اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
«رُوِیَ عَن عَلی(علیهالسلام) قَالَ: مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِم»
[1]
مروري بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به تأدیب و تربيت بود. عرض شد اگر شخصي بخواهد دیگری را مؤدّب به آداب الهی کند و روش رفتاری و گفتاری به او بدهد، باید قبل از آن خود را در تمام ابعاد وجودی عقلی، نفسی، جوارحی و.. مؤدّب به آداب الهي نمايد.
در بحث «تأدیب قلب» گفتيم: انسان باید قلبش را به «ادب الهی»، ادب کند. مراد از «تأدیب قلب» این است که انسان اجازه ندهد «حبّ ماسوی الله» در آن نفوذ کند و اگر چيزي از اين محبّت در قلب وجود دارد باید آن را «تخلیه» نمايد. در جلسات گذشته روایاتي را نيز در اين زمينه مطرح کرديم.
تخليه دل و تجلّي خدا
عرض شد این طور نیست که اگر انسان قلبش را به آداب الهی ادب كند و آن را از «حبّ ماسوی الله» تخلیه نمايد، از نظر الهی بی اثر باشد. هنگامي كه انسان خود را به آداب الهی تربیت میکند آثاری بر آن مترتّب ميشود. اهل معرفت اين بحث را در قالبی میریزند و ميگويند: «تأديب قلب» و «تخليه» آن موجب «تجلّی» خداوند در دل خواهد شد.
[2]
در واقع اگر دل، از «حبّ ماسوی الله» تخلیه شود و «حبّ به خدا» سراسر آن را فرا بگیرد، محلّ «تجلّي» خدا ميشود. قلب «بیت الله» است! قلب خانه خدا است! صاحب اين خانه هم خدا است؛ اگر كسي «ماسوی الله» را از اين خانه خارج کند، صاحب خانه خود وارد آن میشود. صاحب خانه که آمد، دل از حالت غصبی بیرون خواهد آمد. این تعبیری که میگویند: «خدا تجلّی میکند»، به معناي ورود صاحب خانه است.
در گذشته گفتيم که قلب اگر از نظر حالی داراي «خشيت» شود و از نظر افعالی به «نوافل» روي آورد، مورد محبّت خدا قرار ميگيرد. دلی که از «حبّ ماسوی الله» تخلیه شد و «حبّ به الله» سراسرش را فرا بگيرد دچار «خشیت» خواهد شد. اثر بسیار بارز ايجاد «خشيت» نيز که در روایت به آن اشاره شده این است که مورد محبّت خدا قرار میگیرد و هنگامي كه خدا او را دوست داشت همه کارهاش میشود، به گونهاي كه تمام امورش را خدا انجام میدهد.
تأثير نوافل در جذب حبّ خدا
در روایت معروفي آمده است: «وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ»، اوّلين اثر «نافله» حبّ خدا است. هنگامي كه دل «تخلیه» شد، خدا «تجلّی» ميكند، هنگامي كه خدا به وسیله هم حال و هم افعالِ شخص وارد دل شد، مورد محبّت خدا قرار ميگيرد و هنگامي كه خدا او را دوست داشت، آنگاه همه کارهاش ميشود؛ «كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ»، دیگر تعبیر بالاتر از این نمیشود؛ گوشی که با او میشنود گوش خدا است، «وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ» چشمی که میبیند چشم خدا است، «وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا».
[3]
کسی که قلبش را به آداب الهی مؤدّب کند، یعنی آن را از «حبّ ماسوی الله» تخلیه نمايد، قوا و اعضايش همه الهی میشود.
«قلب سليم» قلبي است كه «حبّ دنيا» در آن نفوذ نكرده باشد
همان طور که در جلسه گذشته عرض کردم امام صادق(علیهالسلام) در ذیل آیه شریفه «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ»
[4]
که درباره قیامت است میفرماید: مراد از سلامت قلب «هُوَ الْقَلْبُ الَّذِي سَلِمَ مِنْ حُبِّ الدُّنْيَا»،
[5]
که سلامت قلب بر محور این است كه حبّ دنيا در آن «نفوذ» نكرده باشد. به کلماتی که در اينجا استخدام میکنم دقّت کنید! نه اینکه حبّ به دنیا وارد نشده باشد، «نفوذ» نکرده باشد. بعضي مواقع بر سر يك دو راهي قرار ميگيريم كه در آن بايد بين خدا و غیر خدا يكي را انتخاب كنيم، اگر در اينجا به دنبال غير خدا يا حبّ دنيا برويم میگویند: حبّ به دنيا در قلبش «نفوذ» كرده است، حبّ خدا در قلبش «نفوذ» نکرده، چون اگر «نفوذ» کرده باشد آن را رها میکرد.
«حسن ادب» و «سوء ادب» قلب
در اینجا اهل معرفت بحثی دارند که من نمیخواهم به طور مفصّل وارد آن شوم، فقط به اندازهاي كه به بحث ما مربوط ميشود اشاره میکنم. در تعابیر اهل معرفت آمده است: «حسن ادب قلب»، «سوء ادب قلب». من برای اینکه مطلب روشن شود مجبورم مطلبی را که جنبه معرفتی دارد ولی تقریباً همگانی است مطرح کنم.
قلب با دوري از افراط و تفريط به حسن ادب الهي دست پيدا ميكند
در باب حالات قلب نسبت به همه امور معرفتی سه حالت تصویر میکنند: یک؛ «افراط»، دو؛ «تفریط»، سه؛ «تعادل». به عنوان مثال «خوف» و «رجا»، هر دو از حالات معرفتی قلبی محسوب ميشوند. صفت «خوف» و «رجا» که در مقابل هم قرار ميگيرند هركدام، يك حالت افراط، يك حالت تفریط و يك حالت تعادل دارند. حالت «تعادل» خوف و رجا، ترس از جهنّم و عذاب و امید به رحمت الهی است. امّا «خوف» در حالت افراطی باعث ايجاد «یأس از رحمت خدا» ميشود و «رجا» در حالت افراطی «احساس ایمنی از عذاب الهی» ايجاد ميكند، تا جايي كه در نهايت باعث میشود شخص جرأت معصیت كردن پيدا کند.
هم خوف و هم رجا از حالات بسیار خوب است، امّا باید در حالت تعادل باشد. امام صادق(علیهالسلام) در روایتي فرمود: « قَالَ: كَانَ أَبِي(عليهالسلام) يَقُولُ»، حضرت فرمود که پدر بزرگوارشان یعنی امام باقر فرمودند: « إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ فِي قَلْبِهِ نُورَانِ»، هیچ بنده مؤمنی نیست مگر این که در دلش دو نور وجود دارد، «نُورُ خِيفَةٍ وَ نُورُ رَجَاءٍ»، هم نور بیم از عذاب الهی و هم نور امید به رحمت الهی در دل قرار دارد. اینها مربوط به حالات دل است. «لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا وَ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا»،
[6]
اگر قرار باشد آنها را با هم بسنجیم، نه این بر آن فزونی دارد و نه آن بر اين؛ یعنی یک حالت تعادل بين آن دو برقرار است. اینها موقعی نور هستند که تعادلشان حفظ شود. نه این بر آن بچربد و نه آن بر این. جهت این است که اگر هر كدام، تعادل خود را از دست داده و به سمت افراط يا تفریط بروند اثر بسیار بدي به بار خواهند گذاشت. «افراط در خوف» موجب «یأس از رحمت الهی» و «افراط در رجا» باعث «جرأت بر معصیت» میشود. لذا اگر به روایات و آیات مراجعه کنید خواهيد دید که هر دو حالت را نکوهش کردهاند. در قرآن نسبت به يأس از رحمت خدا نهي شده است: «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ».
[7]
در جاي ديگر ميفرمايد: «إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ»،
[8]
یأس از رحمت خدا كه نتیجه افراط در خوف ميباشد، از خصوصیات کافر است. از طرف ديگر راجع به كساني كه نسبت به صفت رجا حالت افراطی پیدا کرده و احساس ایمنی از عذاب الهي دارند ميفرمايد: «أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ».
[9]
همه اینها برای قلب است. ارزش این حالات متعلّق به انسان، بر محور نقش سازندگی آنها است؛ اگر قرار باشد که اینها برای انسان نقش تخریبی پیدا کنند مذموم خواهند بود. خوف از عذاب الهی آنگاه برای قلب ممدوح است که نقش سازندگی داشته باشد نه تخریبی. انسان هنگامي كه مأیوس شد دیگر پا در وادی اطاعت نخواهد گذاشت؛ میگوید: آب که از سر گذشت چه یک وجب، چه صد وجب.
اگر اميد و رجا هم بخواهد از حدّ اعتدال بگذرد، دیگر مرز سرش نمیشود! حلال و حرام نمیفهمد! به تعبير ديگر نقش تخریبی پیدا میکند.
«حسن ادب قلب» به معناي حفظ تعادل و دوري از افراط و تفريط است
حسن ادب و سوء ادبي كه اهل معرفت در باب قلب نسبت به كسي که میخواهد دلش را در وادی حبّ به خدا قرار دهد مطرح میکنند، میگوید به اين معنا است كه انسان دل را چنان تربیت کند كه نسبت به این حالات مربوط به قلب حالت تعادل حفظ شده و از افراط و تفريط دور بماند. «مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِم»، حسن ادب و يا ادب الهی نسبت به قلب این است.
ما در باب مسأله قلب و تادیب
[10]
آن که راجع به حبّ به خدا بود بحث کردیم و حسن ادب و سوء ادب را در ارتباط با مقامات معنویه مطرح کردیم.
چكيده:
حسن ادب و سوء ادبي كه اهل معرفت در باب قلب نسبت به كسي که میخواهد دلش را در وادی حبّ به خدا قرار دهد مطرح میکنند، میگوید به اين معنا است كه انسان دل را چنان تربیت کند كه نسبت به این حالات مربوط به قلب حالت تعادل حفظ شده و از افراط و تفريط دور بماند. «مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِم»، حسن ادب و يا ادب الهی نسبت به قلب این است.
كليد واژه: حسن ادب، ادب الهی، قلب، حفظ تعادل.
[1]
. بحارالأنوار، ج89، ص21
[2]
. بحث «جلوههای الهی» با بحث «تجلّي الهي» تفاوت دارد
[3]
. اصولكافي، ج2، ص352
[4]
. سوره مباركه شعرا، آيه89
[5]
. بحارالانوار، ج7، ص152
[6]
. اصولكافي، ج2، ص71
[7]
. سوره مباركه زمر، آيه53
[8]
. سوره مباركه يوسف، آيه87
[9]
. سوره مباركه اعراف، آيه99
[10]
. ما در باب ادب قلب تذکّري داديم و وارد آن نشديم.