درس خارج فقه آیت‌الله مجتبی تهرانی

کتاب الطهارة

89/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 مسأله دوم احکام تخلّی در کتاب تحریر این است: «يكفي الستر بكل ما يستر و لو بيده أو يد زوجته مثلاً». [1] ‏‏
 این مسأله در عروة به این نحو بیان شده است: «و اللازم ستر لون البشرة دون الحجم و إن كان الأحوط ستره أيضا» [2] .
 ‏من مطلبی را که در باب این دو مسأله وجود دارد به این نحو مطرح میکنم: ما ادلّه‌ای که در این باب داشتیم دو دسته بودند:
 یک دسته ادلّه مربوط به وجوب ستر عورت و دسته دیگر ادلّه مربوط به حرمت نظر به عورت بود.
 عدم اشتراط خصوصیّتی در ساتر
 در ادلّه‌ای که در باب وجوب ستر وارد شده بود، درباره ساتر مطلبی وجود نداشت؛ یعنی اینطور نبود که ‏وجود خصوصیّتی را در ساتر شرط کرده باشند. البتّه یکسری روایاتی در دست داریم که می‌توانیم از آنها این معنا ‏را استشمام کنیم که ساتر اصلاً خصوصیّتی ندارد؛ یعنی ساتر هر چه می‌خواهد باشد فرقی ندارد و آنچه مهم میباشد، پوشاندن است. ‏پوشش هرچه باشد فرقی ندارد.‏
 درباره این بحث، در باب هجدهم از ابواب آداب حمّام دو روایت نسبتاً مفصّل وجود دارد که صاحب وسائل نقل کردهاند. هر دوی این روایات منسوب به امام باقر(علیهالسّلام) است:
  روایت اوّل: «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ الْمُرَافِقِيِّ فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ دَخَلَ حَمَّاماً بِالْمَدِينَةِ- فَأَخْبَرَهُ صَاحِبُ الْحَمَّامِ أَنَّ أَبَا جَعْفَرٍ‏(علیهالسّلام) ‏كَانَ يَدْخُلُهُ- فَيَبْدَأُ فَيَطْلِي عَانَتَهُ وَ مَا يَلِيهَا- ثُمَّ يَلُفُّ إِزَارَهُ عَلَى أَطْرَافِ إِحْلِيلِهِ- وَ يَدْعُونِي فَأَطْلِي سَائِرَ بَدَنِهِ - فَقُلْتُ لَهُ يَوْماً مِنَ الْأَيَّامِ- إِنَّ الَّذِي تَكْرَهُ أَنْ أَرَاهُ قَدْ رَأَيْتُهُ- قَالَ كَلَّا إِنَّ النُّورَةَ سُتْرَةٌ» [3] این حدیث را «عبیدالله» نقل کرده است که می‌گوید: من وارد حمّام ‏شدم، صاحب حمّام گفت که ایشان می‌خواهند تشریف بیاورند حمّام. خلاصه حضرت آمدند و بعد هم به ‏تعبیر ما نوره کشیدند که این شخص میگوید بعداً به امام عرض کردم که «إِنَّ الَّذِي تَكْرَهُ أَنْ أَرَاهُ قَدْ رَأَيْتُهُ»؛ ولی حضرت فرمودند: نخیر؛ «إِنَّ النُّورَةَ سُتْرَةٌ» یا ‏‏«سَتَرَه»؛ یعنی چون خود آن نوره مثل خمیر بوده است، تمام آن سطح را پوشانده و اصلاً چیزی پیدا نبوده است.
  روایت دوم: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ عَنْ بَعْضِ مَنْ حَدَّثَهُ أَنَّ أَبَا جَعْفَرٍ‏(علیهالسّلام) كَانَ يَقُولُ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ- فَلَا يَدْخُلِ الْحَمَّامَ إِلَّا بِمِئْزَرٍ- قَالَ فَدَخَلَ ذَاتَ يَوْمٍ الْحَمَّامَ فَتَنَوَّرَ- فَلَمَّا أَطْبَقَتِ النُّورَةُ عَلَى بَدَنِهِ أَلْقَى الْمِئْزَرَ- فَقَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي- إِنَّكَ لَتُوصِينَا بِالْمِئْزَرِ وَ لُزُومِهِ وَ قَدْ أَلْقَيْتَهُ عَنْ نَفْسِكَ- فَقَالَ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ النُّورَةَ قَدْ أَطْبَقَتِ الْعَوْرَةَ». [4] در این روایت هم حضرت میفرمایند که وقتی نوره به سطح بدن کشیده میشود، چیزی پیدا نیست.
  البتّه روایت دیگری در باب چهاردهم ابواب آداب حمّام وجود دارد که اشاره به این مطلب میکند که حضرت علاوه بر وجود نوره، إزار هم روی آن پوشیدهاند. البتّه غرض من از طرح این روایات چیز دیگری است و به این تفاوت کاری ندارم.
 می‌خواستم این را عرض کنم که از این روایات استشمام این می‌شود که اصلاً ساتر خصوصیّت ندارد و آنچه عمده و مهم است، صرف پوشاندن عورت است و ساتر هر چه میخواهد باشد؛ حتّی اگر این ساتر خمیر و گِل باشد.
 لذا این مطلبی که مرحوم سیّد درباره عدم لزوم ستر حجم عورت نقل میکنند که «و اللازم ستر لون البشرة دون الحجم»، موافق ادلّهایست که در این باره مطرح کردیم.
 آیا پوشاندن حجم و لون عورت خصوصیّتی دارد؟
 امّا در مقابل این قول، بعضی از فقهایمان مثل محقّق کرکی و محقّق ثانی ستر حجم عورت را هم واجب می‌دانند که ما باید آن ادلّه‌ای که در این باب مطرح شده است را بررسی کنیم. ‏
 برای بیان ریشه این قول باید عرض کنم که ما وقتی به ادلّهای که در باب پوشش وارد شده است نظر میکنیم، میبینیم که صرف پوشش را کافی دانسته و خصوصیّتی برای ساتر و یا خود ستر بیان نکردهاند که بگویند این ستر چگونه باید باشد و چه چیزهایی را بپوشاند. لذا به ادلّهای که در باب حرمت نظر وارد شده است مراجعه میکنیم. ما وقتی به این ادلّه توجّه میکنیم، میبینیم مفاد این ادلّه این است که نظر بر نفس عورت حرام میباشد. در همه این روایات هم همین کلمه «نظر» آمده بود. اگر به خود این لغت دقّت کنیم، میبینیم که حتّی در اصطلاح، وقتی این لغت استعمال میشود به معنای آن است که نفس یک شیئ در مقابل دیدگاه انسان قرار بگیرد. یعنی به رؤیت خود یک شیئ می‌گویند: نظر کردن و نگاه کردن؛ در ‏ادلّه حرمت نظر هم اصلاً بحثی مطرح نشده بود که بگوید نگاه و نظر نسبت به آن شیئ مرئی، چگونه باشد؟ تنها چیزی که در این ادلّه آمده این است که نگاه ‏کردن حرام میباشد.‏
 لذا باید ببینیم به چه دلیل برخی از فقهاء بحث حجم یا لون را مطرح کردهاند؛ زیرا ما در ادلّه هیچ مطلبی نداریم که بحث ستر حجم یا لون یا نظر به اینها را مطرح کرده باشد. شما اگر به تحریر نگاه کنید میبینید که ایشان اصلاً این بحثها را مطرح نکرده است و صرفاً فرمودهاند: «يكفي الستر بكل ما يستر و لو بيده أو يد زوجته مثلاً». ولی مرحوم سیّد ‏میفرمایند: «و اللازم ستر لون البشرة دون الحجم و إن كان الأحوط ستره أيضا». لذا باید ببینیم با توجّه به اینکه بحث لون در هیچ دلیلی مطرح نشده است، چرا مرحوم سیّد این تعبیر را آوردهاند. به نظر میرسد مراد مرحوم سیّد و امثال ایشان این نیست که بخواهند بگویند لون بشره بما أنّه لون، در ستر یا نظر مدخلیّت دارد؛ زیرا اگر ما بگوییم که لون مدخلیّت دارد، لوازمی خواهد داشت که نمیتوانیم به آنها ملتزم شویم. مثلاً اگر کسی عورت خود را رنگ دیگری بزند، آنوقت نظر به این عورت حرام نخواهد بود و ستر آن هم واجب نیست. لذا باید بگوییم که در نظر این آقایان، لون خصوصیّتی ندارد. یعنی این آقایان چون دیدهاند در روایات بحث نظر مطرح شده و مقصود از کلمه نظر هم این است که به نفس «منظورٌالیه» نباید نگاه شود، لذا بحث لون را مطرح کردهاند. البتّه در تعبیر لون کمی مسامحه وجود دارد و اصل بحث در این است که لون ‌بما أنّه ‌لونٌ، ‏مدخلیّتی در حرمت ندارد.‏
 بنابراین آنچه لازم میباشد، ستر نفس عورت است و مطرح کردن حجم هم مانند مطرح کردن لون است ‏و در روایات اصلاً این عنوان مطرح نشده است. ملاک برای ما این است که عرف باید بگوید که عورت مستور شده است.
 با توجّه به این ملاک، بسیاری از مسائلی که دراینباره مطرح شده است روشن می‌شود. مثلاً اینکه مرحوم سیّد در ادامه این مسأله فرمودهاند: «و أما الشبح و هو ما يتراءى عند كون الساتر رقيقا فستره لازم و في الحقيقة يرجع إلى ستر اللون»، باید با همین ملاک عرف توجیه شود. مثلاً اگر ساتر یک پارچه توری باشد، عرف میگوید که با این پارچه نمیتوان عورت را پوشاند و عورت معلوم خواهد بود.
 لذا باید به این نکته توجّه کنیم که این همه روایاتی که مطرح شده و در آن حکم به حرمت نظر به مطلق عورت آمده است، برای ما صادر شده و ما باید ببینیم که عرف در کجا ستر را صادق میداند و در کجا نمیداند. لذا اگر ساتر رقیق باشد، به طوری که عرف بگوید این فرد ‏‏مکشوف‌ العورة است، ستر صدق نمیکند و نظر به آن هم حرام خواهد بود. لذا ما ادلّه‌ای که در این باب داشتیم دو دسته بودند:
 یک دسته ادلّه مربوط به وجوب ستر عورت و دسته دیگر ادلّه مربوط به حرمت نظر به عورت است.
 در ادلّه وجوب ستر، مطلبی درباره کیفیّت ساتر وجود ندارد. در ادلّه حرمت نظر هم فقط بحث نظر مطرح شده و هرجایی که این عنوان صدق کند، مشمول آن ادلّه خواهد شد.
  بنابراین هر جایی که عرف گفت عورت مکشوف است، وجوب ستر هم به دنبال آن خواهد آمد و با هر وسیلهای که بتوان عورت را پوشاند، باید ستر صورت بگیرد تا نظر به عورت صدق نکند.
 لذا من میخواستم این را عرض کنم که ما از کنار هم قرار دادن این دو دسته روایات متوجّه میشویم این تعابیری که درباره لون و حجم در بیان برخی از فقهاء آمده است، تعابیر مسامحه‌ای است و در ادلّه، این تعابیر مطرح نشده است.
 بررسی حکم نظر به عورت غیر با واسطه اشیاء صیقلیّه
 درباره زجاج که همان شیشه میباشد، باید بگوییم که شیشه «مانع از ‌‌لمس بشره است و مانع از رؤیت و نظر نیست. بنابراین درباره حرمت نظر از پشت شیشه ظاهراً هیچگونه پیچیدگی و ابهامی وجود ندارد. زیرا از پشت شیشه هم نظر صدق میکند. حتّی گاهی هم ‏اینقدر شیشه صاف است که اصلاً فکر می‌کنید شیشه‌ای در کار نیست و خود شیئ بدون هیچ حجابی قابل رؤیت است. ‏مگر اینکه شیشه مقداری کثیف باشد که انسان بفهمد شیشه‌ای هم در کار است.
 در بخش بعدی این مسأله، بحث مرآت و ماء صافی که به تعبیر من اشیاء ‏صیقلیّه هستند مطرح شده است. البتّه این دو شیئ هم خصوصیّت ندارد؛ یعنی نه مرآت خصوصیّت دارد و نه ماء ‏صافی. لذا این بحث را میتوان درباره هر شیئ صیقلی دیگر نیز که بتواند تصویر اشیاء را منعکس کند، مطرح کرد. در این موارد باید ببینیم که آیا رؤیت و نظر به عورت غیر صدق میکند یا خیر. برای بررسی این مطلب گاهی از این راه وارد شده‌اند و گفته‌اند رؤیت یک شیئ اینگونه رخ میدهد که شعاع نوری ‏از عین خارج میشود و به شیئ مرئی می‌رسد. این شعاع گاهی مستقیماً به آن شیئ میرسد و گاهی همراه با انکسار ‏است، که از آن تعبیر به شکست نور می‌کنند. لذا در این موارد هم که شعاع نور همراه با شکست است، باز هم رؤیت صادق است. ادلّه ما هم بیانگر مسائل عرفی هستند. اگرچه در این بحث کمی از آن فاصله گرفتیم. لکن رؤیت همراه با انکسار شعاع نور و ‏‏«مع‌الواسطه» در هنگام انعکاس از یک شیئ صیقلی هم همان رؤیت است و هیچ فرقی با رؤیت بدون واسطه ندارد.
 لذا اینکه در این مسأله بحث اشیاء صیقلی مانند مرآت و ماء مطرح شده است، بیانگر این مسأله میباشد که گاهی رؤیت به وسیله شعاع مستقیم اتّفاق میافتد و گاهی همراه با شکست این شعاع و از دیدگاه عرف این دو با یکدیگر هیچ فرقی نمی‌کنند. لذا ما درباره این تعبیری که در تحریر آمده است، بحثی نداریم؛ چون ادلّه ما برای عرف آمده است و عرف هم بین رؤیت معالواسطه و بدون واسطه تفاوتی نمیگذارد و این ماء صافی و آینه و امثال اینها، در صدق عنوان رؤیت مدخلیّت ندارد و ادلّه ما از این حیث مطلق هستند.‏
 البتّه در اینجا باید دقّت کنید که در این مواردی که رؤیت همراه با شکست نور اتّفاق میفتد، باز هم نفس عورت دیده میشود، ولی با واسطه و این با مواردی که عکس عورت دیده میشود، تفاوت دارد. زیرا آنچه در عکس دیده میشود، نفس عورت نیست. امّا بحث ما در جایی است که خود عورت دیده میشود که گاهی مستقیم است و گاهی همراه با شکست نور.


[1] . تحرير الوسيلة؛ ج‌1، ص: 18‏
[2] . العروة الوثقی؛ ج:‌1، ص: 164‏
[3] . وسائل الشيعة؛ ج:‌2، ص: 53‏
[4] . همان