1401/11/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الشركة/أقسام عقد الشركة /فروع شرکت اعمال
المسئله الثالثه[1] :لو اقتلعا شجره او اغترفا ماء بآنیه واحده،او نصبا معا شبکه للصید او احییا ارضا معا
این بحث را مرحوم سید در کتاب الشرکه مطرح میفرمایند.گفتیم که شرکت در اعمال باطل است.در فقه شیعه مورد پذیرش واقع نشده است.ولی یک مواردی هست که ممکن است کسی فکر کند که این هم از انواع شرکت در اعمال است،ولی در حقیقت شرکت در اعمال نیست.حالا یکی از آن فروعات را مطرح میکند که این هم شبیه شرکت در اعمال است ولی شرکت در اعمال نیست.شرکت در اعمال آنجایی بود که با عقد مشارکت دو نفر کارهایی و درآمد های خودشان را تقسیم میکنند. دو نفر فرض بفرمایید که در یک جا کار میکنند،در یک آرایشگری دو نفر آرایشگر کار میکنند،میگویند که ما شارکنا.هر کدام کار خودش را دارد،اجرت خودش را میگیرد،ولی میگویند حالا اینکه پولها را که در یک دخل میگذاریم،بیایید مشارکت کنیم.دیگر آخر شب تقسیم میکنیم.شارکنا فی الربح یا فی العمل الذی له اجره.
گفتیم این باطل است.در فقه شیعه این نوع مشارکت باطل است،صحیح نیست.خب بیانش گذشت که استاد آیت الله سبحانی ایشان یک نظری اینجا داشتند،برای تصحیح این.ولی خوب معظم مشهور این را قبول نکردند.گفتند شرکت در اعمال که با عقد شرکت دو نفر کار مستقلی انجام بدهند،بعد با عقد شرکت بخواهیم ربح را مشترک قرار بدهیم،این عرض کردیم صحیح نیست. اما فروعاتی در کار هست که ربطی به عقد شرکت،یا مشارکت در اعمال نیست.یکی از آن فروعات این است.دو نفری با هم رفتند صید انجام دادند،آن تور را که می انداختند،تور بزرگ است نمیشود یک نفر بتواند مثلا آن را پخش کند روی آن دریا یا روی آن نهر.دونفر باهم پخش میکنند.یا دونفری باهم رفتند این درخت را کندند از جنگل.میخواهند بیاورند بفروشند.یک نفر نمیتوانست بکند.یا دو نفری با هم یک زمین را احیا کردند.من احیا ارضا فهی له.
اینجاها مربوط به عقد شرکت در اعمال نیست.دقت فرمودید؟دو نفر یک کاری انجام دادند با هم انجام دادند.پس این قطعا اشکال ندارد.انما الکلام در این است که چگونه این را تقسیم بکنند؟حالا که دو نفر کار انجام دادند،چگونه این به اصطلاح کاری که انجام شده است،این ماهی هایی که صید شده است را چگونه تقسیم بکنند. آیا به تساوی تقسیم بکنند؟یا حسب کارشان تقسیم بکنند. هرکسی مثلا چقدر کار کرده است،به مقدار آن تقسیم بکنند. در احیا این زمین یکی بیشتر زحمت کشیده است،یکی کمتر زحمت کشیده است.آیا بالتساوی هست یا اینکه نه بالتساوی نیست حسب عمل است؟این بحث را مرحوم سید اینجا مطرح میفرمایند. مرحوم سید میفرمایند که اگر بخواهند به مشکل بر نخورند از اول هر کدام کارش را در مقابل نصف کار دیگری تملیک بکند.بگوید ربحی که من دارم به شما تملیک میکنم در مقابل نصف ربحی که شما دارید،نصف در آمدی که شما دارید از این کار.آن هم میگوید که من هم کار خودم را به شما تملیک میکنم در مقابل نصف آن درآمد.در نتیجه دیگر مشکلی پیش نخواهد آمد.نصف هر چه این هست مال آن هست،مال آن هم مال این است،بالمناصفه تقسیم خواهند کرد.اگر این راه را طی بکنند اشکال ندارد،هیچ مشکلی نیست.اما اگر چنین قراردادی نداشتند.گفتند آقا بریم باهم صید،بریم با هم و یک کاری هست که دو نفری انجام میدهند،یک طوری نیست که یک نفر بتواند به تنهایی انجام بدهد،این برود در یک طرف صید بکند،آن هم برود در یک طرف،آن میشود شرکت در اعمال،آن باطل است.نه،دو نفری این صید را توانستند انجام بدهند.یکی فرض بفرمایید دیده بانی اش کرد،یکی گفت حالا بزن،به هر حال دو نفری توانستند این کار را انجام بدهند،بحث آنجاست.دو نفری توانستند این درخت را از زمین بکنند.اینجا را باید چطور تقسیم بکنیم.جایی هست که دو نفری آمدند این کار را انجام دادند،اینجا باید چیکار بکنیم؟دقت فرمودید؟عبارت مرحوم سید را ملاحظه بفرمایید.
لو اقتلعا شجره او اغترفا ماء بآنیه واحده
دو نفر با هم این درخت را از جنگل کندند یا دو نفر با یک انا نه با دو انا،دو نفر با یک انا این آب را از این دریا کشیدند،از این نهر بزرگ کشیدند.دقت کردید؟
او نصبا معا شبکه للصید
یا دو نفر باهم یک شبکه ای را،یک توری را برای صید پهن کردند.
او احییا ارضا معا
یا دو نفر باهم این زمین را احیا کردند.خوب راه اول که عرض کردیم اینها راحت هستند:
فان ملک کل منهما نصف منفعته بنصف منفعه الآخر
بگوید آقا هر چه من منفعت دارم نصفش مال شما در مقابل نصف منفعت شما.
اشترکا فیه بالتساوی،
اینجا دیگر تساوی میشود،هر کدام نصف آن منفعتش را در مقابل نصف دیگری میدهد.فرض بفرمایید که واقعا از این ده کیلو ماهی ای که گرفته شده است،یکی واقعا آن کارش چهار کیلو ارزش داشت،آن دیگری شش کیلو ارزش داشت،آن زورش بیشتر بود.درست است که با هم جمع کردند،با هم گذاشتند ولی آن کارشناس میگوید بابا این آقا،شش کیلو را توانست جمع کند،شش کیلو مال این است،آن آقا فقط میتوانست چهار کیلو جمع کند،این آقا میتوانست شش کیلو جمع کند،البته تور را باهم انداختند،دقت کردید؟ده کیلو صید شد ولی فرض این است که از اول،قبل از شروع به کار میگویند آقا ،اولی میگوید نصف منفعت خودم را(منفعتش چی هست؟سه کیلو هست)،سه کیلو را در مقابل نصف منفعت شما به شما دادم.نصف منفعت او چقدر بود؟دو کیلو بود دیگر.او چهار کیلو صید میکرد،نصف منفعتش میشد دو کیلو.این میگوید سه کیلوی خودم را من در مقابل دو کیلوی شما به شما تملیک کردم،آن آقا هم میگوید من دو کیلوی خودم را در مقابل سه کیلوی شما به شما دادم.در نتیجه میشود نصف.دقت فرمودید؟گیر هرکدام چقدر در می آید؟نصف،۵کیلو در میآید.دقت کردید؟سه کیلو به اضافه ی دو کیلو در می آید.چون شش کیلو بود نصفش رفت آنجا،دو کیلو آمد اینجا.او هم دو کیلویش را به این داد سه کیلویش را برد.در حقیقت به هر کدام ۵کیلو میرسد.اگر این راه باشد مشکلی در کار نیست.
و الا فکل منهما بنسبه عمله ولو بحسب القوه والضعف.
*و الا* انجاییست که نه،چنین قرار دادی هم در کار نبوده است.اونموقع به نسبت عملش مالک میشود ولو اینکه باید ببینیم که کدامش زورش بیشتر بوده است،کدامش زورش چی آقا؟کمتر بوده است.پس باید ببینیم نیروهای اینها،چقدر نیرو صرف کردند،دقت کردید؟اون نیرویی که صرف شده است باید آن را در نظر بگیریم،این درآمد را اینطوری تقسیم بکنیم بین اینها.فرض ما این است که گفتند بریم صید،تور را یک نفر نمیتواند جمع و جور کند،دونفری انداختند.اینجا چی؟اینجا احتمال اول است که مرحوم سید مطرح میفرمایند به حسب عمل،به نسبت عمل.باید نسبت عمل را بسنجیم.یعنی یک کارشناسی بیاید،یک شخصی بیاید،بگوید آقا نسبت عمل این آقا،به نسبت عمل آن آقا مثلا دو برابر است.دوبرابر به او میدهند،یک سوم هم به این میدهند.یعنی سه قسمت میکنند،دو برابرش را به طرفی که قدرت دو برابر دارد،این هم که یک برابر او دارد،نصف او قدرت دارد،به این هم نصف میدهند.یعنی یک سهم میدهند.به او دو تا سهم میدهند به این یک سهم میدهند و هکذا.
این ظاهرا تا اینجا نظر مرحوم سید است.
و لو اشتبه الحال فکالمسئله السابقه
حالا یک جایی هست که آن قوت و ضعف را نتوانستیم مشخص کنیم،ولو به کارشناس هم رجوع کردیم مشخص نشد.قوت و ضعف معلوم نشد،که آیا کی بیشتر کار کرده است،چون قوت و ضعف ظاهری بدن را که نمیخواهیم بگوییم،میخواهیم بگوییم چقدر کار کرده اند؟دقت کردید؟
یکی مدعی است که من بیشتر کار کرده ام.آن یکی میگوید نه،روشن نیست که کدام بیشتر سهم داشته است در اینجا،اینجا باید چیکار کنیم؟میفرمایند مثل مسئله ی سابقه است.در مسئله ی سابقه چه فرمودند؟فرمودند مصالحه یا قرعه.اینجا هم همینطور،یا مصالحه یا قرعه.
و ربما یحتمل التساوی مطلقا
در اینجایی که اشتباه حال باشد،احتمال میدهیم که اصلا تساوی قائل بشویم.این *ربما* عطف به این اشتباه حال نیست،در اصل مسئله است.اگر این را عرض کردم تصحیح میکنم.احتمال دارد که بگوییم که نه،ولو اینکه حالا قدرت اینها کم و زیاد هم بوده است،نه اینها با هم این کار را انجام داده اند،چون با هم انجام داده اند دیگر اینجا نگاه نمیشود که کسی قدرتش بیشتر بوده است،کمتر بوده است.چه صورت اشتباه،چه صورت غیر اشتباه یحتمل التساوی، باید مساوی بدهند.چرا؟دلیلش را میآورد. مرحوم سید گاهی در عروه دلیل را می آورد با اینکه کتاب فتوا هست.
لصدق اتحاد فعلهما فی السببیه
برای اینکه هر دو سبب هستند دیگر،فعل این آقا هم سبب صید بوده است،فعل آن آقا هم سبب صید بوده است.یک صیدی داریم،این صید مستند است به دو نفر.طوری نیست که اگر این آقا تکی میرفت میتوانست این صید را انجام بدهد.چون فرض ما این است که تکی قابل انجام نبوده است،دونفری با هم انجام دادند.هر دو سبب این کار هستند.یا اگر هم فرض بفرمایید یک نفری هم انجام میداد با سختی فراوانی انجام میداد.الان دو نفری راحت انجام دادند.هر دو سبب هستند.صدق سببیت نسبت به فعل هر کدام هست.وقتی سبب بود دیگر در سبب سبک و سنگین نمی کنند.سبب سبب است.وقتی سبب بود در سبب سبک سنگین نمیشود.چه میشود؟میگویند آقا این سبب است پس بنابراین این حکم بر عهده ی هر دو تا هست.قیاسا به باب مسئله ی قتل.حالا قیاس حرام است ولی خب مرحوم تنظیر میکند،از باب تنظیر.دو نفر آمدند یکی را کشتند باهم،یکی دو تا چاقو زده است یکی یک چاقو زده است.هر دو قصاص میشوند.اینطوری نیست که بگویید آقا آن دو چاقو باید قصاص بشود،این یکی نه.نه،یکی ده تا چاقو زده است یک نفر یک چاقو زده است.ولی قتل مستند است به همه.همه دخیل در قتل بودند.اگر همه سبب هستند آنجا دیگر در بین سبب ها ما سبک سنگین نمیکنیم.در باب قصاص اینطوری است. حالا از قصاص بگذریم.در باب دیات،دو نفری باهم قتل خطئی انجام دادند.دیه بر عهده اینهاست،ولو اینکه یکی بیشتر دخیل بوده است در قتل،یکی کمتر.خطئی بوده است.دقت فرمودید؟تیر انداختند فکر میکردند که این یک صیدی است،بعدا معلوم شده است که انسان است.یکی دو تا تیر انداخت، یکی یک تیر انداخت.همزمان انداختند.اینجا این قتل خطئی است دیگر.قتل خطئی هست قتل خطئی هست دیه بر عهده اینها که می آید،شبه خطا که هست بر عهده ی اینها می آید،اینجا چی هست آقا؟اینجا بالسویه هست.اینطور نیست که بگوییم آقا آن دیه بیشتری بدهد،این دیه کمتری بدهد.یا دو نفری آمده اند به اصطلاح یک شیشه ای را شکسته اند،یک مالی را از بین برده اند،ضمان هست،در باب ضمان هم همینطوری است.ولو اینکه یکی دو تا سنگ انداخت یکی یک سنگ انداخت.هر دو بالسویه ضامن هستند.دقت کردید؟پس بنابر این چون سببیه صدق میکند الان در طب قانونی،پزشکی قانونی این کار را نمیکنند.درجه بندی میکنند،میگویند این شصت درصد دخیل است در قتل این.این بیست درصد،این سی درصد.و لذا همینطوری دیه را تقسیم میکنند.میگویند این مثلا شصت درصد دخیل بوده است،باید شصت درصد بدهد.پزشکی قانونی این کار را میکند ولی خلاف فقه است.فقه درجه بندی ندارد.فقه چکار میکند؟میگوید حالا که اینها سبب بوده اند،در عرض هم بوده اند،بر همه می آید بالسویه.از نظر فقهی درجه بندی نمیشود.سبب سبب است.
سؤال: فرق هست بین آن که چهارتا چاقو زده است و آنکه یک چاقو زده است.بین آنکه به قلب چاقو زده است و آنکه به پا چاقو زده است!
جواب: نه فرض این است که این کشته نشده است،اگر چاقو به قلب زده طرف کشته شده است دیگر آن فایده ندارد که به پایش چاقو بزند یا نزند.
فرض این است که موت مستند است به همه ی این چاقو ها.آنجا را ما بحث میکنیم.اما اگر بگویید نه،موتش مستند به این زدن پایش نیست اصلا،این دخیل موتش نیست،آنکه به قلب زده این را کشته است،آنجا بله.آنجا خارج از بحث ماست.بحث ما در جاییست که موت مستند است به همه ی اینها،ولی یکی قوی تر است،یکی ضعیف تر است.بحث ما آنجاست.دقت کردید؟آنجا از نظر فقهی درجه بندی میشود یا نمیشود؟نمیشود.در ما نحن فیه هم مرحوم سید میخواهد همین را بگوید،میگوید اینها در سببیت باهم بودند،حالا یکی قوی بوده است،یکی ضعیف.اینکه دخیل نیست،چنان که در باب ضمانات دخیل نیست،در اینجا هم،در باب اکتساب ربح هم دخیل نیست.دقت کردید؟
لصدق اتحاد فعلهما فی السببیه واندراجهما فی قوله:من حاز ملک
و از آنطرف روایت که میفرماید من حاز ملک،کسی حیازت کرد بر دوتای اینها صدق میکند،ولو اینکه یک کسی در حیازت این ماهی ها دو برابر دیگری کار کرده است.آن تور را که میکشید،آن خیلی زحمت کشید،این آقا مثلا یکمی با ضعف و اینها یکمی مثلا تور را کشید.دلیل من حاز ملک میگوید که هر کس حیازت کرد مالک آن است.هم به این میگویند حاز،هم به آن طرف میگویند حاز.صدق حیازت بر هر دوتای اینها یکنواخت است و لذا مرحوم سید میفرمایند که بگوییم مساوی است.این هم یک احتمال.
و هو کما تری.
اما این نظری که میگوییم مساوی است،این کما تری،این را قبول نمیکنند.پس نظر چی شد؟نظر این است که به نسبت عمل. این باب قیاس نمیشود به آن باب ضمانات و آن باب قصاص و اینها.آنجا حکم خودش را دارد،آنجا درجه بندی نمیکنند،ولی اینجا باید درجه بندی بکنند.مرحوم سید اینجا را فرق میگذارد با آنجا.دقت کردید؟این نظر مرحوم سید است. حالا نظر استاد را که هم انظار دیگران را مطرح کرده اند هم نظر خودشان را، میخوانیم.
قال المحقق:لو اقتلعا شجره او اغترفا ماء دفعه تحققت الشرکه.
محقق،مرحوم صاحب شرایع است.اگر دو نفر باهم درختی را کندند.یا دو نفر با هم یک آبی را از آن نحر اغتراف کردند،شرکت محقق میشود.
و اما المحاز ففیه وجوه:
حالا شرکت که شد چگونه این چیزی که حیازت شده تقسیم کنند؟چند وجه گفته شده است:
الاول:ما ذکره الشهید الثانی من انه لکل واحد من المحاز بنسبه عمله
که مرحوم صاحب عروه هم بالا فرمودند دیگر،به نسبت عملشان تقسیم میشود.
و یختلف ذلک بالقوه والضعف.
یکی قوی بوده است،یکی ضعیف بوده است.
و لو اشتبه مقدار کل واحد فطریق التخلص بالصلح.
اما اگر معلوم نشود کدام بیشتر کار کرده است،کدام کمتر،آنوقت مصالحه میکنند.این بیان شهید ثانی.
الثانی:ما اختاره صاحب الجواهر
نظر دوم آن نظری هست که صاحب جواهر مطرح میکند،آن چیست؟
قال:او یحکم بالنصف لاصاله عدم زیاده احدهما علی الاخر
بگوید بابا مناصفه میشود،برای اینکه اصل این است که هیچکدام بر دیگری بیشتر کار نکرده است.
بل قد یحتمل کونه کذلک مع اختلافهما فی القوه واضعف
صاحب جواهر میفرماید بلکه حتی احتمال دارد اگر بدانیم هم یکی بیشتر است باز به همه،به هر دو مساوی میدهیم.اگر در قوت و ضعف هم اختلاف دارند باز میگوییم مساوی بدهیم،چرا؟
لصدق اتحاد فعلهما با السببیه
برای اینکه فعلشان در سببیت متحد است.
و اندراجهما فی قوله:من حاز ملک،و لعدم الدلیل علی اقتضاء ذلک التفاوت فی المحا
دلیل نداریم که در محاز اینها باید متفاوت باشند.این هم نظر مرحوم صاحب عروه که در بالا مطرح کردند به صورت احتمال،البته قبول نکردند گفتند و هو کما تری،و صاحب جواهر مطرح کردند.خب این هم نظر دوم.
الثالث:ما اختاره السید الخوئی من التفریق بین کون العمل مرکبا ذا اجزاء،و کونه بسیطا لا جزء له،
سومین نظر تفصیلی هست که،اون مطلبی هست که مرحوم آیت الله العظمی خوئی رضوان الله علیه فرمودند.مرحوم آقای خوئی میفرمایند که این دو صورت دارد.یک وقت یک کاری را دو نفر باهم پذیرفتند ولی ذا اجزاء هست،جزء جزء هست.مثلا ساختن دیوار،یا ساختمان.خوب ساختمان جزء جزء دارد دیگر!یکی آمد سه دیوارش را درست کرد آن دیگری یک دیوارش را.چهار دیوار بنا بود این دو نفر بنا کار کنند،یکی از بناها سه دیوارش را کار کرد،یکی از بناها یک دیوارش را کار کرد.اینجا ذا اجزاست.اینجا مرحوم آقای خوئی میفرمایند بله تقسیم میشود به حسب عمل.یا بنا بود دو نفری یک کتاب را بنویسند،یکی سه چهارم آن کتاب را نوشت،یکی یک چهارمش را نوشت.فرض کنید که این کتاب چهار فصل داشت، سه فصلش را یکی نوشت،یک فصلش را یکی دیگر نوشت.یا ترجمه کرد،یا بالاخره نوشت،تألیف کرد.اینجا ذا اجزاء هست میفرمایند بله اینجا به نسبت عمل است.اما اگر عمل بسیط است. یک کار است،دو نفر کار میکنند،یکی زور بیشتری دارد،یکی زور کمتری دارد.مثل این است که درخت را میکنند از زمین،دو نفر باهم میکنند،این یک کار است دیگر! اجزاء که ندارد این کار.یا دونفری با هم تور را میکشند از دریا.در چنین مواردی که کار بسیط است،یک کار است، اجزاء دیگر ندارد،آنجا میفرمایند بالتساوی.پس آقای خوئی تقسیم قائل شدند.کار ذا اجزاء باشد،آنجا حسب کار است،اما کار اگر بسیط باشد،یک کار است،بله واقعا آن یک کار را این آقا زور بیشتری خرج داد،معلوم بود،هم قدرت بیشتری داشت هم بیشتر زحمت کشید،تور را که میکشید این خیلی زحمت کشید.ولی چون یک کار است آقای خوئی میفرمایند مساوی است.دقت فرمودید چطور شد؟آنوقت آقای خوئی رضوان الله علیه استناد میکنند به همان بحث ضمانات در باب قصاص و دیات و ضمانات و اینها،میفرمایند ببینید آنجا ها مساوی است،اینجا هم مساوی هست.میگویند فهم عرفی همین است.فهم عرفی دیگر نمی آید یک کار بسیط را جزء جزئش بکند.یک کار بوده است دیگر!خوب پس بنابراین تفصیل ایشان قائل میشوند بین اینکه کار مرکب باشد یا کار بسیط باشد.در کار بسیط مساوی،در کار غیربسیط،مرکب حسب کار.ببینید:
من التفریق بین کون العمل مرکبا ذا اجزاء
عمل مرکب ذا اجزاء هست.
و کونه بسیط لا جزء له
یا بسیط است جزء ندارد.
ففی الاول(اولی که مرکب است) کالکتابه والخیاطه والبناء
اینهایی که مرکب هستند
لا محیص عن الالتزام بملکیه کل منهما بنسبه عمله
اینجا چاره ای نیست که باید به نسبت عمل تقسیم کنیم.
و لا وجه للتنصیف
اینجا حق نصف کردن نداریم.
بعد فرض اختلاف مقدار عمل احدهما عن الآخر.
بعد از اینکه میدانیم که یکی از دیگری فرق دارد.
و فی الثانی
ثانی کجاست؟آنجایی که عمل چی هست آقا؟بسیط است.
یقسم بینهما بالسویه اذ العمل الواحد البسیط مستند الیهما
یک عمل است،میگویند آقا این را دو نفری ما کندیم،دقت کردید؟
لا محاله علی حد سواء
اینجا استنادش به دو نفر علی حد سواء هست.
و ان کان احدهما اقوی من الاخر
ولو اینکه یکی قوی تر بوده است.
اذ لو لا کل منهما
برای اینکه اگر هر کدام از اینها نبود،
لما تحقق نهائیا
این کنده نمیشد،بالاخره این هم دخیل است. این هم نبود در کار،آن آقا که نمیتوانست به تنهایی.درست است آن زور بیشتری داشت،مثل این است که یک ماشین را هل میدهند،خب یکی زور بیشتری دارد،یکی زور کمتری دارد،ولی خوب اگر تنها بود که نمیتوانست این ماشین را هل بدهد.
ففی مثل القلع و اغترف مقدار معین من الماء دفعه (بالدلو)لا یتحقق هذاالعمل الا بهما
در اینجا ها این کار با تک نفر حاصل نمیشود،دو نفر انجام دادند پس بنابراین باید مساوی بدهند.
و مثله الصید فان نصب الشبکه المودی الی الاستیلاء علی السمک
آن شبکه را که نصب میکنند که باعث استیلاء بر سمک میشود،
اثر وحدانی یستند الیهما علی حد سواء
یک اثری هست که مستند هست به هر کدام، به دو نفر علی حد سواء.
و ان اختلفا فی نسبه صنعها، فانه لا اثر له
حالا ولو اینکه در این کارشان با هم یه اختلافی دارند،قوت و ضعف دارند ولی این اثر ندارد.
اقول:ما ذکره من التفصیل خارج عن موضوع البحث
استاد سبحانی حفظه الله میگوید اصلا این بیانی که ایشان دارند،آنجایی که عمل مرکب باشد،اینها اصلا خارج از بحث است،روشن است که آنجا حسب عمل تقسیم خواهد شد.بحث ما آنجاییست که عمل،عمل بسیط باشد،شما اینجا را بفرمایید.دقت فرمودید؟
ففیما لو کان العمل مرکبا و کل قام بمثل عمل الاخر کیفیه ولکن اختلف کمیه،فتقسم الاجره بنسبه عملهما
یک کار هست ولی دو نفر در کمیتش اختلاف دارند،خب اینجا روشن است که به نسبت عمل تقسیم میشود.
فلو کتب احدهما ثلثی الکتاب والاخر الثلث ،تقسم الاجره بینهما اثلاثا.(*کلمه ی الثالث در این خط کتاب،صفحه ۸۵اضافی است*)
یک نفر دو سوم کتاب را نوشت.اینجا اجرت چی هست آقا؟به نسبت عملشان اثلاثا تقسیم میشود، دو سوم به آن آقا میدهند،یک سوم هم به این آقا میدهند.
انما الکلام فی الامور البسیطه
شما در امور بسیطه بفرمایید.مرحوم سید هم اصلا مثالهای شان امور بسیطه بود دیگر.
الوحدانیه،ففی هذا الموارد تلاحظ مهاره احد الشریکین
اینجا هست که باید ببینیم مهارت این آقا کجا،مهارت آن آقا کجا.
و تاثیر عمله و کیفیت ممارسته
چگونه کار کردند؟
فلو کان احد العاملین اکثر مهاره
یکی مهارت خیلی بیشتری داشت
من الاخر علی نحو یثمن العرف عمله باکثر مما یثمن عمل الاخر،
عرف به کار این ارزش بیشتری میدهد از کاری دیگری.
فالاجره تقسم بنسبه عملهما
پس استاد سبحانی فرمایش مرحوم آقای خوئی را قبول نکردند.یک کار است،ولی این آقا ماهر است،آن آقا شاگرد است،الان فعلا آمده است اصلا بلد هم نیست چکار بکند،ولی شاگرد است،شاگرد هم نیاز است که این کار را با هم انجام بدهند.میخواهد ماشین تعمیر بکند،خب آن آقایی که استاد هست،باید یک کسی هم بگیرد که او بتواند پیچ و مهره ها را مثلا ببندد آنجا.خب طبق بیان آقای خوئی باید به شاگرد و استاد،چون یک کار است،باید مساوی بدهیم.اما ایشان میفرمایند نه آن کسی که اکثر مهاره هست،این قطعا باید بیشتر داد.نظر استاد سبحانی را عرض میکنیم.
فلو افترضا ان مال التجاره قد غرق فی البحر
یک مال تجاره ای غرق شده است.
فیجتمع العمال لاخراجه من البحر
حالا کارگران جمع شدند که این را از دریا بیرون بیاورند.
فللرافعه و من یعمل علیها
آن کسی که رافعه را آورده است،رافعه آن دستگاهی است که میکشد بالا،جرثقیل.رافعه را آورده است،جرثقیل را آورده است و من یعمل علیها،آن کسی که روی جرثقیل کار میکند،
والغواصون
یک کسی هم آمده است،غواص است رفته است آن پایین آن طناب جرثقیل را ببندد به آن مالی که غرق شده است.
الذین یغوصون فی الماء
آنهایی که غواصی میکنند
و یربطون الکلالیب بالمتاع الغارق
و آن به حساب مهره ها را ربط میدهند به آن متاع غارق،
اجر لا یسوی مع عمل العامل العادی
یک کارگرهای عادی هم آنجا بودند،آن اجرت اینها مساوی با اینها نیست،آن کسی که روی رافعه نشسته است جرثقیل، آن کسی که غواص است رفته است در پایین آب آن را دارد ربط میکند،و آن کسی که آنجا کارگر عادی هست.
و ان توقف الانقاذ علی عمله ایضا.
ولو اینکه بله این کارگر عادی هم دخیل است.این هم نبود کار پیش نمیرفت
هذا کله اذا علمت زیاده التاثیر.
اگر زیادت تاثیر معلوم باشد، بله همین طوری است.اگر معلوم نباشد آن بحث دیگر است.
فان قلت:جری الاصحاب فی موارد الضمانات و غیرها علی خلاف ماذکر
یک اشکال بکنید که در باب ضمانات این کار را نمیگویند،علما میگویند که همه مساوی اند ولو اینکه یکی دوتا چاقو زده است،یکی یک چاقو زده است.میگویند هر دو دیه را باید مساوی بدهند.
فلو اتلف اثنان مال ثالث
دو نفر با هم مال سومی را تلف کردند
ضمناه بالسویه
با سویه ضامن میشوند،یکی دو تا سنگ زد به این شیشه،یکی یک سنگ،بالسویه فرمودند.
و ان کان فعل احدهما اقوی من صاحبه
ولو اینکه فعل یکی بیشتر بوده است.
کما لو کان ضربته اقوی من ضربه الاخر
ضربتش بیشتر بوده است.
(*و لو تساوی اثنان تا این آخر جمله اشتباه نقل شده است،صفحه ۸۶ کتاب،من مراجعه کردم بله عبارت آقای خوئی به شرح زیر است.*)
و ذکر ایضا ان القاتلین للثالث یشترکان فی قصاصه او دیته.
علما گفتند که اگر،دو نفر آمدند یک نفر را کشتند،اینها مشترکند در قصاص،هر دو را قصاص میکنند البته بعد رد فاضل### الدیه.هر دو قصاص میشوند.
و ان کان القتل حاصل من ضربه واحد من احدهما و ضربتین من الآخر
ولو اینکه یکی یک ضربت زد،یکی دو تا ضربت زد.دقت کردید؟اینجا فرمودند که در قصاص اگر عمدی بوده است هر دو قصاص میشوند،اگر خطئی بوده است هر دو دیه را باید بپردازند مساوی هم باید بپردازند. این را میفرماید،میفرماید در باب ضمانات اینطوری است.حالا استاد سبحانی جواب میدهند.
الفارق هو الارتکاز العقلائی،
عقلاء در آن باب در ضمان این را قبول دارند ولی در اینجا این را قبول ندارند.
الحاکم علی ان الاجره بمقدار العمل و قیمته،
ارتکاز عقلائی میگوید که در باب اجرت هر کس به مقدار کارش باید اجرت ببرد.
و این هو من مورد الاتلاف و القتل
این چه ربطی دارد به باب اتلاف قتل؟!
فیعد الکل مجرما
آنجا بله همه اینها مجرم هستند.
اذا باشراه
اگر همه آمدند مباشرت انجام دادند.
الا اذا کان احدهما سببا والاخر مباشرا.
بله یک بحثی در آنجا هست،یکی پول داده است،اسلحه داده است،دیگری را فرستاده است برای کشتن، آنجا میگویند که کدام قصاص میشود؟آن مباشر.دقت فرمودید؟مگر اینکه از سبب اقوی من المباشر باشد.آن مباشر آدم دیوانه ای است مثلا، یا کودک است.آنجا که از سبب اقوی من المباشر باشد،آن بحث دیگری است.اما در جایی که یکی سبب است،یکی مباشر است،ضمان برعهده چه کسی است؟بر عهده ی مباشر است.سبب بله تعذیر میشود، حالا آن هم یک جزایی دارد،شلاق میزنند،ولی سبب را دیگر قصاص نمیکنند.بحث ما در جایی است که همه مباشر بودند،یکی اقوی بود،یکی غیر اقوی بود.آنجا بالسویه است.
مکره هم باز مباشر است.
اذا بلغت التقیه الدم فلا تقیه
آنجا باید خودش کشته میشد، دیگر حق نداشت دیگری را بکشد.پس بنابراین در بحث آنجایی که مباشر هستند در باب ضمانات چون همه مجرم هستند بالسویه هست.اما در بحث تجارت و اجرت و اینها ایشان میفرمایند ارتکاز عقلائی بر بالسویه بودن نیست،به نسبت عمل است. این بیان استاد سبحانی.حالا شما باید ببینید که از این دو نظر،آیا نظر آقای خوئی را در آنجایی که عمل بسیط است میپذیرید یا نه،همین نظری که استاد سبحانی مطرح میفرمایند،در عمل بسیط هم به نسبت همه عمل باید اینها استحقاق داشته باشند.ظاهرا این فرمایش استاد سبحانی به ارتکاز عقلائی نزدیک تر است.یکی دکتر جراح است یکی هم چی هست آقا؟آنجا کمک هست،پرستار است آنجا،خوب ولو اینکه این عمل جراحی به هر دو وابسته هست،ولی عقلاء اجرت اینها را یکی نمیدانند.و هکذا،یکی مهندس است،یکی کارگر عادی است با هم آمده اند یک کار را انجام دادند،اجزاء هم ندارد،بالاخره در این مثالهایی که ایشان فرمودند، اینجا عرف معمولا فرق میگذارد.بنابر این اینجا میشود بگوییم که نظر عرف مطابق یا موافق است با همان نظری که استاد سبحانی مطرح کردند،نه نظری که آقای خوئی میفرمایند. در باب ضمانات،اگر دلیل شرعی داشته باشیم که اینها مساوی اند،آنجا میپذیریم.اما اگر دلیل شرعی نداشتیم،باز دکتر ها،پزشکی قانونی آنجا هم قبول نکردنددیگر، آنجا هم به نسبت میگویند،نسبت این آقا که از بین رفته است چند درصد چه چیز موثر بوده است،چند درصد فلان موثر بوده است،انجا هم تقسیم میکنند.دقت فرمودید؟آنجا باید ببینیم که به باب کتاب دیات که رسیدیم یا کتاب قصاص که رسیدیم،باید ببینیم دلیل به اصطلاح شرعی داریم که اینها مساوی هستند؟! اگر دلیل شرعی داشته باشیم بله آنجا باید طبق دلیل شرعی ملتزم باشیم و الا آنجا هم قابل بحث است.