والحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
«رُوِیَ عَنْ عَلِیٍ(عَلَیْهِالسَّلَامِ) قَالَ: مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِمِ»
[1]
مرور مباحث گذشته
بحث ما راجع به مسأله تربیت غیر بود، به این معنا که اگر کسی قصد دارد کسی را تربیت و مؤدّب به آداب الهی کند و به او روش گفتاری و رفتاریِ الهی بدهد، شرط اساسی و زیربنایی این است که ابتدا خودش مؤدّب به آداب الهی شده باشد، تا این تأدیب اثرگذار باشد و الّا تأدیب او بیاثر خواهد بود؛ بلکه گاهی اثر عکس هم دارد.
انسان باید ابعاد وجودی خود را مؤدّب به آداب الهی کند
انسان باید در ابعاد گوناگونِ وجودی، یعنی بُعد عقلانی، قلبی، نفسی و بالأخره اعضا و جوارح ظاهری، خودش را مؤدّب به آداب الهی کند. البته در جلسات گذشته عرض کردم که تکیه انبیا و اولیا هم روی همین معنا است. آنها میگویند: ما باید نفوس، به معنای قوای سه گانهای که درون انسان هست، یعنی وهم، شهوت و غضب را مؤدّب به آداب الهی کنیم و ابتداءً روی تربیت نفوس هدفگیری میکنند.
اعمال ظاهری ما، صورت باطنیمان را میسازد!
راه و روش تربیت در ارتباط با اعمالی است که از انسان صادر میشود. یعنی انسان اعمالش را بر طبق دستورات الهی انجام دهد. در روایت هم آمده بود، که انسان باید مطیع امر خدا باشد. جهت اطاعت امر الهی این است که اعمال ظاهری ما، از اعضا و جوارح ما صادر میشود. یعنی اعمال ظاهری که از ما صادر میشود، صورت باطنی ما را میسازد. صورت باطنی، یعنی همان صورت ملکوتیه غیبیهýای که فعلاً از ما پنهان و برای اولیای خدا عیان است و در عوالم دیگر، مثل برزخ و قیامت، ظاهر میشود. انسانها در برزخ و قیامت، به همان صورت باطنی خودشان، که با اعمالشان ساختهاند محشور میشوند. لذا، عرض کردم که انسان، سازنده صورت باطنیه خودش هست. من و شما صورت باطنیه خودمان را میسازیم و با همان صورتی که خودمان ساختیم در نشئه برزخ و قیامت ظاهر میشویم.
اقسام ادب و تعریف آنها
من در آخر جلسه گذشته، جملهای را خواندم که ادب را تقسیم کرده بود. من میخواهم از اینجا وارد بحث بقیّه ابعاد وجودی انسان، نسبت به ادب شوم؛ «الادب ادبان ادب السر و ادب العلانیة فادب السر طهارة القلوب و ادب العلانیة حفظ الجوارح من الذنوب»؛ ادب بر دو گونه است؛ ادب سر، یعنی باطن و ادب علانیه، یعنی ظاهر. ادب سر، یعنی طهارت دلها و ادب علانیه، یعنی حفظ اعضا و جوارح از گناهان، به این معنا که انسان مراقب خودش باشد تا گناه نکند. این ادب ظاهری است، یعنی انسان مؤدّب به آداب الهی شود.
تطهیر قلوب و تهذیب خُلق در باب ادب السر
در باب ادب السر، تطهیر قلوب و تهذیب خُلق مطرح است. نکته اساسی که باید قبل از ورود به بحث تذکر بدهم، این است که این دو، یعنی تطهیر قلب و تهذیب خُلق تحقق پیدا نمیکنند مگر به ادب علانیه. بین ادب سر و ادب علانیه رابطه مستقیم وجود دارد. به این معنا که، اگر کسی ادب علانیه نداشته باشد، محال است به ادب سر راه پیدا کند، یعنی تا انسان حدود الهیّه را حفظ نکند، عملاً به سوی قرب به خداوند، که اثر تطهیر باطن است، راه پیدا نمیکند. لذا انسان، باید این را بداند که اگر ادب ظاهر را رعایت نکرد، زیانهایی بر او مترتّب است. یکی از زیانهای عدم رعایت ادب ظاهر، این است که سدّ راه قرب به حق تعالی میشود.
ادب در ربط با عمل
روش گفتاری
به روایتی که میخوانم دقت کنید؛ «عن علی(علیهالسلام) قال: اقرب العباد الی الله تعالی اقولهم للحق و ان کان علیه و اعملهم بالحق و ان کان فیه کره»؛ علی(علیهýالسلام) فرمود: نزدیکترین بندگان خدا به خداوند، کسی است که از نظر گفتاری، مقیّدتر است که خلاف نگوید. بحث ما ادب، تربیت، روش گفتاری و رفتاری است «و ان کان علیه»؛ اگرچه که این گفتار به ضرر خودش باشد. ولی چون به حق نزدیکتر است آن را میگوید. این روش گفتاری است.
روش رفتاری
روش رفتاری؛ «و اعملهم بالحق و ان کان فیه کره» کسی که مقیّد است عملش، مطابق با حق باشد. أعمل أفعل تفضیل است، یعنی عملی که انجام میدهد، دستور الهی است، نه اینکه عمل به حق بکند. أعمل مثل آنجا است که در باب گفتار هم، أقوَل داشت. یعنی دنبال آن نیست که راهی پیدا کند تا کاری را مباح کند، بعد آن را انجام دهد. اباحهگری نمیکند. میگردد، آنکه واقعاً دستور الهی است و در آن هیچ نوع شبههای نیست را پیدا میکند. این را میگویند: «اعملهم بالحق». ممکن است بعضیها، اعملهم بالحق را طوری معنا کنند که از نظر اعمالی که انجام میدهد، جنبههای کمّیاش را مطرح کند. مثلاً اگر ما صد تا حق داریم که باید به آنها عمل شود، هرچه عمل بیشتر باشد به آن بگویند: أعمل. نه، کیفیت مهم است. دنبال این نیست آنچه را مطابق هوای نفس خودش هست توجیه کند. آن عملی که در آن هیچ شبههای نیست را عمل میکند. اگرچه میدانم که اگر این کار را انجام دهم خوشم نمیآید، ولی چون متن واقع به حق است عمل میکنم. این هم روش رفتاری و ادب در ربط با عمل.
ضرر و زیان تخلف از روش الهی
من به یکی دو تا از ضررها و زیانهای مترتب بر کسانی که از روش الهی تخلف میکنند اشاره میکنم. بدتر از همه این است که وقتی از آنچه رضای خدا در آن بود تخلف کرد، مغبوض حق تعالی میشود و در معرض سخط ربّش قرار میگیرد.
خروج از دیوان صدیقین و ورود به دیوان ظالمین!
مطلب دیگری که اهل معرفت در این رابطه مطرح میکنند این است: کسی که از روش الهی تخلف کند و حدود الهی را حفظ نکند، از دیوان صدّیقین خارج میýشود و در دیوان ظالمین قرار میگیرد. صدّیقین؛ یعنی کسانی که مقیّد هستند به اینکه صدق در عمل داشته باشند، تا خودشان را مورد پسند حق تعالی قرار دهند. کسانی که مقیّد هستند با صدق در اعمال، گفتار و رفتارشان، خودشان را مورد پسند خدا قرار دهند، به اینها میگویند: صدّیقین. البته صدّیقین مراتب دارند. چون در اعمال مراتب هست صدّیقین هم مراتب دارند، که من نمیخواهم وارد این بحثها شوم.
آراستن خود برای خدا با صدق در عمل
روایتی است از امام باقر(علیهالسلام)؛ «قال: و تزین لله عز و جل بالصدق فی الاعمال»؛ با صدق در عمل، خودت را برای خداوند عزّ و جلّ بیآرای. یعنی صدق در عمل، آرایش است برای عبد، تا مورد پسند ربّش قرار گیرد.
تعدّی از حدود الهی = ورود در دیوان ظالمین
حالا ظالمان را میگویم «و من یتعد حدود الله و اولئک هم الظالمون»؛ این هم برای داخل شدن در دیوان ظالمین. «قال رسول الله(صلاللهعلیهوآلهوسلم): ان الله قد حد لکم حدودا فلا تعتدوها»؛ خدا، برای شما مرز قرار داده است از این مرزها تجاوز نکنید. و بالأخره عدم رعایت ادب ظاهری و حدود الهیّه، خروج از دیوان صدّیقین و ورود در دیوان ظالمین را به همراه دارد.
ادب الهیّه يعني مرزشناسی و مرزداری الهی
ما اگر بخواهیم ادب الهیّه را خلاصه کنیم معنایش مرزشناسی و مرزداری الهی است. دو تا چیز است؛ مرزشناسی و مرزداری. مرزشناسی یعنی احکام الهیّه را یاد بگیرد. چه چیز حلال است و چه چیز حرام؟ این را میگویند: مرزشناسی الهی، یعنی مرزهای الهی را بشناسیم. مرزداری؛ حکم را بلد است ولی عمل نمیکند. مرزداری یعنی عمل به احکام الهی. ادب الهیّه عبارت از مرزشناسی و مرزداری الهی است.
مرزداری و مرزشناسی الهی، راهی برای رسیدن به معنویّت و قرب الهی!
اگر کسی بخواهد مؤدّب به آداب الهیّه شود، راهش فقط همین است که مرزشناس و مرزدار الهی شود، یعنی احکام الهی را بشناسد و به آنها عمل کند. کسی با ترک واجبات و عمل به محرّمات، راهی به سوی معنویّت پیدا نخواهد کرد. راه منحصر است به همین که گفتم. راه به سوی معنویّت و راه به سوی قرب الهی، فقط به همین راه است: مرزشناسی الهی و مرزداری الهی. یعنی همین راهی که انبیا گفتند.
اوّلین گام مکتب انبیا، تطبیق ظاهر خود با ظاهر آنها است!
مکتبی غیر از مکتب انبیا، باطل محض است و هیچ راهی به سوی حق ندارد، هر مکتبی میخواهد باشد. فقط مکتب انبیا مکتب حق است. اوّلین گام در مکتب انبیا این است که انسان ظاهرش را با ظاهر آنها تطبیق دهد، تا راه به سوی باطن آنها پیدا کند. ظاهرم را با ظاهر پیغمبر اکرم تطبیق بدهم. نگاهش چهطوری بود؟ چه چیز را نگاه میکرد و چه چیز را میگفت حرام است؟ چه آهنگهایی را میشنید و چه آهنگهایی را میگفت حرام است؟ چه حرفهایی را میزد و چه حرفهایی را نمیزد؟ دست و پایش و ظاهرش چطور بود؟ در مکتب انبیا اوّلین گام این است: تطبیق دادن ظاهر خودمان با ظاهر انبیا. خود انبیا هم روی همین هم تأکید میکردند. اوّلین گام این است تا آنجا که راه پیدا کنید به سوی باطنی که انبیا داشتند.
مگر میشود به سوی باطن پیغمبر راه پیدا کرد؟!
مگر هرکسی میتواند به سوی باطن پیغمبر اکرم یا علی(علیهالسلام) و امثال اینها راه پیدا کند؟ اصلا و ابدا. اوّل باید ظاهر خود را با ظاهر آنها تطبیق دهد، یعنی مرزشناسی و مرزداری الهی. مرزهای الهی را انبیا به ما گفتند و خودشان هم به اینها عمل میکنند. انبیا هم مرز شناس هستند و هم مرزدار. اینها الگو هستند، پیغمبر اکرم اسوه بود، در بین مردم هم زندگی میکرد. ما هم هیچ عذری نداریم، چون پیغمبر عین ما است، تمام قوای درونی که در ما وجود دارد در او هم همان بوده است. واهمه داشت، شهوت داشت و غضب هم داشت. هیچ عذری هم نمیتوانیم بیاوریم.
ادب قلب به تطهیر آن است
حالا سراغ ادب باطن میýرویم. اوّل ادب قلب بود که انشاءالله ادب قلب را در جلسه آینده بحث میکنم. قلبمان را چطوری ادب کنیم؟ با این مقدّمهای که گفتم جا دارد که ببینیم تطهیر قلب به چیست، باید قلب را ادب کنیم، ادب قلب هم به تطهیر آن است.
من یک روایت میخوانم، ان شاء الله در جلسه آینده آن را شرح میدهم. «عن علی(علیهالسلام) قال: زکی قلبک بالادب کما یزکی النار بالحطب»؛ حضرت امر کردند که قلبت را پاک کن. این که قلب چگونه پاک میشود را در جلسه آینده بحث میکنم. التماس دعا.
[1]
. بحارالأنوار، ج89، ص214