درس خارج فقه استاد مرتضی ترابی

1401/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الشركة/شرکت ها/تقسیم شرکت ها از نظر موضوع

 

مرحوم سید در عروه،روزهای چهارشنبه که این کتاب شرکت را میخوانیم،به اینجا رسیدیم که مرحوم سید میفرمایند:

ثم ان الشرکه قد تکون فی عین،و قد تکون فی منفعه،و قد تکون فی حق. شرکت را ایشان به دو قسم رئیسی اصلی تقسیم کردند:شرکت در ملک و شرکت در عقد،شرکت عقدی و شرکت ملکی، شرکت ملکی هم اقسامی داشت، شرکت عقدی هم سه قسم داشت که خواندیم. حالا همه ی این اقسام شرکتی که تا حال گفته شده باز تقسیم می‌شود از جهت مال مشترک.اونی که الان گفتیم از جهت سبب شرکت بود تا حال،تقسیمات. و الان می‌خواهیم از جهت مال مشترک تقسیم کنیم،اون شیئ مشترک تقسیم کنیم.از جهت اون شیئ مشترک یا مال مشترک میفرمایند به سه قسمت تقسیم میشوند:یا در عین است،یا در منفعت هست،یا در حق است. پس موضوع شرکت از جهت مال مشترک یا عین است یا منفعت است یا حق است.دقت فرمودید؟خب این برای چیست؟ سید:

ثم ان الشرکه قد تکون فی عین و قد تکون فی منفعه و قد تکون فی حق. سه نفر در یک حقی باهم یک کتابی را تألیف کرده اند بنابراین اینکه ما حق تألیف را بپذیریم کپی رایت را بپذیریم اینها باهم در اون تألیف شریک خواهند بود،اگر بپذیریم.دقت کردید؟ یا باهم یک اثر هنری را ایجاد کردند،اونها باهم در اون حق اون اثر هنری باهم شریک هستند.پس گاهی در عین است،گاهی در منفعت است،گاهی در حق است. خوب اونوقت عبارت استاد را اینجا میخوانیم چون نکته ای اینجا دارد میخواهم آن را عرض کنم. قال العلامه فی القواعد:ثم المشترک قد یکون عینا،و قد یکون منفعه،و قد یکون حقا. یعنی عین این عبارت در عبارت علامه هم آمده.عبارت سید در عبارت علامه هم آمده.

اقول:الاشتراک فی العین ظاهر: اشتراک در عین روشن است.و عین هم به دو نحوه قابل تصویر است.یک وقت عین خارجیه است،یک وقت عین کلی هست در ذمه.دقت فرمودید؟ عین کلی در ذمه چطور میشود؟مثلا دو نفر یک مال داشته اند به زید قرض داده اند،یک فرشی داشته اند به زید قرض داده اند،یک کتابی داشته اند به زید قرض داده اند،یک پولی داشته اند مثلا فرض کنید که ده میلیون تومان به یک آقایی قرض داده اند،اینها مالک چی هستند؟مالک همین عین هستند دیگر! ولو در ذمه ی او، مالک عین هستند نه عین خارجی.عین در ذمه ی او. پس بنابراین عین اعم از این است که عین خارجی باشد یا عین در ذمه باشد‌. اشتراک در عین اون دوقسمش را در نظر بگیرید.همیشه عین،عین خارجی نیست.

والاشتراک فی المنفعه یتحقق بالاجاره، با اجاره محقق میشود.دونفر باهم می‌روند یک جایی را اجاره می‌کنند.مشترکا اجاره می‌کنند یک مغازه ای را،در آنجا کار کنند.خب این ملک دونفره است و دونفر شریک در منفعتش هستند. و الحبس و السکنی ، حبس،سکنی، رقبی،عمری اینها اخوات وقف هستند.وقف داریم،وقف این هست که حبس العین و تسبیل المنفعه، عین را نگه می‌دارد مثلا می‌گوید در راه خدا باشد این عین را دیگر من وقف کردم.منفعتش را مردم استفاده کنند.مثلا مسجد غیر مسجد،یا برای اولادش وقف می‌کند.دیگر از ملکیت خودش خارج می‌کند آن عین را الی الابد.خارج می‌کند می‌گوید این وقف است‌ مثلا این را من وقف کردم برای مسجد،این را وقف کردم برای حسینیه.

وقف این است که عین را از ملکیت خودش خارج می‌کند و منفعت هم در اختیار اون جهتی که در نظرگرفته قرار می‌دهد.اما حبس نه،از ملکیت خودش خارج نمی‌کند.منفعتش را تسبیل می‌کند ولی اون بفرمایید عین رو هم از ملکیت خودش خارج نمی‌کند. پس فرق شد بین بفرمایید که وقف و حبس. در وقف از ملکیت خارج می‌کند، اما در حبس از ملکیت خارج نمی‌کند. معمولا حبس موقت است.میگوید آقا بیست سال من اینجا را مثلا در اختیار فلان کار خیر قرار داده ام یا در اختیار زید قرار داده ام.این می‌شود حبس.حبس معمولا مدت دارد.ملکیتش را خارج نمی‌کند که بعدا ملکیت برگردد به خود کسی که این را حبس کرده،دقت کردید؟ خوب ولی در وقف دیگر از ملکیت خارج می‌کند و از خودش دیگر آن را انقطاع میکند. وقف موقت نداریم‌.آن چیزی که داریم حبس است. آنوقت سکنی،سکنی هم همون حبس است ولی در جایی که مثلا منزلی باشد،خانه ای باشد،بیتی باشد،سکنی آن را در اختیار زید قرار میدهد.میگوید آقای زید تا زنده هستی سکنی این را در اختیار شما قرار داده ام.یک نوع حبس است که در خانه و اینها که قابل سکونت هست این مطرح می‌شود. و حالا به اصطلاح اون رقبی هست اون هم مانند سکنی هست‌.رقبی هم از سکنی هست‌ دیگر! اما یکی از اقسام حبس است اونجا که رقبه را در اختیار قرار می‌دهد.مثلا ماشین را مثلا منفعت ماشین یکسال یا امروز از صبح تا شب،یا دهه ی محرم همش دیگر هر چه منفعت دارد من این را قرار دادم برای فلان خصوصیت، برای مثلا سیدالشهدا صلوات الله علیه زائرین استفاده کنند.این میشود یک نوع رقبی.پس حبس انواعی دارد:سکنی و رقبی و عمری(اگر در مدت عمر قرار داده است)

خب اینها در اینجاها می‌تواند این به صورت مفرضه باشد می‌تواند به صورت مشترک باشد.یعنی برای چند نفر قرار بدهد.بگوید این چند نفر اینجا بیایند سکنی این منزل را برای دو نفر طلبه قرار داده اند،سه نفر قرار داده اند.این هم شرکت در منفعت حاصل می‌شود.اگر اینطور شود،شرکت در منفعت حاصل می‌شود.

و لا ینافی ما ذکره هنا مع ما سیاتی منه من قوله : و کذا لا تصح فی المنافع. یک دفع دخلی اینجا مطرح است.عرض کردیم اکثر فقهای شیعه قائل هستند که شرکت عقدی فقط یک نوع داریم ، آنهم شرکت عقدی در اعیان. شرکت عقدی در اعمال نداریم، در منافع نداریم.شرکت عقدی که قسم سوم بود.خب شرکت عقدی در منافع نداریم مثلا چند نفر بیایند یک شرکتی درست کنند شریک بشوند که هر چه درآمد می اید،مثلا دوتا مزرعه دارند سه تا مزرعه دارند، هرچه درآمد می آید باهم تقسیم بکنند.خب پس اینجا گفتیم شرکت در منافع هست اینکه بعدا می آید که لا تصح شرکه فی المنافع آن چه میشود؟

اونجا میفرمایید صحیح نیست اینجا میفرمایید صحیح است! میفرماید اون مربوط به شرکت عقدی است.یعنی نمی‌شود به عنوان سرمایه چند نفر سرمایه ای وسط بگذارند تا شریک بشوند به اصطلاح تجارت بکنند،اونجا باید حتما عین بگذارند وسط.هر دونفر حالا یا پول بگذارند که عین است،یا هر دونفر برنج دارند برنجشان را باهم مخلوط کنند بگویند آقا این برنجها را هر چه فروختیم باهم در آمدش را باهم تقسیم میکنیم.بالاخره شرکت عقدی را مشهور قائل است که سرمایه اش باید عین باشد.منفعت نمی‌تواند باعث سرمایه شرکت عقدی باشد.دقت کردید؟ خوب میفرماید آن مربوط می‌شود به سرمایه شرکت عقدی.اینکه میفرماید یصح الشرکه فی المنافع، منافع هم یکی از مسائل شرکت است این ربطی به آن شرکت عقدی ندارد.

یک نفری آمده فرض بفرمایید که یک چیزی را حبس کرده است برای دونفر خب قهرا آن را شریک میشوند دیگر! یا آنجا که اجازه کردند.دونفر باهم رفتند منزلی را اجاره را کردند،شرکت در منافع حاصل میشود،این ربطی به اون بحثی که می‌گوید شرکت عقدی تنها در اعیان است در منافع شرکت عقدی حاصل نمی‌شود ربطی به آن ندارد.چرا ندارد؟برای اینکه آنجا مربوط به سرمایه شرکت عقدی است.اینجا که صحبت سرمایه نیست.دونفر اجاره کردند یک جایی را که آنجا بشینند.دقت کردید؟خب پس بنابراین، این ربطی به اون بحث ندارد‌.

لان المقصودفی المقام هو الشرکه فی المنفعه الدار و انتفاعها بها معا، دو نفر اجاره کردند در آنجا از منفعتش استفاده میکنند.، و اما المراد مما یاتی فهو عباره عن جعل المنفعه راس مال که بیایند یک شرکت عقدی درست بکنند و بجای اینکه پول وسط بگذارند،منفعت را وسط بگذارند.دقت کردید؟ مثلا یک شرکت درست بکنند،یکی پول بگذارد.یگی بگوید نه من این مغازه ام که شما استفاده می‌کنید اجاره نمیگیرم.پس سهم من و سرمایه من بشود منفعت مغازه ی من‌.سهم شما پول باشد.این نمی‌شود.پس در شرکت عقدی منفعت نمی‌تواند به عنوان سرمایه بیاید باعث شرکت بشود.طبق نظر مشهور عرض میکنم. اما در منفعت به هیچ وجه شرکت حاصل نمی‌شود این را نگفتیم.یک جایی را دو نفر باهم اجاره کرده اند. جعل المنفعه راس مال للشرکه و هو غیر جائز عند المصنف بعد میفرمایند عند المشهور،مشهور قبول ندارند.مصنف هم قبول ندارد و ان کان الحق جوازه و لو اینکه نظر استاد این است که نه ما اینکه سرمایه را هم بخواهند منفعت قرار بدهند قبول داریم.

که آنجا بحثش می آید که آیا سرمایه می‌تواند منفعت باشد یا نه،نظرشان این است که میشود.ولی عرض کردیم مرحوم صاحب عروه قبول ندارد و مشهور هم قبول ندارند.ظاهرا مخالف اون مقداری که یادم هست فقط مرحوم اردبیلی(مقدس اردبیلی) هست که ایشان هم میفرمایند که میشود‌.شرکت در اعمال و منافع و اینها می‌شود.ولی مشهور قبول ندارند.فقط شرکت در اعیان یعنی بعنوان شرکت عقدی سرمایه باید عین باشد.

بعد این یک تقسیم بندی بود به حسب آن مال مشترک. یک تقسیم دیگر مطرح می‌کنند میفرمایند: و بحسب الکیفیه اما بنحو الاشاعه کیفیت شرکت سه نوع است: اونهم یا به نحو اشاعه هست،معروف است دیگر!چند نفر به نحو اشاعه در یک مال شریک هستند.اشاعه هم معنای معروفش این هست که در جزء جزئش بصورت سهم درصدی مثلا یک سوم، یک دوم،اینها شریک هستند در جزء جزء.اشاعه به این معنا که معروف است.خب این یک نحو است. و اما بنحو الکلی فی المعین یا نحوه ی شرکت کلی فی المعین هست.میگوید ده تای از این جنس ها،پنج تای از این جنس ها.درصد تعیین نمی‌کند.اگر درصد تعیین کند می‌شود چی؟می‌شود اشاعه می‌گوید پنج تا از اینها،صاعا من صبره، پنج گوسفند مثلا از این گله،یا مثلا پنج کیلو از این فرض بفرمایید گندمی که اینجا هست.خب اینها چیست؟این دیگر اشاعه مطرح نکرده است.نگفته درصد.کلی فی المعین میگویند.

آیا کلی فی المعین قابل تصویر است؟بعضی ها اصلا اشکال کردند،کلی فی المعین گفتند ما نداریم.ولی ظاهرا خیلی از علما قبول کردند که کلی فی المعین غیر از اشاعه هست و آثاری هم دارد. کلی فی المعین دو تا اثرش را خاطرتان هست که در مکاسب گفته است.یک اثرش این است که تعیینش بر عهده بایع است.اگر به صورت اشاعه بخرید همان می‌شود مال مشترک و هیچکدام نمی‌تواند تصرف کند باید با اجازه ی هم تصرف کنند‌.می‌شود مال مشترک اگر اشاعه ای بخرید.این را دو دانگش را من خریدم،سه دانگش را.این می‌شود اشاعه آنجا دیگر در جزءجزء باید با اجازه هم تصرف کنند.اما اگر نه کلی فی المعین باشد،می‌گوید مثلا پنج کیلو یا ده کیلو از این برنجها،یک بسته ده کیلویی از این برنج ها،کلی فی المعین،اینجا گفتند تعیینش بر عهده بایع است.دیگر نمی‌تواند بگوید آقا من هم شریکم‌،دست نزنید،مال دیگر مشترک شد،همه مال مشترک است،من در جزء جزء مالها شریکم.نه!شما کلی فی المعین خریدید،چون کلی فی المعین است این به عهده ی بایع است که تعیین می‌کند.این یک خصوصیت است.یکی هم اگر تلف شد تا مقداری که مقدار کلی فی المعین باقی مانده،این مال اون مشتری هست.اون کسی که مثلا کلی فی المعین خریده.فرض کنید که نصف مال تلف شد.اینجا هزار بسته بود پانصد بسته اش تلف شد،اصلا ده بسته بود نه بسته اش تلف شد، این یک دانه مال مشتری است.چون این که مالک به صورت مشاع نبوده که به همه ضرر بخورد،بصورت کلی فی المعین بود،یکی از این ده بسته هنوز مصداق دارد ،چون مصداق دارد این برمی‌دارد و می‌برد.دقت فرمودید؟

پس بنابراین کلی فی المعین فرق داردبا اشاعه.شرکت گاهی به صورت اشاعه هست که معروف هم هست و معمولا شرکت‌ها بصورت اشاعه اند و یا به صورت کلی فی المعین است و سوم:

و قد تکون علی وجه یکون کل من الشریکین او الشرکاء مستقلا فی التصرف گاهی هم طوری هست که هر کدوم از شرکا مستقلا فی التصرف است.مثل باب زکات و خمس، فقرا شریکند در زکات،اما شرکتشان نه به صورت اشاعه هست،نه به صورت کلی فی المعین است،به صورت مستقلا فی التصرف است.یعنی اینکه همه را می‌توانید به یک فقیر بدهید.و الا اگر همه فقرا شریک بودند باید این مقدار از زکات را بین همه ی فقرا تقسیم میکردیم.اینطوری که نیست.میشود یک نفر همه ی زکات رابدهد به یک فقیر تا اون مقداری که آن فقیر نیاز دارد.

کما فی شرکه الفقراء فی الزکاه والساده فی الخمس والموقوف علیهم فی الاوقاف العامه، در اوقاف عامه که یک طلبه ای می آید در یک مدرسه ای ساکن می‌شود، او که ساکن شد سبقت کرد،یا کسی می‌رود در مسجد سجاده می اندازد آنجا استفاده میکند،طوری نیست که دیگران بگویند که نه ماهم شریک هستیم ،باید از من هم اجازه بگیرید، نه اینجا علی سبیل الاستقلال است.اشتراک دارند اما اشتراکشان علی سبیل الاستقلال است.یا اشتراک مردم در مباحات اصلی، نهر های بزرگ،یه کسی موتور می‌گذارد در نهر های بزرگ هرچقدر خواست آب برمی‌دارد.نه اینکه دیگران بگویند نه آقا اینجا برای عموم است پس ما اینجا شریک هستیم.درست است که همیشه شریک هستند اما هرکس استفاده کرد استقلال در تصرف دارد.اینطوری نیست که دیگری مانع بشود مگر اینکه عنوان ثانوی پیش بیاید.عنوان ثانوی پیش بیاید مسئله ی دیگری است وای عنوان ثانوی پیش نیاید در مباحات اصلی،در مشترکات هم می‌تواند استفاده کند.دیگری نمی‌تواند مانع بشود.این بحثی که در اینجا هست استاد اینجا اشاعه را معنا می‌کنند میگویند که روشن است.اما کلی فی المعین را میفرمایند ممکن است برخی اشکال کنند.

صاحب جواهر این را تثبیت کرده و صاحب جواهر نظرش نظر مشهور است دیگر! معمولا نظر صاحب جواهر مطابق است با نظر مشهور الا در موارد نادر.معمولا نظر صاحب جواهر معیار نظر مشهور است.ایشان تثبیت کرده کلی فی المعین را و قبول کرده است. مرحوم حکیم اشکال کرده اند بر کلی فی المعین.فرمودند ما نمیتوانیم این فرمایش را بپذیریم. خوب،استاد چی؟استاد میفرمایند نه این صحیح است،کلی فی المعین بنظر ایشان صحیح است که ما علاوه بر اشاعه یک راه دومی هم داریم برای شرکت،آنهم کلی فی المعین هست. حالا نظر استاد را میخوانیم اون دو نظر دیگر را خودتان بخوانید. قد مر ان الملاک فی حصول الشركه الملکیه هو تحقق عنوان ثالث یغایر الاولین

میفرمایند که ما چرا می‌گوییم کلی فی المعین هست؟میفرمایند ما در شرکت ملکی این مطلب را گفتیم که شرکت ملکی آن است که اون عنوانهای اولی،دوتا اولی بهم بخورد.من مالک فرض بفرمایید که این ده کیلو برنج بودم،شما هم مالک ده کیلو برنج خودتان بودید.وقتی که اینها باهم مخلوط شدند یک عنوان ثالثی پیش آمد.دیگر نمی‌گویند این ملک این آقاست و این قسمت هم ملک من است.یک عنوان ثالثی پیش می‌آید. پس ملاک در شرکت این است که آن عنوان ابتدایی که بوده،بشکند.اگر شکست می‌شود شرکت.حالا فرق نمی‌کند که علی سبیل الاشاعه باشد،یا علی سبیل کلی فی المعین باشد.میفرمایند که:

هو تحقق عنوان ثالث یغایر الاولین، والمفروض فی الکلام کذلک ، در کلی فی المعین هم همینطور است.یک نوع شرکت جدیدی است

لان المالک الاول یملک الصبره الا صاعا، مالک اول قبل از اینکه این صبره را بفروشد،همه را مالک بود.اما الان بگوییم همه را مالکی؟می‌گوید نه،من مالکم صاعا الا صبره ، عنوان عوض شد.پس معلوم می‌شود که یک نوع شرکت جدیدی،شرکتی حاصل شده‌است. والمشتری یملک الصاع دون الصبره از اونطرف هم مشتری فقط مالک صاع هست. غیر ان الامتزاج او الاختلاط جعل المملوکین شیئا ثالثا پس یک چیز سومی بوجود آمده یشارک فیه الطرفان،فهو منسوب الیهما،و هذا لا ینافی ان یختلف حکم الصبره عند التلف،فلو کانت الشرکه علی وجه الکسر کالربع یحسب التلف علیهما بالنسبه اگر به صورت اشاعه بود کسر بود،تلف بر هر دو حساب میشد.اما بصورت کلی فی المعین نه،تلف بر آن فروشنده حساب می‌شود.تا این مقدار صاع هست،مال مشتری هست. و ان کانت علی صاع من صبره یحسب التلف علی المالک اما اگر شراع به این صورت بوده که:*علی صاع من صبره* بوده اینجا تلف بر مالک حساب میشود نه هر دوتا.

اللهم اذا تلف الکل فیحسب علی الطرفین. خب،پس ما این نوع را تصورش را داریم،چون عنوان جدیدی حاصل میشود.غیر از آن عنوان قبلی است‌.نمی‌توانیم بگوییم که آقا این هم مانند عنوان قبلی است.بعد ایشان وجه سوم که *مشترک علی سبیل وجه الاستقلال*بود را ایشان میفرمایند که ما اصلا قبول نداریم این را که شریک باشیم(فقرا شریک هستند)اما علی سبیل الاستقلال. این را اصلا ما قبول نداریم. ما اونجا می‌گوییم که آن کسانی که مالک هستند عناوین هستند.عنوان فقیر مالک است نه اشخاص فقیر.اشخاص فقیر مصرف هستند.پس با این بیان اصلا اونجا ملکیت فقرا را ایشان قبول ندارند که ما بیاییم بگوییم ملکیتش مفرضه هست،مشترکه هست،اشتراکش علی سبیل الاستقلال است یا...؟اصلا این را قبول ندارند.ببینید عبارت ایشان را،میفرمایند که: و اما الثالث:اعنی ما اشار الیه بقوله:و قد تکون علی وجه یکون کل من الشریکین او الشرکاء مستقلا فی التصرف کما فی الشرکه الفقرا بالزکاه و الساده بالخمس...الخ ، اقول:قد ثبت فی محله ان المالک للزکاه هو العناوین الثمانیه عنوان فقیر مالک است،اون هشت تا که در قرآن شمرده شده. اللتی ذکرت فی الآیه المبارکه،و اما اعیانها(اعیان منظور مصادیق فقیر است:این فقیر،آن فقیر) فهی مصارف للزکاه(اعیان که برسد،این افراد که برسد،اینها مصرف هستند) و لیست بملاک لها(اینها مالک نیستند)فالشرکه بینهم منتفیه موضوعا.

اصلا شرکتی نیست که شما بفرمایید این شرکت علی سبیل الاستقلال است. و بذالک یعلم ان الفقیر لا یملک شیئا من الزکاه قبل القبض اصلا فقیر مالکش نیست تا بگوییم که مالکیتش چگونه است! و لذالک لا یجب البسط والاستیعاب و لذا لازم نیست که به همه فقرا بدهیم. فلو کانت ملکا لهم یجب البسط. اگر ملک نبود باید به همه میدادیم.خب این را برای اینکه مرحوم سید دفع کند گفت نه،اینجا شرکت هست ولی علی سبیل الاستقلال است.ایشون میفرمایند نه دیگر علی سبیل الاستقلال معنا ندارد.اگر شریک بودند باید به همه میدادیم.پس باید بگوییم اصلا اینجا شرکت مطرح نیست.این مال کی هست؟مال عنوان است،مال عنوان فقیر است.دقت فرمودید؟پس بنابراین ما یک نوع مالکیتی در شرع تصویر کردیم،شخصیت حقوقی که میگویندا،به شخصیت حقوقی نزدیک شدیم، آن هم مالکیت عنوان است.پس در فقه ما،علاوه بر مالکیت اشخاص،یک مالکیت عنوان داریم.عنوان کیست؟عنوان فقیر،عنوان مثلا سید،هاشمی.

پس مالکیت عنوان داریم،اما مالکیت شخصیت حقوقی، شخصیت حقوقی که اعتباری باشد،اون چطور؟ شرکتی درست کنند و اسمش را یک شرکت بگذارند یک موجود فرضی،آیا آن راهم شرع قبول دارد یا نه؟! اون میشود بحث شخصیت حقوقی.در بحث شخصیت حقوقی یکی از استدلالات همین،این است که شرع مالکیت عناوین راقبول دارد.مثل مالکیت عنوان فقیر.اما مالکیت شخصیت اعتباری را هم قبول دارد؟ این اول الکلام است. و لذا اون شخصیت اعتباری که الآن اسم کتاب است،اون اسمش نشان می‌دهد که مطلب را خیلی دقیق بررسی نکرده اند.چون در شخصیت حقوقی،شخصیت قانونی چند تا مکتب هست،چند تا نظریه هست،که حالا که بنا است ما غیر از شخصیت افراد ،ما شخصیتی داشته باشیم برای این مجموعه، آیا این مالکیت شخصیت اعتباری هست؟این یه نظریه است.

آیا این مالکیت شخصیت واقعی هست؟یکی از نظریات این است.در غرب این نظریات در عرض هم هستند.شخصیت اعتباری یکی از این نظریات است. نظریه دیگر این است که : نه چنان که در مورد جامعه میگویند،جامعه یک وجود حقیقی دارد،غیر از وجود افراد.لکل امت اجل هم مرحوم شهید مطهری استدلال می‌کند به این آیات که جامعه یک وجود مستقلی دارد غیر از افراد،یعنی وجود واقعی دارد،حیات دارد موت دارد.پس یکی از مکتب ها، یکی از بیان ها در مورد شخصیت حقوقی،شخصیت اعتباری است. بیان دیگر نه اونجا،شخصیت حقوقی شخصیت واقعی هست.برای اینکه از اجتماع یه عده،واقعا،آن اجتماعشان یک واقعیت پیش می آورد. دقت فرمودید؟ اونهم یک نظریه هست،اونهم طرفدارانی دارد.

باز دو سه تا نظریه دیگر در عرض همین هست.این کتاب که با این اسم آمده معلوم می‌شود که اینها فقط یک جنبه را خیلی بررسی کرده اند.آن مکاتب دیگر را مورد ملاحظه و توجه قرار نداده اند.حال آنکه چند تا مکتب هست در اینجا. خب،اون چیزی که ما در شرع داریم،ملکیت عنوان هست،گاهی هم تعریف می‌شود به ملکیت جهت.اتفاقا یکی از نظریه ها که در همان مکاتب غرب هم مطرح است،ملکیت جهت است‌.میگویند ما نیاز نداریم به شخصیت حقوقی اعتباری،ما با ملکیت جهت مشکل را حل میکنیم. این را در عرض اون نظریه شخصیت حقوقی قرار دادند.خب پس بنابراین ما فعلا در اسلام این را داریم.حالا چون اینجا یک روایت هست این روایت رو هم بخوانیم که روایت برکت دارد:

و منه یظهر حال الخمس فان الظاهر ان المالک هو عنوان الامامه در زکات زکات گفتیم عنوان چی مالک است؟عنوان فقیر.در باب خمس چی؟میفرماید:آن المالک هو عنوان الامامه،امامت کماهو المستفاد من روایت ابی علی بن راشد (روایت صحیحی است)قال:قلت لابی الحسن الثالث(به امام هادی علیه السلام عرض کردند):انا نوتیَ بالشیئ یکی از وکلای امام جواد علیه السلام بوده می آید خدمت امام هادی علیه السلام و عرض می‌کند:یک چیزی پیش ما می آورند. فیقال:هذا کان لابی جعفر میگویند این مال امام جواد علیه السلام است.ابی راشد از امام هادی علیه السلام می‌پرسد که یک چیزی برای ما می آوردند و میگویند این مال ابی جعفر یعنی امام جواد علیه السلام است. هذا کان لابی جعفرعلیه السلام عندنا،فکیف نصنع؟ ما چیکار کنیم؟ فقال:ما کان لابی علیه السلام بسبب الامامه فهو لی دقت کردید اینجا؟پس مالک کی شد؟امامت شد.عنوان امامت.آن به من می‌رسد چون من امامم. و ما کان غیر ذلک فهو میراث علی کتاب الله و سنه نبیه.

اما اگر اینطوری نبود،ملک شخصی پدرم بود،اون میشود میراث و بین ورثه ی پدرم باید تقسیم بشود.این روایت دلیل بر این است که خمس ملک عنوان امامت است.دقت فرمودید؟نه ملک اشخاص است.خمس یا چیزهایی که به امام می‌رسد.البته خمس اون قسمت سهمیه امامش ،سهم سید دیگه ظاهرا مشهور این است که نه،مستقیما ملک هاشمی است. انشاالله متن را تا همینجا میخوانیم ما آنجاهایی که خیلی مهمه را میخوانیم.