1401/08/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الشركة/شرکت مدنی/اقسام شرکت غیر عقدی
مبحث در شرکت هست.مرحوم صاحب عروه تعریف شرکت را مطرح فرمودند.وارد میشن به اقسام شرکت.این بحث اقسام شرکت هم بحث قابل توجهی هست.ایشون هفت قسم برای شرکت ذکر میکنند.این هفت قسم را ما عبارتعبارتشون رو بخونیم بعد نکات خیلی مهمی که دارد این اقسام اونها را ان شاالله عرض کنیم. عبارت مرحوم صاحب عروه:
الشرکت اما واقعیه قهریه، هفت قسم میخوان بیان بفرمایند دیگه.شرکت یا واقعی قهری هست،واقعی قهری در مقابل ظاهری.ظاهری نیست حالا ظاهرش را بیان خواهم کرد.شرکت واقعیه،واقعا دونفر سه نفر در جزء جزء این مالکیت مشاع دارن.هر جزئی که دست بگذاریم میگوید مال دونفر است، مال سه نفر است،مال چهارنفر است به نسبتی که دارند دیگر. واقعیه قهریه.قهریه یعنی سببش هم در اختیار خودشان نبوده است.مثال میزند: کما فی المال او الحق الموروث مالی از والد رسیده به فرزندان،فرزندان پسر دختر اینها در این مال در این خانه در این زمین در این پول الان شریک هستند پس شرکتشون واقعی هست، در جزء جزئش شریک هستند.احکام شرکت جاری است. لذا یکی از اینها نمیتواند بدون اجازه بقیه تصرف کند.از آن طرف قهری هم هست،نه اینکه خودشان امدند با اختیار خودشان شرکت ایجاد کردند،بلکه پدر از دنیا رفت حکم ارث باعث شد که اینها شریک بشوند یا در مال یا در حق.
فرض بفرمایید که حق خیاری داشته پدر،اون حق خیارش را اعمال نکرده بود به اینها منتقل شد.حق قصاصی داشت منتقل شد به فرزندان.همه الان شریکند در همین حق که الان بهشون رسیده است. او الحق الموروث.یا فرض بفرمایید اصلا حق آبه داشت.حق آبه مربوط به پدر بود از این قنات و الان منتقل شده به چند نفر از فرزندانشون.خب این واقعی قهری هست. دوم: و اما واقعیه اختیاریه واقعی اختیاری هست.واقعی هست ظاهری نیست ولی اختیاری است. من غیر استناد الی عقد واقعی اختیاری گاهی به وسیله عقد حاصل میشود اونهم سه قسم است که بعدا می آید .واقعی اختیاری که به وسیله عقد حاصل باشد اون سه قسم است بعدا می آید. نه :واقعی اختیاری که من غیر استناد الی عقد،عقدی هم در کار نبوده.کما اذا احیا شخصان ارضا مواتا: دونفر گفتندآقا حالا که دولت اجازه میدهد ما این زمین مواته را بریم احیا کنیم بیاید باهم بریم احیا کنیم،باهم رفتند احیا کردند.
حدیث معروف پیامبر اکرم : من احیا ارضا ملکه خوب اینها احیا کردند.خب کی ملکه؟دو نفر باهم احیا کردند،دونفر باهم مالک میشوند.این نوع ملکیتشون چی میشه؟ملکیت شرکتی میشه مشارکتی میشه مشاع میشه. کما اذا احیا شخصان ارضا مواتا بالاشتراک(باهم) او حفرا بئرا(دونفر باهم چاهی را کندند)، او اغترفا ماء(از نهرهای کبیر آمدند یه آبی را برداشتند،دونفر باهم آب را از آن نهرهایی از دریا برداشتند،باهم برداشتند باهم مالک میشوند)،او اقتلعا شجرا(یا درختی را باهم کندند و آوردند، درختی که صاحب نداشت خودرو بود،مثلا خودش بوجود آمده بود این را باهم کندند)
خوب؟!چون باهم انجام دادند اینها را مالک میشوند.دقت کردید؟خب اینها همش واقعی اختیاری است.اینجا یه شبهه ای هست.آن شبهه شبهه قوی ای هست و من اشاره میکنم شما تو ذهنتان داشته باشید ببینید اون شبهه رو چگونه حل میکنید.
اونم این هست که شیعه،تقریبا مسلمه در فقه شیعه که شرکت ابدان شرکت اعمال باطل است.یعنی دونفر بیایند بگویند کار باهم بکنیم هرچی درآمد داشتیم باهم تقسیم بکنیم،این باطل است درشیعه.سنی قبول دارد میگوید شرکت ابدان یا شرکت اعمال.شرکت اعمال مثلا دونفر فرض کن راننده تاکسی بگن آقا هرچی درآمد داشتیم باهم تقسیم میکنیم.دونفر سلمانی،آرایشگر بگویند هرچی درآمد داشتیم باهم شب تقسیم میکنیم.این باطله در فقه شیعه،مشهور این است.اینم یه قول ضعیفی هست که نه این هم صحیح است.دقت فرمودید؟صاحب حدائق گفتند اشکال کردند،و من جمله استاد سبحانی قبول دارد شرکت اعمال رو و بله مشهور قائلند که باطل است.پس چطور صاحب عروه که قائل است که شرکت اعمال باطلاست اینجا هم اینها باهم کار کردند دیگه،این را مثال میزند برای شرکت اختیاری.باهم رفتند آن درخت را کندند باهم رفتند فرض بفرمایید آن زمین را احیا کردند،از اونطرف هم شما میفرمایید شرکت اعمال در شیعه باطل است.چطور این را قبول کرده؟!
این را توی ذهنتان داشته باشید ببینید چه جوابی باید بدهیم؟! این دوم:واقعی اختیاری
سوم: و اما ظاهریه قهریه:ظاهری هست،در مقابل واقعی ها ظاهری است.ظاهری قهری.شرکت،حکم شرکت در اینجا جاری است،واقعا شریک نیستند. ظاهری به این معنا:حکم شرکت جاری است ولی واقعا شرکت نیست.به طوری که اگر جدا بشود هر کس مالک مال مفرض خودش است ولی حالا چون قابل جدا کردن نیست اینها بله حکم شرکت جاری است.ظاهری قهری
کما اذا امتزج مالهما من دون اختیارهما:دونفر روغن داشتند روغن ها باهم یکجا ممزوج شد خب این بدون اختیار شد.این ظاهری قهری هست.قهری هست:بدون اختیارشون اینها مخلوط شده.ظاهری هست چون اینها اقدام به شرکت نکرده بودند،یه کس دیگر آمد این روغن ها را روی هم ریخت.قهری هست دیگر،خود اینها که این کار را نکردند دیگری آمد ریخت.فرض کنید که باد آمد اینها را روی هم ریخت،یک شخص دیگری ریخت،نسبت به اینها که نبوده،پس نسبت به اینها قهری میشود.ظاهری هست در این موارد.اینجا ظاهری هست.
اذا امتزج مالهما من دون اختیارهما ولو بفعل اجنبی(ولو به فعل شخص سوم که او آمده انجام داده)بحیث لا یتمیز احدهما من الآخر(یکی از دیگری دیگر قابل تمییز نیست.روغن هارا مگر میشود از هم جدا کرد؟!) سواء کانا من جنس واحد(حالا از یک جنس باشد)کمزج حنطه بحنطه(دو نوع گندم بوده گندم ها را باهم مخلوط کردند،گندم ها هم از یک جنس بودند) او جنسین(یا دو جنس بودند)کمزج دقیق الحنطه بدقیق الشعیر(مخلوط کردند آرد گندم را با آرد جو)،او دهن اللوز بدهن الجوز( یا اینکه روغن لوز را یعنی پسته را با روغن جوز یعنی گردو)،او الخل بالدبس(یا اینکه سرکه را با شیره مخلوط کردند). خوب اینها قابل جدا کردن نیستند.یه کسی برداشت مخلوطش کرد.اینجا چه میشود؟ظاهری قهری میشود.
چهارم: و اما ظاهریه اختیاریه: نبابا خودشان اصلا اقدام به مزج کردند. کما اذا مزجا باختیارهما لا بقصد الشرکه:گفتند آقا حالا اینها را باید روی هم بریزیم ببینیم چطور میشود بعدا دیگر،ولی قصد شرکت نداشتن ها!از روی ناچاری ریختند. خوب:فان مال کل منهما فی الواقع ممتاز عن الآخر(چون قصد شرکت نداشته اند در واقع مال هر کدوم ممتاز است،شرکت واقعی در جزء جزئش نیست.ولو احکام شرکت در اینجا جاری است.) و لذا و لو فرض تمییزهما اختص کل منهما بماله: و لذا میگوییم شرکت واقعی نیست اگر یه طوری شد که توانستن هر کدام از اینها مال خود را جدا بکنند هرکس صاحب مال خودش میشود.اگر شرکت واقعی میشد جدا بشود هم شرکت است دیگر.و شرکت اینجا ظاهری است.این قسمت چندم شد؟چهارم.
و مرحوم سید دارند: و اما الاختلاط مع التمیز(اما اگر مخلوط کنند که قابل جدا کردن است،نخود را فرض بفرمایید با لوبیا مخلوط کردند،میشه جدا کرد،اینجا میفرماید نه شرکت واقعی هست نه شرکت ظاهری.این اختلاط هست.گوسفندان را فرستادند وسط گوسفندان دیگری.مخلوط شدند.اینجا دیگر اصلا نه شرکت واقعی است نه شرکت ظاهری.مع التمیز:قابل جداکردن هست.)
فلا یوجب الشرکه ولو ظاهرا اذ مع الاشتباه شما ممکن است بگویید آقا الان ما گوسفند خودمان را نمیشناسیم.یا درهم را قاطی درهم شماکردیم الان نمیتوانیم تشخیص بدهیم.درست است که واقعا جداست،مثل روغن نیست ولی نمیشناسیم.اینجا چی؟اینجا میفرمایند شرکت نه واقعی هست نه ظاهری،اینجا میشودچی؟باید قرعه یا مصالحه بکنند.احکام شرکت اینجا جاری نیست.احکام شرکت این بود که حق تصرف ندارند،باید باهم مثلا اون فرض بفرمایید که اگر سودی بر این تعلق بگیرد ثمره ای باشد باید تقسیم بکنند و احکام شرکت که بعدا ان شاالله بحث خواهند کرد.اونهااینجا جاری نیست،اینجا اشباه بود،مال شما با مال شما مثلا لباس من با لباس شما،عبای من با عبای شما الان اشباه افتاده.خب این دوتا عباها شریک شدیم در این عباها؟نه.اینجا اختلاطه
اما الاختلاط مع التمیز فلا یوجب الشرکه ولو ظاهرا،اذ مع الشتباه (اگر اشتباه هم بشود)مرجعه الصلح القهری(باید مصالحه بکنند.میروند پیش حاکم،حاکم میگوید آقا این را شما بردار اون یکی هم شما بردار.حرف هم نزن مثلا.این مصالحه قهری میشود.)او القرعه(یا اینکه راه دیگر چیست آقا؟قرعه بیندازند.) خوب تا اینجا چهار راه را گفتیم دیگر،گفتیم سه راه دیگر مانده که عقدی است.شرکتهای چی است آقا؟عقدی است.اونهارا میفرماید سید.این سه تارا دقت بفرمایید اینها باید از هم جدا بشوند: و اما واقعیه مستنده الی عقد غیر عقد الشرکه.
شرکت واقعی هست،مستند است به عقدی که غیر از عقد شرکت است.با بیع حاصل شده،بیع انجام دادند.مثلا من نصف خانه را به شما فروختم،نصف خانه خودم را سه دانگش را به شما فروختم.دو دانگش را به شما فروختم.اینجا شرکت حاصل شد دیگه.در جزء جزء خانه شما شریک هستید ولی واقعی هم هست واقعی شریک شدید.سببش چی است؟عقد است اختیاری هم هست.ولی عقد عقد شرکت نبوده نگفتم آقا بیا بنشینیم شارکتک بگوییم.عقد شرکتی درکار نبوده است.عقد بیع بوده که سبب شده شرکت حاصل شدهاست.
اما واقعیه مستنده الی عقد غیر عقد الشرکه،کما اذا ملکا شیئا واحدا بالشراء(دونفری رفتند پول روی هم گذاشتند یک خانه ای را خریدند.یا عرض کردم مثل این است که نصف خانه را به دیگری بفروشیم)او الصلح(یا با صلح) او الهبه او نحوها پس عقد غیر از عقد شرکت است.این نحوه ی پنجم.
نحوه ی ششم: و اما واقعیه منشاه بتشریک احدهما الاخر فی ماله یا اینکه عقد شرکت واقعی هست به وسیله ی عقد است ولی به وسیله عقد تشریک.عقد تشریک غیر از عقد شرکته ها!و غیر از بیع است.مثلا یه تاجری یه چیزی خریده به اون طرف میگوید آقا بیا تشریکت بکنم من نمیتوانم پولش را همه اش را بدهم، شما بیا یه مقدار از پولش را بده تشریک بشویم.هرچه سود باشد مال هر دونفر.این را میگویند عقد تشریک.پس ما یه شرکت عقدی داشتیم که به وسیله ی بیع حاصل میشود.دو نفر بروند یک چیزی را باهم بخرند.یا من نصف مالم را به شما بفروشم.بگویم بعتک نصف مالی.ولی اینجا کلمه ی بیع نمی آورد در این قسم ششم.میگوید:اشرکتک،شرکتک در این مال.ببینید عقد،عقود،این را توجه داشته باشید عقود همش اعتباری هستند،به نحوه ی انشاء برمیگردد.اون قسم قبلی انشائش چی بود؟بعتک نصف داری.اینجا نمیگوید بعتک،میگوید شرکتک فی نصف داری.بیا من خریدم ولی نمیتوانم الان پولش را بدهم بیا تشریکت بکنم.این را میگویند عقد تشریک.دقت فرمودید؟دقت بفرمایید اینها با هم جدا بشوند.
واقعیه منشاه بتشریک احدهما الاخره فی ماله کما اذا اشتری شیئا(یک چیزی را من رفتم خریدم،تاجرم یک چیزی را خریدم.)فطلب منه شخص ان یشرکه(یه کسی اومد گفت بابا شما من را شریکت کن.) و یسمی عندهم بالتشریک(این را میگویند تشریک) و هو صحیح لجمله من الاخبار(روایات داریم که یه کسی یک چیزی را میخرد بعد اون طرف را تشریکش میکند.)
هفتم که عقد شرکت است.ببینید همه را گفتیم و همون اصلی را هنوز نگفتیم.اصلی همین است.عقد شرکت همین است.این چیه؟ و اما واقعیه منشاه بتشریک کل منهما الآخر فی ماله و یسمی هذا بالشرکه العقدیه :این واقعی هست انشاء میشود بتشریک هر کدام از اینها دیگری را در مالش. آن قبلی یک نفر در مالش شریک میکرد طرف را.این نه کل واحد منهما شریک میکند در مالش.فرق میکند!این عقد شرکت من هم یک پولی وسط میگذارم شما هم میگذارید،میگویم شارکتک نمیگویم شرکتک.در اون قبلی میگفتیم شرکتک.در اینجا چه میگویند؟ شارکتک یعنی هم شما میگویید شارکتک (یا میمیگویید قبلت یا میگویید شارکتک)خب هر کدوم در اون مالی که وسط گذاشتیم دیگری را شریک میکنیم،دونفره است.این میشود عقد شرکت.
و یسمی هذا بالشرکه عقدیه و معدود من العقود. این آخری معدود من العقود.اون قبلی ها مربوط به عقد شرکت نیستند.قبلی یا عقد تشریک بود یا عقد بیع بود که نتیجه اش شرکت بود یا اون اسباب قهری بودند.دقت فرمودید؟
پس نقطه ای که ما داریم ،این بحث مهم ما همین آخری میشود که عده ای از فقهای ما اصلا عقد شرکت را منکرند.مثل صاحب حدائق مثل بعضی از بزرگان،میگویند عقد شرکت دیگر چیست!!!چرا منکرند؟میگویند برای اینکه اجماع هست،تا مزج نشود شرکت حاصل نمیشود.دو نفر پول بگذارند باید پولشان مزج بشود،تا مزج نشودشرکت نیست.خب میگویند اگر مزج بشود با مزج شدن شرکت حاصل میشود دیگر.پس این شارکتک گفتن لغو است.
پس یه شبهه ای هست مشهور قائلند که ما یک عقد شرکتی داریم ولی غیر مشهور مثل صاحب حدائق و برخی از بزرگان دیگر اصلا عقد شرکت را قسم هفتم را به طور کلی منکرند.چرا؟برای اینکه میگویند آقا یکی از شرایط عقد اجماعا عندالشیعه باید مزج بشود.خب مزج که شد این خودش یکی از اسباب شرکت است.پس چه نیازی هست به اینکه ما عقد بخونیم.عقد کالحجر فی جنب الانسان میشود.چنین شبهه ای مطرح کردند. جوابی که علما دادند چی هست؟اینها را ما میگوییم این عبارات را دیگر خودتان بخوانید.خب جوابی که فقها دادند: گفتند نه عقد شرکت اثر دارد.اثرش چیست؟ للاسترباح ، اگر مزج تنها بشود دیگر استرباحی ندارد.عقد شرکت للاسترباح است ،یعنی قرار میگذارند که سود باشد سود را تقسیم بکنند.چند درصدش مال شما چند درصدش مال من و اگر زیان باشد آیا زیان برای هر دو نفر بالسویه بخورد یا نه مال یک نفر باشد.نسبت سود و زیان را عقد شرکت تعیین میکند.مزج که نمیتواند اینها را تعیین بکند.پس بنابر این مشهور قائلند به عقد شرکت و جوابی که از آن شبهه دادند این است که مزج به تنهایی غیر از...بر فرض حرف صاحب عروه را نگوییم و بگوییم با مزج هم شرکت می آید(ایشون میگفتند مزج اگر بدون قصد شرکت باشد،اصلا شرکت نمی آورد ظاهری میآورد )بر فرض بگوییم نه مزج هر طوری شد شرکت می آورد(که آنجا محل بحث خواهد بود ان شاالله )خب اگر هم بگوییم شرکتش اثر استرباحی ندارد که شما به اون طرف اجازه بدهید برو تجارت کن و پول را تقسیم بکنیم.این آثار را مزج ندارد.
فتلخص که اقسام شرکت ما هفت تا شد،این هفت تارا ان شاالله ملاحظه بفرمایید با فرمایشات حضرت آیت الله العظمی سبحانی در ذیلش اگر نقطه ای مبهم بود از بنده سوال بفرمایید در خدمت شما هستم.