اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
«روی عن علی(علیهالسلام) قال: مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِم»
[1]
مروري بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به تربيت بود. عرض شد اگر انسان بخواهد شخص ديگري را تربيت كند، شرط اساسياش اين است كه ابتدا خود را در جميع ابعاد وجودي مؤدّب به آداب الهي سازد و بعد براي ديگران مربّي باشد. در جلسه گذشته گفتيم: در تعابير اهل معرفت آمده است: «حُسن ادب قلب» و «سوء ادب قلب». ميشود گفت آنها «حُسن و سوء ادب» را در مسئله قلب متمركز كردهاند، ولي همان طور كه عرض كردم من اين بحث را توسعه دادم و گفتم: «حسن و سوء ادب» تنها مربوط به قلب نيست، بلكه جميع ابعاد وجودي انسان، چون عقل و قلب و نفس و تمام اعضاء و جوارحش را در برميگيرد. به طور كلّي «حُسن ادب» اين است كه افعال انسان بر هيئتي نيك واقع شود و از ديدگاه الهي به اين معنا است كه اعتقاد دروني انسان به توحيد، بر روي افعال و اعمال انسان سايه بيافكند، به گونهاي كه اعمال او گوياي توحيد دروني او باشد و به تعبير ديگر اگر «عمل» انسان را تجريد كنند «اعتقاد محض توحيدي» ظاهر شود و اگر بخواهند «اعتقاد» او را تجسّم بخشند جز «عمل توحيدي» مجسّم نگردد.
عرض كرديم انسان قبل از آن كه خود را ادب كند، صلاحيّت تأديب ديگران را ندارد. بايد ابتدا خود و تمام ابعاد وجودياش را مؤدّب به آداب الهي نمايد؛ در اينجا است كه صلاحيّت مربّيگري را پيدا كرده و ميتواند ديگران را مؤدّب به آداب الهي كند.
پيامبر، ادبآموخته خدا است
در اينجا به روايتي از سنخ روايات جلسه گذشته اشاره ميكنم. روايت از امام صادق(صلواتالله عليه) است. حضرت ميفرمايند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَال وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ النّاس وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ»،
[2]
امام صادق(صلواتاللهعليه) فرمودند: خداوند عزّوجلّ پيامبرش را ادب كرد، پس او را نيكو ادب نمود؛ پس از آنكه براي پيغمبر ادب را كامل كرد فرمود: «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ»، به اصطلاح ما خدا با اين جمله از او ستايش كرد. ميگويند: بزرگترين ستايش قرآن كريم از پيغمبر همين آيه شريفه «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ»
[3]
است. «ثُمَّ فَوَّضَ ِالَيهِ أَمْرَ النّاسِ»، سپس كار مردم «وَ الْأُمَّةِ» و امّت را به او تفويض كرد، « لِيَسُوسَ» تا براي آنها تدبير امور كند.
كسي كه «تربيت نشده» صلاحيّت «تربيت كردن» ندارد!
حال مطالبي را كه از اين روايت برداشت ميشود به نحو اختصار، تذكّر ميدهم. اوّل؛ همان موضوعي كه محور بحث ما است كه مربّي بايد اوّل خود به تربيت الهي تربيت شود، تا بعد براي تربيت ديگران صلاحيّت پيدا كند، از اين روايت استفاده ميشود. فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ...»، بعد ميفرمايد: «ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ»، خداوند ابتدا پيامبر را تربيت نمود، بعد فرمود: برو مردم را تربيت كن! اوّل خودِ پيغمبر، سپس ديگران!
«ذات نايافته از هستي بخش كي تواند كه شود هستي بخش»
خداوند او را تربيت نمود، بعد از آنكه پيغمبر صلاحيّت پيدا كرد به او گفت: حالا برو مردم را تربيت كن!
مربّي بايد «مربّاي الهي» باشد تا «مربّي الهي» گردد
مطلب ديگر اينكه بايد مربّي، خدا و تربيت، الهي باشد، به اين معنا كه خودِ مربّي بايد مربّاي الهي باشد تا مربّي الهي گردد؛ يعني در ابتدا خود تربيت شده «يدالله» باشد، بعد بيايد و مشغول تربيت ديگران شود. من به اين موضوع اشاره خواهم كرد.
«مربّي الهي» بايد در تمام ابعاد وجودي به «كمال ادب» رسيده باشد
مطلبي كه در اين روايت بسيار اهمّيت دارد آنجا است كه فرمود: «فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ»، يعني وقتي ادب را براي پيغمبر كامل كرد؛ همان طور كه عرض كردم انسان داراي ابعاد وجودي است و هر بُعد از ابعاد انسان ادب متناسب با خودش دارد. «عقل» بايد مؤدّب شود، «قلب» بايد مؤدّب شود، «نفس» كه تركيبي از شهوت و غضب و وهم است بايد ادب شود و همين طور «اعضاء و جوارح» انساني.
[4]
توجّه كنيد! همه اين ابعاد بايد در انسان تربيت شود تا جايي كه، «أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ»، هيچ نقص تربيتي و ادبي در او باقي نماند. «فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَال...»، پيغمبر بعد از اكمال ادب و تربيت الهي مورد ستايش واقع شد، امّا مطلب مهمتر آنجا است كه فرمود: «ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ النّاسِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ»، يعني كسي صلاحيّت ادب كردن ديگران را دارد كه اوّلاً؛ خود ادب شده باشد، دوماً؛ ادب و تربيتش به كمال رسيده باشد، «أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ»، خصوصاً اينكه شخصي بخواهد مربّي شخص نباشد، بلكه جامعه را تربيت كند. عبارت «أَمْرَ الناس وَ الْأُمَّةِ» صريحاً به همين مسئله يعني «تربيت جامعه» اشاره دارد.
كسي كه «به طور كامل» تربيت نشده نميتواند «مربّي جامعه» باشد
اگر كسي بخواهد «مربّي جامعه» گردد بايد «تمام ابعاد وجودياش» آن هم «به طور كامل»، تربيت الهي شده باشد. صرف اينكه ميتواند جلوي شهوتش را بگيرد، امّا نميتواند غضبش را كنترل كند كافي نيست. چنين شخصي به درد سرپرستي هيچ «گروهي» نميخورد! بحث شخص نميكنم. اين «گروه» شامل هر جمع كوچك و بزرگي ميشود، از خانواده و مدرسه شروع كنيد تا برسيد به كلّ جامعه. كسي كه نميتواند جلوي غضبش را بگيرد، كسي كه نميتواند شهوت يا وهم خود را مهار كند و يا كسي كه تمام ابعاد وجودياش را به طور كلّي مؤدّب نساخته، از ديدگاه مكتب و معارف ما، صلاحيّت سرپرستي و تربيت هيچ گروهي را نخواهد داشت.
«ادب الهي» يا «بلاواسطه» است و يا «باواسطه»
آخر بحث جلسه گذشته جملهاي گفتم كه ميخواهم در اينجا كمي آن را باز ميكنم و آن اينكه «ادب الهي» يا «بلاواسطه» است و يا «باواسطه»؛
[5]
يعني خداوند يك وقت «بلاواسطه» تربيت ميكند، يك وقت «باواسطه». ما در اينجا راجع به پيغمبر صحبت ميكنيم؛ چون بحث ما درباره ايشان است.
خداوند پيغمبراكرم را «بلاواسطه» تربيت نمود
، در روايت آمده است: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ»،
[6]
خدا خود «بلاواسطه» پيغمبرش را تربيت نمود. ما در اين زمينه روايت متعدّدي داريم، صحبت از يك يا دو روايت نيست، روايات زيادي در اين باب وجود دارد. از خود پيغمبر نقل شده است كه فرمود: «أنا اَديبُ الله»، من تربيت شده خدا هستم.
تربيت الهي علي، «باواسطه» پيغمبر و تربيت مؤمنين، «باواسطه» علي(عليهالسلام)
امّا تربيت «باواسطه» آن جايي است كه وقتي كسي كه خدا او را تربيت كرده و «بلا واسطه» مؤدّب به آداب الهي شده، بخواهد ديگري را ادب كند. به اين تربيت كه توسّط يك واسطه صورت ميگيرد، تربيت «با واسطه» ميگويند. در روايت دارد علي(عليهالسلام) كه خليفه رسولالله(صلّياللهعليهوآله وسلّم) است، در دامن تربيت پيغمبر، تربيت شد؛ يعني خداوند، پيغمبر را «بلاواسطه» و علي(عليهالسلام) را «باواسطه» پيغمبر تربيت نمود، چنانچه از خود علي(عليهالسلام) در روايات آمده است: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) أَدَّبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ أَدَّبَنِي»، پيغمبر را خدا و من را پيغمبر تربيت نمود؛ آنگاه ميفرمايد: «وَ أَنَا أُؤَدِّبُ الْمُؤْمِنِينَ»، و من نيز مؤمنين را ادب ميكنم.
تربيت بايد به خدا منتهي شود
نكتهاي كه در اينجا بايد اشاره كرد اين است كه مسئله تربيت بايد به خدا منتهي شود. ما تربيت و ادب الهي ميخواهيم، لذا با صد واسطه هم باشد بايد در نهايت به خدا ختم شود. «وَ أُوَرِّثُ الْأَدَبَ الْمُكَرَّمِينَ»،
[7]
توجّه كنيد! يعني من، ادب مكرّمين را به ميراث ميگذارم.
همان طور كه عرض كردم روايات زيادي در اين زمينه وجود دارد. پيغمبر اكرم فرمود: «أَدَّبَنِي رَبِّي فَأَحْسَنَ تَأْدِيبِي»،
[8]
پيغمبر خودش نيز اين حرف را ميزند.
در روايت تربيت «بلاواسطه» هم يا «مستقيم» است و يا «غير مستقيم». روایت ديگري دارد كه پيغمبر فرمود: «قال: رسولالله(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) أَنَا أَدِيبُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَدِيبِي».
[9]
تربيت «بلاواسطه»، يا «مستقيم» است و يا «غير مستقيم»
تربيت الهي يا «بلاواسطه» است و يا «باواسطه».
[10]
تربيت «بلاواسطه» هم يا «مستقيم» است و يا «غير مستقيم». اينها بحثهاي مفصّلي دارد. در تربيت «مستقيم» كه نسبت به جميع ابعاد وجودي انسان ميباشد از نظر دروني و در ارتباط با ولايت خداوند، مسأله «ادب عبوديّت»، «اعتراف به مملوكيّت» و به تعبير ما «وقوف عبد، موقف مَسكَنت و ذلّت و عبوديّت» مطرح ميشود. اين خود آدابي دارد. مثلاً «ادب ثنا گويي» از خداوند، اينكه چگونه او را مدح كنيم؟ يا «ادب درخواست» از خداوند، اينكه چگونه از او درخواست كنيم؟ مدح و دعا و درخواست كردن از خدا هركدام آداب مخصوص به خود را دارد.
[11]
نمونه هايي از تربيت شدن «مستقيم» پيامبر توسّط خدا در قرآن
خداوند پيغمبراكرم را در تمام ابعاد و مسائل دروني ادب كرده است. اينها در قرآن وجود دارد. فرمود: «قُلِ اللَّهُمَّ...»، به پيغمبر ميگويد: بگو! «قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدير»،
[12]
ميفرمايد: «بگو»! دارد يادش ميدهد، ميخواهد ادبش كند، اين چه ادبي است؟ اين «ادب عبوديّت» و «اعتراف به مملوكيّت» است. توجّه كنيد! اينكه چگونه اعتراف كند و اينكه چگونه در برابر معبود اظهار مَسكَنت و ذلّت نمايد را در اين آيه دارد به او ياد ميدهد.
در باب ثنا گويي ميفرمايد: «قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبادِكَ في ما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُون».
[13]
بعد ميرود سراغ معاد و قيامت و ميفرمايد: بگو: «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَميعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»،
[14]
همه اينها را دارد «بلاواسطه» و «مستقيم»
[15]
به پيغمبر ياد ميدهد. «قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذينَ اصْطَفى».
[16]
«ادب فنايي»
همه اينها پيغمبر را تا به آنجايي ميكشاند كه به تعبير اهلش «ادب فنايي» به آن حضرت ياد ميدهد. «ادب فنايي» هم در بُعد فعلي، هم در بُعد صفتي و هم در اصل وجود مطرح ميشود؛ فرمود: «قُلْ إِنَّ صَلاتي وَ نُسُكي وَ مَحْيايَ وَ مَماتي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين لا شَريكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمينَ».
[17]
نمازم، مناسكم، حياتم، مماتم، سر تا پايم، همه چيزم،
[18]
همه براي خدا است. اين همان «ادب فنايي» است. بگو: «قُلْ إِنَّ صَلاتي وَ نُسُكي وَ مَحْيايَ وَ مَماتي»، همه اينها «لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين لا شَريكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ»، من به اين امر شدهام، «وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمينَ».
اوّلين مسلمان «عالم ذَر»
در ذيل جمله كه فرمود: «وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمينَ»، روايتي داريم كه ميفرمايد: «هو اوّل من اقر في الذر بالوحدانيه و لانه اول من اتصف بدين الاسلام»، پيغمبر اوّلين كسي است كه در عالم ذَر به وحدانيّت خداوند اعتراف كرد و همچنين او اوّلين كسي است كه به دين اسلام اتّصاف پيدا نمود؛ به همين علّت خداوند به او ميگويد: بگو: «أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمينَ».
در آيات قرآن دارد كه: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى»،
[19]
يعني خدا در عالم ذَر اعتراف گرفته است. اين روايت هم ميگويد: در عالم ذَر اوّلين كسي كه به وحدانيّت خداوند اعتراف كرده پيغمبر اكرم است، لذا او در عالم وجود اوّلين مسلمان محسوب ميشود. او حتّي بر اين عالم نيز سبقت ميگيرد. اينكه در قرآن آمده: «أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمينَ» اشاره به اين مطلب است. گفت:
«آواز اَلَست آمد و گفتيم بلا را زان گفته بلاكش همه از اهل الستيم»
چکیده:
در ذيل جمله كه فرمود: «وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمينَ»، روايتي داريم كه ميفرمايد: «هو اوّل من اقر في الذر بالوحدانيه و لانه اول من اتصف بدين الاسلام»، پيغمبر اوّلين كسي است كه در عالم ذَر به وحدانيّت خداوند اعتراف كرد و همچنين او اوّلين كسي است كه به دين اسلام اتّصاف پيدا نمود؛ به همين علّت خداوند به او ميگويد: بگو: «أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمينَ».
کلید واژه:
تربیت،ادب الهی، مربّاي الهي ، مربّي جامعه ،عالم ذَر
[1]
. بحارالأنوار، ج89، ص21
[2]
. اصولكافي، ج1، ص266
[3]
. سوره مباركه قلم، آيه4
[4]
. من راجع به همه اينها بحث كردهام
[5]
. اين تقسيم بندي منشأ روايي دارد
[6]
. اصولكافي، ج1، ص266
[7]
. بحارالانوار، ج74، ص268
[8]
. بحارالانوار، ج68، ص382
[9]
. بحارالانوار، ج16، ص231
[10]
. اين بحث، بحث مفصّلي است كه من فقط به آن اشاره كردم و رد شدم
[11]
. اگر خدا عمري دهد و توفيقي عنايت كند ماه رمضان آينده انشاءالله ادامه بحث دعا و درخواست از خداوند را مطرح خواهم كرد.
[12]
. سوره مباركه آل عمران، آيه26
[13]
. سوره مباركه زمر، آيه46
[14]
. سوره مباركه زمر، آيه44
[15]
. تربيت بلاواسطه غير مستقيم را اگر رسيديم، توضيح خوهيم داد.
[16]
. سوره مباركه نمل، آيه 52
[17]
. سوره مباركه انعام، آيههاي162و163
[18]
. منظور همه ابعاد فعلي، صفتي و اصل وجود او است
[19]
.سوره الاعراف، آيه172