً بیست در صد از ذخیره ارزش بودنش از بین رفته. یا فرض کنید که آن موقع وسیله مبادله بود، الآن آن پول را از رواج انداخته اند، درست است الآن هنوز کاملاً از بین نرفته ممکن است ببرید در بانک باز قبول کنند ولی همه جا قبول نمی کنند. پس یکی از جهاتش ضربه خورده. آیا این ضمان دارد یا ندارد؟

گفتیم طبق اطلاقات و ادله، این ضمان دارد. کدام اطلاقات و ادله؟ مانند آیه ﴿لکم رئوس اموالکم لا تَظلمون و لا تُظلمون﴾[1] و همچنین طبق قاعده من اتلف مال الغیر... این هم یک نوع اتلاف است پس ضامن خواهد بود. و همچنین شاهد می آوریم از بحث شیخ انصاری در مکاسب. مرحوم شیخ انصاری در مکاسب در شرایط العوضین می گوید که باید ثمن و مثمن مقدارش معلوم باشد. اگر موزون است باید وزن بشود اگر مکیل است با پیمانه می فروشند باید با پیمانه بفروشند روایت هم وارد است در آن جا اجماع هم هست. آن وقت یک بحثی در ذیل این مطلب شیخ انصاری دارد که آیا موزون را می شود با کیل فروخت یا مکیل را با وزن فروخت یا نمی شود؟ می گوید این مربوط به این بحث می شود که آیا غرر این جا موضوعیت دارد یا طریقیت دارد یا حکمت است؟ اگر غرر موضوعیت داشته باشد، می شود. چون فرض این است که شما مکیل را وزن کنید باز غرری پیش نمی آید باز اندازه معلوم است. شما وزن می خواستید به خاطر غرر، غرر موضوعیت داشته پس این حکم بر محور غرر می چرخد و می شود عوض کرد. مثلاً معیار یک جا مکیل است شما وزنش می کنید، وزن است، مکیلش بکنید یا حتی می گوید با مشاهده. گاهی یک کسانی هستند که با مشاهده می فهمند این چقدر است و اصلا اشتباه نمی کنند. یا دو شیئی که قیمتش برابر است وزنش را نمی دانیم ولی دو کفه را طوری می گذارید که مساوی هم هستند نمی دانید چند کیلو شدند ولی مساوی هم هستند قیمتشان هم برابر است. غرر پیش نمی آید چون فرض این است که قیمتش یکسان است. این مثال ها را می آورد می فرماید که اگر غرر معیار باشد نیاز نیست که شما کیل بکنید و تقویت می کند. از جمله مثال هایی که می آورد، مسأله همان درهم و دینار است. می گوید درهم و دینار از جنس موزون است. نقره و طلا با وزن است. و لذا احکام موزون بر آن بار است. نمی شود به زیادت فروخت این ها را (یعنی درهم را به درهم یا دینار را به دینار به طوری که وزن اینها باهم تفاوت داشته باشد نمی شود فروخت). یعنی در معامله باید همان اندازه یکسان باشد. می گوید موزون است حال آن که درهم ها را معمولا مردم معامله می کنند وزنش را نمی دانند. می گوید چرا؟ می گوید پس معلوم می شود که محور همان غرر است. چون این سکه که خورد قیمتش مشخص است. چون قیمت مشخص است دیگر وزنش را بدانم یا ندانم اهمیت ندارد. مخصوصاً در پول هایی که فلوس هستند یعنی از طلا و نقره نیستند آن ها حتی یک گوشه اش هم کنده بشود چون آن مهر را دارد همان قیمت را دارد. ولی می گوید اگر نقره یا طلا باشد و یک گوشه اش کنده بشود اینجا در قیمت تأثیر دارد. اینجا وزنش را نمی دانیم ولی چون در قیمت تأثیر دارد این می شود معیوب. این را حق ندارد بدون بیان، ثمن یا مثمن قرار بدهد. ببینید می خواهیم این جا از کلامش استفاده کنیم. می گوید وزنش مهم نیست چون در قیمت تأثیر دارد اگر این پول نقره باشد و یک گوشه اش کنده بشود، اگر کنده نمی شد همان قیمت بود با این که موزون است گفتیم وزن نمی خواهد چون غرری پیش نمی آید چون بنا شد غرر را موضوع بگیریم اگر این مبنا را بپذیریم ولی اگریک گوشه نقره کنده بشود در قیمتش تأثیر می گذارد این جا می گویند باید آن را به آن فروشنده یا گیرنده اعلان بکند، جبرانش بکند. و می گوید این جا معیوب می شود چون قیمتش کم می شود معیوب می شود و این ضامن است.[2] ما هم عرض می کنیم که اگر شما پول من را گرفتید و بعد از مدتی قیمتش پایین آمد این معیوب می شود باید یا ارشش را بدهید یا این که همان اولی را بتوانید بیاورید بدهید. مابه التفاوت را بدهید. این جا که دیگر فسخ معنا ندارد پس باید مابه التفاوت را جبران بکنید. عرض می کنم پس در مورد پول اگر تفاوت قیمت پیش آمد این عیب حساب می شود و عیب مال. پولی که من صحیح به شما دادم و شما مال معیوب برای من آوردید پولی که من دادم ذخیره ارزش بود برای این مقدار خرید، می توانستم با آن مثلاً من فلان مقدار برنج بخرم الآن شما پول را می دهی بعد از ده سال. درست است آن هم ذخیره ارزش است ولی معیوب است با آن خیلی کمتر می شود برنج خرید. پس بنابراین شما ضامن هستید. طبق این بیانی که مرحوم شیخ انصاری در آن بحث شرایط العوضین دارند.

پول اعتباری

یک بحثی که در ذیل پول باز مطرح است پول اعتباری است. در پول اعتباری عرض کردیم که دست حکومت است آن جا اگر بخواهیم پول اعتباریی که الآن حکومت چاپ و منتشر می کند آن را تعریف کنیم باید بگوییم ابزار اعمال سیاست اقتصادی هم می شود. ابزار اعمال سیاست اقتصادی یعنی در پول علاوه بر آن سه خاصیت و آن نکته چهارمی که گفتیم مورد پذیرش عمومی یک نکته دیگر هم اضافه می شود آن هم این است که ابزار اعمال قدرت و سیاست دولت می شود. این اعمال سیاست در پول اعتباری از دو راه پیش می آید. یکی این که برای دولت ایجاد قدرت خرید می کند، و دیگر اینکه می تواند سیاست های اقتصادی را از آن راه اجرا بکند. تولید را بالا ببرد یا مثلاً تولید را کم کند، رونق پول بدهد، خرید و فروش زیاد می شود و یک دفعه تولید می رود بالا. مثلاً این که انتشار پول در تولید چه میزان تأثیر دارد؟ این ها یک بحث های اقتصادی است که ما واردش نمی شویم. این ها مربوط به علم اقتصاد است ولی ابزار اجرای سیاست اقتصادی است در پول های اعتباری که در اختیار دولت است. از دو راه یکی برای دولت قدرت خرید ایجاد می کند یکی هم می تواند سیاست های اقتصادی را از آن راه اعمال بکند.

حق ضرب یا حق آقایی چیست؟

اینجا یک اصطلاحی است که به آن حق آقایی می گویند. این که دولت از راه پول می تواند قدرت خرید برای خودش ایجاد بکند و اعمال سیاست اقتصادی بکند این ناشی از حق آقایی دولت است. حق آقایی را گاهی تعبیر می کنند به حق ضرب می گویند دولت حق ضرب دارد، ضرب پول مخصوص دولت است و چون حق ضرب دارد[3] این حق آقایی باعث شده که بتواند به اصطلاح یک ثروتی را خودش ایجاد بکند. مردم علاوه بر اموال، نیاز به وسیله ی مبادله دارند این وسیله مبادله - پول هایی که دولت چاپ می کند - همینگونه که در خیابان نمی ریزد وقتی که می خواهد بدهد یک چیزی در مقابلش می گیرد خودِ این می شود یک ثروت، وسیله مبادله خودش می شود و این یعنی یک مال. وقتی مال شد این مال را از کجا آوردی ؟ با اعتبار آوردی. می گوییم دولت سه نوع می تواند پول را ایجاد کند. یک وقت از مال حقیقی درست می کند، از طلا و نقره. این جا اگر از طلا و نقره درست می کند این نوع پول قدرت خرید دولت را بالا نمی برد چون می خواهد طلا به دست بیاورد باید یک ثروتی بدهد که طلا به دستش بیاید. پس این هیچ چیزی بر دولت افزایش نمی دهد مگر این که عیارش را مخشوش و الا اگر عیار محفوظ باشد چاپ یا نشر پولی که از اموال حقیقی است برای دولت حق سلطه حق آقایی نمی آورد. یعنی قدرت خرید دولت را بالا نمی برد. این یک حالت.

توزیع پول

اما یک وقت پول اعتباری است کاغذ را اعتبار می کند می شود پول. یک نقش و نگاری روی آن می زند می شود پول. یک وقت هم ارقامی است، ارقامی می زنند در تلفن شما، و پول به جیب تلفن همراه شما می آید. این ها چگونه است؟ این جا بگوییم دو حالت دارد یک وقت این برابر است با آن مقدار تولید یعنی هماهنگ است با آن مقدار تولیدی که در جامعه هست، یک مقدار تولیدی در جامعه هست برای مبادله آن مردم نیاز به وسیله مبادله دارند، و یک وقت هماهنگ نیست. اگر هماهنگ هست این جا قدرت مالی برای دولت ایجاد می کند اگر هماهنگ نیست قدرت مالی برای دولت ایجاد می کند به علاوه ظلم برای اشخاصی که پول الآن در جیبشان هست چون از آن ها بر می دارد. پس دو حالت شد در پول اعتباری یک حالت این است که پول اعتباری را هماهنگ با آن مقدار تولیدات ایجاد می کند آن جا یک قدرت خریدی برای خودش درست کرده. و یک وقت ناهماهنگ است اگر ناهماهنگ باشد باعث می شود که از آن قدرت خرید پول ما کم بشود برود آن جا. هم قدرت خرید ایجاد کرده هم یک ستمی شده یعنی اتلاف مال مردم شده. یک مالیتی را ناخودآگاه از ما گرفته که ما متوجه گرفتنش نیستیم. در همان صورت اولش فعلاً بحث می کنیم، هماهنگ ایجاد کرده وسیله مبادله را. در این صورت چه می شود ؟ می شود یک مالی جزء بیت المال. آن وقت بحث می کنیم بیت المال را باید چگونه توزیع بکنند. این جا یک بحث نظریه توزیع پول پیش می آید. فرض کن اصلاً به مقداری که نیاز هست برای وسیله مبادله هم منتشر می کند نه بیشتر و باعث نمی شود آن پولی که در جیب من هست کم بشود، نه، تولید الآن بیست در صد فرض کن اضافه شده برای مبادله آن نیاز به وسیله مبادله هست آن هم به همان مقدار، به همان نسبت پول چاپ می کند که وسیله مبادله باشد. این جا یک قدرت جمع شد پیش دولت یا یک ثروتی جمع شد با اعتبار هم جمع شد یعنی با یک چاپ کاغذ یک ثروتی جمع شد. خود آن ثروت است. آن ثروت می شود بیت المال. بیت المال را باید عادلانه توزیع کرد. یعنی به مقداری که ضرورت است برای حفظ کشور مثلاً ارتش و مسائلی از این قبیل لازم است باید بردارد بقیه را باید به نسبت مساوی بین مردم تقسیم کند. هر فرزندی که متولد می شود باید به حسابش [واریز کنند]، چون وسیله مبادله لازم است. پس وسیله مبادله ای که به مقدار تولید منتشر می شود جزء بیت المال است و اصلی که در اسلام داریم بیت المال بعد از آن خرج های ضروری برای سپاه و ارتش و امنیت کشور، باید به صورت مساوی بین فقیر و غنی بدون هیچ فرقی باید توزیع بشود. وسیله مبادله نیاز هست باید آن را به صورت یکسان نه این که به صورت مثلاً وام میلیاردی بدهند به آن کسی که می تواند ضامن بیاورد آن هم برود واستفاده کند و سودش را ببرد. نه. الآن توزیع به این صورت است یعنی وسیله مبادله را دولت چاپ می کند فرض کنیم به اندازه هم چاپ می کند به چه کسی می دهد؟ به ما که نمی دهد. آن هایی که پول دارند ومی توانند ضامن معرفی کنند می روند و وام میلیاردی یا چندین میلیاردی می گیرند البته با یک سودی هم به دولت می دهند کار نداریم. یعنی وسیله مبادله، توزیعش اینگونه هست الآن در کشورهایی که بر اساس سرمایه داری هست. اما در اسلام بیت المال آن چیزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عمل کرده و علی علیه السلام عمل کرده این است که بیت المال را مساوی آن هم نه این که به غنی کمتر بدهند به فقیر بیشتر بدهند. این اشتباه است الآن می گویند یارانه را ما باید به اغنیاء ندهیم نه، یارانه بیت المال است باید به همه یکسان داده بشود. طبق اسلام هیچ تفاوتی باید بین غنی و فقیر نباشد به همه یکسان. بیت المال است یکی غنی است، پولدار است شما چه کار دارید او حقش از یارانه برابر است با حقی که [فقیر دارد]. و لذا علی علیه السلام می فرمود به آن طلحه که آدم پولداری بود، به او همان را می دهم که به آن غلام سیاه هم می دهم. پیامبر هم همین کار را می کرد. نه این که بگوید طلحه شما پول داری به شما کم می دهم یا اصلاً نمی دهم به آن فقیر می دهم. نه این حرف های اشتباه است. بیت المال در اسلام باید به صورت مساوی اگر یارانه ای داده می شود که یارانه یکی از راه های توزیع همان وسیله مبادله است. وسیله مبادله باید توزیعش هم عادلانه باشد و عادلانه به این است که به هر شخصی به صورت مساوی بر اساس تولیدی که الآن هر سال پول می دهد به صورت مساوی باید پخش کنند. تا وسیله مبادله دست مردم باشد بتوانند [خرید کنند] چون بیت المال است. اگر طبق آن تولید به اصطلاح پول اعتباری منتشر می شود این قدرت خرید را دولت به مقداری که برای ضرورتش هست باید نگه دارد پیش خودش، طرح های ضروری مثل دفاع از کشور، بقیه باید به صورت مساوی بین مردم [تقسیم شود]. این فهم اولی است ممکن است عناوین ثانویه بیایند و بگویند ما راه دیگری یا بهتر [سراغ داریم] بحث می کنیم اما عناوین اولیه اسلام که بیت المال را مال همه می دانند این ثروت هم با چاپ این کاغذ به صورت پول به صورت یک ثروت بیت المالی در می آید این باید توزیعش اینگونه باشد.

اما اگر غیر عادلانه بود یعنی چاپ پول اصلاً بر اساس تولید نبود آن موقع هم یک قدرتی برای خودش ایجاد کرده اما قدرت را از کجا ایجاد کرده؟ از گرفتن آن قدرت مبادله ای که در جیب پول من بود. چون عرض کردم اگر ما صد عدد نان داشته باشیم و صد تومان داشته باشیم با هر تومان هر شخص می تواند برود یک نان بخرد ولی اگر دولت همان صد تومان را بیاید دویست تومانش بکند دیگر با هر تومانی نمی شود یک نان خرید بلکه با هر تومانی تنها می شود نصف نان خرید پس این نصف دیگر نان کجا رفت؟ رفت در اختیار کسی قرار گرفت که آن صد تومان جدید را چاپ کرده در اختیار دولت قرار می گیرد. در حقیقت از قدرت خریدی که در اختیار مردم بود برداشت می شود و در اختیار چاپ کننده پول قرار می گیرد. پس این قدرت رفت دست آن چاپ کننده پول. خب اولاً این یک نوع معیوب کردن است اتلاف مال است و اتلاف مال اگر عناوین ثانویه باشد یک وقت جنگی باشد چیزی باشد از مردم می خواهند مالیات بگیرند حالا مالیات را گاهی مستقیم گاهی از این راه می گیرند این را می گویند مالیات غیر مستقیم مالیات مخفی، گاهی اینگونه مالیات مخفی می گیرند. یک وقت ضرورت هست کار نداریم، اما در غیر وقت ضرورت این اتلاف مال است واین ضمان آور است و ما آن حق آقایی که گفتیم برای دولت ثابت می شود حق آقایی را اولاً فیه کلامٌ. حق آقایی را عرض کردیم که پول اینگونه نیست که در اسلام بگوییم فقط مخصوص دولت است نه، پول باید تقلبی نباشد اما حق آقایی را اگر هم قبول بکنیم به این معناست که جزء بیت المال است و بیت المال باید به این صورت که عرض کردیم اعمال بشود. این راجع به تعریف تا برسیم به مطالب دیگر که به دنباله تعریف می آید.

 


[1] بقره/سوره2، آیه279.
[2] كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري) ط تراث الشيخ الأعظم، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج4، ص216.
[3] معرفت اقتصادی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)، ج9، ص1.