درس خارج فقه استاد مرتضی ترابی

99/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مسائل مستحدثه/مسائل بانکداری /تعریف مال

تعریف مال

بحث ما در تعریف مال بود و به تعریفاتی اشاره کردیم من جمله اینکه از کلام علامه حلی استفاده میشود که مال چیزی است که منفعت داشته باشد. [1]

تعریف مرحوم ایروانی

مرحوم ایروانی دوتا قید ذکر کرده بود یکی اینکه مال چیزی است که مردم یا برای امور دنیوی یا برای امور اخروی به آن نیاز داشته باشند همان تعبیر دیگری از این است که مال باید منفعت داشته باشد و دوم اینکه بدون کار به دست آوردن آن ممکن نباشد، این قیدی است که مرحوم ایروانی ذکرده کرده.[2]

اشکال بر تعریف مرحوم ایروانی

ما عرض میکنیم که این قید دوم ایشان قابل بحث است. البته مقامشان اجل از این است که ما اسم آن مکتبهایی را میبریم که نباید در کنار اسمشان ذکر شود. مارکسیست‌ها معتقدند ملاک ارزش کار است، یعنی آن چیزی که ارزش می دهد کار است، بدون کار ارزش معنا ندارد.

این نظر مربوط به آن مکتب است و لذا میگویند که اگر کسی کار کرد یک مزدی می گیرد و اگر کار نکرد مزدی ندارد و لذا ارث و مالکیت و همه اینها را هم رد میکنند، من پول دارم سرمایه‌ام کار کند، این را قبول ندارند می گویند باید خودت باید کار کنی و لذا کلا نظام سرمایه‌داری را نفی میکنند. میگویند ملاک ارزش کار است آنهم کارگر باید یک روزی کار کند به مقدار کارش هم یک مزدی میگیرد و زندگی‌اش را اداره میکند.

البته یا به مقدار کارش مزد میگیرد که به آن نظام اشتراکی یا سوسیالیستی میگویند، یا به مقدار نیازش میگیرد که آن هم نظام کمونیستی است که بالاتر از نظام سوسیالیستی است.

در سوسیالیستی میگویند به مقدار کارش میگیرد، و نظام کمونیستی که بالاتر از آن است که عربها به آن شیوعی می گویند آنهم این است که میگویند به مقدار نیازش دریافت می کند نه به مقدار کارش یعنی باید به مقدار قدرتش کار کند ولی به مقدر نیازش بردارد، یک بهشتی را کأنه تصویر کرده‌اند.

هر کسی واقعاً برود به مقدار قدرتش کار کند ولی بیشتر از نیازش برندارد، یعنی انسانها باید خیلی رشد داشته باشند که چنین کاری را انجام بدهند آنها با این بهشت که این آرزوها و آمالهای انسانی را فریب داده‌اند و میلیاردها انسان پیرو این مکتبها شده‌اند و کشته شده‌اند یعنی مساوات میشود، این می شود کمونیستی، مرتبه قبل از آن هم سوسیالیستی است، سوسیالیستی آن است.

به هرحال این دیدگاه دیدگاهِ آن مکتب که کار را محور قرار میدهند برای ارزش، ما کار را منبع ارزش میدانیم در اسلام ولی تنها اینطوری نیست که تنها منبع ارزش باشد.

در قرآن آیه کریمه است که ﴿و أن لیس للانسان الا ما سعی﴾[3] و ممکن است کسی از ظاهر این آیه برداشت کند که ملاک تنها همان کار است.

جوابش این است که اولا این آیه مربوط به امور اخروی است و معلوم نیست مربوط به امور دنیوی باشد و ثانیاً قابل تخصیص است، در قرآن کریم آیات متعددی است این مضمون هست که می فرماید ﴿یغنیهم الله من فضله﴾[4] خداوند با فضل خودش غنی میکند، آیات ارث را داریم. روشن است که ارث سعی شخص نیست بلکه مثلا پدرش از دنیا رفته این مال به این او به ارث رسیده. همچنین ﴿أحل الله البیع﴾ داریم که با تجارت انسان به ثروت میرسد،

پس بنابراین اگر هم این آیه یک اطلاقی داشته باشد قطعاً و مسلماً مخصصات و مقیداتی دارد که تنها راه ارزش و مال مسئله کار نیست قطعاً منظور مرحوم ایروانی هم این نبوده که بگوییم تنها راه ارزش این است. شاید منظورش این است که در ابتدا یک چیزی میخواهد ارزش پیدا کند وابسته به کار است ولو اینکه بعداً دیگر بدون کار مثلا آن تبدیل و تبادل و ارث اینها صورت بگیرد ولی در ابتدای کار یک چیزی بخواهد ارزش پیدا کند باید یک کاری رویش انجام بگیرد، اگر در معدن هم است باید کارگران آن را از معدن در بیاورند.

البته همین مقدارش هم قابل اشکال است چون گاهی اینطور نیست که با کار ارزش پیدا کند، ممکن است یک معدنی را اصلاً روی زمین باشد بردارید اصلاً نیاز به کار هم نداشته باشد. بالاخره همین مقدار فرمایش ایشان که بگوییم منشأش باید برگردد به کار آن هم قابل نقض است.

پس ما نمیتوانیم بگوییم که مال آن است که منوط به کار باشد و منبع ارزشش کار باشد، کار یکی از منابع ارزش است.

و نکته دیگر هم این است که کار را شما منبع ارزش و مالیت بدانید با اشکالات زیادی مواجه میشوید که در مکتب سوسیالیسم و مارکسیسم مطرح شده، آن هم این است که حالا شما مثلاً در تعیین قیمت دچار مشکل میشوید قیمت این با قیمت آن چه فرقی دارد، چقدر کار برده مثلاً فرض کنید یک چیزی با نیم ساعت کار درست میشود و چیز دیگر با کار پنج ساعت. باید بگویید آن پنج ساعت ده برابر آن نیم ساعت ارزش دارد.

حال آنکه نمیشود این را خیلی جاها گفت، چون کارها از نظر کمیت و کیفیت با هم فرق دارند.

و نکته دوم هم این است که میل رغبت مردم گاهی به مواردی که خیلی کار کمتری برده شده بیشتر از آن چیزهایی است که کار زیادی رویش انجام شده پس اینها نمیتوانند ملاک مالیت قرار بگیرند، مردم گاهی حاضرند در مقابل یک چیزی که روی آن کار کمتری انجام شده ده برابر آن چیزی که کار بیشتری انجام شده پول بپردازند، پس این معیار دچار اشکالاتی است و نمیشود این معیار کار را بعنوان یک معیار اصلی در تعیین مالیت بدانیم فی الجمله کار دخیل است اما بالجمله دخیل نیست.

شاگرد: نوع انسانی آنطور است که با کار و کوشش به جایی میرسند حالا دیگر کاری ندارند که یک فردی از افراد انسان ارث بهش برسد اینجا لیس للانسان الا ما سعی نوع انسانی با تلاش میرسد.

استاد: عرض کردم این برمیگردد به آن که بالاخره منشأش باید برگردد به کار یعنی منشأ ارزش یک جایی باید برگردد به کار، فرمایش شما ظاهرا به این برمیگردد که باید یک جایی یا به کار من یا به کار دیگران و پدران بر می گردد، میگوییم همین هم نقص دارد، یک جاهایی است که همین هم قابل نقض است ممکن است یک جاهایی باشد که به کار برنگردد مالیت دارد ولی به کار برنگردد. و ثانیاً عرض کردیم این هم اگر سعی را شما معیار قرار دادید چه معیاری میشود حال آنکه میبینیم معیاریتش تام نیست گاهی سعی بیشتر ارزش کمتر، سعی کمتر ارزش بیشتر پس نمیتواند این معیار تام باشد. آیه را باید یک جوری معنا کرد که این لیس للانسان الا ما سعی یا مربوط به سعادت ابدی انسان است، سعادی ابدی انسان در گرو تلاش انسان است به این معنا باید معنا کرد، یا بگوییم که مخصصات دارد اگر مربوط به امور مالی و مادی میگیریم باید بگوییم که آیات دیگری مخصص این هستند. تخصیص زده‌اند مثل آیات ارث و آیات تجارت و مواردی از این قبیل.

بعد عرض میکنیم که حالا اشکالات دیگری هم دیده‌ام بعضی از بزرگان مطرح کرده‌اند بر این نظریه مثل این است که مثلاً مواد خام گاهی نیاز بشر به آن خیلی شدید است با اینکه کاری رویش انجام نگرفته یا خودِ کمیابی عامل بالا رفتن مالیت یک شئ میشود با اینکه کاری هم رویش انجام نگرفته فقط کمیاب شده، یک چیزی کمیاب میشود با اینکه کار خاصی انجام نشده، شما همان چیز را در خانه دارید هیچ کار مجددی رویش انجام ندادید ولی قیمتش بالا میرود، مالیتش بالا میرود، پس اینکه کار را ما معیار بدانیم و تنها معیار بدانیم موارد نقض دارد. تعریف مرحوم ایروانی که عرض کردیم یک معیار این است که مردم بهش نیاز دارند، آن درست است، یعنی همان منفعت داشته باشد، معیار دومی که فرموده بودند که بدون کار بدست آوردن آن ممکن نباشد، این معیار معیارِ جامع نیست برای مالیت.

تعریف مرحوم حکیم

مرحوم حکیم فرمودند المالیة اعتبارٌ عقلائی ... یک دقت بیشتری مرحوم حکیم اینجا خرج داده‌اند آن هم این است که علاوه بر اینکه آن خصوصیت و ویژگی‌های مال را بیان میکنند، به ماهیت خودِ مال هم توجه کرده‌اند که مال اعتبارٌ عقلائی که خودش یک اعتبار است، خودِ مال و مالیت یک چیزی نیست که شما بتوانید مثلاً در خارج لمسش کنید و به دست بگیرید و بهش اشاره کنید، نه، این یک اعتبار عقلائی است.

بعد ایشان فرموده‌اند که ناشٍ عن کون الشئ موضوعاً لغرضٍ موجبٍ لحدوث رغبة الناس فیه که باید یک غرضی را تأمین کند، مردم بهش رغبت داشته باشند. این هم برمیگردد به اینکه منفعت داشته باشد، این بیان هم بیانِ خوبی است تا اینجا اشکالی ندارد. علی نحوٍ یتنافسون فیه و یتسابقون الیه و یتنازعون علیه ظاهراً این بیان اینکه تنافس داشته باشند، منافسه و مثلاً مسابقه و اینها داشته باشند این عبارت اُخرای همان رغبت است یعنی باید در آن رغبت باشد. بعد میفرماید سواءٌ کان لدفع ضروراته لأولیه کالاقوات أم العرضیه کالأدویه احتیاجات گاهی برای رفع نیازهای اولیه است گاهی برای رفع نیازهای عرضی و ثانویه گاهی مثلاً غذاست احتیاج اولیه است و گاهی دوا است برای مریض که دوا نیاز دارد می شود رافع نیاز ثانویه یا این که أم لتحصیل لذة کبعض الفواکه برای تحصیل لذت است مانند این که میوه را برای لذتش میخورد این ها فرق نمیکند این هم درست است چون منفعت اعم از اینهاست بعد میفرمایند بل لابد فیه من عزة الوجود در مال بودن شیئ یک کمیابی نسبی هم نیاز هست فالماء فی الشاتی آبی که در کنار نحر است لیس مالاً آن مال حساب نمیشود. پس بنابراین ایشان یکی فایده دار بودن را مطرح کرده، یکی موجب رغبت بودن، موجب تنافس و تسابق که گفتیم برمیگردد به همان موجب رغبت، و سوم این که عزت وجود داشته باشد، کمیابی داشته باشد که گفتیم این درست است.[5]

اشکال بر تعریف حکیم رحمه الله

و حالا اشکالی که بر کلام ایشان ما مطرح کرده‌ایم این است که ایشان قابلیت اختصاص را ذکر نکرده، یکی از ویژگی‌های مال این است که قابلیت اختصاص داشته باشد، یعنی در حوزه آن شخص بتواند وارد شود، ممکن است کلماتشان استفاده شود ولی در تعریف باید تصریح بیاید، باید طوری باشد که در حوزه شخص یا دولت وارد شود، یعنی یا دولت بتواند بر آن حاکمیت پیدا کند، بگوید مثلاً این دریا مال من است یا اشخاص بتوانند آن را در حوزه خودشان وارد کنند اما اگر یک چیزی است که در حوزه کسی وارد نمیشود، آن دیگر مال حساب نخواهد شد، مثل کُرات آسمانی که فرض کنید که میلیونها کیلومتر از ما دور هستند، مالیت دیگر بر آنها فرض نیست، آنجا قابل اختصاص نیست یا اعماق زمین.

تعریف آقای خوئی

ایشان میفرماید مال چیزی است که نوع مردم به آن میل داشته باشد که همان رغبت است ویژگی دومی که آقای خویی ذکر میکند این است که برای وقت نیاز آن را ذخیر کند.[6] به نظر ما این قید قابل اشکال است، خیلی چیزها قابل ذخیره نیست، مثلا برخی از خوراکی‌ها که فوری فاسد میشوند، این قید برای تعریف مالیت که ایشان آورده که قابل ذخیره باشد، این شامل همه اموال نمیشود، این قید قابل اشکال است.

البته قید این در مورد پول صادق است، انشاءالله خواهیم رسید که یکی از خاصیتهای پول این است که قابل ذخیره است اما در مورد غیر پول خیلی از اموال هم قابلیت ذخیره بودن در آنها هست اما برخی از اموال اینطور نیست که قابلیت ذخیره کردن داشته باشد، پس بنابراین این قیدی که آقای خویی ذکر کرده‌اند اینجا برای مال این قابل اشکال است. سوم اینکه فرمودند که برای بدست آوردن آن با هم رقابت کنند، این هم اشاره به کمیابی یا همان رغبت است که درست است، ولی باید تصریح میفرمودند، بعد میفرمایند که در مقابل آن چیزی را پرداخت کنند، مال آن است که در مقابل آن چیزی را پرداخت کنند، عرض میکنیم که این هم اگر بیان اُخرای همان رغبت است همان ذکر رغبت و تنافس و تسابق کافی است، اما اینکه چیزی را در مقابلش پرداخت کنند این تعریف اگر بگویید مالی چیزی است که پول یا مالی در مقابلش پرداخت کنند دوری میشود، اگر بگویید چیزی این هم مبهم میشود. اگر بگویید چیز با ارزشی در مقابلش پرداخت کنند، میپرسیم ارزش چیست؟ که شما الان در مقام بیان ارزش و مال هستید.

پس باید برگردد به اینکه مورد رغبت و تسابق باشد و همان کافی است.

تعریف امام خمینی قدس سره

امام رضوان الله علیه دو تا قید آورده‌اند، فرمودند مال چیزی است که مورد رغبت عقلاء باشد، و برای بدست آوردن آن ثمن بذل کنند.[7] در این تعریف هم اشکال این است که اولاً به قیدِ اختصاص یافتن اشاره نشده، همچنین به قید کمیاب بودن مال اشاره نشده، پس بنابراین این تعریف امام رضوان الله علیه هم نیاز به تکمیل دارد.

تعریف مرحوم نایینی قدس سره

تعریف مرحوم نایینی قدس سره دارای چهار عنصر هست مرحوم نایینی میفرمایند که مال باید چهار ویژگی داشته باشد[8] یک: منفعت یا خاصیت داشته باشد، منظورش از منفعت آنجایی است که خودِ مال باقی می‌ماند و میتوانید استفاده کنید، منظورش از خاصیت هم آنجایی است که خودش را وقتی استفاده میکنید از بین میرود مثل خوردنی‌ها.

همان کلمه منفعت میفرمود کافی بود حالا منفعت دو جور است، منفعت همراه با بقاء عین است و گاهی منفعت همراه با زوال عین یعنی هنگام انتفاع خودِ عین از بین میرود. مانند غذا که با خوردن تمام می شود. خب ظاهراً شکی در این نیست، دوم این که عقلاء به جهت منافع آن را ذخیره کنند، عرض کردیم این قید اشکال دارد چون همه اموال قابل ذخیره نیستند، سوم اینکه فرمودند که عقلاء برای بدست آوردن آن بها و مال پرداخت کنند، عرض کردیم این دوری میشود، اگر بگویید چیزی پرداخت کنند خوب است ولی مبهم میشود، تعریف باید روشن باشد، اگر بگویید چیز با ارزشی در مقابلش بدهند آن وقت سوال از خودِ ارزش پیش می‌آید که ارزش عبارت اُخرای مالیت است و لذا این قید را باید ایشان بیان میکرد برای ما که منظورش چیست، و چهارمین قیدی که مطرح کرده این است که منفعت و خاصیت آن مورد نهی شارع قرار نگرفته باشد، الان شراب یا قمار فیه منافعٌ للناس منفعت دارد اما مورد نهی شارع هست و لذا مالیت ندارد. پس ایشان چهارتا (قید را ذکر کردند)، قیدی که از مرحوم نایینی استفاده کردیم این است که مورد نهی شارع واقع نشود.

تعریف شهید مطهری رحمه الله

و لذا به نظر ما شهید مطهری یک تعریفی دارد که آن تعریف شاید جامع‌تر از همه اینها باشد، 1. دارای منفعت یا خاصیت، 2. دارای کمیابی نسبی، 3. مورد رغبت مردم، 4. قابلیت اختصاص، این چهارتا را ذکر کرده. پنجمی را از مرحوم نایینی میگیریم که منفعتش مورد نهی قرار نگرفته باشد، به نظر ما تعریف صحیح مال این پنج‌تا نکته است. این پنج خاصیت مالیت یک شئ را تعیین میکند.

آیا قید منفعت لازم است یا خیر و منظور از منفعت شخصی است یا نوعی؟

بحث ما در این واقع میشود که آیا آن قید اول که منفعت است، منفعت شخصی ملاک است یا منفعت عمومی ملاک است.

این را ملاحظه بفرمایید که گفتیم قید اول این است که منفعت داشته باشد،

اولاً منفعت داشتن اصلاً لازم است یا همان رغبت کافی است؟ ولو منفعت ندارد اما مورد رغبت مردم است. اول این بحث و دوم این که ملاک در منفعت آیا منفعت شخصی است یا منفعت نوعی است؟

ممکن است کسی بگوید که آقا منفعت داشتن لازم نیست و مورد رغبت بودن کافی است، یا کسی بگوید که منفعت لازم است ولی منفعت شخصی هم کافی است، منفعت نوعی لازم نیست، چون اگر اینها را تعیین نکنیم پس مال را ما دارای پنج تا خاصیت دانستیم، در خاصیت اول بحث خواهیم کرد که منفعت اولاً لازم است یا لازم نیست؟ همان رغبت کافی است یا کافی نیست؟ دوم اینکه آیا منفعت شخصی لازم است یا منفعت نوعی؟ علماء نظرشان مختلف است، در بحث مال که در بیع مطرح میکنند نظرشان مختلف است، بعضی‌ها منفعت شخصی را مد نظر قرار دادند و بعضی‌ها هم منفعت نوعی را.


[1] تذكرة الفقهاء، العلامة الحلي، ج10، ص35.
[2] حاشية المكاسب، ایروانی، ج‌1، ج1، ص165.
[3] نجم/سوره53، آیه39.
[4] توبه/سوره9، آیه74.
[5] نهج الفقاهة، الحكيم، السيد محسن، ج1، ص325.
[6] مصباح الفقاهة، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج2، ص3.
[7] كتاب البيع، الخميني، السيد روح الله، ج1، ص20.
[8] كتاب المكاسب والبيع، الاملي، الشيخ محمد تقى؛ تقرير بحث الميرزا النائيني، ج2، ص364.