1403/08/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی نظریه های روابط بین الملل/ تعریف نظریه/ تتمه نظریه واقع گرایی و بیان سنت های الهی
حدیث شریف
روایتی را عرض می کنیم، از امام رضا «صلوات الله و سلامه علیه» نقل شده:
علِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْهَاشِمِيُّ، عَنْ جَدِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْد اللَّهِ، عَنْ سُلَيَمانَ الْجَعْفَرِيِّ، عَنِ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: «أَوْحَى اللَّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِلى نَبِيٍّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ: إِذَا أُطِعْتُ رَضِيتُ، وَ إِذَا رَضِيتُ بَارَكْتُ، وَ لَيْسَ لِبَرَكَتِي نِهَايَةٌ، وَ إِذَا عُصِيتُ غَضِبْتُ، وَ إِذَا غَضِبْتُ لَعَنْتُ؛ وَ لَعْنَتِي تَبْلُغُ السَّابِعَ مِنَ الْوَرَاءِ. [1]
خداوند متعال به برخی از انبیای خودش وحی فرمود: اگر اطاعت بشوم راضی می شوم، و اگر راضی شدم برکت می دهم، و برکت من هم نهایتی ندارد، یعنی شامل خودش و اولادش می شود و تا روز قیامت این برکت ادامه دارد، و وقتی عصیان بشوم غضب می کنم، و اگر غضب بکنم آن شخص را لعنت می کنم، و لعنت من به پشت هفتم او هم می رسد.
به خدا پناه می بریم از معاصی إن شاء الله که خداوند به حق قرآن مجید و محمد و آل محمد ما را از مطیعین قرار بدهد و از عصیان دور نگه دارد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد «علیهم السلام».
تتمه بحث نظریه «رئالیسم»
بحث در نظریه «رئالیسم» بود، ما به نظریه دانشمندان مسلمان و اندیشمندان غیر مسلمان راجع به «سرشت انسان» اشاره کردیم و عرض کردیم، به موازات مباحثی که داریم هم مطالب آنها را نقل می کنیم و هم مطالب خودمان را در کنارش نقل می کنیم، اگر مدام بیاییم مطالب آنها را بگوییم این شاید صحیح نباشد، إن شاء الله به تدریج بعدا بحث می شود.
ما فعلا باز بر می گردیم به بیان یکی از مفاهیمی که مکتب «رئالیسم» بر آن خیلی تاکید دارد، هم «رئالیسم سنتی» و هم «رئالیسم ساختاری» _ که آقای «والتز» آن را مطرح کرده _ هر دو روی این مفهوم تاکید دارند، آن مفهوم چی هست؟ «آنارشیک» بودن روابط بین الملل است، و آنها همه این را قبول دارند و پررنگ تر هم کردند، آقای «مورگنتا» همین مطلب را دارد و می گوید: در داخل دولت ها یک قدرتِ حاکمی هست که آن قوا را تنظیم می کند، اما وقتی روابط بین دولت ها پیش آمد ما یک قدرت حاکمی نداریم که بیاید این روابط و قوانینی که در جامعه بین الملل و سازمان بین الملل احیانا مطرح شده را بتواند اعمال و تنظیم بکند، پس روابط بین الملل «آنارشیک» است یعنی آشفته و آشوب هست، و آقا بالا سری ندارد که تنظیم بکند، یعنی اینکه نظام بین الملل فاقد «اقتدار مرکزی» هست، و تمایز آن با جوامع داخل هر کشور، نبودِ اقتدار مرکزی هست، در چنین شرایطی توسل به «زور» مشروعیت پیدا می کند، و «جنگ» به عنوان خصوصیت نظام بین الملل مطرح می شود.
بعدا نظریه آقای «مورگنتا» یک مرحله پیشرفت داده شد و چون اشکالات زیادی بر ایشان مطرح بود آقای «والتز» _ که ظاهرا الان زنده باشد _ آمد نظریه «رئالیسم ساختاری» را مطرح کرد، تا اشکالات آن «رئالیسم سنتی» را دفع کند، «رئالیسم ساختاری» بر مساله «آنارشی» خیلی تاکید می کند، و کلید فهم مطالبش «آنارشیک بودن نظام بین الملل» است، آقای «مورگنتا» دولت های ملی را بازیگران مهم می دانست که براساس همان «سرشت قدرت طلبی» به جان هم می افتند، پس باید توازن قوا باشد، ولی آقای «والتز» در «رئالیسم ساختاری» می گوید: شما نقش را به دولت ها ندهید بلکه نقش را به ساختار بدهید، یک سیستم و نظامی هست که مشخص می کند هر دولت چگونه رفتار بکند، فلذا می گوید: «رئالیسم ساختاری» را می پذیریم یعنی براساس آن ساختاری که حاکم است بر نظام بین الملل مشخص می شود که دولت ها باید چگونه رفتار کنند، دولت ها علی رغم اینکه ایدئولوژی های مختلفی دارند و ملت های مختلفی هستند و به فرهنگ های متفاوت تعلق دارند می بینید رفتارهای یکسانی دارند و این از ساختار ناشی می شود، و ایشان ساختار بین الملل را بر محور «آنارشیک» می داند.
پس مساله آنارشی در بیان جناب «والتز» اهمیت بیشتری پیدا می کند، بنا به نظر آقای «والتز» ساختار سیاسی را سه اصل تشکیل می دهد:
اصل اول: اصل سازمان دهنده؛
اصل دوم: اصل تفکیک کارکردها؛
اصل سوم: اصل توزیع توانمندی ها.
بعد ایشان توضیح می دهند: اصل سازمان دهنده در جوامع داخلی کشورها سلسله مراتبی هست، کسی که به عنوان رهبر و رئیس دارای قدرت است قدرت را توزیع می کند، پس سازمان دهنده ی این نظام در داخل کشور همان توزیع قدرت هست بر اساس سلسله مراتب، اما در نظام بین الملل «آنارشی» هست، فلذا در نظام بین الملل دغدغه ی اصلی «تامین امنیت» است، و امنیت گم شده ی همه می شود، و چون «آنارشی» هست همه کارکرد مشابهی را از خود نشان می دهند، اصل اول در واقع اصل دوم را معنا می کند، اصل اول اصل سازماندهی کننده بود می رسیم به تفکیک کارکردها، کارکردها چون مساله ی امنیت مهم و هدف هر جامعه ای می شود لذا دیگر تفکیک کارکردها نداریم، کارکردها بر اساس آن در شرایط مشابه، یکسان و یکنواخت می شود می شود، یعنی به عبارت دیگر همه به دنبال حفظ بقای خود هستند و به جهت اهمیت بقا و فقدان مرجعی برای تضمین بقا _ به دلیل وجود آنارشی _ کارکرد همه دولت ها تامین بقای خود و امنیت جویی هست، فلذا کارکردها یکسان می شود.
در اصل سوم که توزیع توانمندی ها بود می گوید: اختلاف در همین توانمندی هاست، و چون توانمندی ها مختلف است پس رفتارشان در این زمینه با هم فرق خواهد کرد.
پس بنابراین نقطه ای که ما از این آقایان برداشت می کنیم _ علاوه بر آن مفهومی که داشتند که سرشت انسان «شرور» هست و دنبال «قدرت طلبی» هست _ این است که در نظام بین الملل «آنارشی» و آشوب حاکم هست و قدرت بالاسری نیست، قدرت بالا سر که نبود همه ی کشورها باید به فکر چاره جویی برای حفظ امنیت باشند، پس بنابراین این فکر آنارشیک بودن یک نظری هست که الان مطرح است و خیلی روی این مساله تاکید می شود که نظام بین الملل «آنارشیک» است.
آیا ما می توانیم این دید را بپذیریم؟ اینجا ما باید ببینیم که نظر اسلام را ما چطوری می توانیم تبیین بکنیم؟ آیا نظر اسلام هم این است که «آنارشی» حاکم است یا خیر؟
نظر قرآن در مورد وجود سنتها در حاکمیت جهان
ما وقتی به قرآن کریم مراجعه می کنیم می بینیم که قرآن کریم نظام های خاصی را برای جوامع بشر مطرح می فرمایند و آنها را به عنوان «سنة الله» مطرح می فرمایند، اینطوری نیست که هرکی به هرکی باشد و آنارشیک باشد و بشر به آن «طبیعت شرور» با این مساله ی آنارشی باید کنار بیاد و همه چیز همینطوری باید شما بررسی و ارزیابی بکنید!
ما به قرآنی که مراجعه می کنیم می بینیم که این دیدگاه را نمی توانیم تایید بکنیم، «سنت های الهی» را ما از آیات اشاره می کنیم تا روشن بشود که «آناشی» حاکم نیست و یک نظام های بر این جهان حاکم هست، یعنی به عبارت اخری اینها اصلا قدرت مافوق و برنامه ریزی خدایی را اصلا نمی بینند، و فکر می کنند که همه چیز اینها هستند و آقا بالا سری هم نیست پس دیگر تمام شد! در حالی که انسان معتقد و موحد می داند که آفریدگارِ حی و قیوم، جهان و جوامع را اداره می کند، و آفرینش یک اهدافی دارد و بر طبق آنها این عالم اداره می شود.
سنن الهی در بیان قرآن
سنت اول: جهاد برای دفاع از حق
یک از سننی که در قرآن مطرح است این اصل است که خداوند اراده فرموده که برای دفاع از حق جنگها باشد، به دلیل: ﴿الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾ [2] ، اساسا برنامه خدا این است که برای حمایت از «حق» باید جنگ باشد، این اراده خداست برای اینکه صوامع، بیع، صلوات و مساجد بر پا بمانند باید این جنگهای بین حق و باطل باشد.
یا می فرماید: ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ﴾ [3] ، یعنی ماچنان حق را بر سر باطل می کوبیم که از بین برود و متلاشی بشود. این برنامه ی خداست، چطوری شما می گویید: عالم بی برنامه و هرکی هرکی هست؟! نه جهان برنامه دارد که این حق را به میدان مبارزه ی باطل بیاورد.
سنت دوم: ایجاد، ابقاء و ازاله نعمت به دست هر قوم
سنت دیگر این است که هیچ قومی مادامی که موقعیت خودشان را نسبت به نعمتی عوض نکنند از آن نعمت محروم نمی شوند، ببینید قرآن می فرماید: ﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ [4] ، این مطلب عجیب است یعنی در حد اعجاز است، می فرماید: یک نعمت _ اجتماعی مثل نظام و آسایش و امنیتی _ که به یک قوم دادیم تا شکرگزار هستند کسی نمی تواند از دست آنها بگیرد، این معنا در آیات متعدد آمده است مثل: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ﴾ [5] ، پس بنابراین این هم یک اصلی است، اینطور نیست که بگویید: «عالم آنارشی هست، و هر کی قدرت پیدا کرد می کوبد و می زند و جلو می رود»، خیر اینطور نیست، برنامه های خدا پس چی شد؟ برنامه های خدا یکی این است که اگر یک قومی واقعا پای شکرگزاری نعمتی هستند آن نعمت در اختیار آنها باقی بماند، یعنی دشمنان نمی توانند با او مقابله بکنند، البته اینجا یک قوم و ملت مطرح است و اشخاص مطرح نیست.
پس بنابراین این آیات می فرماید: یک قوم اگر نعمتی را آن چنان که باید حفظ کنند یعنی آن چیزی که بر عهده آنها هست انجام دادند دیگران نمی توانند آن نعمت را از دست آنها بگیرند. شما در تاریخ نگاه کنید هر قوم و ملتی که دشمنان فراوانی داشتند ولی روی اصولشان ایستادند مقهور نشدند، همین انقلاب اسلامی ایران که بیش از چهل سال از عمرش می گذرد خودش یک شاهد بزرگ است، این نعمت از دست گرفته نشده است و هنوز سربلند و پرآوازه این نعمت برقرار است. در تاریخ هم همینطور است و ما نعمت را دینی هم نمی گیریم بلکه فراتر از دین لحاظ می کنیم، مثلا یک ملتی روی اصول عدالت و مسائل انسانی قیام کردند و توانستند ظالمین را کنار بزنند، و یک اصول عقلایی عادلانه ای را بر کشور خودشان حاکم کردند مادامی که همان اصول عادلانه ای که حاکم کردند واقعا پای آن بایستند و خودشان به ظالمین تبدیل نشوند کشورشان مستقل می ماند ولو اینکه دینی هم نباشد، مثلا فرانسه قیام کرد و جمهوریت را تاسیس کرد و حدودا سیصد سال برقرار است؛ برای اینکه در عمل به آن اصولی که قیام کرده اند حداقل در درون خودشان صادق هستند، بله روزی که انحراف اساسی پیدا بشود اینها باید دیگر اضمحلال خودشان را ببینند، و الان هم که روشن شده اینها آشکارا ظلم می کنند دیگر آن نعمتی که خداوند به اینها داده _ مثل استقلال و قدرت _ از بین خواهد رفت.
پس بنابراین در اسلام یا غیر اسلام اگر نعمتی به یک ملت داده شد اگر محافظت کردند آن نعمت را خداوند از آنها نمی گیرد مگر اینکه خودشان سبب زوال بشوند، ببینید آیه چقدر گویاست: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ﴾ [6] ، یعنی اگر دیندار هستی یا نیستی ولی به اصولی مثل: عدالت اجتماعی، عزت و استقلال یا اصول دیگر پایبند باشی خداوند نعمت را از شما نمی گیرد مگر اینکه واقعا صلاحیت حفظ آن نعمت از بین برود، این معنایش این هست که «آنارشی» دیگر اینجا تاثیر نکرد، یعنی یک نظامی هست، شما می فرماید: «آنارشی هست»، کدام آنارشی؟ شما نباید واقعیت های تاریخی در رابطه با این سنت الهی را نادیده بگیرید.
سنت سوم: مهلت محدود هر ملت
در قرآن، آیاتی هست که می فهمیم هر ملتی یک مهلتی دارد، البته ممکن است این سنت، مرتبط با آن سنت قبلی هم باشد، یعنی یک ملت یک دوره حیات دارد آن دوره حیاتش که مقدر شده تا به پایان نرسد کسی نمی تواند آن را از بین ببرد، خداوند می فرماید: ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ﴾ [7] ، در روایت هم هست بعضی ها که بر علیه عباسی ها قیام می کردند امام می فرمود: کوه ها را بتوانید از جا بکنید شاید آسان تر باشد از اینکه بتوانید عباسی ها را از قدرت پایین بیارید، یعنی هنوز اجل اینها نرسیده است، و یا آیه شریفه: ﴿وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا﴾ [8] ، بنی اسرائیل به قدرت خواهد رسید و قدرتش هم خیلی قوی خواهد شد، ﴿فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولًا﴾ [9] ، پس هر ملتی یک دوره ای دارد، البته معنایش این نیست که ما وظیفه ای نداریم، اینکه ما وظیفه داریم قیام بکنیم یا قیام ما مشروعه است این یک مطلب دیگر است، ما فعلا در مشروعیت بحث نمی کنیم، بحث این هست که یک نظامی در عالم حاکم هست یا حاکم نیست؟ یک فرصتهای خداوند به اقوام می دهد و می فرماید: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ [10] ، باز دست شما را باز می گذاریم که این نعمتِ قدرتی که دادیم با نیکی رفتار کنید تا نعمت محفوظ باشد، ولی اگر به درستی رفتار نکنید ضرر می کنید.
یا در سوره حشر خداوند می فرماید: ﴿هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ﴾[11] ، آن اهل خیبر و غیر خیبر چون زمانشان رسیده بود خداوند رعبی در قلبشان انداخت و آنها از بین رفتند، پس برای حیات و ممات اقوام یک دوره هایی هست.
و همچنین در آیات سوره روم می فرماید: الم ﴿1﴾ غُلِبَتِ الرُّومُ ﴿2﴾ فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ ﴿3﴾ فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ﴿4﴾ بِنَصْرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿5﴾، بین ملت ها یک دوره ای هست در این دوره ها یک وقت ایرانیان پیروز می شوند و یک وقت رومیان پیروز می شوند، اینطور نیست که هرکی هرکی باشد، یعنی یک دوره حیات و مماتی هست.
سنت چهارم: زوال جنگ ها
یکی از سنت های الهی خاموش کردن جنگهاست که راجع به یهود هم هست: ﴿كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ﴾ [12] ، پس بنابراین خداوند قدرت مافوقی هست.
سنت پنجم: ظلم عامل هلاکت
یکی از سنت های الهی که نشان می دهد در دنیا «آنارشیک» حاکم نیست این است که در قرآن می فرماید: ﴿وَتِلْكَ الْقُرَى أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَّوْعِدًا﴾ [13] ، ظلم باعث هلاکت می شود.
یا در آیه دیگر می فرماید: ﴿وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ وَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ * ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلاَئِفَ فِي الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ ﴾ [14] ، پس ظلم باعث هلاکت می شود.
و نیز آیه: ﴿وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِينَ﴾ [15] ، تصریح به هلاکت اقوام می کند به خاطر ظلم به مردم.
پس «آنارشی» مطرح نیست، بلکه نظامات و سنت های الهی مطرح است.
سنت ششم: پیروزی حق بر باطل
آخرین نظام و سنت الهی که ما اینجا عرض می کنیم _ البته نظامات و سنت های بیشتری نوشتیم _ پیروزی نهایی حق است با ظهور حضرت مهدی «صلوات الله و سلامه علیه» که می فرماید:
﴿وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾ [16]
﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ﴾[17]
پس آینده جهان به طرف حاکمیت صالحین پیش می رود، اینطور نیست که خداوند متعال برای آینده جهان هیچ برنامه ای نداشته باشد و بر جهان «آنارشیک» حاکم باشد، این آقایان می گویند: آنارشیک حاکم است یعنی آینده جهان مشخص نیست، قرآن می فرماید: آینده جهان روشن و مشخص است، پس بنابراین این مفهوم «آنارشیک» که اینها ورد زبانشان کردند درست نیست، اگر به قرآن رجوع بکنیم و به تاریخ با دید صحیح نگاه بکنیم یعنی گزینشی برخورد نکنیم خواهیم دید که همه سنت هایی که قرآن فرموده است همه ی این سنت ها در تاریخ جاری است.
پس بنابراین ما نظام بین لملل را «آنارشیک» نمی دانیم گرچه در ظاهر این طوری می نماید که «آنارشیک» است ولی در واقع یک قدرت مافوقی دارد اداره می کند چه بشر حس کند یا حس نکند و چه بپذیرد یا نپذیرد. الحمد لله رب العالمین.