درس خارج فقه آیت‌الله مجتبی تهرانی

کتاب الطهارة

90/03/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 در ادامه مسأله سوم تحریر پس از بیان غسل وجه و شرائط آن بحث غسل یدین مطرح شده است:
 فرع دوم: وجوب غسل یدین
 «و أما اليدان فالواجب غسلهما من المرفقين إلى أطراف الأصابع و يجب غسل شي‌ء من العضد للمقدمة كالوجه، و لا يجوز ترك شي‌ء من الوجه أو اليدين بلا غسل و لو مقدار مكان شعرة».
 در این عبارت چند بحث را درباره غسل یدین مطرح میکنند:
 بحث اوّل: اصل وجوب غسل یدین مجمعٌعلیه است
 درباره اصل وجوب غسل یدین ‏در وضو است که در آن هیچ اشکالی نیست و هم کتاب و هم روایات متعدّده دلالت بر این وجوب ‏دارند و در آیه شریفه آمده: «إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ»؛ لذا احدی از مسلمین با وجوب غسل یدین مخالفتی نکرده و بعضی هم چنین ‏تعبیر کردهاند که غسل یدین در وضو از ضروریّات دین است؛ بنابراین اصل وجوب غسل یدین قابل ‏تردید نبوده و اجماع و کتاب و سنّت که بالاتر از آن اجماع هستند بر آن دلالت دارند.
 بحث دوم: وجوب غسل مرفقین همراه با غسل یدین
 امّا بحث دوم ‏درباره غسل یدین، بحث غسل مرفقین است؛ اینکه آیا مرفقین داخل در مغسول هستند یا خیر. از ‏مرحوم شیخ طوسی در کتاب خلاف نقل شده که ایشان فرموده: فقها به اجمعهم ملتزم به وجوب ‏غسل مرفقین همراه با غسل یدین هستند و در آخر هم ایشان فرموده: «و قد ثبت عن الأئمة(عليهمالسّلام) ان المراد بها في الآية «مع» فعلمنا بذلك وجوب غسلهما»؛ [1] که در آینده به این بحث میپردازیم. البتّه ‏مرحوم شیخ طوسی این نکته را به ائمّه نسبت داده که در روایت هم چنین چیزی آمده است. لذا ‏آنچه مستند ما درباره غسل مرفقین میباشد روایاتی است که در آنها وضوی پیامبر اکرم حکایت ‏شده، مانند حدیث دوم باب پانزدهم از ابواب وضو که صحیحه «زراره» میباشد و در آن آمده: «- ثُمَّ غَمَسَ يَدَهُ الْيُسْرَى فَغَرَفَ بِهَا مِلْأَهَا- ثُمَّ وَضَعَهُ عَلَى مِرْفَقِهِ الْيُمْنَى- فَأَمَرَّ كَفَّهُ عَلَى سَاعِدِهِ حَتَّى جَرَى الْمَاءُ عَلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ- ثُمَّ غَرَفَ بِيَمِينِهِ مِلْأَهَا- فَوَضَعَهُ عَلَى مِرْفَقِهِ الْيُسْرَى- فَأَمَرَّ كَفَّهُ عَلَى سَاعِدِهِ- حَتَّى جَرَى الْمَاءُ عَلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ». در این ‏روایت حضرت دست راست و چپ خود را بر روی مرفق قرار دادهاند و از خود مرفق آب ریخته و ‏از مرفق دست کشیدند و تا انگشتان دست را غسل کردند. یعنی حضرت خود مرفق را شستهاند و ‏در صحیحه «زراره» به این امر تصریح شده است. گذشته از اینکه عرض کردیم که تسالم اصحاب ‏و اجماعات نیز دلالت بر این مطلب میکند. لذا بر اساس این روایات نتیجه میگیریم در آیه شریفه ‏«إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ»، غایت داخل در مغیّا است؛ یعنی در این آیه اینطور است که غایت داخل در مغیّا است و الّا از نظر ‏محاورات عرفیّه همیشه اینطور نیست که غایت داخل در مغیّا باشد. در بسیاری از موارد، غایت داخل ‏در مغیّا نیست؛ مانند «صرت من البصرة الی الکوفة» مثالهایی از این قبیل که غایت داخل در مغیّا نیست.
 بنا‌بر‌این هر جایی که ما قرینه و شاهدی داشته باشیم که غایت داخل در مغیّا است، مشکلی نداریم و میپذیریم؛ ولی این‌طور نیست که همیشه و به طور کلّی غایت داخل در مغیّا باشد. لذا در مواردی که غایت داخل در مغیّا است، «إلی» که در عبارت میآید و به معنای «انتها» است، به معنای «حتّی» و «مع» گرفته می‌شود؛ بنابراین همانطور که مرحوم شیخ طوسی(رحمهالله) بیان کرده بودند، «إلی المرافق» در آیه شریفه ‏«إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ»، به معنای «مع‌المرافق» یا «حتّی‌المرافق» است.
 البتّه در اینجا لازم است به این مطلب دقّت شود که از نظر بحث لغوی، مقام استعمال با مقام اراده ‏جدّی باید تفکیک شوند. از نظر استعمال «إلی» به معنای انتها است، مانند «مِن» که به معنای ابتدا می‏باشد. ‏ولی ما به وسیله مراتبی که در کلام وجود دارد، کشف اراده جدّی میکنیم؛ یعنی کشف میکنیم که ‏غایت داخل در مغیّا است. قرینه ما بر این مطلب، هم سنّت معتبره مانند صحیحه «زراره» است ‏و هم تسالم اصحاب و اجماعات که مرفق باید شسته شود. لذا بر اساس این قرینه میگوییم «إلی» در ‏آیه شریفه به معنای «مع» و «حتّی» است و اراده جدّی این است که غایت داخل در مغیّا است و گرنه از ‏نظر استعمال «إلی» به معنای انتها، و منتهیالیه داخل در موضوع حکم است. بنابراین نباید تصوّر شود که ‏«إلی» به معنای «مع» یا «حتّی» استعمال شده است. «إلی» در همان معنای خود که «انتها» است استعمال شده و ‏این دو مقام باید از هم تفکیک شوند.
 فقط مسأله مهم این است که ما به وسیله قرائن و شواهد، اراده ‏جدیّه را کشف میکنیم و میگوییم اینطور نیست که غایت همیشه داخل در مغیّا باشد. بلکه در ‏همین عبارت «صرت من البصرة الی الکوفة»، «إلی» به معنای انتهاست و غایت داخل در مغّیا نیست. بنابراین علاوه بر اینکه غسل ‏یدین واجب است، غسل مرفق هم واجب است.
 بحث سوم: بررسی نظرات درباره مرفق
 بحث بعدی این است که اساساً مرفق چیست. درباره ‏اینکه مرفق چیست سه احتمال یا تفسیر بیان شده است:
 تفسیر اوّل: مرفق آن خط موهومی است که ‏فاصل بین عظم زراع است و دو عظم عضد را احاطه کرده است. در واقع مرفق بر اساس این تفسیر ‏نقطه برخورد سه استخوان میشود. دو استخوان از بازو که در دو طرف آن قرار دارند و یک ‏استخوان هم از ساعد که قفل و اساس آن را تشکیل میدهد و این نقطهای که این دو بخش و سه استخوان با هم برخورد میکنند را مرفق میگویند.‏
 اشکالی که به این تفسیر شده این است که در ما نحن فیه، ظاهراً تعبیر خط موهوم نمیتواند مراد ‏باشد؛ چون بحث ما درباره غسل است و غسل نسبت به اجسام خارجیّه محقّق میشود و خط وهمی ‏شست و شویی ندارد. لذا این معنا صحیح نبوده و این تفسیر را باید کنار گذاشت.‏
 تفسیر دوم: مراد از مرفق، عظم زراع است که متداخل در دو عظم عضد میباشد؛ یعنی آن استخوانی ‏که به دو استخوان بازو متّصل میشود که اگر این تفسیر را بپذیریم جای آن دارد که محل نزاع قرار ‏بگیرد. که آیا غایت در مغیّا داخل است یا خیر؟
 تفسیر سوم: مرفق مجموع عظام ثلاثه است. چون این سه استخوان به هم متّصل هستند و در یکدیگر ‏قفل شدهاند و چفت میشوند؛ دو استخوان برای بازو و یک استخوان هم برای ساعد است. ‏
 این تفسیر سوم هم میتواند محلّ بحث قرار بگیرد که ببینیم آیا داخل در غسل یدین هست یا خیر.
 ‏در آیه شریفه قرینهای وجود ندارد که بخواهد مرفق را تبیین کند. در سنّت هم قرینه و عبارتی نداریم ‏که مرفق را توضیح داده باشد. لذا اینجا علمای ما دو دسته شدهاند؛ عدّهای مانند علّامه در کتاب ‏تذکرة و نهایة، مرفق را عظم زراع و استخوان ساعد گرفتهاند. ولی مشهور علما عظام ثلاثه را به ‏عنوان مرفق حساب کرده اند و آنچه مشهور گفتهاند، هم با لغت و هم با برخی از ادلّه که در احکام ‏دیگر وجود دارد مؤافق میباشد که به این ادلّه خواهیم پرداخت.‏
 مرفق از نظر لغوی به معنای رفق است؛ رفق هم به معنای التئام بین دو شیء میباشد. مفصل هم که ‏در بین ما متداول است، جایگاهی است که سه استخوان با هم ملتئم میشوند؛ بنابراین به مجموعه این سه ‏استخوان میگوییم مفصل. لذا مرفق همان دو استخوان عضد است که با عظم زراع ملتئم شده؛ ‏لذا معنا ندارد که مثل مرحوم علّامه مرفق را فقط عظم زراع بدانیم و مأمورٌبه در غسل مرفق را ‏همین مقدار تلقّی کنیم.‏ از نظر لغوی این معنا برداشت نمیشود؛ بلکه ما باید از نظر لغت هر سه عظم را که با هم ملتئم شده‏اند به معنای مرفق و در حکم مأمورٌبه بدانیم.‏
 از نظر ادلّه، حدیث دوم باب چهل و نهم از ابواب وضو قرینه بر این است که نظر مشهور ‏درباره حدّ مرفق صحیح میباشد: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ قُطِعَتْ يَدُهُ مِنَ الْمِرْفَقِ كَيْفَ يَتَوَضَّأُ- قَالَ يَغْسِلُ مَا بَقِيَ مِنْ عَضُدِهِ».‏ [2]
 سند این روایت صحیح است. ظاهر این عبارت اینطور است که زراع این فرد قطع شده و از مفصل ‏جدا گشته و بیرون آمده است؛ یعنی زراع از بین دو عظم عضد بیرون آمده و زراعی در کار نیست. ‏حضرت میفرماید «يَغْسِلُ مَا بَقِيَ مِنْ عَضُدِهِ»؛ آنچه از عضد باقی مانده را غسل کند که مقصود همان دو استخوانی است که ‏متّصل به زراع میشود. بنابراین در این روایت شاهد بر این مطلب میباشد که عضد با دو عظم خود ‏قسمتی از مرفق به حساب میآیند که اگر بعضی از مرفق جدا شده، بعضی از آن که باقی مانده است ‏باید شست و شو شود. لذا دیگر معنا ندارد که بگوییم مرفق همان عظم زراع است که اگر این عظم ‏زراع باشد، مرفق هم هست و شستن آن واجب و اگر آن نباشد مرفقی در کار نیست و غسل هم ‏واجب نمیباشد.‏
 لذا بر اساس این روایت میگوییم که مرفق عبارت از سه استخوانی است که دو تای آنها ‏استخوانهای بازو و یکی استخوان ساعد است.‏
 بحث چهارم: وجوب تقدیم غسل ید یمنی بر یسری
  در باب غسل یدین یک مطلبی وجود دارد که در تحریر متعرّض آن نشدهاند و آن مسأله تقدم غسل ‏ید یمنی بر ید یسری است. ایشان حرف غسل یدین را مطرح میکند و میفرماید: «و أما اليدان فالواجب غسلهما من المرفقين إلى أطراف الأصابع»؛ حال آنکه در ‏غسل یدین ترتیب وجود دارد.
 امّا دلیل تقدیم غسل دست راست بر چپ روایات متعدّده و صحاحی ‏است که معتبر میباشند.‏
 روایت اوّل: یکی از این روایات صحیحه «حلبی» است که حدیث نهم باب سی و پنجم از ابواب وضو میباشد: «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ‌ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسّلام) قَالَ: إِذَا نَسِيَ الرَّجُلُ أَنْ يَغْسِلَ يَمِينَهُ- فَغَسَلَ شِمَالَهُ وَ مَسَحَ رَأْسَهُ وَ رِجْلَيْهِ- فَذَكَرَ بَعْدَ ذَلِكَ غَسَلَ يَمِينَهُ وَ شِمَالَهُ وَ مَسَحَ رَأْسَهُ وَ رِجْلَيْهِ- وَ إِنْ كَانَ إِنَّمَا نَسِيَ شِمَالَهُ فَلْيَغْسِلِ الشِّمَالَ- وَ لَا يُعِيدُ عَلَى مَا كَانَ تَوَضَّأَ- وَ قَالَ أَتْبِعْ وُضُوءَكَ بَعْضَهُ بَعْضاً». [3] در ‏این روایت درباره کسی سؤال میشود که صورت خود را شسته بوده ولی دست راست خود ‏را فراموش کرده که غسل کند. و سپس اعمال وضو را انجام داده است که حضرت میفرماید ‏وقتی بر میگردد ابتدا دست راست خود را بشوید و بعد دو مرتبه دست چپ خود را غسل کند که ‏معلوم میشود رعایت ترتیب بین راست و چپ لازم است. و گرنه اگر لازم نبود دیگر حضرت نمی‏فرمودند دو مرتبه دست چپ خود را بشوید.
 روایت دوم: حدیث هشتم این باب است که «سماعة» از «‏ابوبصیر» نقل میکند و چون در سند «سماعة» وجود دارد روایت موثّقه است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَبِي دَاوُدَ جَمِيعاً عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسّلام) قَالَ: إِنْ نَسِيتَ فَغَسَلْتَ ذِرَاعَيْكَ قَبْلَ وَجْهِكَ- فَأَعِدْ غَسْلَ وَجْهِكَ- ثُمَّ اغْسِلْ ذِرَاعَيْكَ بَعْدَ الْوَجْهِ- فَإِنْ بَدَأْتَ بِذِرَاعِكَ الْأَيْسَرِ قَبْلَ الْأَيْمَنِ- فَأَعِدْ غَسْلَ الْأَيْمَنِ ثُمَّ اغْسِلِ الْيَسَارَ- وَ إِنْ نَسِيتَ مَسْحَ رَأْسِكَ حَتَّى تَغْسِلَ رِجْلَيْكَ- فَامْسَحْ رَأْسَكَ ثُمَّ اغْسِلْ رِجْلَيْكَ». [4] حضرت در این عبارت ‏خیلی واضح مطلب را بیان کردهاند.‏
 روایت سوم: حدیث دوم این باب است که صحیحه «منصوربنحازم» میباشد: «عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يَتَوَضَّأُ فَيَبْدَأُ بِالشِّمَالِ قَبْلَ الْيَمِينِ- قَالَ يَغْسِلُ الْيَمِينَ وَ يُعِيدُ الْيَسَارَ». [5]
 بر اساس این ‏روایت دیگر جای تردید نیست که ید یمنی باید بر ید یسری مقدّم شود. البتّه نمیشود بگوییم ‏عدم بیان این مطلب در تحریر به این دلیل است که ایشان این مسأله را به وضوح خود واگذار کردهاند.‏ چون درباره اصل غسل یدان هم بیان کردیم که وجوب آن از ضروریّات بوده و تردیدی در آن نیست. ‏لذا اگر ملاک وضوح مطلب باشد ایشان نباید متعرّض اصل غسل یدین هم میشد. اگر چه تعبیری ‏که درباره غسل یدین آوردهاند اینطور است: «و أما اليدان فالواجب غسلهما من المرفقين إلى أطراف الأصابع»؛ و کأنّه ایشان اصل وجوب غسل یدین را مفروض ‏گرفتهاند و فقط بحث کیفیّت غسل یدین را بیان کردهاند؛ البتّه اینها ظرافتهایی است که بزرگان در تعابیر خود ‏به کار میبرند؛ بنابراین چه بسا بتوان گفت که ایشان این مطلب را که ید یمنی باید مقدّم بر یسری ‏باشد مفروض گرفتهاند. ولی در عروة متعرّض این مطلب شده و مانند کسانی که متعرّض نشدهاند ‏به وضوح خود واگذار نکرده است. بر خلاف تحریر که ظاهراً متعرّض مواردی که اصل وجوب آنها ‏واضح بوده نشده. یکی اصل وجوب غسل یدین و دیگر وجوب تقدیم ید یمنی بر یسری.‏


[1] . الخلاف، ج:‌1، ص: 78
[2] . وسائل الشيعة، ج:‌1، ص: 479
[3] . همان، ص: 452‌
[4] . همان
[5] . همان؛ ص: 451