درس اخلاق آیت الله مجتبی تهرانی

91/05/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 شرطیّت ایمان و مانعیّت کفر
 أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحيمِ؛
 «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ‏ دُعَائِي‏ إِذَا دَعَوْتُكَ‏ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ» [1]
 مروری بر مباحث گذشته
 گفته شد ماه مبارك رمضان ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است. دعاي به خير، براي خود و ديگران، چه مادّي و دنيوي باشد و چه اخروي و معنوي. در آثار اسلامي به تلاوت قرآن و دعا در ماه مبارك رمضان زياد ترغيبت و سفارش شده و اینکه انسان حاجات خود را در اين ماه مبارك از پروردگار خود طلب كند.
 در اينجا بحث مفصّلی داشتيم، مشرك و كافر را به دو دسته تقسیم کردیم و عرض شد كه برای این دو دعا کردن مجاز نيست، به خصوص نسبت به معاند. امّا راجع به غير معاند كه از نظر فرهنگي و فكري مستضعف است، جز دعا نسبت به مغفرت آن‎ها، هر دعايي بكنند چه دنيوي و چه اخروي، اشكالي ندارد، به خصوص نسبت به هدايت آن‎ها.
 دعای کافر در حقّ مسلمان
 دعا كردن مسلمان براي كافر و مشرك تفسيري بود كه گفتيم، ولي جلسه‏ي گذشته اين بحث را مطرح كردم که دعا كردن كافر براي مسلمان، هيچ قيدي ندارد و جايز است و چه بسا مستجاب مي‏شود. كافري در حق مسلماني دعا كند. در آخر جلسه‏ي گذشته روايتی خواندم و بعد عرض کردم که اين بحث، بحث دامنه‌داري است و مدار وسيعي دارد. در اینجا دو روايت مي‏خوانم، چون اين‎ها در مباحث دعا مطرح است و جمع كردنشان تا حدودي، براي كسي كه اهل آن نباشد مشكل است.
 دعای آن‎ها در حق شما مستجاب می‎شود
 روايتي را بیان کردیم که اگر كافری نصراني یا يهودي، براي مسلمان دعا كند پذيرفته مي‏شود ولي اگر براي خودش دعا كند پذيرفته نمي‏شود. حضرت فرمود: «قَالَ: لَا تُحَقِّرُوا دَعْوَةَ أَحَدٍ»؛ دعاي هيچ‎كس را كوچك نشماريد، «فَإِنَّهُ‏ يُسْتَجَابُ‏ لِلْيَهُودِيِ‏ وَ النَّصْرَانِيِ‏ فِيكُمْ‏ وَ لَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ»؛ [2] يعني دعاي آن‎ها در حقّ شما مستجاب مي‏شود امّا دعاي آن‎ها در حق خودشان مستجاب نمي‏شود. اين را آخر جلسه مطرح کردم امّا در اینجا دو روايت ديگر مي‏خوانم و بعد مطلبي را عنوان مي‏كنم.
 دعای ضعفای امّت
 روايت اوّل: روايتي است از پيغمبراكرم که: «قالَ رَسوُلُ‏الله(صَلّی‏اللهُ‏عَلَيهِ‏وَآلِهِ‏وَسَلَّم): إِغتَنِموُا دُعاءَ ضَعفَۀِ أُمَّتي فَإِنَّهُ يُستَجاب لَهُم فيكُم وَلا يُستَجاب لَهُم في أَنفُسِهِم»؛ [3] دعاي ضعيفانِ امّت مرا غنيمت بشماريد، زيرا دعاي آن‎ها در حقّ شما مستجاب مي‏شود، امّا دعاي ايشان در حقّ خودشان مستجاب نمي‏شود. همان تعبيري كه براي يهودي و نصراني بود، در مورد ضعفاي مسلمان هم مطرح است. روايت دوّم از امام صادق(صلوات‏الله‏عليه) است که: «قال لَا تَسْتَخِفُّوا بِدُعَاءِ الْمَسَاكِينِ‏»؛ دعاي مستمندان را دست كم نگيريد «لِلْمَرْضَى مِنْكُمْ»؛ براي بيمارانتان، «فَإِنَّهُ يُسْتَجَابُ لَهُمْ فِيكُمْ»؛ زيرا دعاي آن‎ها درباره‏ي شما مستجاب مي‏شود «وَ لَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ»؛ [4] ولي دربار‏ه‏ي خودشان مستجاب نمي‏شود. مساكين براي مرضا دعا كنند مستجاب مي‏شود، ولي براي خودشان مستجاب نمي‏شود.
 مروری بر موانع استجابت دعا
 در اينجا باید مطلبی را عرض کنم، البته اين‎ها جزو مباحث گذشته است. در باب دعا موانعي داريم كه ‎ موجب مي‏شود دعا مستجاب نشود. در گذشته موانع را گفته‏ام؛ مثل گناه، ظلم، كمك كردن به ظالم، نافرماني از پدر و مادر، قطع رحم، (نعوذبالله!) عمل زنا، شراب‎خواري، ترك امر به معروف و نهي از منكر و... كه اين‎ها موجب مي‏شود داعي دعايش مستجاب نشود. امّا در باب يهودي و نصراني، آن چيزي كه مانع است تا دعايش درباره‏ي خودش مستجاب نشود، كفر او است. اين كفر موجب مي شود دعايش درباره‏ي خودش مستجاب نشود. در باب عبادات، عبادات كافر پذيرفته نيست.
 همه مکلّف به اصول و فروعیم
 با اينكه كفّار از نظر تكاليفي كه ما مي‏گوييم مأمور هستند،‏ يعني اين‎ها مكلّف به اصول دين یعنی توحيد، نبوّت و معاد و به پذيرش آن‎ها و همان‏طور هم مكلّف به فروع هستند. اين جزو مسلّمات معارف اسلامي ما است و بين كافر و مسلمان فرق نمي‏كند بلکه هر دو به اصول و فروع مكلّف هستند.
 شرطیّت ایمان و مانعیّت کفر
 فروع چيست؟ روزه، نماز و... حالا كافری مي‏گويد اگر شما گفته‎اید مأمور به اصول و مأمور به فروع هستیم، پس ما اصول را كنار مي‏گذاريم و سراغ فروع مي‏آييم. امّا مي‏گوييم روزه‏ و نمازت باطل است. می‎گوید: چرا باطل است؟ مگر نگفتید كه مكلّف به فروع هستیم. ما می‎گوییم: يك شرط اساسي دارد و آن اینکه براي مقبوليّت عبادت ايمان مطرح است لذا آن عبادت قبول نيست يعني كفر مانعيّت دارد. ايمان را مي‏گوييم «شرطيّت» و كفر را مي‏گوييم «مانعيّت». اين‎ها اصطلاح‏هاي علمی است.
 در دعا هم همين است. اگر كافر در حقّ خودش دعا كند، در آنجا مقبوليّت دعا مشروط به ايمان او است. كفر مانع است از اينكه دعاي او به استجابت برسد، امّا اگر راجع به مسلمان دعا كند، اين را خدا قبول مي‏كند و كفر او مانع نمي‏شود از اينكه خدا از آن مسلمان كم بگذارد. گفته‎اند: گنه كرد در بلخ آهنگري، امّا معنا ندارد که به شوشتر زدند گردن مسگري. اين تقريباً توضيحي براي جلسه‏ي گذشته بود.
 دعای مساکین و مستضعفان
 در اینجا مسئله‏ي مستضعف و مساكين و اينكه دعاي آن‎ها را دست كم نگيريد مطرح می‎شود. دو روايت گوياي اين مطلب است كه نبايد مسائل معنوي را با مسائل مادّي از نظر ارزشي خلط كنيد. يعني چه؟ يعني تصوّر نكنيد که خدا به داعي از نظر وضع دنيوي او نگاه مي‏كند. اگر کسی وضع درستی ندارد و در اصطلاح به نان شب خود محتاج است، چگونه به او بگویم که برای من دعا کن؟ اگر دعايش به جايي می‎رسید براي خودش دعا می‎کرد؛ كل اگر طبيب بودي، سر خود دوا نمودي
 دید کور انسانی در برابر دعای مساکین
 مساكين كساني هستند كه در سطح پائيني زندگی می‎کنند و زمين‏گير هم هستند و فرق آن با فقیر اين است ،«إِذا اجْتَمَعَا افْتَرَقَا» که در ادبيّات مي‏گوييم. ديد انساني كه در بستر ماديّت است اين‎طور است که خيال مي‏كند در تشكلات معنوي هم از نظر ارزشي همين ديد وجود دارد و حال اينكه اشتباه مي‏كند. البته اين مستضعف كه مطرح می‎کند استضعاف فكري و فرهنگي ندارد بلکه اينجا استضعاف مادّي را بیان می‎کند. اصلاً و ابداً دست كم نگيرید، دعاي او براي مريض‏هاي شما شفا است. همين کسی که از نظر ماديّت دست‎تنگي دارد، از او بخواه كه براي مريضت دعا كند. اين به اجابت مي‏رسد. اين فکر را نکنی که: كل اگر طبيب بودي، سر خود دوا نمودي؛ او اگر مي‏توانست، پس دعا مي‏كرد تا لقمه‎ای نان به دست بیاورد. جواب: نه! ميزان و معيار دارد.
 میزان و معیار دعای مسکین
 راجع به يهودي و نصراني گفته‎ام و زمينه براي من باز شد تا توضيح دهم و آن اينكه ما در باب دعا داريم، چه بسا دعايي كه او راجع به خودش نسبت به امور مادّي مي‏كند مصلحت نباشد تا خدا به او بدهد. اين يكي از اصول در دعاها است: «وَ عَسى‏ أَنْ‏ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ». [5] من كه در جایگاه خداوند ننشسته‎ام تا ببینم چه خبر است. آن كسي كه حكيم است و با حكمت بالغه‏اش دستگاه وجود را اداره مي‏كند، مي‏داند كه به صلاح هست یا نيست. دو روايت می‎خوانم.
 ای کاش به آن نمی‎رسیدم!
 علي(عليه‏السّلام): قال: «رُبَّ‏ أَمْرٍ حَرَصَ‏ الْإِنْسَانُ‏ عَلَيْهِ فَلَمَّا أَدْرَكَهُ وَدَّ أَنْ لَمْ يَكُنْ أَدْرَكَهُ»؛ بسا چيزي كه انسان خواهان آن است ولي وقتي به آن مي‏رسد آرزو مي‏كند و مي‏گويد ای كاش به آن نمي‏رسيدم. مثال فراوان در جامعه‏مان داريم. در آخرين تشرّفي كه به مشهد مقدّس داشتيم كه در ماه رجب بود، يكي از همراهان به حرم رفته بود. وقتی صحبت مي‏كرديم، گفت: خانمي را ديدم که به امام هشتم رو كرده و مي‏‏گويد: يا امام هشتم! اشتباه کردم كه از شما پول خواستم، بچّه خواستم، ماشین خواستم و... و شروع كرد به گفتن همۀ این‎ها. گفت: همه را اشتباه کردم و الآن هم آمده‌ام تا فقط از شما سلامتي و عافيت بخواهم. مي‏گفت: بعد از سال‎ها، مرتّباً آمدم پول خواستم، بچه خواستم، خانه خواستم و امثال اين‎ها امّا حالا مي‏فهمم كه اشتباه كردم. غرضم این بود که روايت فهمیده شود.
 نعمت در غیر آرزوی انسان!
 علي(عليه‎السّلام): «رُبَّ‏ أَمْرٍ حَرَصَ‏ الْإِنْسَانُ‏ عَلَيْهِ فَلَمَّا أَدْرَكَهُ وَدَّ أَنْ لَمْ يَكُنْ أَدْرَكَهُ»؛ [6] اين را امام ششم(عليه‏السّلام) در يك قالب ديگر مي‏ريزد، به اين تعبير: «كَمْ‏ مِنْ‏ نِعْمَةٍ لِلَّهِ‏ عَلَى عَبْدِهِ فِي غَيْرِ أَمَلِهِ وَ كَمْ مِنْ سَاعٍ مِنْ حَتْفِهِ وَ هُوَ مُبْطِئٌ عَنْ حَظِّهِ»؛ چه بسيار نعمت‏هايي كه خداوند به بنده‏اش عنايت مي‏كند امّا در غير آرزوي او. يعني او اصلاً آرزو نكرده بود و به او مي‏دهد، «وَ كَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ أَمَلًا الْخِيَارُ فِي غَيْرِهِ»؛ [7] و چه بسيار كساني كه آرزومندِ آرزويي هستند و خير و مصلحت در غیر او است. در روایت دیگری است از علي(عليه‏السّلام) که مي‏گويد: خدا از فوق عرش خود فریاد می‎زند: «يَا عِبَادِي أَطِيعُونِي فِيمَا أَمَرْتُكُمْ بِهِ»؛ مرا اطاعت كنيد به آن چيزي كه به شما امر كردم، «وَ لَا تُعَلِّمُونِي‏ بِمَا يُصْلِحُكُمْ‏»؛ و نمي‎خواهد به من ياد بدهيد که چه چيزي صلاح شما است، «فَإِنِّي أَعْلَمُ بِهِ»؛ من بهتر مي‏دانم، «وَ لَا أَبْخَلُ عَلَيْكُمْ بِمَصَالِحِكُمْ»؛ [8] و من به آن چيزي كه مصلحت شما است که به شما بدهم بخل نمي‏ورزم.
 دین؛ مجموعه‎ای به هم پیوسته
 غرضم اين است که ما نسبت به معارفمان مجموعه داریم و یک چیز واحد نیست. يك اتومبيل كه مي‏خواهد حرکت کند بيافتد نیاز به چرخ و بدنه و... دارد تا بعد راه بیافتد. قطعۀ تك تك کارآیی ندارد. در اينجا هم مسئله این است که در جایی كفر مانع است و در جایی مصلحت او نيست. اگر شخص اين را برطرف كند، مصيبت پيدا مي‏كند و بعد به چه کنم، چه کنم می‎افتد. این‎طور نیست که بی حساب باشد.


[1] . بحارالانوار، ج91، ص96
[2] . وسائل الشيعة، ج‏7، ص129؛ الكافي، ج‏4، ص17
[3] . الفردوس بمأثور الخطاب، ج1، ص89
[4] . بحار الأنوار، ج‏59، ص276
[5] . سوره مبارکه بقره، آیه216
[6] . عدة الداعي و نجاح الساعي، ص22
[7] . بحارالأنوار، ج‏68، ص152
[8] . عدة الداعي و نجاح الساعي، ص37