درس خارج  اصول استاد تهرانی

87/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در ادله  قائده ید بود از نظر شرعی  که گفتیم سه دسته اند که در اخر به دو دسته تقسیم  می شوند .حدیث اول :یونس بن یعقوب بود که از نظر سند خوب بود .در اینجا شبه ای نیست که در جمله من استوی من شی فهو له سیاق ولحن روایت  این است که این جمله دال بر یک ضرب قانون  برای حجیت ید و ید دال بر ملکیت برای ذوالید است . استاد ما (ره)میفرماید  که ظاهر روایت این است که مربوط  به  محل نزاع و رفع خصومت بوده و برای تشخیص دعوی است  وبرای همین بوده که رفتند پیش حاکم . این ظهوری که ایشان ادعا کردند  به نظر من تمام نیست . چونکه یونس بن یعقوب وقتی سوال را مطرح می کند این جور است که ان المرئه تموت قبل الرجل او الرجل قبل المرئه که یک فرضیه است نه نزاع وخصومت  بله البته می توانی بگو یی که فرضیه مربوط به دعوی و نزاع است اما خود  روایت ظهوری در دعوی ندارد .اما چرا مختصات برای اوست و مشترکات برای هر دو است . چون دلیل می اورند حضرت (علیه السلام )بر استیلاء بر متاع که موجب می شود ملکیت بر شی را  ودر  مشترکات هم هر دو نفر استیلاء دارند لذا هر دو مالک اند . یعنی در هر صورت استیلاء هست که حکم  به ملکیت شده و استیلاء همان ید است . بحث در کیفیت استفاده  از جمله است که  با اینکه  هر دو استیلاء بر بیت را داشته اند چطور شده   در زندگی مشترک  که با هم زندگی می کنند . شما  در امور مختصه  حکم میکنی  که او مالک است  ولی در امور مشترکه  هر دو مالک اند . با اینکه اصل زندگی مشترک است . اینکه در یک بیتی و خا نه ای که افراد به نحو اشتراکی با هم زند گی  می کنند اگر متاعی باشد در این بیت اشتراکی  که برای یکی  و مختص به یکی از انها باشد  این اماره عقلایی است برای ملکیت ان شخص خاص . پس در اینجا این اختصاص اماره است برای  استیلای خاص . یعنی  علاوه بر استیلای مشترک  بربیت یک استیلای خاص  وید خاص  هست بر شی خاص . استاد ما (ره ) مثال روشنی  می زند  . میفرماید دو نفر در یک خانه زندگی می کنند یکی عالم است و دیگری نجار . هم کتاب جواهر است و هم میخ وتیشه . در اینجا  عقلا  می گویند  کتاب برای عالم است نه نجار  و از این کشف  ملکیت می کنیم . پس ما از این روایت  دو تا مطلب را استفاده می کنیم .(اول )قائده کلی  برای  ید داریم  که استیلاء بر شی است  که دال بر ملکیت است . اشکال بعضیها امدند القای شبهه کردند  که ید حجت است  اما برای متاع بیت .و مرجع ضمیر را متاع بیت گرفتند . پس در نتیجه حجیت برای متاع بیت است  که مشترک است ودر مقام نزاع است . پس کلیت را نمی شود استفاده کرد .جواب عرف برای  این چیز ها خصوصیت قایل نیست  و مدخلیتی ندارد به اینکه دعوا کرده باشد . متاع بیت خصوصیت ندارد یعنی استیلاء بر متاع بما انه متاع خصوصیت ندارد .بلکه نفس استیلاء خصوصیت دارد  و الا مرجع همان است که شما می گوئید .(دوم)   حجت است اما از چه بابی .  ایا من باب اماره و کاشفیت  از ملکیت است  یا از باب تعبد. در اینجا بحث کرده اند  که فهو له یعنی اینکه از شکم استیلاء در امده این ملکیت نه از تعبد . یعنی چون استیلاء بر او دارد مال اوست  و این له از شکم  استیلاء در امده پس استیلاء کاشف عن الملکیه  که همان اماره است که ما دنبالش بودیم . خلاصه این روایت واین  موثقه دلالت بر حجیت و اماره بودن می کند . دو تا صحیحه محمد بن مسلم در وسایل کتاب لقطه باب پنجم دارند روایت اول و سوم حدیث دوم :صحیحه اول :محمد بن الحسن عن شیخ (طوسی ) .حسین بن سعید ...... عن علاء عن محمد بن مسلم عن احدهما (ع)قال : در دعائم الاسلام تقریبا نظیر این را داریم . حدیث سوم :صحیحه دوم :سئلت عن دار یوجد......ان کا نت معموره فهی لها ....وان کانت خربه فانت ا حق بما وجد ته مضمونها  یکی است  واختلاف ندارد  در روایت مستد رک  همین مطلب است  به نظر من این  دو تا صحیحه  یکی هستند  نه دوتا . هر دو به  علا میرسند و به محمد بن مسلم  میرسند  ظا هرا  و به احتمال قوی  یک صحیحه  هستند و متنا یکی هستند . راوی می تواند نقل به معنا کند . لذا سند تمام است  و می رویم سراغ متن .