الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
«رُوِیَ عَنْ عَلِیٍ(عَلَیْهِالسَّلَامِ) قَالَ: مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِمِ»
[1]
مرور مباحث گذشته
بحث ما راجع به تأدیب انسان بود. گفته شد که انسان باید، جمیع ابعاد وجودیاش یعنی عقل، قلب، نفس و اعضا و جوارحش را مؤدّب به آداب الله کند.بحث ما راجع به تأدیب قلب بود، که بحث کردیم.
مطلق نماز مستحب موجب تطهیر قلب نمیشود!
در اینجا یک نکتهای هست که دیدم اگر بخواهم بگذرم شاید جفا کرده باشم. من در باب تأدیب قلب، بر طبق روایاتی که خواندم، عرض کردم که باید قلب را، هم با حالت تأدیب کرد و هم با عمل خارجی. حالت عبارت از خشیت است. در روایت داشت که خداوند به حضرت عیسی خطاب فرمود: «يا عيسى أدب قلبك بالخشية»
[2]
. از طرفی هم در روایتی از امام صادق (علیهالسلام) بود که حضرت در باب عمل فرمودند: « إِنَّ الْقَلْبَ يَحْيَا وَ يَمُوتُ »؛ قلب زنده میشود و میمیرد، آن موقع که زنده شد؛ « فَأَدِّبْهُ بِالتَّطَوُّعِ ». « وَ إِذَا مَاتَ فَاقْصُرْهُ عَلَى الْفَرَائِضِ »؛ من این جمله را توضیح ندادم، بعد متوجّه شدم که چه بسا ممکن است در کار یک اشتباهاتی بشود. یعنی اگر بخواهی قلب را از نظر عمل ادب کنی، با چه عملی باید این کار را بکنی؟ حضرت فرمود: با تطوّع. تطوّع عبارت از نافله است، نمازهای نافله مستحبّی را تطوّع گویند. چون ذیل آن روایت، هست که؛ « وَ إِذَا مَاتَ فَاقْصُرْهُ عَلَى الْفَرَائِضِ »
[3]
؛ یعنی واجبات. ما هم نماز واجب داریم و هم مستحب. من در اینجا یک سؤالی را مطرح میکنم که در جواب این سؤال، مطلب روشن میشود. آیا مطلق نماز مستحب، موجب تأدیب قلب، یعنی تطهیر قلب از حبّ ما سوی الله، میشود؟ اگر قلب، مؤدّب به آداب الهی شود، یعنی از حبّ ما سوی الله تخلیه شود و سراسر آن را دوستی خدا بگیرد، آیا با صرف خواندن نماز مستحب، قلب انسان از حب ما سوی الله تخلیه میشود؟ نه؛ مطلقاً این طور نیست. چه بسا آن موقع که نماز مستحبّی میخواند، فکرش آن طرفتر از دنیا باشد. حبّ به پول، مال، جاه و مقام داشته باشد. من دیدم این را توضیح ندادم و رد شدم، یک وقت اشتباه میشود. یک عدّه خیال میکنند دارند نماز مستحب میخوانند، قلبشان را تأدیب به ادب الهی میکنند و حبّ ما سوی الله از قلبشان خارج میشود و سراسر دلشان، پر از محبّت خدا میشود. نعوذ بالله من همزات الشیاطین. لذا من مجبورم به نحو کوتاه مطلبی را عرض کنم.
در تطهیر قلب، نمازی مؤثر است که با حضور قلب باشد!
آن صلاه و نمازی روی قلب انسان مؤثّر است که با حضور قلب باشد، نه هر نمازی. حضور قلب هم، ابتداءً متوقف بر دو چیز است: یک؛ فراقت وقت و دو؛ فراقت قلب. در بین عبادات، یک عبادت است که مخلوق با خالقش و عبد با ربّش در آن، بدون واسطه و رویاروی او سخن میگوید و آن نماز است. در نماز، عبد با ربّش سخن میگوید و با او مواجهه دارد. گرچه این تعبیر تعبیر ناقصی است و ممکن است حضاضت داشته باشد، امّا با خدا، چهره به چهره رو به رو است. کدام نماز است که چهره به چهره میشود و عبد، ربّش را میبیند؟ کدام نماز است که موجب میشود، انسان دل از ما سوی الله ببُرد و تمام سراسر دلش را، حبّ به معبودش، فرا بگیرد؟ آن نماز است که، یک؛ فراقت وقت را رعایت کرده باشد و دو؛ فراقت قلب را. تازه این دو مقدّمه هستند.
تعریف فراقت وقت:
معنای فراقت وقت، رعایت اوقات موظّفه برای نماز است. یعنی انسان در شبانه روز، یک وقتی را برای نماز خالی کند. وقتی را خالی کند، که میداند در این وقت، هیچ کاری نباید بکند، این نماز مؤثّر است. مثلاً ظهر که شد، کارهایش تمام شود. آن وقت وقتی است که باید همه کارها را کنار بگذارد و برود سراغ نماز. یک وقتی را برای نماز، خالی کند.
تعریف فراقت قلب:
فراقت قلب، یعنی در این وقت که میخواهم نماز بخوانم، دلم را از تمام تعلّقاتی که دارد و افکاری که در آن است، فارق کنم. در نماز به فکر مال، جاه، اولاد و مسائل غیر خدا نباشم. در این وقت که میخواهم نماز بخوانم، روی دلم به سوی خدا باشد.
مثالی برای فراقت قلب:
مثلاً میخواهم با شخصیّت بزرگی صحبت کنم و در بین صحبت، رویم را طرف دیگر کنم، با یک کس دیگری مشغول شدم. این کار معنا ندارد. فراقت قلب یعنی، دل در موقع عبادت به چیزی مشغول نباشد. میگویند: فراقت قلب فشار دارد و برای انسان مشکل است. ولی انسان باید این را بداند، که اگر این حاصل نشود هیچ چیزی دستگیر او نمیشود. تازه این دو، مقدّمه هستند برای اینکه انسان در وادیای برود که آن وادی، روح و حقیقت عبادت است. روح و حقیقت عبادت، عبارت است از حضور قلب. حضور قلب است که به نماز ارزش میدهد چه نماز واجب و چه مستحب.
قسام حضور قلب:
حضور قلب را تقسیم میکنند به حضور قلب در عبادت و حضور قلب در معبود. اگر بخواهیم حضور قلب در عبادت را توضیح دهیم باید مثال بزنیم. عبادت اصلاً به طور کلّی، عبارت از مدح، ثنا و ستایش معبود است. منتهی هرکدام از عبادات، ثنای حق است. یک وصفی از اوصاف معبود را پیش میکشد و بعد آن وصف را مدح میکند.
در نماز، تمام اوصاف الهیّه مطرح میشود
در بین عبادات، یک عبادت است که تمام اسماء و اوصاف الهیّه در آن مطرح میشود و آن اسماء و اوصاف را، مدح و ثنا میکند، آن عبادت، نماز است. در تمام عبادات، فقط نماز است که یک مجموعهای از مدح و ثنا، نسبت به معبود، در ربط با جمیع اوصافش است.
مثال حضرت امام(رضواناللهتعالیعلیه)، در ارتباط با حضور قلب
حضور قلب در عبادت، یعنی انسان، موقعی که دارد مدح میکند، بفهمد چه کسی را مدح میکند. استاد من(رضواناللهتعالیعلیه)، این طوری مثال میزدند، میفرمودند: اگر بچّهای برود در محضر یکی از بزرگان و قصیدهای که در وصف او است را بخواند، چه بسا خودش این اوصافی که راجع به آقا هست را دقیقاْ و مفصّلاْ نفهمد. مثلاْ بگوید: او بالاترین عرفای دهر است. نمیداند عارف یعنی چه؟ دهر یعنی چه؟ اجمالاْ میداند که دارد او را ثنا، مدح و وصف میکند.
اقسام حضور قلب:
یک؛ درک اجمالی:
اهل معرفت یک تقسیمبندی راجع به حضور قلب دارند. آنها میگویند: حضور قلب که عبارت از ثنای خدا است، به دو نحو است؛ یکی به نحو اجمالی است و دیگری به نحو تفصیلی. اجمالی یعنی این مثالی که استاد من(رضواناللهتعالی) میزد. لا اقل در نمازت این حالت را داشته باش، که در مقابل و حضور چه کسی هستی؟ چه کسی را توصیف میکنی؟ گرچه وصفهایش را ادراک نمیکنی و به کنه آن نمیرسی، ولی اجملاْ این را بفهم. به این میگویند: درک اجمالی.
دو؛ درک تفصیلی:
درک تفصیلی مربوط به من و شما نیست. مربوط به اولیای خاص خدا است، که وقتی نماز میخواند و میگوید: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» آن چیزی که او میگوید و اینکه من میگویم، از زمین تا آسمان فرق دارد. هر دو یک جمله میگوییم و یک وصف میکنیم، امّا من فقط میدانم که این وصف از اوصاف خدا است. امّا به کنه این وصف نرسیدم. البته چون اولیای خدا مراتب دارند در اینجا هم مراتب وجود دارد.
بفهمیم در مقابل چه کسی هستیم
آن چیزی که ما در باب تطهیر قلب میگوییم مؤثّر است، این است که در روایت بود که؛ آن موقع که دلت زنده است ادبش کن به تطوّع. یعنی قلبت را به آن نمازی که در آن حضور قلب داری، ادب کن. حضور قلب در حد خودت. لا اقل، بفهمی این چیزهایی که از دهانت در میآید چیست؟ گرچه به ژرفای او نمیرسی، امّا بفهمی در مقابل چه کسی هستی.
آن نافلهای که با حضور قلب باشد انسان را سِیر میدهد
آن نافلهای که با حضور قلب باشد، انسان را سِیر میدهد و حبّ ما سوی الله را از دل او خارج میکند. آنجا است که این دل، منوّر به نور الهی میشود، تمام ظلمتهای ما سوی اللّهی از دل خارج میشود و تلؤلؤ پیدا میکند.
حضرت زهرا(سلامسلاماللهعلیها) با دلش، بر عبادت خداوند روی آورده است!
من یک روایت بخوانم. «روی عن رسول الله(صلاللهعلیهوآلهوسلم) قال: وَ أَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ »؛ امّا دخترم فاطمه، سرور زنهای دنیا و آخرت از اوّلین و آخرین. « وَ هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي »؛ او پاره تن من است. « وَ هِيَ نُورُ عَيْنِي »؛ نور چشم من است. « وَ هِيَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي »؛ میوه دل من است. « وَ هِيَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ »؛ او روحی است که در پیکر من است. « وَ هِيَ الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ »؛ او حوریهای است به شکل انسان « مَتَى قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا »؛ آنگاه که برای نماز و عبادت، در محراب بایستد، « مِحْرَابِهَا بَيْنَ يَدِي رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ زَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ »؛ نور او برای فرشتگان آسمانی تلؤلؤ میکند. « كَمَا يَزْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ »؛ همانگونه که نور ستارگان، برای اهل زمین میدرخشد. « وَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِكَتِهِ »؛ خدا به فرشتگانش میگوید: « يَا مَلَائِكَتِي »؛ ای فرشتگان من؛ « انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ إِمَائِي قَائِمَةً بَيْنَ يَدِيَّ »؛ فاطمه در پیشاروی من ایستاده است. « تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي »؛ از خشیت نسبت به من، بند بند وجودش میلرزد. این حالت کسی است که قلبش مؤدّب به آداب الهی است. « وَ قَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَى عِبَادَتِي »؛ او با دلش، بر عبادت من رو آورده است و در عبادت، حضور قلب دارد. « أُشْهِدُكُمْ »؛ آی فرشتهها، شماها را گواه میگیرم. « أَنِّي قَدْ آمَنْتُ »؛ من ایمنی بخشیدم « شِيعَتَهَا مِنَ النَّار»
[4]
؛ آن کسانی که پیرو زهرا هستند را از آتش جهنم ایمنی بخشیدم.
[1]
. بحارالأنوار، ج89، ص214
[2]
. تحفالعقول، ص 500
[3]
. بحارالأنوار، ج84، ص47
[4]
. بحارالأنوار، ج28، ص37