الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
«رُوِیَ عَنْ عَلِیٍ(عَلَیْهِالسَّلَامِ) قَالَ: مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِمِ»
[1]
مرور مباحث گذشته
بحث ما راجع به تأدیب انسان در تمام ابعاد وجودیاش بود. بُعد عقلی، نفسی و اعضا و جوارحی. بحث ما به ادب قلب رسید و گفته شد که انسان، باید قلبش را ادب کند، ادب قلب هم به تطهیر آن است و تطهیر قلب، یعنی تخلیّه قلب از جمیع ما سوی الله.
خداوند نسبت به جایگاهش انحصار طلب است!
اینطور نیست که انسان بتواند حبّ به خداوند را و حبّ غیر خدا را در دل جمع کند. جمع شدن حبّ به خدا و حبّ غیر خدا، با یکدیگر، نشدنی است. خداوند نسبت به جایگاهش، انحصار طلب است. خودش را صاحبخانه میبیند. میگوید: دل، جایگاه من است، خانه من است، برای من است و نباید غیر از من در دل باشد. به تعبیر اهل معرفت؛ قلب، بیت الله است.
حبّ به غیر خدا در دل یک نوع شرک است!
خداوند در قلب، هیچ نوع شرکت را، از نظر دلبستگی نمیپذیرد، یعنی نمیپذیرد که قلب، تعلّق به غیر پیدا کند. میتوان به تعبیر ناقصی گفت: حبّ به خدا و حبّ به غیر خدا در دل، یک نوع شرک است. جهتش هم این است که در عالم خلقت، خداوند در ابعاد وجودی انسان، یک بُعد را برای خودش خلق کرده است و آن بُعد، قلب انسان است. این سخن، از معارف ما به دست میآید.
قلب مؤمن، عرش الهی است!
من در جلسه گذشته یک روایتی خواندم، الآن دوباره تکرار میکنم. ما نظیر آن روایت باز هم داریم، نه اینکه منحصر به همان یک روایت باشد. روایت از پیغمبر اکرم بود؛ «قال رسول الله(صلی اللهعلیهوآلهوسلم): ان لله تعالی فی الارض أوانی»؛ برای خداوند، در روی زمین ظروفی است که این ظرفها برای خود خدا است. «الا و هی القلوب»
[2]
؛ و آن ظروف، دلها هستند. چرایش در روایات دیگر هست. البته من در جلسه گذشته اشاره کردم و در این جلسه توضیح میدهم. جهتش این است که جایگاه خداوند، باید طوری باشد که متناسب با او باشد. این تعبیری که در روایت هست را میخوانم « لا يسعني أرضي و لا سمائي »؛ زمین و آسمان، گنجایش من را ندارد. « و لكن يسعني قلب عبدي المؤمن »
[3]
؛ ولی آن موجودی که گنجایش من را دارد، قلب بنده مؤمن من است. ببینید قلب چهقدر ارزشمند است. این تعبیر، متّخذ از روایات است و مصطلح بین اهل معرفت هم هست که «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»
[4]
[5]
قلب مؤمن عرش الهی است. ما بالاتر از عرش الهی نداریم.
قلب بیت الله است
اینکه من عرض کردم تطهیر دل به تخلیه آن از حبّ ما سوی الله است، جهت این است که، این ظرف، ظرف اختصاصی برای خداوند است و خداوند هم انحصارطلب است. لذا خداوند خودش را صاحب البیت میداند و اهل معرفت میگویند: قلب بیت الله است، خانه خدا است.
قلب؛ با ارزشترین بُعد وجودی انسان
من میخواهم خیلی کوتاه، در یک بحثی وارد شوم. ما وقتی ابعاد وجودی انسان را ارزیابی میکنیم، میگوییم: با ارزشترین بُعد وجودی انسان، قلب انسان است. با ارزشترین بُعد انسان، عقل، نفس و اعضا و جوارحش نیست، بلکه قلب انسان است. چون قلب انسان، جایگاه خداوند است، با ارزشترین بُعد وجودی او است. عقل دنبال خدا میگردد، خداجو است. امّا آنکه خدا را در خود میگیرد قلب است.
با ارزشترین ادب، ادب قلب است
ادب کردن هر بُعدی از ابعاد انسانی، برای انسان، جنبه ارزشی دارد و در این شبههای نیست. یعنی اگر ما بخواهیم روی انسانها اتکت بگذاریم، که بفهمیم هرکس چهقدر ارزش دارد، میرویم سراغ اینکه هرکس، کدام بُعد وجودیاش را ادب کرده است. محور ارزشی انسانها ادب انسانها است. چه نسبت به اعضا و جوارحش، چه نسبت به نفس و ملکاتش، که ادب نفس و ملکات، تهذیب ملکات است، چه نسبت به عقلش باشد که بعداً بحث می کنم و چه نسبت به قلبش باشد. امّا در بین اینها با ارزشترین ادب، ادب قلب است.
قیمت انسان به مرزشناسی و مرزداری الهی است
در یک روایتی هست که امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، به کسی خطاب کرد که « يَا مُؤْمِنُ إِنَّ هَذَا الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ ثَمَنُ نَفْسِكَ »؛
[6]
اینکه تو اوامر الهی را دریافت کنی، یعنی مرزشناسی مرزهای الهی و بعدش میفرماید: « وَ الْأَدَبَ »؛ مرزداری، « ثَمَنُ نَفْسِكَ »؛ قیمت تو مربوط به این دو تا است یعنی مرزشناسی و مرزداری الهی. « فَاجْتَهِدْ فِي تَعَلُّمِهِمَا »؛ کوشش کن و این دو را به دست بیاور. « فَمَا يَزِيدُ مِنْ عِلْمِكَ وَ أَدَبِكَ يَزِيدُ فِي ثَمَنِكَ وَ قَدْرِكَ »
[7]
به هر مقدار که سطح مرزشناسی و مرزداریات بالا برود، قیمت تو هم بالا میرود. در بین آداب الهی، آنکه بیش از همه، ارزش و ثمن تو را بالا میبرد، ادب قلب است. چه در بُعد حالی و چه در بُعد عملی قلب.
ستایش بزرگ خداوند از پیغمبر اکرم
ستایش بزرگی که خداوند، از پیغمبر اکرم در قرآن کرده است، بر محور ادب قلب پیغمبر است. میگوید: ادب قلب تو موجب شد که به این مقام رسیدی. «روی عن الصادق(علیهالسلام) قال: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ»؛ خدا پیغمبر را، بر محور محبّت خودش ادب کرده است. سراغ عقل، نفس و اعضا و جوارحش نرفت. رفت سراغ قلب پیغمر. «أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ » محبّت در دل است. تأدیب محبّت کرد یعنی آن تعلّقاتی که نسبت به ماسوی الله بود، از این دل بیرون کشید و آن را با محبّت خودش پر کرد و جایی برای محبّت غیر نگذاشت. «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيم»؛ حالا میآیم از تو تعریف میکنم «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيم»
[8]
.
اصلاح قلب، تعمیر قلب و جلا دادن قلب
شما اگر در روایاتی که راجع به اصلاح قلب، تعمیر قلب و جلا دادن قلب است، مراجعه کنید، میبینید تمام اینها بر محور ذکر الله مطرح میشود. « أصل صلاح القلب اشتغاله بذكر الله »
[9]
؛ « جلاء هذه القلوب ذكر الله»
[10]
؛ ذک ر خدا و تلاوت قرآن. علی(علیهالسلام) در خطبههایش این مطلب را زیاد دارد «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاءً لِلْقُلُوب»
[11]
. یا در وصیّتی که به امام حسن(علیهالسلام) میکند « فَأُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ يَا بُنَيَّ وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ وَ الِاعْتِصَامِ بِحَبْلِه»
[12]
؛ جهت همین است. ارزشمندترین بُعد وجودی انسان، دل انسان است ، ارزش و ثمن دل، به ادب آن است و ادب دل به تخلیه آن از حبّ ماسوی الله است.
دلی که حبّ به دنیا دارد، مُرده است!
در روایات، حتّی این تعبیر هست که دل با چه زنده میشود و با چه میمیرد. بعد میآید روی موت و حیات دل بحث میکند. میگوید: موت دل به حبّ به دنیا است. دلی که محبّت غیر خدا در آن است، مرده است. نهج البلاغه خطبه صد و نه «مَنْ عَشِقَ شَيْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ ... وَ أَمَاتَتِ الدُّنْيَا قَلْبَه»
[13]
.
اگر یادتان باشد، در اعمال گفتیم، آن موقع که سرحال هستی، مستحبّات را انجام بده، در این صورت، قلبت را زنده میکند. درست در مقابلش داریم، آن کسانی که شبهات را رعایت نمیکنند و اباحهگری میکنند، قلبهایشان مُرده است. از علی(علیهالسلام) در نهج البلاغه نقل شده است که « مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُه»
[14]
؛ چون حبّ به دنیا داشت، به این عمل شبههناک کشیده شد.
قلب همانقدر که ارزشمند است، همانقدر هم خطرناک است!
در بین تأدیبها، با ارزشترین تأدیب، تأدیب قلب است. من این را از نظر ارزیابی ظاهری بررسی کردم و الّا؛ اگرخواهیم ریشهیابی کنیم، همه این مسائل سر از قلب در میآورد. یعنی بی ادبی اعضا و جوارح نفس، همه سر از قلب در میآورد. قلب، همینطور که اینقدر ارزشمند است، به قدری هم خطرناک است که محبّت غیر خدا در دل رسوخ کند، بهطوری که محبّت خدا، تحت الشّعاع قرار بگیرد و رفتنی شود. این منشأ بدبختی و شقاوت انسان خواهد بود.
[1]
. بحارالأنوار، ج89، ص214
[2]
. میزان الحکمه ج5 ص217
[3]
. عوالياللآلي ج4 ص 7
[4]
.
[5]
بحارالأنوار، ج55، ص39
[6]
. هذا العلم است نه مطلق علم یعنی علم دین.
[7]
. بحارالأنوار، ج1، ص180
[8]
. الكافي،ج 1، ص 265
[9]
. غررالحكم، ص188
[10]
. مجموعةورام، ج2، ص121
[11]
. بحارالأنوار، ج66، ص325
[12]
.نهج البلاغه، نامه 21 ص 391
[13]
.نهج البلاغه،ص159
[14]
. نهج البلاغه،ص536