خودسازی عملی یعنی پیروی نکردن از«دلبخواهی»
اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛
و الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
«روی عن علی(علیهالسلام) قال: مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِم»
[1]
مروري بر مباحث گذشته:
بحث ما راجع به تربيت و مربّيان بود. گفته شد كساني كه قصد دارند مربّيگري كنند و ديگران را تربيت كنند و به تعبير ساده به ديگران روش گفتاري و رفتاري بدهند، بايد شروطي را رعايت كنند. شرط اوّل اين است كه بايد خودشان مؤدّب به آداب الهي شده باشند، بعد وارد اين وادي شوند. اين بحثي بود كه ما درگذشته داشتيم و گفتيم كه اين مؤدّب شدن هم بايد در تمام ابعاد وجودي، يعني عقل، قلب و نفس باشد و عرض كرديم كه نفس يعني غضب و شهوت و وهم.
در جلسات گذشته در مورد اينكه تربيت را از كجا شروع كنيم، گفتيم كه سفارش شده است اوّل انسان قوّه خيال و وهم خود را تربيت كند كه به آن ميگويند: ضبط خيال. چون مبدأ افعال و اقوالي كه از انسان صادر ميشود، همان مسائلي است كه در درون انسان ميگذرد و مرتبط با تصوّراتي است كه منشأ آن، وهم و خيال است؛ لذا اوّلين گامِ تربيت، ضبط خيال است. حالا چگونه خيال را ضبط كنيم؟ گفتيم كه خيال بايد وارد منزل تفكّر شود. چند شاخه از منزل تفكّر را هم تذكّر دادم كه انسان بايد چگونه تفكّر كند تا بتواند اين نيرويي را كه از نظر واردات درونياش افسار گسيخته است، مهار كند.
در آخرِ جلسه گذشته عرض كردم كه اينجا است كه ميگويند: فرد وارد منزل عزم ميشود. عزم به معناي بنا گذاشتن و تصميم گرفتن جدّي است. حالا عزم بايد نسبت به چه چيز باشد؟ به تعبير ما مُتعلَّقِ عزم چيست؟ عزم نسبت به اينكه ديگر دستش آلوده به گناه و خلافكاري نشود و از آن طرف هم واجباتي را كه بر عهدهاش است، انجام دهد و از طرف ديگر مسأله جبران مافات است. بنا بگذارد آنچه را در گذشته به تعبيري خراب كاري كرده، آنها را اصلاح كند.
تغنّيات، موجب سستيِ عزم:
در اينجا تذكّري را عرض ميكنم كه قبلاً هم در مباحث معرفتي اين مطلب را گفتم؛ استاد ما(رضواناللهتعاليعليه) از استادشان نقل كردند كه آن چيزي كه موجب خدشه در عزم و تصميم جدّيِ انسان ميشود و انسان را در درون به حسب عزم و بنايي كه براي عمل داشته است، سُست ميكند، عبارت است از گوش دادن به تغنّيات. گوش دادن به تغنّيات انسان را از نظر عزم سُست ميكند، يعني آنطور كه بايد پاي عزم و بنا گذارياش بايستد، نميايستد و سستي ميكند و عمل نميكند. به تعبير ديگر اصلاً عزم جوهره وجودي انسان است، عزم از مختصّات انسان است و حتّي درجات انسانيّتِ انسان بر محور عزم آن است، هر كسي كه عزمش محكمتر و قويتر باشد، انسانيّت او در درجه بالاتري است و هر كه عزمش سُستتر باشد، از نظر انسانيت نيز ضعيفتر است. چون حيوانات به اين معنا كه ما ميگوييم عزم ندارند. اين ويژگي از مختصّات انسان است. چون من قبلاً اينها را در مباحث گذشته داشتهام، عبور ميكنم.
جايگاه عمل در تربيت:
انسان بعد از آن كه قوّه خيال را ضبط كرد و آن را در اختيار گرفت، يعني نگذاشت هر سِنخ تصوّري در ذهنش عبور كند و در نتيجه اسيرِ آن تصوّرات و واهمههايي كه در نفس نقش ميبندند و غالباً هم چه در ربط با انسانيت و چه تديّن از امورِ باطله هستند و بعد هم تصميم به اصلاح، يعني تربيتِ خودش گرفت، اينجا است كه نتيجه روي عمل ظاهر ميشود. اين مسأله، مسأله تعقّلي و نشستن و بحث و اين حرفها نيست. بنا گذاشتم به اينكه از اين به بعد آنچه را كه مطابق عقل و شرع است عمل كنم. مسأله، مسأله عمل است. آنچه را كه در گذشته از نظر تكاليفم كسر گذاشتهام، جبران كنم. يعني چه؟ عملاً جبران كنم، همه اينها عملي است. لذا علماي اخلاق وقتي كه وارد بحثِ تربيت و خودسازي ميشوند، ميگويند كه اوّل بايد از ظاهر شروع كرد، چون جنبه عملي است. ظاهر را چه از نظر ديداري، چه از نظر گفتاري و چه از نظر رفتاري مطابق شرع و عقل قرار بده، لذا ميگويند: بايد از ظاهر شروع كرد و اسم اين را تربيتِ جوارح ميگذارند.
چشم به هر چيزي نگاه نميكند، گوش به هر آهنگي گوش نميدهد، تربيتِ عملي همين است. وقتي انسان وارد اين مرحله ميشود كه تصميم گرفت اعمالش را اصلاح كند، جنبه عملي دارد. من در گذشته راجع به اين مسأله كه اگر در تربيت، مسأله عمل نباشد، اصلاً بقيه امور هيچ اثري ندارد، مفصّل بحث كردهام و ديگر تكرار نميكنم. به همان مباحث مراجعه كنيد، مسائل را هم گفتهام.
الآن بحث درباره واديِ عمل است و وارد واديِ عمل ميشويم. ما همينطور گام به گام جلو ميآييم. حالا نوبت به قواي ديگر نفس ميرسد، چون نفس به معناي اخصّ از سه قوّه شهوت و غضب و وهم تشكيل شده است. انسان بايد هر سه را تربيت كند. حالا كسي رفته است و انشاءالله وهم را تربيت كرده است، ضبط خيال كرده است، همينطور كه گفتيم اينجا واردِ عمل ميشويم. اينجا نوبت به آن قواي ديگر، يعني شهوت و غضب ميرسد؛ چون آنها را هم بايد تربيت كرد. آنها را هم بايد مهار كرد. يك مهار، مهار تصوّرات است كه ميگويند ذهنت را نسبت به اموري كه باطله است و تو را تحريك ميكند، مهاركن. اين تصوّرات چه چيزي را تحريك ميكنند؟ شهوت و غضب را، ميگويند اين تصوّرات را ضبط كن، وهم ميخواهد تو را به جاي آن تصوّرات ببرد.
قوّه دوم، شهوت:
اصلاً بحث، بحث خود شهوت است. فرض كنيد اگر شخص در منطقهاي قرار گرفت كه در آنجا مسائلِ محرّك شهوت بود، بايد چه كار كند؟ اين خودش بحث خيلي مفصّلي است. در اينجا بحثي است كه در قرآن و روايات ما وارد شده است و من به طور اشاره عرض ميكنم. به طور كلّي وقتي انسان در قرآن نگاه ميكند، ميبيند كه قرآن تحت دو عنوان مسأله نيروي شهوت را مطرح ميكند. يكي خود شهوت كه اسم شهوت در قرآن است. يكي مسأله هوا. هوا يعني خواسته، خواسته چيست؟ شهوت. اينكه ميگويم، همان نفس است. شايد دوّمي، يعني تعبير به هوا در آيات بيشتر باشد كه متابعت از هوا نكن، يعني از آنچه كه شهوتت متمايل به آن است، متابعت نكن.
در آياتي كه مسأله هوا را مطرح كرده است، دارد: «أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُم»
[2]
متابعت از هواها يعني متابعت از درخواستهاي گسترده و افسار گسيخته شهوي و حيواني. هر چه آن بگويد، او هم دنبال خواستههاي نفساني است. در آيه ديگري دارد: «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ»
[3]
. در تعبيرِ «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»، دو تعبير وجود دارد كه آن كسي كه خواستههاي شهوياش براي او بُت شده و به گمراهي كشيده شده است، اينطور است كه خدا با او كاري ندارد. «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ» كه از نظر دروني است و من بعداً بايد اينها را توضيح دهم. يا با لحن صريح دارد: «وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ»
[4]
از هواي نفسانيات و خواستههاي شهويات متابعت نكن كه تو را به گمراهي ميكشاند و از راه الهي باز ميدارد. آياتي را كه تحت عنوان هوا بود مطرح كردم.
مسأله شهوت در روايات:
ما روايات زيادي در اين مورد داريم كه من يك دسته از روايات را براي نمونه ميخوانم كه اينها تحت عنوان شهوات است. در روايتي دارد: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوات»
[5]
. در روايت ديگر دارد: «وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيماً»
[6]
نگاه كنيد ميگويد شهوات! نميگويد: هوا؛ به قول ما طلبهها از نظر دقّت لغويِ علمي هم ميتوانيم اينها را جداسازي كنيم. ميگوييم: هوا اعَم است از شهوات. يعني هوا خواسته نفساني است، حالا خواسته ميخواهد در ربط با شهوت باشد يا غضب. در غضب هم شخص ميخواهد مثلاً ديگري را بكشد. اين هم برادر هوا است، هواي نفس است، درست است يا نه؟ ولي شهوات اخصّ از اين است. شهوات يك بخش است و فقط در بُعد شهوت است، ديگر در بُعد غضب نيست. گفتم اين يك بحث طلبگي است و ميتوانيم اينها را جداسازي كنيم، ولي چون هر دو عنوان مناسب بحث ما است، من هر دو را مطرح كردم.
در اينجا بايد سراغ اِمهار كردن و ضبطِ شهوت و غضب برويم كه ابتدا شهوت را ميگوييم كه مسأله تميّلات است. من اين نكته را كامل نگفتم كه وقتي ميگوييم شهوت، يك وقت در ذهنتان نرود شهوت كه گفتم، شهوت نسبت به امور جنسي را ميگويم، چون الآن معمولاً شهوت را نسبت به امور جنسي مطرح ميكنند و حال اينكه مسأله اينطور نيست. اين شهوتِ جنسي فردي از افراد شهوت و فرد شاخص آن است. شهوتِ مال، جمع كردن مال، اين هم شهوت است. من هركدام از اينها را در مباحث اخلاقيام مطرح كردهام. شهوت كه ميگوييم اشتباه نشود، فقط در مورد شهوتِ جنسي نيست، به هر نوعش كه باشد، ولو شهوتِ جمع كردن مال هم باشد، شهوت نسبت به ثروت ميگويند. البته رياست نه، رياست در ارتباط با غضب است. رياست در ارتباط با شهوت اصطلاحي در باب قواي نفساني نيست، در ارتباط با قوّه غضبيه است.
شهوت، سمّ كشنده:
روايات ما هم همينطور است. توجه كنيد من گفتم همه اين روايات را به عنوان نمونه مطرح ميكنم. در روايت دارد: «الْهَوَى أَسُّ الْمِحَن»
[7]
اصلاً هوا پايه بدبختيها است، تعبير به هوا ميكنيم، يعني همان خواستههاي نفساني. يا در روايت ديگر دارد: «آفة العقل الهوى»
[8]
. روايتي از علي(عليهالسلام) است كه فرمود: «أهلك الشيء الهواء» نابود كنندهترين چيز عبارت است از هوا. انسان را نابود ميكند.
يا فرض كنيد در باب شهوت كه ميرويم در آنجا دارد: «الشهوات سموم قاتلات»
[9]
شهوات سَمهايي كشنده هستند، عجب! در روايت ديگري دارد: «الشَّهَوَاتُ مَصَايِدُ الشَّيْطَانِ»
[10]
يكي از دامهاي شيطان، شهوت است. در روايتي دارد: «عبد الشهوة أذل من عبد الرق»
[11]
كسي كه بنده شهوت شده است، خوارتر است از آن كسي كه بنده شخصي شده است. يا اين تعبير كه دارد: «عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَسِيرٌ لَا يَنْفَكُّ أَسْرُهُ»
[12]
تعبير عجيبي است. كسي كه بنده شخصي شده است، ممكن است روزي آزاد شود، مثلاً كسي بيايد او را بخرد و آزادش كند. فرض كنيد كسي ميخواهد كفّاره بدهد، گفتند يك بنده آزاد كن، بيايد او را بخرد و آزادش كند يا خود اين مالك دلش ميخواهد آزادش كند، احتمالش هم خيلي قوي است، اما كسي كه اسير شهوتِ خود شده است مگر به اين زودي ميشود آزاد شود؟ اصلاً و ابداً؛ گویا حبس ابد است. اسير شهوت، اسير ابدي است. روايت از علي(عليهالسلام) بود كه فرمود: «عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَسِيرٌ لَا يَنْفَكُّ أَسْرُهُ».
چون من بحث كلّي را مطرح كردم، وارد مسأله شهوت و هواي نفس شدم. لذا وقتي به حسب ظاهر انسان وارد بحث تربيت ميشود اوّلين مرحله ضبطِ خيال است كه گفتيم راههاي آن چيست. بعد ميرويم سراغ شهوت يا غضب. انسان بايد اينها را در خودش كنترل كند. كسي كه ميخواهد براي ديگري مربّي شود، اگر بنا شود خودش به اسارت رفته باشد، آيا ميتواند اسيري را آزاد كند؟ به قول ما طلبهها كه اصلاً نميشود. حالا نميخواهم سراغ تنزيل كردن و از اين قياسها بروم. بنده نميتواند بنده ديگري را آزاد كند. آيا تو كه اسير شهوت خود هستي ميتواني بيايي مربّي شوي و ديگري را تربيت كني؟ آيا ميتواني او را از اسارت بيرون بكشي؟
شعار دادن، غير از شعور پيدا كردن و غير عمل كردن است. شعار دادن آسان است، ممكن است بنده هم چند صباحي فكر كنم كه تو راست ميگويي، امّا بعد كه خلافش ظاهر شد افتضاحش بالا ميآيد. ميخواستم اين را عرض كنم كه ما روي ترتيب و خودسازي جلو ميآييم، يعني خودسازي را از كجا شروع كنيم و چگونه؟ من تا الآن وارد اين بحث شدم.
چكيده:
... علماي اخلاق وقتي كه وارد بحثِ تربيت و خودسازي ميشوند، ميگويند كه اوّل بايد از ظاهر شروع كرد، چون جنبه عملي است. ظاهر را چه از نظر ديداري، چه از نظر گفتاري و چه از نظر رفتاري مطابق شرع و عقل قرار بده، لذا ميگويند: بايد از ظاهر شروع كرد و اسم اين را تربيتِ جوارح ميگذارند. دیگر چشم به هر چيزي نگاه نميكند، گوش به هر آهنگي گوش نميدهد، تربيتِ عملي همين است. وقتي انسان وارد مرحله عزم ميشود، تصميم میگیرد که اعمالش را اصلاح كند. اصلاً در تربيت، اگر «عمل» نباشد، بقيه امور هيچ اثري ندارند...
[1]
. بحارالأنوار، ج89، ص21
[2]
. سوره محمد، آيه 14
[3]
. سوره الجاثيه، آيه 23
[4]
. سوره ص، آيه 26
[5]
. بحارالأنوار، ج11، ص3
[6]
. بحارالأنوار، ج5، ص90
[7]
. مستدركالوسائل، ج12، ص113
[8]
. غررالحكم، ص64
[9]
. غررالحكم، ص304
[10]
. مستدركالوسائل، ج11، ص343
[11]
. غررالحكم، ص304
[12]
. مستدركالوسائل، ج11، ص346