درس اخلاق آیت‌الله مجتبی تهرانی

89/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 «رُوی عَن رَسُولِ‏الله(صَلّی‏اللهُ‏عَلیه‏وَآلِهِ‏وَسَلَّم) قالَ: إِنَّ الْغَيْرَةَ مِنَ الْإِيمَانِ»[1]

 مروری بر مباحث گذشته

 بحث ما راجع به تربیت به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن بود. انسان به طور معمول و غالب در چهار محیط خانوادگی، آموزشیِ تحصیلی، رفاقتی و شغلی روش می‏گیرد. گفتیم که سومین محیط، یعنی محیط رفاقتی قوی‏تر و اثرگذارتر از محیط‏های دیگر است و بحث ما به چهارمین محیط، یعنی محیط شغلی رسید. البته ما فضای پنجمی هم داریم که حاکم بر محیط‏های چهارگانه است.

 جلسه گذشته عرض کردم که در باب محیط شغلی برای انسان در سه رابطه بحث می‏شود. یک؛ نفسِ شغل، دو؛ محیطی که در آن کار می‏کند، سه؛ روابطی که با افراد نسبت به آن کار پیدا می‏کند.

 امّا اول که جلسه گذشته وارد آن شدم، نفس شغل است. عرض کردم اگر چه بعضی از شغل‏ها حرام نیستند و از نظر شرعی، نسبت به آنها نهی الزامی نیست، امّا ممکن است در بُعدی از ابعاد انسان اثر سوء داشته باشند. در قالب اصطلاح فقهی می‏گویند نهی تنزیهی شده است و کراهت دارد. روایاتی را هم در باب شغل‏هایی که بر انسان اثر تخریبی دارد و موجب تضعیف بُعد انسانیِ انسان یا بُعد معنویِ انسان می‏شود مطرح کردند که نمونه‏هایش را جلسه گذشته عرض کردم‏.

 محیط‏های شغلی سازنده

 1. فضای باز و سیر آفاق

 بر عکس، شغل‏هایی داریم که نقش سازندگی برای انسان دارد؛ لذا در آخر جلسه روایتی خواندم که انبیای ما شغل زراعت را انتخاب می‏کردند. روایت از امام صادق(صلوات‏الله‏علیه) بود که حضرت فرمودند: «وَ مَا فِي الْأَعْمَالِ شَيْ‏ءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنَ الزِّرَاعَةِ وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا زَرَّاعاً إِلَّا إِدْرِيسَ ع فَإِنَّهُ كَانَ خَيَّاطاً»[2] چون نمی‏خواهم به طور مفصّل بحث کنم فقط به عنوان نمونه بیان کردم و می‏خواستم این را عرض کنم که نفسِ شغل هم در بُعد انسانی و هم در بُعد معنوی، روی انسان اثر می‏گذارد.

 اکثر انبیا چوپان بودند

 حالا می‏خواهم بروم سراغ بخش دوم، یعنی محیطی که انسان در آن شاغل است. در باب اثر گذاری محیط روی انسان، بحث مفصّلی وجود دارد، امّا من چاره‏ای ندارم جز این که اشاره کنم و رد شوم. هر محیطی که انسان در آن باشد، هم نقش سازندگی و هم نقش تخریبی دارد. هیچ ارتباطی هم با کار انسان ندارد. ممکن است شغل تو خوب باشد امّا محیطی که داری در آن کار می‏کنی، خوب نباشد.

 مثلاً در مورد نقش سازندگی شغل زراعت، همین روایتی است که حضرت فرمودند: «مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا زَرَّاعاً» انبیا زراعت می‏کردند. شما اگر بروید در تاریخ انبیا نگاه کنید، می‏بینید که اکثر انبیا چوپان بودند، هم زراعت می‏کردند و هم چوپانی؛ یعنی بیابان‏گرد بودند. تا به حال فکر کردید که چرا اینها سر به بیابان گذاشته بودند؟ پیغمبر اکرم ما هم وقت نزول وحی، تنها، در غار حراء بودند. مثال می‏زنم که کمی ذهن‏هایتان را آماده کنم. خودِ پیغمبر هم چوپانی می‏کرد.

 بیابان محیطی سازنده است

 چرا انبیا شغل زراعت و چوپانی را انجام می‏دادند؟ چون محیط این شغل‏ها یک محیط زنده کننده بُعدِ معنویِ انسان است. من در باب زراعت راجع به نفسِ شغل بحث کردم، امّا حالا راجع به نفسِ شغل نیست، اینها را با هم تفکیک کنید. ظاهراً زراعت در بیابان است، کسی در حیاط خانه‏ یا پشت‏بامش زراعت نمی‏کند. چوپانی هم همین‏طور است، در خیابان‏ها چوپانی نمی‏کنند، هیچ وقت گله‏ حیوانات را در خیابان‏های شهر نمی‏آورند. محیط بیابان برای انبیا نقش سازندگی داشته است.

 مشاهده بیابان سیر آفاقی است

 ما در باب بُعد معرفتی‏مان یک سیر داریم که باید در آن قدم گذاشت و پیش رفت. من همان تعبیر قرآنی را می‏گویم. سِیری داریم که این سِیر، سطح معرفتیِ انسان را بالا می‏برد، این سیر هم با مشاهده است. تعبیری در آیه شریفه است که می‏فرماید: «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق»[3] بزرگان این تعبیر قرآنی را در قالب اصطلاح می‏ریزند و می‏گویند: سِیر آفاقی و سِیر انفسی. سِیر آفاقی همین محیط‏هایی است که گفتیم اثر سازندگی دارند و اینها شهود است؛ «سَنُریهِم آیاتنا فی الآفاق و فی أنفسهم» قرآن سیر در آفاق را قبل از انفس می‏آورد و می‏گوید ما آیات خود را نشان می‏دهیم، پس مسأله شهود مطرح است.

 تأثیر دیداری این مشاغل

 در باب تربیت، هم مسأله دیداری ، هم گفتاری و هم شنیداری است. در اینجا بحث دیداری است. خداوند در بیابان‏ها، دارد در بُعد دیداری و در بُعدِ معنوی، پیامبرش را پرورش می‏دهد. در بیابان زخارف مادّی نیست، جاذبه‏های مادّی نیست که من را به خودش جلب کند، منطقه‏ای آرام که هیچ رابطه‏ای با مظاهر مادّیت ندارد، چشم انسان دارد می‏بیند. انسان در این محیط، به خصوص در شب‏هایش که نگاه می‏کند، پِی به عظمت خالقش می‏برد.

 ارتباط با خدا در محیط‏های باز و وسیع

 پیغمبرها راه می‏افتادند در بیابان‏ها چوپانی می‏کردند، خودشان را در بُعد معرفتی‏ تربیت می‏کردند. سیر آفاقی داشتند. انتخاب این شغل، برای سیرِ آفاقی‏ او است. از مظاهر دنیایی و مادّی و از جلوات مادّیت منقطع می‏شدند. کوه را نگاه می‏کردند، آسمان را نگاه می‏کردند، هرجا را نگاه می‏کردند، می‏گفتند: «جلّ الخالق»، «العظمۀُ لله»؛ این محیط شغلی برای شخص سازنده است.

 2. محیط زندگی و محدودیت‏های تربیتی

 این یک محیط، در مقابل، محیطی است که در آن مظاهر شیطانی است. یعنی آن بُعد شیطانی من را تحریک و زنده میکند. شغلم بد نیست، محیط شغلی‏ام بد است. این محیط، روی انسان نقش دارد. دقیقاً در معارف ما اینها آمده است. حالا من به عنوان نمونه عرض می‏کنم که ما هم از نظر محیط شغلی و هم از نظر شهری در انتخاب شهر، به روایاتی برخورد می‏کنیم که عجیب است. ما روایاتی داریم که از سعادت شخص این است که شغل او در شهر خودش باشد. روایت از زین‏العابدین(صلوات‏الله‏علیه) است: «قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ: إِنَّ مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ أَنْ يَكُونَ مَتْجَرُهُ فِي بَلَدِهِ وَ يَكُونَ خُلَطَاؤُهُ صَالِحِينَ وَ يَكُونَ لَهُ وُلْدٌ يَسْتَعِينُ بِهِم»[4] از سعادت فرد این است که محل کسب و کارش در شهر خودش بوده و با نیکان رفت و آمد داشته باشد و فرزندانی داشته باشد که کمک‏کارش باشند.[5]

 شهر خود و آبروداری

 به طور غالب این‏طور است که اگر انسان در همان محیطی که زندگی کرده است، شغل او باشد، یک سنخ تقیّدات دارد. گاهی تقیّدات انسان در ربط با اعتقادات دینی‏اش است، گاهی نه خیلی متدیّن نیست، امّا در آن محیط، حساب آبرویش را می‏کند. یک سنخ از خلاف‏کاری‏ها را نمی‏کند برای‏این‏که از محیط زندگی‏اش شرم می‏کند. اگر شغلش در محیط‏ زندگی‏اش باشد، یک سنخ خلاف‏کاری را نمی‏کند، این قید و بندها وجود دارد.

 اگر از این محیط به یک محیط دیگر رود بالأخره همان هواهای نفسانی، همان ابعاد حیوانی در او وجود دارد. می‏شود مثل یک مرغ از قفس آزاد شده، خصوصاً اگر محیط هم خراب باشد. ممکن است که هر خلافی را مرتکب شود که اگر در شهر و محله خود بود، هیچ‏گاه مرتکب آنها نمی‏شد. من مسأله را خیلی ساده کردم که همه متوجه شوند.

 جابه‏جایی شغلی و تحصیلی مخرب است!

 این نکته که عرض می‏کنم، در محیط شغلی که هست هیچ؛ در محیط تحصیلی هم هست که به آن اشاره کرده بودم. این از ظرائف معارف ما است که فرد از محیط خانوادگی‏اش به محیط دیگر نرود. آنجا که رفت خلاف کردن، برایش آسان می‏‏شود. این جابه‏جایی‏ها نقش تخریبی دارد. آن محیط بیابیان، آنجا نقش سازندگی بود، بُعد معرفتی را بالا می‏برد، اینجا ببین چه کار دارد می‏کند؟!

 شغل در شهر خود مانع پرده دری است

 از سعادت شخص این است که کارش در شهر خودش باشد و از شهرخودش بیرون نرود. روی این حساب نشده است. آیا می‏توان هرکس را به هرجا فرستاد؟ می‏دانید این کارها منشأ فساد است؟ برخی افراد از معارف دینی بیخبر هستند و با این کاهایشان جامعه را هم به فساد می‏کشند. «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: ثَلَاثَةٌ مِنَ السَّعَادَةِ الزَّوْجَةُ الْمُؤَاتِيَةُ وَ الْأَوْلَادُ الْبَارُّونَ وَ الرَّجُلُ يُرْزَقُ مَعِيشَتَهُ بِبَلَدِهِ يَغْدُو إِلَى أَهْلِهِ وَ يَرُوح»[6] سه چیز مایه خوشبختی است؛ همسر همراه، فرزندان نیکوکار و شغلی که در شهر فرد باشد و فرد پس از کار، نزد خانواده‏اش رفته و با آنها خوش باشد. چنین شخصی، صبح‏ها چشمش در خانواده‏اش باز می‏کند و بعد به سر کار می‏رود. شب هم سر خانه و زندگی‏اش بر می‏گردد. آیا باز هم ممکن است خطا کند و به بیراهه برود؟

 بعضی‏ها می‏گویند: اسم فرزندم برای کار یا تحصیل، در فلان‏جا در آمده است؛ چه کار کنیم؟ گویا از این معارف، دور هستند. بگذار سر خانه و زندگی‏اش باشد. حداقل این است که آن حُجب و حیایی که در منطقه خودش هست، مانع می‏شود که یک سنخ کارهای خطا را برای حفظ آبرویش انجام دهد. همین خوب است که با این کار، پرده حیا را ندرد.

 مرغ از قفس پریده!

 اگر او از شهرش برود و برگردد، دیگر آدم سابق نیست. عین مرغ از قفس پریده است. همین منطقه شهر خودش، برایش یک قفس است. اینجا ملاحظه می‏کند، امّا اگر رفت جای دیگر، ملاحظه نمی‏کند، بعد هم پرده دری می‏کند، مگر می‏شود به این زودی درستش کرد. خراب کردن آسان است، ساختن خیلی سخت است. لذا ما می‏بینیم در روایت، فقط محیط را می‏گوید، آن هم محیطی که انسان می‏خواهد در آن محیط با مسائل مادّیت رو به رو شود.

 3. محیط فریفته‏شدن نسبت به مظاهر دنیا

 اینجا اصلاً با شغل کاری نداریم. جای پول در آوردن است، گفتیم بحث ما درباره محیط شغلی است. شغل هم که می‏گوییم، یعنی شخص می‏خواهد معیشتش را با این کار و حرفه بگذراند. سر و کارش با مسائل مادّی است. جایی که برای مسائل مادّی آماده شده، خیلی باید مراقبت شود که جلوات مادّیت زیادی نداشته باشد و انسان را فریب ندهد. محیط کاری، شما را فریب ندهد و -نعوذ بالله‏- ریشه‏های رذایل اخلاقی را در شما زنده نکند، زیاده طلبی نیاورد، حرص و آز نیاورد.

 بازارها جولان‏گاه شیطان

 به تعبیری که در روایات است، در محل کسب که جایی است که انسان پول در می‏آورد، عوامل شیطانی برای تحریک ابعاد شیطانی انسان فراهم است؛ حواست را باید در این محیط جمع کنی! من به کَسب کاری ندارم، در مورد محیط کَسب بحث می‏کنم.

 ما در باب محیط کسب، روایات متعدده داریم. به عنوان نمونه روایتی است از پیغمبر که فرمودند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: شَرُّ بِقَاعِ الْأَرْضِ الْأَسْوَاقُ» شرترین جا در میان قطعه‏های زمین، مرکزی است که می‏خواهی با مسائل مادّی رو به رو شوی و مال به دست بیاوری، «وَ هِيَ مَيْدَانُ إِبْلِيسَ» و این قطعه جولان‏گاه شیطان است. «يَغْدُو بِرَايَتِهِ وَ يَضَعُ كُرْسِيَّهُ وَ يَبُثُّ ذُرِّيَّتَهُ» اینجا شیطان می‏آید و کرسی‏اش را می‏گذارد و بعد هم بچه‏هایش را در محیط پراکنده می‏کند. بعد هم هر کسی را متناسب با خودش فریب می دهد؛ یکی کم می‏گذارد، یکی دروغ می‏گوید و ... «فَبَيْنَ مُطَفِّفٍ فِي قَفِيزٍ أَوْ سَارِقٍ فِي ذِرَاعٍ أَوْ كَاذِبٍ فِي سِلْعَةٍ»[7] همه طور کلک می‏زند برای این که پول در بیاورد.

 پاداش یک سبحان الله در بازار

 باز روایتی دیگر از پیغمبر اکرم است که فرمودند: «رُوی عن رسول الله(صل‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) قال: السوقُ دارُ سهوٍ و غفله» محل کسب، جایی است که آدم در آن غفلت می‏کند، «فمن سبَّحَ فیها تسبیحهً کتب له بها الف الف حسنه» اگر انسان در این محیط، یک سبحان الله بگوید، یک میلیون حسنه برایش نوشته می‏شود. یعنی اگر آدم به جایی برود که مظاهر مادّیت او را جذب می‏کند و از خدا بی خبر می‏شود و به یاد خدا باشد بسیار ارزش دارد.

 «محیط» این کار را می‏کند. اینجا بحث شغل نیست، فرق بگذارید! جاذبه محیط مادّیت، انسان را می‏سازد و تخریب می‏کند. همین یک تسبیح که یک میلیون به حساب می‏آید، جهت این است که این یک تسبیح بسیار ارزنده است، چون دیگر از خدا غافل نشده است، محیط نمی‏تواند بُعد معنوی او را تخریب کند. حتّی علی(علیه‏السلام) در عهد نامه‏ای که به مالک اشتر می‏نویسد، همین مطالب را توضیح می‏دهد، که دیگر در حوصله بحث نیست.

 چکیده

 ...ما در باب محیط کسب، روایات متعدده داریم. به عنوان نمونه روایتی است از پیامبر که فرمودند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: شَرُّ بِقَاعِ الْأَرْضِ الْأَسْوَاقُ» در قطعه‏های زمین شرّ آن قطعه، آن مرکزی است که می‏خواهی با مسائل مادّی رو به رو شوی و مال به دست بیاوری، «وَ هِيَ مَيْدَانُ إِبْلِيسَ» و این قطعه جولان‏گاه شیطان است. «يَغْدُو بِرَايَتِهِ وَ يَضَعُ كُرْسِيَّهُ وَ يَبُثُّ ذُرِّيَّتَهُ» اینجا شیطان می‏آید و کرسی‏اش را می‏گذارد و بعد هم بچه‏هایش را در محیط پراکنده می‏کند. بعد هم هر کسی را متناسب با خودش فریب می دهد، یکی کم می‏گذارد، یکی دروغ می‏گوید و ...

[1] . وسائل‏الشيعة، ج 20، ص 154

[2] . وسائل‏الشيعة، ج 17، ص 41

[3] . سوره فصلّت، آیه 53

[4] . الكافي ، ج 5، ص 257

[5] . در روایتی دیگر است که وقتی خواستم اشاره به علّت کار کنم، آن‏ را می‏گویم.

[6] . الكافي ، ج 5، ص 258

[7] . وسائل‏الشيعة، ج 17، ص 468