درس خارج فقه آیت‌الله مجتبی تهرانی

کتاب الطهارة

90/03/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 ‏ بحث ما در باب وضو درباره این مطلب بود که آیا غسل وجه حتماً باید من الأعلی الی الأسفل باشد ‏یا اگر منکوس هم باشد کفایت میکند. عرض کردیم مشهور قائلند که غسل وجه حتماً باید از بالا به ‏پایین باشد. وجوهی به عنوان استدلالات قول مشهور نقل شده که یکی از آنها که استناد به قاعده ‏اشتغال بود را بیان کرده و عرض کردیم این استدلال تمام نیست.
 وجه دوم: استدلال به ادلّه اجتهادی برای اثبات وجوب غسل وجه از بالا به پایین
 ‏استدلال به ادلّه اجتهادی شده است و خواستهاند از این ادلّه لزوم غسل از بالا به پایین را اثبات کنند.
 روایت اوّل: یکی از این ‏روایات حدیث بیست و دوم باب پانزدهم از ابواب وضو است: «عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي جَرِيرٍ الرَّقَاشِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ مُوسَى(علیهالسّلام) كَيْفَ أَتَوَضَّأُ لِلصَّلَاةِ- فَقَالَ لَا تَعَمَّقْ فِي الْوُضُوءِ وَ لَا تَلْطِمْ وَجْهَكَ بِالْمَاءِ لَطْماً- وَ لَكِنِ اغْسِلْهُ مِنْ أَعْلَى وَجْهِكَ إِلَى أَسْفَلِهِ بِالْمَاءِ مَسْحاً- وَ كَذَلِكَ فَامْسَحِ الْمَاءَ عَلَى ذِرَاعَيْكَ وَ رَأْسِكَ وَ قَدَمَيْكَ». [1]
 در باب سند روایت باید نکته ای عرض ‏کنم. «ابیجریر» به تعبیر آقایان فقهاء مهمل است؛ یعنی معلوم نیست چه کسی است. لذا به نظر بعضی، ‏سند این روایت تمام نیست. البتّه عدّهای خواستهاند سند روایت را درست کنند؛ لذا گفتهاند این ‏روایت در «قربالإسناد» آمده و «قربالإسناد» هم کتاب معتبری است. لذا سند این روایت هم معتبر ‏است. امّا جواب این مطلب هم روشن است. ما میپرسیم با توجّه به اینکه «کافی» از کتب اربعه ماست ‏و معتبر است، آیا اگر روایتی در آن بود، به صرف اینکه در «کافی» است میگوییم که آن روایت معتبر است و ‏دیگر به سند روایت نگاه نمیکنیم؟ ‏
 خیر. بلکه باید سند روایت را دقّت کرد و این حرف تمامی نیست. بنابراین سند روایت تمام نیست. ‏
 امّا به سراغ متن روایت میرویم: «لَا تَعَمَّقْ فِي الْوُضُوءِ»؛ معنای «تعمُّق» در وضو روشن است؛ یعنی در غسل وجه مانند ‏انسانهای وسواسی نباشید که میخواهند تمام ریشها و زیر ریشهای خود را غسل کنند. بعد در ادامه می‏فرماید: «وَ لَا تَلْطِمْ وَجْهَكَ بِالْمَاءِ لَطْماً»؛ یعنی آب را به صورت خود نپاش و بعداً دست بکش؛ «وَ لَكِنِ اغْسِلْهُ مِنْ أَعْلَى وَجْهِكَ إِلَى أَسْفَلِهِ بِالْمَاءِ مَسْحاً»؛ بلکه صورت خود را از بالا به ‏پایین آب بریز و به وسیله دست کشیدن آب را از بالا به پایین بیاور.
 درباره این عبارت «وَ لَا تَلْطِمْ وَجْهَكَ بِالْمَاءِ لَطْماً» مطلبی ‏مطرح شده است. ‏
 بین این عبارت و عبارت «اغْسِلْهُ مِنْ أَعْلَى وَجْهِكَ إِلَى أَسْفَلِهِ بِالْمَاءِ مَسْحاً» مقابله درست کردهاند و گفتهاند از آنجایی که مسح و دست کشیدن بر بشره ‏در وضوی ارتماسی واجب نیست، بلکه مستحب است نهی در«وَ لَا تَلْطِمْ وَجْهَكَ بِالْمَاءِ لَطْماً» هم نهی تنزیهی است. لذا اگر ‏اینطور وضو گرفته شود، فقط کراهت دارد و اگر نهی در این روایت حمل بر نهی تنزیهی شد، این ‏روایت دیگر برای ما کارآیی ندارد و نمیتوان برای اثبات وجوب غسل از اعلی به اسفل به آن استناد کرد.
 ولی ‏اگر گفتیم که این نهی، تنزیهی نیست و حمل بر کراهت نمیشود و حضرت به این دلیل فرمودهاند «وَ لَا تَلْطِمْ وَجْهَكَ بِالْمَاءِ لَطْماً» ‏که اگر کسی به صورتش آب بپاشد معلوم نیست که آب به همه جای صورت او رسیده باشد و آن شست ‏و شویی که در وضو واجب است محقق شود. بنابراین حضرت نهی از آب پاشیدن کردند که اگر ‏این نهی، تحریمی شد مسح در عبارت «اغْسِلْهُ مِنْ أَعْلَى وَجْهِكَ إِلَى أَسْفَلِهِ بِالْمَاءِ مَسْحاً» هم وجوبی خواهد شد و حضرت میفرمایند به صورت آب ‏نپاش و اینطور مسح کن که همه جا را شست و شو دهی.‏
 امّا نکتهای که در این بحث تأثیر دارد آن است که آیا امر به این مسح، تکلیفی موضوعی است یا اینکه ‏امری طریقی است؟ طریقی بودن امر به مسح به این معنا میباشد که آنچه اهمیّت و موضوعیّت دارد، حصول ‏غسل و شست و شو است و نه خود مسح و امر به مسح هم برای تحقّق این غسل است. لذا وقتی ‏امر به این غسل از قالب امر موضوعی خارج و امر طریقی شد، قید «من الأعلی إلی الأسفل» هم دیگر ‏موضوعیّت نخواهد داشت؛ چون این قید، قید خود این امر است و وقتی امر به غسل طریقی شد، این قید ‏هم موضوعیّت خود را از دست میدهد و آنچه در غسل وجه مهم خواهد بود رسیدن آب به همه ‏جای صورت است.
 دقّت هم داشته باشید که مسح در این روایت مفعول مطلق است. وقتی مفعول ‏مطلق شد فعل «إغسله» را هم باید به معنای آن بگیریم.‏ در این صورت «إغسله» به معنای «أمسحه» خواهد بود و عبارت اینطور خواهد بود: «أمسحه مِنْ أَعْلَى وَجْهِكَ إِلَى أَسْفَلِهِ بِالْمَاءِ مَسْحاً»»؛
 بنابراین در این روایت ‏امر به مسح شده است و این مسح هم طریقی است؛ لذا قید اعلی به اسفل هم طریقی خواهد شد و اساساً ‏این مسح وجوبی ندارد و فقط طریق است. لذا اشکال اساسی تر به بحث وجوب مسح این است ـ که ‏در آینده میرسیم ـ که اصلاً مسح مستحب است و وجوبی ندارد. بنابراین قید «من الأعلی إلی الأسفل» ‏هم همین حکم را پیدا میکند. چون با مطرح کردن این روایت به دنبال این مطلب بودیم که آیا در غسل ‏وجه، شست و شوی از بالا به پایین واجب است یا منکوس آن هم جایز میباشد. ما میخواهیم ‏بگوییم به وسیله این روایت نمیتوان این وجوب غسل «من الأعلی إلی الأسفل» را درست کرد. چون «إغسله» در این روایت به معنای «أمسحه» است و چون اساساً مسحِ وجه مستحب است، «إغسله» در این ‏روایت هم مستحب خواهد بود. بنابراین اساس این غسل و مسح عملی مستحبی خواهد شد و بالتّبع ‏قید «من الأعلی إلی الأسفل» هم حمل بر استحباب شده و عملی مستحبی خواهد بود. ‏لذا از این روایت نمیتوان وجوب غسل وجه از بالا به پایین را استفاده کرد.
 امّا قائلین به وجوب غسل ‏از بالا به پایین باز هم از راه دیگری وارد شده و خواستهاند از این روایت استفاده وجوب کنند.‏
 گفتهاند در این روایت دو دستور آمده است. یک دستور راجع به قید اعلی به اسفل است. دستور دوم ‏هم راجع به اصل مسح است. کأنّه یک هیئت «إفعل» به کار رفته، ولی برای دو موضوع. یک موضوع ‏«من الأعلی إلی الأسفل» و موضوع دیگر اصل مسح و اوّلی واجب و دومی مستحب است.
 حال این سؤال مطرح میشود که آیا اشکالی ندارد که ‏یک هیئت «إفعل» در دو معنای وجوبی واستحبابی به کار رود. در پاسخ باید گفت که ما در مباحث ‏اوامر اصول فقه عرض کردهایم که هیئت «أفعل» نه برای وجوب وضع شده و نه برای استحباب؛ بلکه ‏صرف بعث را میرساند. لذا اگر در جملهای قرینهای برای ترخیص وجود داشت، این هیئت به معنای ‏استحباب خواهد بود و اگر قرینهای برای ترخیص وجود نداشت، حمل بر وجوب خواهد شد. دلیل ‏این حمل آن است که عقلا میگویند اگر در رابطه میان مولا و عبد، مولا امری به عبد خود کرد، عبد ‏نمیتواند به احتمال اینکه آن امر مستحب است، انجام امر مولا را ترک کند.‏ لذا عقل هم میگوید که اگر عبد این امر را به این احتمال ترک کرد، مستحقّ عقوبت است. لذا در ‏اینجا هم هیچ اشکالی وجود ندارد که یک هیئت «أفعل» به کار رود، ولی نسبت به یک موضوع که همان ‏مسح است، جنبه استحبابی داشته باشد و نسبت به موضوع دیگر که همان قید «اعلی الی الأسفل» است، ‏جنبه وجوبی داشته باشد. زیرا روایات دیگر قرینه بر این مطلب هستند که این قیدِ مسح برای ترخیص ‏است. ولی درباره قید اعلی به اسفل قرینهای برای ترخیص و جواز نداریم. لذا حمل بر وجوب میشود. بنابراین این روایت از روایاتی است که میتوان از آن استفاده کرد و بر وجوب غسل «من الأعلی ‏إلی الأسفل» استدلال کنیم.
 سند این روایت مخدوش و روایت لا حجّت است
 این مطالب خلاصه فرمایش قائلین به وجوب غسل از بالا به پایین است. امّا ‏درباره این روایات باید این مطلب مهم را خدمت شما عرض کنم که اگر ما سند این روایت را نپذیرفتیم ‏این روایت لاحجّت خواهد شد و آنوقت با روایتی که لاحجّت است، نمیتوان مطلبی را اثبات کرد. ‏ولو متن روایت صراحت داشته باشد که غسل وجه واجب است از بالا به پایین باشد. لذا دیگر لازم ‏نیست راجع به متن روایت اینقدر خودمان را به زحمت بیندازیم. بنابراین برای اثبات وجوب غسل ‏وجه از بالا به پایین به سراغ روایات دیگری که دارای سند است میرویم. در این باره چند روایت ‏صحیحه از «زراره» وجود دارد که در همین باب پانزدهم از ابواب وضو قرار دارد.
 روایت دوم: حدیث ‏ششم این باب است: «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبَانٍ وَ جَمِيلٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: حَكَى لَنَا أَبُو جَعْفَرٍ(علیهالسّلام) وُضُوءَ رَسُولِ اللَّهِ(صلیاللهعلیهوآله)- فَدَعَا بِقَدَحٍ فَأَخَذَ كَفّاً مِنْ مَاءٍ- فَأَسْدَلَهُ عَلَى وَجْهِهِ - ثُمَّ مَسَحَ وَجْهَهُ مِنَ الْجَانِبَيْنِ جَمِيعاً- ثُمَّ أَعَادَ يَدَهُ الْيُسْرَى فِي الْإِنَاءِ- فَأَسْدَلَهَا عَلَى يَدِهِ الْيُمْنَى- ثُمَّ مَسَحَ جَوَانِبَهَا- ثُمَّ‌ أَعَادَ الْيُمْنَى فِي الْإِنَاءِ- فَصَبَّهَا عَلَى الْيُسْرَى- ثُمَّ صَنَعَ بِهَا كَمَا صَنَعَ بِالْيُمْنَى- ثُمَّ مَسَحَ بِمَا بَقِيَ فِي يَدِهِ رَأْسَهُ وَ رِجْلَيْهِ- وَ لَمْ يُعِدْهُمَا فِي الْإِنَاءِ». [2]
 اگر فقط «أبان» در سند این روایت بود، قابل بحث بود، ولی چون «جمیل» در کنار ‏او آمده و منظور از او «جمیلبندرّاج» است، دیگر بحثی در سند روایت نیست.
 روایت سوم: ‏حدیث دهم این باب است که باز هم از «زراره» نقل شده: «وَ عَنْهُ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ فَضَالَةَ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: حَكَى لَنَا أَبُو جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) وُضُوءَ رَسُولِ اللَّهِ(صلیاللهعلیهوآله)- - فَدَعَا بِقَدَحٍ مِنْ مَاءٍ- فَأَدْخَلَ يَدَهُ الْيُمْنَى فَأَخَذَ كَفّاً مِنْ مَاءٍ- فَأَسْدَلَهَا عَلَى وَجْهِهِ مِنْ أَعْلَى الْوَجْهِ- ثُمَّ مَسَحَ بِيَدِهِ الْجَانِبَيْنِ جَمِيعاً- ثُمَّ أَعَادَ الْيُسْرَى فِي الْإِنَاءِ- فَأَسْدَلَهَا عَلَى الْيُمْنَى ثُمَّ مَسَحَ جَوَانِبَهَا- ثُمَّ أَعَادَ الْيُمْنَى فِي الْإِنَاءِ- ثُمَّ صَبَّهَا عَلَى الْيُسْرَى فَصَنَعَ بِهَا كَمَا صَنَعَ بِالْيُمْنَى- ثُمَّ مَسَحَ بِبِلَّةِ مَا بَقِيَ فِي يَدَيْهِ رَأْسَهُ وَ رِجْلَيْهِ- وَ لَمْ يُعِدْهُمَا فِي الْإِنَاءِ»؛ [3] من قبلاً عرض کردهام که سند شیخ به «‏حسینبنسعید» صحیح است. درباره این روایت لازم است مطلبی را عرض کنم و بعد به سراغ سایر ‏روایات این باب برویم. در اینجا از دو کتاب «منتهی» و «ذکری» در ذیل این روایت نقل شده و ‏مرحوم آقای حکیم هم نقل فرمودهاند که حضرت میفرماید: «إن هذا وضوء لا يقبل اللّه الصلاة إلا به»؛ [4] اگر حضرت این عبارت را فرموده ‏باشند دیگر این نحوه وضو بسیار محکم و غیر قابل خدشه میشود و غسل از بالا به پایین واجب ‏خواهد بود و غیر آن قابل قبول نیست.‏
 البتّه به این عبارت اشکال شده که این عبارت در کتب حدیثی ما نیامده و فقط مرحوم علّامه در «‏منتهی» و شهید در «ذکری» نقل کردهاند؛ لذا جنبه ارسالی پیدا میکند. البتّه مرحوم حکیم بعد از نقل این عبارت ‏میفرماید: «فعلى تقدير حجيته و عدم قدح إرساله، لا بد أن يكون المراد باسم الإشارة صرف ماهية الوضوء، لا مع تمام الخصوصيات، للاتفاق على استحباب بعضها». [5] مشارٌالیه «هذا» طبیعت وضو است و نه این وضوی خاص.‏
 البتّه به نظر من این فرمایش مقداری کم لطفی است. زیرا خیلی مؤونه بر میدارد که ما بگوییم منظور ‏از این وضو، طبیعت وضو است و مشارٌ الیه، وضوی خاصّی که پیامبر گرفتهاند نیست؛ زیرا اگر ‏مقصود، طبیعت وضو بود و مقصود حضرت از بیان این تعبیر این بود که نماز بدون وضو قبول نیست، ‏قبلاً در حدیث «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ» یا آیه شریفه به آن اشاره شده بود و دیگر لزومی نداشت که حضرت ‏بخواهد به اصل طبیعت وضو سفارش کند.
 روایت چهارم: حدیث دوم همین باب است: «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(علیهالسّلام) أَ لَا أَحْكِي لَكُمْ وُضُوءَ رَسُولِ اللَّهِ(صلیاللهعلیهوآله)- فَقُلْنَا بَلَى فَدَعَا بِقَعْبٍ فِيهِ شَيْ‌ءٌ مِنْ مَاءٍ- فَوَضَعَهُ بَيْنَ يَدَيْهِ ثُمَّ حَسَرَ عَنْ ذِرَاعَيْهِ- ثُمَّ غَمَسَ فِيهِ كَفَّهُ الْيُمْنَى- ثُمَّ قَالَ هَكَذَاإِذَا كَانَتِ الْكَفُّ طَاهِرَةً- ثُمَّ غَرَفَ مِلْأَهَا مَاءً- فَوَضَعَهَا عَلَى جَبِينِهِ - ثُمَّ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ وَ سَدَلَهُ عَلَى أَطْرَافِ لِحْيَتِهِ- ثُمَّ أَمَرَّ يَدَهُ عَلَى وَجْهِهِ- وَ ظَاهِرِ جَبِينِهِ مَرَّةً وَاحِدَةً- ثُمَّ غَمَسَ يَدَهُ الْيُسْرَى فَغَرَفَ بِهَا مِلْأَهَا- ثُمَّ وَضَعَهُ عَلَى مِرْفَقِهِ الْيُمْنَى- فَأَمَرَّ كَفَّهُ عَلَى سَاعِدِهِ حَتَّى جَرَى الْمَاءُ عَلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ- ثُمَّ غَرَفَ بِيَمِينِهِ مِلْأَهَا- فَوَضَعَهُ عَلَى مِرْفَقِهِ الْيُسْرَى- فَأَمَرَّ كَفَّهُ عَلَى سَاعِدِهِ- حَتَّى جَرَى الْمَاءُ عَلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ- وَ مَسَحَ مُقَدَّمَ رَأْسِهِ وَ ظَهْرَ قَدَمَيْهِ- بِبِلَّةِ يَسَارِهِ وَ بَقِيَّةِ بِلَّةِ يُمْنَاهُ- قَالَ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(علیهالسّلام) - إِنَّ اللَّهَ وَتْرٌ يُحِبُّ الْوَتْرَ- فَقَدْ يُجْزِيكَ مِنَ الْوُضُوءِ ثَلَاثُ غُرُفَاتٍ- وَاحِدَةٌ لِلْوَجْهِ وَ اثْنَتَانِ لِلذِّرَاعَيْنِ- وَ تَمْسَحُ بِبِلَّةِ يُمْنَاكَ نَاصِيَتَكَ- وَ مَا بَقِيَ مِنْ بِلَّةِ يَمِينِكَ ظَهْرَ قَدَمِكَ الْيُمْنَى- وَ تَمْسَحُ بِبِلَّةِ يَسَارِكَ ظَهْرَ قَدَمِكَ الْيُسْرَى-». من چون ‏میخواهم همه این روایات را با هم بحث کنم به بررسی تک تک آنها نمیپردازم. سند این روایت هم ‏تمام است. آنچه از این روایت خواستهاند استفاده کنند این است که حضرت «وَضَعَهَا عَلَى جَبِينِهِ»، آب را روی پیشانی ‏خود ریختند. از این تعبیر خواستهاند استفاده کنند که غسل وجه باید از بالا به پایین باشد. ‏


[1] . وسائل الشيعة، ج:‌1، ص: 398
[2] . همان؛ ص: 391
[3] . همان؛ ص: 392
[4] . ر.ک: مستمسك العروة الوثقى، ج:‌2، ص: 334
[5] . همان