درس اخلاق آیت الله مجتبی تهرانی

91/05/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 کسی را نفرین نکنید؛ حتّی اموالتان را!
 اهل‏بیت(علیهم‌السلام) کسی را نفرین نمی‏کردند!
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
 «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ‏ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ»؛ [1]
 مروري بر مباحث گذشته
 بحث ما راجع به دعا بود. عرض كردم انسان، در سیر زندگی دنیوی و در سراسر زندگي‏ خود با پرتگاه‏هايي مواجه است. او نسبت به اين پرتگاه‏ها احتياج به پناهگاه دارد، تا از آن مدد بگيرد و سقوط نكند. از اين استمداد جستن، به دعا و درخواست از يك نيروي حاكم بر مادّيّت تعبير مي‏شود؛ چون نيروهاي مادّي، قابليّت اين را ندارند تا براي انسان نسبت به پرتگاه‌هايي كه در زندگي با آن‏ها مواجه مي‏شود، اعمّ از پرتگاه‌های معنوي و مادّي‏، پناهگاه باشند. لذا بايد به يك نيروي حاكم بر نيروي ماديّت متوسّل شود تا آن نیرو بتواند او را از سقوط نجات دهد.
 راه حلّ مشکلات، در زندگی دنیوی
 من در اين جلسه مطلبي را براي حلّ مشكلات انسان در زندگي دنيوي‏، عرض می‌كنم. ما در باب دعا داريم كه انسان بايد هم براي «دفع ضرر» و هم «جلب منفعت»، چه مادّي و چه معنوي، دعا كند. خيلي هم به آن سفارش شده است. در مقابل، از اينكه انسان در زندگي دنيوي خود ‌»نعوذبالله»! براي «جلب ضرر»، چه نسبت به خود و چه نسبت به ديگران دعا كند، نهي شده است. من براي اينكه بگويم مي‏شود انسان اين كار را انجام دهد، روايتي به ذهنم آمد که بعد از بيان مطلبم به آن اشاره خواهم كرد.
 درخواست ضرر، یا بر اثر غفلت است و یا سرخوردگی!
 انسان، در زندگي خود، يا بر اثر «غفلت» و يا بر اثر «سرخوردگي»، درخواست «جلب ضرر» می‌کند؛ اين دو مطلب است:
 درخواست ضرر بر اثر غفلت
 یک؛ «غفلت» از اينكه وقتي من با مشكلي برخورد كردم، مشكل‏گشايي مافوق اين ابزار مادّي وجود دارد كه اگر من دستم را به سوي او دراز كنم، مشكل من را حلّ خواهد كرد؛ اسم این دعا است. به تعبير ديگر؛ وقتي غفلت از دعا و درخواست از خدا در انسان به وجود مي‏آيد، بر اثر آن مي‏بيند به بن‏بست رسيده است، لذا براي خودش آرزوي ضرر و حتّي آرزوي مرگ مي‏كند.
 بدتر از مرگ چیست؟!
 در روايتي ديده‏ام كه از حضرت سؤال مي‏كنند: آقا! بدتر از مرگ چيست؟ الآن به هر كس بگوييد بدترين چيز چيست؟ مي‏گويد: مردن و مرگ. اين سؤال را از حضرت مي‏پرسند كه بدتر از مرگ چيست؟ حضرت مي‏گويد: بدتر از مرگ، آن چيزي است كه وقتي به سراغت آمد، آرزوي مرگ كني! چقدر زيبا مي‏فرمايد! يعني آن مسئله آن‏قدر تلخ است كه مرگ نزد آن، براي تو شيرين‏تر مي‏شود. چقدر زيبا! گاهي انسان بر اثر غفلت، براي خودش درخواست ضرر مي‏كند.
 درخواست ضرر بر اثر سرخوردگی
 دو؛ «سرخوردگي». از دعا غفلت نكرده، اعتقاد هم دارد، ولي ايمانش ضعيف است؛ مثلاً فرض كنيد مرتّب از خدا درخواست مي‏كند، بعد مي‏بيند گره‌اش باز نشد، می‌گوید: اي خدا مرگم بده! من در این مورد، چهارده روايت ديده‌ام كه اگر فرصت كنم، که به اين چهارده روایت اشاره خواهم كرد. [2] بر اثر سرخوردگي از دعايي كه مستجاب نشده، می‌گوید: خدا مرگم بده! [3] این سرخوردگی، معمولاً و غالباً انسان را به وادي‌ای مي‏كشد كه براي خودش درخواست ضرر مي‏كند. ولي اينكه انسان، نسبت به خود و نسبت به ديگران تقاضا و درخواست ضرر كند، در معارف ما نهي شده است؛ يعني دعا نبايد عليه كسي باشد حتّي خود انسان! اصطلاحاً به چنين دعايي «نفرین» می‌گویند.
 تا دعا می‌کنید فرشتگان می‌گویند: آمّین!
 در جلسه گذشته گفتم. «رُوِيَ عن رَسوُلِ‏الله(صل‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم) قال: لا تَدعُوا عَلي اَنفُسِكُم اِلّا بِخَير»؛ وقتي براي خودت دعا مي‏كني، از خدا خير بخواه نه شرّ! نفع بخواه نه ضرر! رفع ضرر بخواه نه جلب ضرر! «لا تَدعُوا عَلي اَنفُسِكُم اِلّا بِخَير»؛ اين تعبير، استثنا از نفي است، يعني بي ‌برو برگرد بايد همين باشد، «فَاِنَّ المَلائِكَه يؤَمِّنون عَلي ما يَقوُلوُن»؛ [4] تا دعا مي‏كنيد، فرشتگان بلافاصله مي‏گويند: آمّين! فهميدي چه‌كار كردي؟ آن‌ها مي‏گويند: آمّين! بعد هم تو پشيمان مي‏شوي!
 حتّی اموالتان را هم نفرین نکنید!
 در يك روايت ديگر است از پيغمبراكرم كه درباره درخواست ضرر است هم نسبت به خود و هم ديگران، «رُوِيَ عن رَسوُلِ‏الله(صَل‏الله‏عَليهِ‏وَ‏آلِهِ‏وَسَلَّم) قال: لا تَدعوا عَلي اَنفُسِكُم وَلا تَدعوا عَلي اَولادِكُم»؛ اولاد خود را نفرين نكنيد! «وَلا تَدعُوا عَلي خَدَمِكُم»؛ خدمتگذارانتان را نفرين نكنيد! «وَلا تَدعُوا عَلي اَموالِكُم»؛ [5] حتّي اموالتان را هم نفرين نكنيد! عجب! آن‏ها جاندار بودند، اين‏ها بي‏جان هستند، توجّه كنيد! اينكه بگوييد:​ اي كاش اين را نداشتم! اين من را بيچاره كرد! اين فلان شد و از اين قبیل حرف‌ها. برويد خودتان را اصلاح كنيد، آن‏ها تقصيري ندارند! من يك وقتي راجع به دنيا بحث كرده‏ام؛ ما خيال مي‏كنيم دنيا در و ديوار و امثال اين‏ها است، نه! دنيا اين‏ها نيست، دنيا چيز ديگري است. من نمي‏خواهم بحث را منحرف كنم.
 درخواست نکنید جوانتان جوان‌مرگ شود!‌
 مطلبي‏ در روايت مطرح شده كه چه بسا اين مطلب از جهت جنبه‏هاي طبيعي، آن موقع نيز مورد ابتلاء بوده است‏. پيغمبراكرم در روايتي دارد كه: «قالَ رَسوُلِ‏الله(صَلی‏الله‏عَلَيه‏وَ‏آلِه‏وَسَلَّم): لا تَمَنّوا هَلاكَ شِبابِكُم وَ اِن كانَ فيهِم غَرام»؛ از خدا درخواست و تمنّا نکنید تا جوانتان جوان‌مرگ شود، چون مي‏بينم در اين شرّ وجود دارد؛ به اصطلاح ضرر دارد، «فَاِنَّهُم عَلي ما كانَ فيهِم عَلي خِلال»؛ يك بحث منطقي است، چون آن‏ها با همان حالي كه دارند از چند حال خارج نيستند، يك: «اِمّا اَن يَتُوبوُا فَيَتوُبُ الله عِلَيهِم»؛ چه بسا اين شخص فردا پشيمان شود و توبه كند، خدا هم توبه او را قبول كند، دو: «وَ اِمّا اَن تُردِيَهُمُ الآفاق»؛ از آن طرف، ممكن است موجب شود اين آسيب‏هايي كه مي‏بيني اصلاً از بين برود. اين زمين‏ها همه به طور كلّي از بين برود. به طور كلّي، شرّها از بین برود. ضرري كه از ناحيه‏ي او وجود دارد، همه از بين برود. مي‏فهمد، توبه مي‏كند، يا اصلاً ديگر زمينه‏اش از بين مي‏رود. اين دو تا هم مربوط به ضرر است. از آن طرف، ممكن است در جادّه‏اي بيافتد و در آن شروع كند به خدمت كردن. «وَ اِمّا عَدُوّاً يُقاتِلوُه»؛ همين کسی كه تو مي‏گفتي: خدا مرگش بدهد! ممكن است درگيري و جنگي ايجاد شود؛ ممكن است دشمن كافري به مسلمان‏ها حمله كند و او به جبهه برود و بجنگد، «وَ اِمّا حَريقاً فَيُدفِعوا وَ اِمّا ماءً فَيَصُدّوُا»؛ [6] ممكن است حادثه‏اي پيش بيايد و او جلوي آن را بگيرد و ... حضرت دانه دانه، شروع مي‏كند به گفتن. همه اين‏ها خدمات است.
 مأموریت پیغمبر اکرم جذب است
 من اين را عرض مي‏كنم بعد وارد بحث مي‏شوم. يكي از اصول معارف مسلّم ما اصل جذب است، نه دفع؛ يعني به‏طور مسلّم مأموريّت پيغمبراكرم در اسلام این بوده است که مردم را جذب کند. [7] از اوصاف پيغمبراكرم رحمت للعالمين است. اين يعني چه؟ اين همان اصل جذب است؛ يعني جذب مردم به خود و به اسلام. لذا شما نگاه كنيد عملاً خود پيغمبراكرم هم همين‏كار را مي‏كرد.
 خدایا قوم من را هدایت کن، اینها نمی‌فهمند!
 بعد از آنكه كفّار آن همه پيغمبراكرم را آزار دادند، اسلام آوردند. در اوّل بعثت، اصحاب به پیغمبر پيشنهادي دادند و گفتند: آقا! مگر حضرت نوح پيغمبر نبود؟ حضرت نوح، امّت خود را نفرين كرد. قريب هزار سال ديد این‏ها نه هدايت مي‏خواهند و نه چيز ديگري، به همين‏خاطر آن‏ها را نفرين كرد و بر اثر نفرين او همه هلاك شدند. تو هم قوم خود را نفرين كن، تا خدا هلاك‌شان كند و همه از بين بروند. [8] ببينيد حضرت چه جوابي می‌دهد، گفت: «اَللّهُمَّ أهدِ قَومي فَاِنَّهُم لايَعلَموُن»؛ خدايا! قوم من را هدايت كن، اين‏ها نمي‏فهمند! «وَانصُرني عَلَيهِم اَن تُجيبوُني اِلي طاعَتِك»؛ و من را ياري كن تا بر آن‏ها چيره شوم، به‏گونه‏اي كه در راه طاعت و بندگي تو جواب‌گوي من باشند. پيغمبر اصلاً سراغ آن حرف‌ها نرفت که بخواهد كسي را نفرین کند.
 من برای لعن مبعوث نشده‌ام!
 در يك روايتي داريم كه وقتي دندان پيغمبراكرم را شكستند و ايشان مجروح شد، از صورت ايشان خون مي‏ريخت، آمدند به حضرت گفتند: آقا! مشركين مكّه را نفرين كن! فرمود: «اِنّي لَم اَبعَثُ لَعانا وَلكِنّي بُعِثتُ داعِياً وَ رَحمَه اَللّهُمَّ عَهدِ قَومي فَاِنَّهُم لا يَعلَموُن»؛ نگاه كنيد! شيوة ايشان جذب است، چون اصل در اسلام همين است، اصل در اسلام، مسئله‏ي جذب است نه دفع. دعا كردن به نفع يا دفع ضرر است، نه «‌نعوذبالله» نفرين كردن و جلب ضرر، يا لعن كردن كه عبارت است از دفع منفعت. البتّه در لعن نوزده مورد وجود دارد كه استثنا شده است؛ [9] آن‏ها اشكالي ندارد. [10]
 احدی نمی‌تواند مانند ائمّه طاهرین(صلوات‌الله‌علیهم) باشد!
 آن‏ها عملاً هم همين كار را مي‏كردند. شما ائمّه طاهرين(صلوات‌الله‌عليهم) را نگاه كنيد! واقعاً بشر عادّي نمي‏تواند این‌گونه باشد، اين را بدانيد، مسلّم نمي‏تواند! احدي صبر و حلم و بردباري و استواري اين‏ها را ندارد. آن‏ها منحصر به فرد هستند. حتّي انبياء عظام هم صفات آن‏ها را نداشته‏اند. [11] من نمي‏توانم وارد اين مسائل شوم!
 پس نمي‏توان به راحتي لعن و نفرين كرد، چون احتمال دارد آن شخص پشيمان شود، توبه كند، يا اين حالت او از بين برود، شايد در راه بيايد و به اسلام خدمت كند و شايد ....
 بر خورد امام حسین(علیه‌السلام) با عبیدالله بن حرّ جعفی و زهیر
 همين‏ها موجب شده‏ بود كه حسين(عليه‏السّلام) در سفري كه به سمت كربلا مي‏آمد همين كار را انجام دهد. ما داريم خودش شخصاً به سراغ عبيدالله‏ بن‏ حرّ جعفي رفته است. عبيدالله اصلاً باور نمي‏كرد كه امام حسين خودش آمده باشد. آمد و دعوتش كرد. او در جواب آن حرف‌ها را به حضرت گفت. امام حسین آمد به او گفت: برو! بس است، حال كه نمي‏آيي من را ياري كني از اين بيابان برو! چون اگر صداي استغاثه من را بشنوي و به ياري من نيايي خيلي كارت خراب مي‏شود. اين را بدانيد و در تاريخ هم نوشته‏اند: اوّلين كسي كه آمد به سوي قبر حسين(عليه‏السّلام)، همين عبيدالله بود. حسين چه چيزي را دارد مي‏بيند؟ اوّلين كسي كه مرثيّه گفت براي حسين(عليه‏السّلام)، شعر گفت در عزاي حسين، عبيدالله‏ بن حرّ جعفي است. برويد در تاريخ ببينيد. شايد ديديد تا آخر عمر اظهار پشيماني مي‏كرد. البتّه اين‏ها چيزهايي در افراد مي‏بينند كه هر كسي اين‌ها را نمي‏بيند. براي بعضي‏ها دور است و براي بعضي خيلي نزديك. نزديك آن بود كه خودش نرفت، پيغام داد. مي‏گويد: نشسته بوديم داشتيم غذا مي‏خورديم يك وقت ديديم يك كسي آمد در خيمه، «يا زهير أَجِب اَبا عَبدِالله»؛ ای زهير! بيا حسين تو را كار دارد! اين هم يكي است. اينجا است كه همراه زهير مي‏گويد: چنان سكوت مجلس را فرا گرفت كه، «كَأَنَّ عَلي رُئوُسنا اَلطَير»؛ گويا پرنده روي سر ما نشسته است. سر نمي‏توانيم تكان بدهيم. همين‌طور مانديم كه چه مي‏شود؟ زهير كسي بود که از امام حسين فرار مي‏كرد، امّا راجع به عبيدالله اين را نداريم. عبيدالله به امام حسين گفت: من از كوفه بيرون نيامدم مگر اينكه به شما مبتلا نشوم كه از من درخواست كمك كنيد، اين را به امام حسين گفت. ولي اينجا، زهير ديد در بيابان چه‌كار كند؟ هر جا امام حسين را سراغ مي‏كرد اين مي‏رفت، نمي‏ايستاد، ولي يك جا ديگر مجبور شد. زنِ زهير بود که سكوت فضا را شكست، رو به او كرد و گفت: سبحان‏الله! پسر پيغمبر تو را مي‏خواهد، تو نشسته‏اي و جواب نمي‏دهي؟ بلند شو برو آنجا، ببين به تو چه مي‏گويد، حرف‌هايش را گوش كن، برگرد بيا! مي‏گويد: زهير حركت كرد رفت به سوي خيمه حسين(عليه‏السّلام)، ولي اين آماده بود. دستگيري را ببينيد! اينكه من در تاريخ مقتل ديدم اين بود، نوشته‏اند: «فَما لَبِسَ اَن جاءَ مُستَبشِرا قَد اَشرَقَ وَجهه»؛ در خيمه حسين(عليه‏السّلام) توقّف زيادي نكرد، ولي وقتي بيرون آمد ديديم اصلاً اين چهره آن چهره‏اي نبود كه رفته، چهره‏اش يك چهره باز بود، نور از آن مي‏درخشيد. پيش اصحاب خود آمد، عدّه‏اي از سران قبيله همراه او بودند. همسرش بود، بستگانش بودند. همين‌كه رسيد، گفت: همه برويد! از قطع تعلّق همه كرد. گفت: همه‏تان برويد! گفتند: زهير چي شده؟ تو كه اوّل نمي‏خواستي بروي. جواب داد: «عَزمتُ عَلي صُحبَة الحُسَين»؛ تصميم گرفتم با حسين باشم. مي‏خواهم از حسين جدا نشوم. رو كرد به همسرش گفت: تو هم برو، همسرش گفت: من موجب اين سعادت تو شدم، من هم بروم؟ كجا بروم؟ من هم مي‏خواهم قيامت پيش زهرا(سلام‏الله‌علیها) سرفرازي كنم. آمدند كربلا....


[1] . بحارالانوار، ج91، ص96
[2] . البتّه بعيد مي‏دانم فرصت شود، لذا چون در اين جلسه نمي‏رسم به همه آن‏ها اشاره كنم، بعضي از آن‏ها را در جلسه‏ي بعدي خواهم گفت
[3] . البته این غير از تعارفاتي است كه در بين طايفه نساء وجود دارد، چون به قول ما طلبه‏ها، آن‏ها كه در گفتن اين عبارت اراده‏ي جدّي ندارند، اراده‏ي آن‏ها استعمالي است
[4] . كنزالعمّال، ج2، ص93
[5] . كنزالعمّال، ج3، ص614
[6] . حلية الأولياء، ج5، ص119
[7] . اين در مورد پيغمبراكرم، حالا تا برسيم نسبت به انبياي ديگر ببينيم چگونه بوده است
[8] . ‌البتّه من از این بحث نمي‏گذرم، من بحث مفصّلي راجع به حضرت نوح در ذهن دارم كه ان‏شاءلله اگر خدا به من توفيق داد در همين ماه رمضان راجع به آن بحث خواهم كرد
[9] . در اين زمينه مي‏توانيد به جلد چهارم كتاب اخلاق الهي (آفات زبان)، بخش لعن مراجعه فرماييد
[10] . چون من در جلسه گذشته راجع به اين مسئله بحث كرده‏ام ،ديگر اينجا به آن اشاره نمي‏كنم
[11] . من نمي‏توانم وارد اين مسايل شوم