درس اخلاق آیت الله مجتبی تهرانی

90/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم؛ بسم اله الرحمن الرحیم؛ الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطّیبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
 «الاسلام بدؤه محمدیّ و بقاؤه حسینیّ»
 مروري بر مباحث گذشته
 بحث ما راجع به خطبه شریفهای بود که امام حسین(علیهالسلام) در سال پنجاه و هشت هجری، يعني دو سال قبل از واقعه عاشورا در منا ایراد فرمودند. عرض کردم این خطبه سه بخش داشت که بخش اوّل را بحث کردیم. در بخش دوم، به طور اختصار اموری را که از این خطبه شریفه برداشت میشد، بيان كرديم و هر دو بخش جواب‏گوی یک سنخ مسائلی بود که بنی‏امیّه در آن موقع با بدعت گذاشتن و نقلهای دروغین از پیغمبر در اجتماع مسلمین ايجاد کرده بودند. بالأخره از این مجموعه ترسیمی نسبت به کسانی که از نظر الهی برای گرفتن زمام امور جامعه مسلمین و هدایت کردن جامعه مسلمین منصوب هستند، به دست میآمد و به تعبیری امام حسین(علیهالسلام) امام را از زبان امام تعریف کرد که زبان امام همان زبان الهی بود.
 در جلسه گذشته وارد بخش سوم این خطبه شدیم. بخش دوم خطاب به همه مردم بود که مردم نباید بنشینند و تماشاگر باشند که حکام اسلام در قلمرو اسلام هر کار خلاف شرعی بکنند و این‏ها سکوت کنند، باید تذکّر بدهند که حتی خود امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) راجع به خودش میفرماید: من را هم نصیحت کنید که جلسه گذشته به آنها اشاره کردم.
 بخش سوم و خطاب به رهبران ديني
 بخش سوم؛ در اين بخش امام حسین به‏سراغ افرادی که در جلسه حاضر بودند میرود. اما حالا میگویم که چطور آنها را مخاطب قرار میدهد. ما گفتیم که در تاریخ دارد زیر خیمه امام حسین(علیهالسلام) در منا بیش از هزار نفر جمعیت بودند؛ دویست نفر از اصحاب پیغمبر و بیش از هشتصد نفر از تابعین حاضر بودند. حضرت در اینجا «اين افراد» را مخاطب قرار میدهد و صحبت از «ایها الناس» هم نیست. میفرماید: «ثُمَّ أَنْتُمْ أَيُّهَا الْعِصَابَةُ». با «ثم» این جملات را از نظر ادبی از جملات قبل جداسازی میکنند، یعنی این دیگر ربطی به عموم مردم ندارد. شما، ای گروه حاضر گوش كنيد! بعد شروع میکند ميفرمايد: «عِصَابَةٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ» اوّل اینها را از نظر چهرههاشان در اجتماع، به حق یا به ناحق، اشاره می‏کند. «وَ بِالْخَيْرِ مَذْكُورَةٌ وَ بِالنَّصِيحَةِ مَعْرُوفَةٌ وَ بِاللَّهِ فِي أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَةٌ»
 خطاب حضرت به شخصيّت حاضران، نه شخص آن‏ها
 من در اینجا نکتهای را عرض کنم، چون میخواهم بهره برداری کنم که این صحبتها مقطعی نبوده است. این تعبیری که امام حسین میکند «أَيُّهَا الْعِصَابَةُ»، در اینجا مخاطبش اشخاص نیستند، شخص موضوعیّت ندارد، اینها کسانی بودند كه مُعنوَن به اين عناوین بودند و امام حسین میخواهد بگوید اين سخنان را به هر کسی كه معنون به این عناوین است میگویم؛ حالا میخواهد زمان ما باشد یا آن موقع بوده باشد. من قبلاً اینها را بحث نکرده بودم. درست است كه حضرت میگوید: «أَيُّهَا الْعِصَابَةُ»، اما شخص موضوعیت ندارد. جملات بعدیِ حضرت گویای این است که بحث، بحث اشخاص نیست، چون اینها معنون به عناوینی هستند و مخاطبش آن عنوانها است. به هر کسی که دارای چنین عنوانی در جامعه است، میگوید حالا می‏خواهد آن موقع آنجا باشد، یا هزار سال دیگر در جامعه اسلامی پیدا شود. آن عنوانها را يكي يكي می‏شمارد.
 ويژگيهاي رهبران ديني در جامعه:
 «ثُمَّ أَنْتُمْ أَيُّهَا الْعِصَابَةُ عِصَابَةٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ»، حضرت ميفرمايد: اولین عنوان اين است که شما در بین مردم به عنوان افراد مطلع و دانشمند مطرح هستید، «عِصَابَةٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ» اینجا مراد حضرت از علم، مطلق نیست، بلكه مراد از علم، اطلاعات نسبت به معارف دینی است. یعنی شما به عنوان علمای مذهبی در بین مردم مطرح هستید، در اواخر همين خطبه شاهدی وجود دارد كه منظور، عالمان ديني است. آنجا دارد: «بِأَنَّ مَجَارِيَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْكَامِ عَلَى أَيْدِي الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِه» این جملات، روشنگر این است که «بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ» این نیست که شما مثلاً فیزیک‏دان خیلی خوبی هستید یا در علوم غیر دینی مشهور شده‏اید؛ حضرت به اینها کاری ندارد، منظور اين است كه در میان مردم، مشهور است كه شما از علمای دینی هستید و مردم شما را به عنوان علمای دین میشناسند.
 دو؛ «وَ بِالْخَيْرِ مَذْكُورَةٌ» یعنی از شما به نیکی یاد میکنند، یعنی اگر بخواهند از آدمهای خوب یاد کنند، انگشتشان را به سمت شما میگذارند، «وَ بِالْخَيْرِ مَذْكُورَةٌ» وقتی بخواهند از شما یاد کنند، به نیکی یاد می‏کنند. اگر از آنها بپرسند آدمهای خوب در جامعه چه کسانی هستند؟ اوّل نشاني شما را ميدهند.
 سه؛ «وَ بِالنَّصِيحَةِ مَعْرُوفَةٌ» در ميان مردم معروف است که شما در جامعه پنددهنده و راهنما هستید و مردم را به سعادت و خیر دعوت میکنید و آنها را از شقاوت باز میدارید.
 «وَ بِاللَّهِ فِي أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَةٌ»، حرف باء در «و بالله» سببیّه است؛ یعنی شما به‏خاطر خدا جلال، شکوه و مهابتی در دل مردم پیدا کردید و مردم برای شما حریمی قائل هستند.
 «يَهَابُكُمُ الشَّرِيفُ» به‏طوری که افراد شریف جامعه، یعنی به تعبیر ساده خودمان دانه درشتهای جامعه، از شما حساب میبرند.
 «وَ يُكْرِمُكُمُ الضَّعِيفُ» افراد ضعیف هم به تکریم شما برمیخیزند و به شما احترام میگذارند. آن كسي که قدرتمند است، از شما میترسد و آن كسي که قدرتی ندارد، به شما احترام میگذارد. [1]
 «وَ يُؤْثِرُكُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ لَا يَدَ لَكُمْ عِنْدَهُ‏» آن کسی که شما هیچ برتری بر او نداريد و قدرتی هم بر او ندارید، شما را بر خودش برتری میدهد. اگر کسی بر شما قدرت و برتری داشته است نیز شما را بر خودش مقدّم میدارد.
 «تَشْفَعُونَ فِي الْحَوَائِجِ إِذَا امْتَنَعَتْ مِنْ طُلَّابِهَا» هر وقت کسانی كه گره و مشکلی به کارشان افتاده و نیازمند شده‏اند، برای این که کارشان راه بیفتد، شما را شفیع قرار میدهند. یعنی موقعی که حق افراد متوسط در جامعه ضایع میشود و آنها میخواهند حقشان را بگیرند، سراغ شما میآیند که حقشان را بگیرید.
 «وَ تَمْشُونَ فِي الطَّرِيقِ بِهَيْبَةِ الْمُلُوكِ وَ كَرَامَةِ الْأَكَابِرِ» اینجا هم اشاره به این است که مثل بزرگان جامعه از نظر دنیایی با شما برخورد ميشود. «بِهَيْبَةِ الْمُلُوكِ وَ كَرَامَةِ الْأَكَابِرِ» یعنی به هیبت و شکوه پادشاهان در اجتماع در میآیید و ظاهر میشوید و این طور از شما تجلیل میکنند. مراد حضرت كه خصوصیّات اینها را میگوید، اشخاص نيستند، هرکسی که در جامعه اسلامی دارای یک چنین خصوصیاتی باشد، مخاطب حضرت است.
 علت احترام مردم به عالمان ديني
 بعد از ذكر خصوصيات، امام حسین اولاً از آنها یک سوال میکند؛ بگویید ببینم شما این وجاهت، شخصیت و موقعیت را از کجا آوردید؟ از خانه پدر و مادرتان آوردید؟ از کجا آوردید؟ اينكه «تافته جدا بافتهاي در اجتماع شدید» را از کجا آوردید؟ «أَ لَيْسَ كُلُّ ذَلِكَ إِنَّمَا نِلْتُمُوهُ بِمَا يُرْجَى عِنْدَكُمْ مِنَ الْقِيَامِ بِحَقِّ اللَّهِ» آیا همه این احترامهایی که مردم به شما میکنند، به این جهت نيست که مردم به شما امید دارند که قانون الهی را اجرا کنید و کمر به اجرای قوانین اسلام ببندید؟ مردم چرا اینقدر به شما کرنش میکنند؟ این به خاطر جنبههاي الهی است، امید دارند که شما قوانین الهی را در جامعه پیاده کنید. «أَ لَيْسَ كُلُّ ذَلِكَ إِنَّمَا نِلْتُمُوهُ بِمَا يُرْجَى عِنْدَكُمْ مِنَ الْقِيَامِ بِحَقِّ اللَّهِ» شما هستيد که میتوانيد احکام اسلامی را در جامعه پیاده کنيد.
 «وَ إِنْ كُنْتُمْ عَنْ أَكْثَرِ حَقِّهِ تَقْصُرُونَ» ولي متأسفانه در بیشتر قوانین الهی کوتاه آمدهاید. اینکه مردم پیش شما خم و راست میشوند، برای این است که شما قوانین الهی را در جامعه پیاده کنید، ولی شما برعکس عمل کردید. منشأ آن کرنشها و احترامها به خودتان را ضایع کردید. «فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأَئِمَّةِ»، شما حقی را که مربوط به ائمه، یعنی منصوبين از ناحیه خدا به رهبری در جامعه بود، ضایع کردید. «فاستخففتم» یعنی خفیف شمردید. منظور از ائمه هم که خیلی روشن است. وقتی امام حسین(علیهالسلام) میگوید: ائمه، یعنی علی(علیهالسلام)، امام حسن و خودش. اگر امت هم باشد مشکلی نداریم، شما حق امت را در مورد رهبری‏شان ضایع کردید.
 «فَأَمَّا حَقَّ الضُّعَفَاءِ فَضَيَّعْتُمْ» شما حق ضعفا را ضایع کردید. «وَ أَمَّا حَقَّكُمْ بِزَعْمِكُمْ فَطَلَبْتُمْ» حقوق كساني را که باید ادا میکردید، نکردید؛ چه حقوق کسانی که به رهبری جامعه منصوب بودند، چه حقوق آنهایی که از ضعفای جامعه بودند، شما همه این حقوق را ضایع کردید. ای کاش فقط همین باشد، تازه خودتان آمدید برای خودتان حقوقي جعل کردید، «وَ أَمَّا حَقَّكُمْ بِزَعْمِكُمْ فَطَلَبْتُمْ» برای خودتان حق قائل شدید و از مردم طلبکار شديد، آدمهای بدهکار طلبکار هم شدند.
 وظايف رهبران ديني در قبال جايگاهشان
 «فَلَا مال بَذَلْتُمُوهُ وَ لَا نَفْساً خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِي خَلَقَهَا وَ لَا عَشِيرَةً عَادَيْتُمُوهَا فِي ذَاتِ اللَّه» [2] در اینجا امام حسین سه چیز را مطرح میکند. یک؛ چه کار کردید که طلبکار شدید؟ «فَلَا مال بَذَلْتُمُوهُ» آيا در راه خدا و دین مالی از جیبتان مصرف کردید؟ دو؛ «وَ لَا نَفْساً خَاطَرْتُمْ بِهَا»، آيا جاني را كه خدا آفریده است، در راه او به خطر انداختهاید؟ اینجا هم من یک حرفی دارم، شما نه پولی در راه خدا دادید، نه جانی در راه خدا دادید و نه مبارزه ای در راه خدا کردید، آيا طلبکار هم شدید؟!
 من به طور اختصار برداشتهای کوتاهی از این جملات امام حسین میکنم. یک؛ چون اینجا بحث شخصیّت مطرح است نه شخص، شخصیتهایی که وجاهت و آبروی آنها از انتساب به دین به دست آمده است، اولین وظیفهشان این است كه از منصوبين به امامت از جانب خدا و از حقوق مشروع ضعفا حمایت کنند و کوتاه نیایند که حقشان ضایع نشود. به تعبیری آنها باید در جامعه حامی ضعفا باشند و از حق آنها دفاع کنند.
 مطلب دیگر این است که این شخصيتها نباید به خاطر آبرویی که در انتساب به خداوند به ايشان عنایت شده است، برای خودشان حقی قائل شوند به طوری که بخواهند از افراد جامعه مطالبه حق کنند. اینها ظاهراً چیزهای پیچیدهای نیست، چون جملات را خواندم، ترجمه هم کردم.
 این افراد باید از مال و جانشان در راه دین خدا بگذرند، نه تنها طلبکار نباشند، بلکه بايد از مال و جانشان بگذرند. آبروی الهی متاعی دنیایی نیست که بخواهی با آن مبادله کنی. آبرویی که خدا به تو داده است، الهی است، متاع مادی نیست که بخواهی روی آن معامله کنی. در قبال این متاع گرانبهایی که به دست تو آمده است، باید چیزی بپردازی نه این که مطالبه کنی. باید بها بدهی و بهای او مال و جان تو است که باید در راه خدا بدهی. اینها آیات قرآن است، من نمیخواهم وارد شوم. خدا به تو آبرو داده است، حالا تو پُز میدهی؟
 آخرین مطلبي که حضرت میفرماید: این است، عشیره را مطرح می کند. تو در قابل این آبرومندی الهی که در جامعه به تو داده شده است، یکی از این بهاهایی که باید بپردازی این است با گروههای منحرف در جامعه مبارزه کنی «وَ لَا عَشِيرَةً عَادَيْتُمُوهَا فِي ذَاتِ اللَّه». بايد برای خدا با اینهایی که دارند به دین ضربه می‏زنند در بیفتی. ببينيد امام حسین چهطور دارد وظیفه تعیین میکند.
 شما صحابه پیغمبر و تابعین او هستید؛ شما منتسب به خدا هستيد؛ حالا از مردم هم طلبکار هستيد؟ نه، شما به خدا بدهکارید، چون خدا این آبرو را به شما داده است. باید بها بپردازید. امام حسین همان روز دارد میگوید: من مالم را میدهم و با منحرفان هم در میافتم و تا آخرین نفس هم پایش میایستم. این جملات دو سال قبل از عاشورا است. چه کسی می‏تواند ادّعا کند که امام حسین را شناخته است؟! اصلاً نشناختیم که او چه کسی بوده است.


[1] . من نمیخواهم در بسیاری از مسايل، وارد جزئيات شوم، وگرنه بحث به درازا می‏کشد.
[2] . بحارالأنوار، ج97، ص79