درس خارج فقه استاد مرتضی ترابی

99/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مسائل مستحدثه/بانکداری /تعریف مال

ویژگی های لازم برای تحقق مال

بحث ما در تعریف مال بود عرض کردیم در تعریف مال پنج ویژگی باید ذکر شود. اول این که باید بگوییم مال یک امر اعتباری است و بعد باید آن پنج ویژگی را کنارش عرض کنیم. ماهیت مال این است که مال امر اعتباری است و الا مال با غیر مال در خارج تکویناً یک زیادی ندارد.

آبی که در کنار نهر هست گفتیم مالیت ندارد. همان آب را می آورند این طرف تر مالیت پیدا می کند. نه این که این آب ها با هم تکویناً فرق پیدا کردند. پس ماهیت مال أمرٌ اعتباری. یعنی عقلا یک جا اعتبار مالیت می کنند یک جا اعتبار مالیت نمی کنند.

بعد، برای اعتبار مالیت پنج ویژگی لازم است. اول این که دارای منفعت باشد که مرحوم نائینی گفت منفعت یا حاجت (خاصیت).[1] گفتیم داشتن خاصیت یا منفعت در حقیقت به یک امر بر می گردد یعنی مورد نیاز مردم باشد. ایشان منفعت را در جایی به کار می برد که اصل آن مال با استفاده از بین نرود. خاصیت را در جایی به کار می برد که اصلش هم از بین برود مثل غذایی که انسان می خورد.

به نظر می رسد که منفعت جامع است فرق نمی کند منفعتش به گونه ای باشد که با استفاده از آن اصل مال از بین نمی رود یا با استفاده از آن اصل مال هم از بین می رود. بالاخره اولین ویژگی مال، یک امر اعتباری، این است که منفعت داشته باشد.

دومین ویژگی چیست؟ این است که مورد رغبت باشد. یعنی مردم یک نوع تسابق نسبت به او داشته باشند. بی علاقه نباشند، رغبت داشته باشند، میل داشته باشند. این هم دوم.

سوم این که ندرت نسبی داشته باشد. (با فراوانی مطلق مانند خاک در بیابان و آب در کنار نهر و هوا اینها مالیت ندارند.)

چهارم این که قابلیت اختصاص داشته باشد. بتواند یا به یک فردی یا به یک گروهی یا به یک کشوری اختصاص پیدا بکند. اگر قابل اختصاص نیست یعنی به گونه ای است که مانند اقیانوس ها یا مثل یک درّی که در کرۀ مریخ است، قابل اختصاص به کسی نیست چنین چیزی مالیت پیدا نمی کند. مالیت در جایی است که قابل اختصاص باشد.

پنجم این که منافعش مورد نهی شرعی واقع نشده باشد.

پس مال با این پنج خصوصیت می شود مال. مال احکامی دارد؛ قابل بیع است، در جاهای قابل اجاره است، قابل هبه است، قابل مصالحه است، زکات و خمس با شرائطش بر آن متعلق می شود همچنین مال قابل ارث است. پس باید تعریف مال برای ما روشن باشد.

بعضی از آن خصوصیت اول که داشتن منفعت است تعبیر می کنند به این که ارزش مصرفی داشته باشد. و از ویژگی دوم تعبیر می کنند به این که ارزش مبادلاتی داشته باشد. پس به جای این که منفعت داشته باشد تعبیر می کنند: ارزش مصرفی داشته باشد، و به جای رغبت ارزش مبادلاتی داشته باشد. حالا اگر فرض کنید چیزی هیچ منفعتی ندارد. مثلا سیگار، فرض کنید که منفعتی ندارد و ضرر محض است ولی ارزش مبادلاتی دارد، مورد رغبت هست. آیا مال هست یا خیر؟

مرحوم شهید صدر در اقتصادنا بیانی دارند. می فرماید منفعت منشأ رغبت است. این ها تناسب مستقیم دارند.[2] تناسب مستقیم در ریاضیات یعنی این که به مقداری که یکی از آن دو زیاد شده دیگری هم زیاد می شود. منفعت که بالا رفت رغبت هم بالا می رود. ولی نسبت به ویژگی سوم که ندرت است، ایشان به جای ندرت می گوید مقدار فراوانی، عکس ندرت یعنی فراوانی، می فرماید نسبت به فراوانی تناسب معکوس دارد یعنی اگر فراوان باشد رغبت کم می شود. و الا اگر خود ندرت را در نظر بگیرید نسبت به او هم تناسب مستقیم خواهد داشت.

پس رغبت که وسط قرار گرفته نسبت به آن ویژگی اول و ویژگی سوم، تناسب مستقیم دارد یعنی هر چه منفعت برود بالا رغبت می رود بالا هر چه ندرت بیشتر بشود رغبت می رود بالا. اگر به جا ندرت فراوانی ذکر کردید باید بگویید نسبت به سومی تناسب معکوس دارد یعنی این که فراوانی زیاد شد رغبت کم می شود.

پنج ویژگی مال در پول های اعتباری

بعضی آمدند گفتند که در پول اعتباری، ارزش مبادلاتی عین ارزش مصرفی هست. کاغذهایی چاپ می کنند هزار تومان، پنجاه هزار تومان، ده هزار تومان، این کاغذها مال است در مال باید پنج خصوصیت باشد، منفعت باشد، رغبت باشد، ندرت باشد، قابل اختصاص باشد و منافعش هم محرم نباشد. گفتند در پول اعتباری ویژگی اول نیست. ویژگی اول و دوم یکی است. ارزش مصرفی اش که همان منفعت باشد با ارزش مبادلاتی که رغبت است یکی است. یعنی اگر ارزش مبادلاتی را از پول بگیریم دیگر هیچ فایده ای ندارد. فرضا شما یک کت یا شلواری دارید، کت شما را از سرما حفظ می کند اگر یک روز هم خدایی نکرده بی پول بشوید ببرید ممکن است از شما به یک مبلغی بخرند. پس این کت شما هر دو خصوصیت را دارد هم منفعت را دارد شما را از سرما حفظ می کند، هم رغبت هست یعنی اگر ببرید بفروشید هزار تومانی مثلا از شما می خرند. ممکن است یک روزی این کت شما از ارزش مبادلاتی بیفتد. اگر افتاد هیچ نخرند ولی ارزش مصرفی و منفتعش سر جای خودش هست. یعنی باز شما را از سرما حفظ می کند. پس این دو ویژگی قابل جدا شدن هستند. مال وقتی صدق می کند که همۀ این ها باید با هم باشد. در آن مثال کت اگر روزی کلاً ارزش مبادلاتی اش از بین رفت از مال بودن دیگر در می آید. چون ارزش مبادلاتی ندارد ولی منفعت دارد، شما را از سرما حفظ می کند. ولی گفتند در پول اعتباری با این که ارزش مصرفی یعنی منفعت را ندارد، ولی ارزش مبادلاتی را دارد و بدون این ارزش مبادلاتی هیچ ارزش و منفعتی ندارد. اگر روزی ارزش مبادلاتی آن از بین برود این پول نه ما را گرم می کند نه ما را سرد می کند هیچ فایده ای ندارد.

پس گفتند شما از آن خصوصیت اول باید دست بردارید. شما گفتید ویژگی اول این است که باید منفعت داشته باشد ما یک مالی پیدا کردیم که یکی از ویژگی ها را ندارد آن هم پول اعتباری است.

ولی ظاهراً این درست نیست. نه، آن جا هم آن ارزش مبادلاتی فرع وسیله ی مبادلاتی بودن است. یعنی انسان ها به وسیله ی مبادلاتی نیاز دارند. این وسیله ی مبادله بودن آن باعث می شود که ارزش مبادلاتی پیدا بکند. در تعریف پول ان شاء الله بیشتر توضیح خواهیم داد، انسان ها نیاز دارند برای این که مبادلات انجام بگیرد، از مبادلات پایاپای نجات پیدا کنند نیاز دارند به یک وسیله ی مبادلاتی. آن وسیله ی مبادلاتی پول است. پس پول یک منفعتی دارد. منفعتش چیست؟ وسیله ی مبادله بودن است. وسیلآ مبادله بودن باعث ارزش مبادلاتی شده. پس آن جا اینگونه نیست که بگوییم پول اعتباری، منفعت ندارد. نه منفعت دارد منفعتش در همان وسیله ی مبادله بودن است. نه این که بگویید این جا اصلاً بدون منفعت فقط رغبت باعث شده این پول مال محسوب بشود. می گوییم نه این جا رغبت بر اساس منفعت است، منفعت چیست؟ منفعت وسیله ی مبادله بودن است. بر این اساس در هر مالی باید منفعت باشد.

مالیت چیزهایی که منفعت ندارند ولی مورد رغبت هستند

حالا اگر جایی شما فرض کردید که رغبت هست اما منفعت به هیچ وجه در آن جا نیست البته ما منفعت را گسترده می گیریم، منفعت ممکن است عینی (ضروری و رافع نیازهای اولیه) باشد، ممکن است به فرمایش مرحوم حکیم منفعت تجملاتی باشد، ممکن است رفاهی باشد. ولی اگر چیزی هیچ کدام از این منافع را نداشت ولی مورد رغبت بود. مثلاً یک کسی می خواهد از دیگران جدا دیده بشود. می خواهد شبیه دیگران نباشد. مثلاً گوشش را یک گوش حیوان، یک گوش بزرگ می گذارد تا این که مثلاً یک جور دیگری دیده بشود. لباس به گونه ای می پوشد که اصلاً هیچ منفعتی ندارد فقط می خواهد از دیگران تشخص پیدا بکند. این جاها الآن رغبت هست. ده میلیون، بیست میلیون، بگیرند تا گوش طرف را ببرند یک گوش حیوان بگذارند تا این مورد توجه اشخاص دیگر قرار بگیرد. این جا منفعت نیست ولی رغبت هست.

شاگرد: برای خود آن شخص منفعت دارد

استاد: نه برای خودش شخص هم منفعت ندارد. منفعت این جا فرض نمی شود. یعنی برای خود آن شخص هم ضرر است فقط می خواهد شخص خاص بشود اگر گفته شود که این شخص می خواهد زندگی از یک نواختی در بیاید می گوییم خداوند این قدر در آفرینش تنوع آفریده که نیازی به این که انسان از این راه ها از یک نواختی در بیاید ندارد. یعنی خداوند آن مقدار تجملات در این عالم گذاشته می تواند از آن راه های تجملات پیش برود. ولی این شخص همۀ آن راه ها را می گذارد کناریک راهی که قطعاً عقلا می گویند این راه منفعت نیست این تجمل هم نیست. گوش خر را گذاشتن برای انسان چه تجملی دارد. این ارضای یک خواسته ای است که هیچ منفعتی عقلایی، انسانی بر این مترتب نیست، ولی ممکن است رغبت باشد. مثال دیگر سیگار است که رغبت است ولی فرضاً هیچ منفعتی ندارد. سوال این است که این جاها این مالیت پیدا می شود یا خیر؟

به نظر ما این موارد مالیت ندارد. چنین خدماتی، چنین اجناسی، چنین کالاهایی مالیت ندارند. چون در مالیت شرط است منفعت داشته باشد. علاوه بر ارزش مبادلاتی باید ارزش مصرفی هم داشته باشد. (والا اکل مال در مقابل آن اکل مال به باطل می شود) این جا ارزش مصرفی وجود ندارد. این منفعتش منفعت موهوم است. و الا واقعاً منفعت نیست بلکه ضرر محض است. حتی تجملی هم نیست اگر تجملی بود ما می گفتیم قبول. تجملی هم در کار نیست. اگر هیچ نوع منفعت عقلایی فرض نشد، تجمل هم نشد، رفاه هم نشد. آن جا ها این کالا مال نخواهد بود و مبادله آن باطل است در اسلام. چرا؟ برای این که طبق آیۀ لا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل صدق می کند که این باطل است. این چون باطل است اکل مال در مقابل این اکل مال به باطل خواهد بود. پس بنابراین نمی تواند مقابل مال قرار بگیرد نمی تواند مورد خرید و فروش قرار گیرد. علاوه بر این که اسراف و تبذیر و عناوین ثانویه که هست شامل می شود، رغبت وقتی باعث مالیت می شود که کنارش منفعت باشد. منفعت نباشد صدق باطل خواهد کرد. صدق باطل خواهد شد لا تأکلوا این جا را خواهد گرفت.

شاگرد: مواد مخدر، حالا سیگار را مثال زدید، مثل شیشه و هروئین و امثال این ها قطعاً ضرر محض هستند.

استاد: بلی در این موارد ضرر هست نه منفعت.

شما نقض نکنید به پول بگویید پول هم ارزش مصرفی ندارد. ما جواب دادیم پول اعتباری وسیله ی مبادلاتی است. وسیله ی مبادلاتی بودن خودش منفعت است. شما یک جایی بیاورید که هیچ نوع ارزش مصرفی، هیچ منفعتی، نه ضروری ، نه تجملی، نه رفاهی، نه حقی، هیچ چیز نداشته باشد از نظر عقلا، فقط رغبت باعث مالیت بشود. چنین موردی وجود ندارد و لذا داخل مال نخواهد آمد.

شهید صدر فرمود که این ها با هم تناسب مستقیم دارند. منفعت بیشتر شد رغبت هم بیشتر می شود. ندرت هم گفت این سه تا با هم تناسب مستقیم دارند. و الا رغبت غیر از منفعت است. ممکن است یک جایی رغبت باشد مثل سیگار با اینکه همۀ دکترها گفته اند و خودش هم می داند دارد می میرد باز سیگارش را می کشد. چه منفعتی دارد؟

فعلاً می گوییم اگر هیچ منفعتی نداشت حتی منفعت شخصی هم نداشت. منفعت شخصی یعنی عقلش باید بگوید، نه این که موهوم، موهوم منفعت حساب نمی شود. شما الآن خیال بکنید که مثلاً آن صندلی طلاست، طلا که نیست، آن موهوم است. منفعت می گوییم اگر هیچ نوع منفعتی نداشت، نه منفعت عقلایی داشت نه منفعت شخصی داشت. منفعت شخصی ممکن است داشته باشد برای عقلا منفعت نداشته باشد برای شخص منفعت داشته باشد، آن جا را ما قبول داریم. ما فعلاً فقط ادعایمان این است که نه منفعت عقلایی دارد نه منفعت شخصی دارد فقط منفعت موهوم دارد. یعنی این خیال می کند که منفعت دارد. می گوییم این جاها داخل مال نخواهد بود.

شاگرد: منفعت را می خواهید تنها عرفی عقلایی بگیرید؟

استاد: ما هر سه تا را با هم در نظر می گیریم و می گوییم اگر چیزی نه منفعت شرعی داشته باشد نه منفعت عقلایی داشته باشد نه منفعت شخصی، همین جا را شما فقط فعلا بگویید. جای مسلم را بگویید غیر مسلم را بعدا بحث خواهیم کرد. نه منفعت شخصی هست. فقط موهوم، منفعت موهوم هست برای این آقا. یعنی هیچ کدام از این منافع نیست. عقل باید تصدیق کند که برای شخص این آقا منفعت دارد. عقل تصدیق نکرد که این گوشش را این قدر دراز کند، عقل تصدیق نکرد. این منفعت منفعت موهوم شد. این جا آیا این مالیت دارد یا ندارد؟ می گوییم این مالیت ندارد. حالا می گویید نیست، یک بحث دیگر است، یک بحث صغروی است. اگر یک جایی فرض کردید که هیچ کدام از منافع نیست نه منفعت عقلایی هست نه منفعت شرعی هست نه منفعت شخصی هست، اگر فرض کردید، فقط رغبت هست، این آقا رغبت دارد، آیا این مالیت درست می کند؟ می تواند دکتر برای این کار از این پول بگیرد برای این کاری که الآن این رغبت دارد ولی هیچ نوع منفعتی هم در آن نیست؟ ما می گوییم این جا این مالیت ندارد. الحمد لله رب العالمین.

 


[1] كتاب المكاسب والبيع، الاملي، الشيخ محمد تقى؛ تقرير بحث الميرزا النائيني، ج2، ص364.
[2] اقتصادنا، الصدر، السيد محمد باقر، ج1، ص223.