درس اخلاق آیت‌الله مجتبی تهرانی

89/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 رُوِیَ عَن رَسولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال : « إِنَّ الغَیرَهَ مِنَ الایمان»

 مروري بر مباحث گذشته

 بحث ما راجع به تربیت بود، به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن. گفته شد انسان معمولاً در چهار محیط خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی روش می‏گیرد که فضای پنجمی حاکم بر آن‏ها است که بعداً ـ إنشاء الله ـ بحث می‏کنیم. بحث ما رسید به محیط سوم (رفاقتی) که انسان، در آن ساخته می‏شود. بعد از محیط خانوادگی و محیط آموزشی، انسان در محیط رفاقتی است که روش می‏گیرد و در آن ساخته می‏شود. نکته مهم این است که محیط رفاقتی نسبت به دو محیط گذشته، اثرگذاری‏اش قوی‏تر است و غالباً این‏طور است که به نوعی، بر روی تأثیرات دو محیط قبلی اثر می‏گذارد. روشی که انسان در این محیط می‏گیرد، می‏تواند روش‏های قبلی را از بین ببرد. در جلسه گذشته من در باب مسأله رفاقت‏ها و پیوندها عرض کردم که همه پیوندها در قیامت از هم گسسته می‏شوند،به‌جز یک پیوند؛ که این یک پیوند همان «پیوند رفاقتی» است.

 البته در باب پیوند رفاقتی، یک مطلب خاص وجود دارد و آن این است که در قیامت، این پیوند رفاقتی، به پیوند دیگر تبدیل می‏شود. به تعبیر دقیق‏تر این‏طور نیست که این پیوند گسسته شود، بلکه تبدیل می‏شود. یک وقت می‏بینید دو نفر که با هم رفیق بودند، رابطه‏شان گسسته شد، و از هم جدا شدند. این یکی می‏رود دنبال کارش و آن یکی هم می‏رود دنبال کار خودش. از تو به خیر و از ما به سلامت! تمام شد.

 امّا در قیامت این‏طور نیست. خوب گوش کنید! پیوند حسبی، نسبی، خانوادگی، همه این‏ها در قیامت قطع می‏شود. « یَومَ یَفِرُّ المَرءُ مِن أخِیهِ وَ اُمِّهِ وَ أبِیهِ» تمام شد و رفت. اما پیوند رفاقتی این‏طور نیست.

 توضيح آيه شريفه

 من در جلسه گذشته عرض کردم که تعبیر آیه شریفه این است که: «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ» همه دوستان در قیامت، با هم دشمن می‏شوند، مگر پرهیزکاران. آخر جلسه من این آیه را معنا کردم و حالا می‏خواهم توضیح بدهم. در قیامت این‏طور نیست که رفقا مثل پدر، مادر و برادر که می‏روند دنبال کارشان، نیست. یک دسته از رفاقت‏ها به جای دوستی، دشمنی می‏آورد. در آیه هم بود و در جلسه گذشته هم گفتم. در سوره دیگر هم ما داشتیم که وقتی پیوند رفاقتی بر یک محور خاصی بود، این دوستی به دشمنی شدید تبدیل می‏شود و این‏ها به جان هم می‏افتند. چه بسا این، او را لعن کند، آن، این را لعن کند. یک وقت هست می‏گویی جدا شدند و رفتند سراغ کارشان، یک وقت می‏گویی جدا شدند ولی همدیگر را رها نمی‏کنند، دوستی‏شان تبدیل به دشمنی می‏شود. دسته دیگر، دوستی‏هایشان باقی می‏ماند و از هم دستگیری می‏کنند. رابطه این‏ها در قیامت به خاطر پیوند رفاقتی آنها در دنیا است. این که من عرض کردم در بین همه پیوندها آن پیوندی که هم در ربط با امور دنیایی و هم در ربط با امور اخروی خیلی اثرگذار است، عبارت است از پیوند رفاقتی به این جهت بود.

 من مقدمتاً مطلبی را عرض می‏کنم بعد به سراغ بحث اصلی می‏روم. به طور کلی هر پیوندی، یک سبب می‏خواهد. باید چیزی به عنوان «محور رفاقت» باشد تا دو نفر با هم رفیق شوند. دو نفر که دارند در خیابان راه می‏روند که یکدفعه با هم رفیق نمی‏شوند! یک چیزی باید باشد تا اینها را به هم ربط بدهد. به‏طور خلاصه، آن چیزی که می‏خواهد محور قرار بگیرد و سبب این پیوند بشود، یا یک امر مادی است و یا یک امر معنوی. یعنی اتصال‏ها، یک وقت بر محور مادیت درست می‏شود و یک وقت بر محور معنویت ایجاد می‏شود. اتصال انسان با انسان بر محور یکی از این دو مسأله است.

 دوستی کارساز و دوستی ناکارآمد

 ما در معارفمان داریم رفاقت‏هایی که بر محور مادیت و امور دنیایی درست شده است، در آخرت به دشمنی تبدیل می‏شود. «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» امّا اگر رفاقت بر محور معنویت و امور اخروی باشد چنین نمی‏شود؛ «إِلاَّ الْمُتَّقينَ» رفاقت پرهیزکاران استثناء شده‏است. یعنی اگر پیوند رفاقت بر محور معنویت باشد، به دشمنی و عداوت تبدیل نمی‏شود و باقی می‏ماند. این رفاقت در قیامت کارساز نیز هست. این یک قضیه و مطلب کلّی است که در متن معارف ما هست.

 روایتی از امام صادق(علیه السلام) است که مثل «ضرب قانون» می‏ماند. گویی حضرت در باب دوستی یک قانون کلی را مطرح می‏فرمایند. حضرت می‏فرماید: «أَلَا كُلُّ خَلَّةٍ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا فِي غَيْرِ اللَّهِ فَإِنَّهَا تَصِيرُ عَدَاوَةً يَوْمَ الْقِيَامَة»[1] حرفی که من زدم متن فرمایش حضرت است، ایشان می‏فرماید: آگاه باشید! هر دوستی رفاقتی که در دنیا «فی غیر الله» بر محور معنویت نباشد، «تصیر عداوة یوم القیامة» در روز قیامت، تبدیل به دشمنی می‏شود. حضرت این آیه شریفه را کاملاً توضیح می‏دهد: «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ» ایشان، این آیه را در این قالب می‏ریزد و بیان می‏کند.

 انواع دوستی‏ها و عاقبتشان

 پیوندهای رفاقتی که در دنیا بر محور معنویت شکل می‏گیرد، در قیامت مشکلی ایجاد نمی‏کند. بلکه باقی می‏ماند و بعد هم کارساز است. کارسازی‏اش نیز، مسأله شفاعت و دست‏گیری است. این رفاقت برای آن‏ها مشکل ساز نیست. ما در معارفمان داریم که مؤمنین بعضی، بعضی دیگر را شفاعت می‏کنند. این جزء معارف دین ما است. مؤمن از مؤمن شفاعت می‏کند. این مسأله مربوط به مؤمن‏هایی است که بر محور ایمانی با یکدیگر رابطه داشتند، نه مادیت.

 دسته دوم، در مقابل گروه اول هستند که اصلاً رفاقت و دوستی‏شان فقط بر محور مادیت بود. تکلیف این رفاقت‏ها هم در اینجا معلوم است. امّا دسته سومی همه ممکن است که یک طرف رفاقت قصدش امور مادی باشد و طرف دیگر جهت معنوی داشته باشد. این رفاقت اصلاً در دنیا باقی نمی‏ماند که بخواهد به قیامت برسد. این‏ها به یکجایی می‏رسند که دیگر نمی‏توانند ادامه بدهند. همین‏جا، رفاقتشان را به هم می‏زنند و از یکدیگر جدا می‏شوند. به قیامت نمی‏رسد.

 گسست و دشمنیِ دوستان در دنیا

 امّا بحث اصلی؛ ما از بعضی از آثار و روایات به دست می‏آوریم که رفاقت‏هایی که بر محور معنویت نیست، و فقط مادیت در آنها مطرح است، این‏طور نیست که فقط در آخرت تبدیل به دشمنی شود و در آن‏جا پشیمان شوند. گاهی در دنیا گسسته شده و به دشمنی تبدیل می‏گردد. این مطلبی است که دیگر برای شما مشهود و آشکار است، احتیاج به توضیح ندارد. شما این‏ مسائل را به خوبی درک می‏کنید.

 دلیل ناپایداری دوستی‏های «مادی محور»

 دلیل این مطلب چیست؟ من اشاره‏ای به یک نکته‏ می‏کنم که وجهه و جنبه کلامی- فلسفی دارد، ولی خوب و مفید است. «ماده» محدود است امّا معنویت نامحدود است. اگر «ماده» محور دوستی قرار بگیرد، رفاقت بر محور انتفاع‏ها و منفعت‏ها پایدار می‏ماند. یعنی تا وقتی که از رفیق سود برده شود، رفاقت پابرجا است. آن‏چه مطرح است سودبری است. آن‏چه مهم است این است که نیازها و توقعات انسان هم نامحدود است. لذا اگر محور رفاقت مادی باشد، چون ماده محدود بوده و توقع انسان هم نامحدود است، حالا باید دو طرف با يكديگر نزاع كنند تا به منافعشان برسند.

 این‏که در فلسفه می‏گویند: دنیا دار تزاحم است، یعنی سرای مزاحمت است. یعنی چون ماده محدود است، تزاحم و نزاع پیش می‏آید. بعد هم همین رفاقت به جایی می‏رسد که دعوا می‏شود. یا بر سر ریاست، یا مال یا هر چه می‏خواهد باشد، می‏بینی سال‏ها دستشان در دست هم بود، امّا یک مرتبه با هم اختلاف پيدا كردند! این‏ها رفیق صميمي بودند، حالا دشمن خونی شدند! چه شد که این‏طور شد؟ جواب، روشن است. محور رفاقتشان پول بود، ریاست بود، «المُلکُ عَقیمٌ» اینها سر پول، ریاست و امثال این‏ها که امور مادی است، دعوایشان می‏شود و دشمن خونی می‏شوند. دلیلش این است که این رفاقت، بر محور معنویت نبود، بر محور مادیت بود.

 دوستی‏هایی همراه با پشیمانی

 حالا من یک روایت می‏خوانم. ما روایتی از علی (علیه السلام) داریم که امام صادق در ادامه روایت قبلی آن را نقل می‏کند که امیرالمومنین فرمودند: «لِلأخِلَّاءِ نَدَامَةٌ» انسان به هر شکل که با کسی دوستی کند، پشیمان می‏شود، «إلا المُتَّقِینَ»[2] مگر متقین. در این‏جا مطلب را به طور کلی بیان می‏فرمایند. در روایت حرفی از آخرت نیامده است. در آن روایت «روز قیامت» داشت، امّا این‏جا بحث قیامت مطرح نیست. به اصطلاح روایت اطلاق دارد. هر دوستی و رافقتی، پایانش پشیمانی است، چه در دنیا یا چه در آخرت؛ مطلب کاملاً روشن و ساده است. دوستان، آخرش همه پشیمان‏اند، مگر چه کسانی؟ آن کسی که محور دوستی‏شان معنویت بود.

 دوستی بر محور غیر الهی، مشکل ساز است

 اینکه در آیه شریفه داشت، دوستی‏ها به دشمنی تبدیل می‏شود، جهتش این است. حالا من جنبه‏های دیگر آن را هم توضیح دادم. این‏ها مشهود است و واقعاً انسان می‏بیند که چه‏طور کسانی که بر محور امور دنیایی با هم رفاقت کردند، رفاقتشان پایدار نمی‏ماند و بعضاً به دشمنی و کینه‏توزی هم منجر می‏شود. سرّ آن را هم گفتم که چیست. اگر محور دوستی امر مادی بود، ماده محدود است و هر دو نفر هم نفع خودشان را در نظر گرفته‏اند، لذا تزاحم پیش می‏آید و آخر تزاحم چیست؟ دشمنی و رو در روی هم ایستادن. گفتم فرقی نمی‏کند که چه باشد، مال باشد، ریاست باشد یا چیز دیگر. همین که محور الهی نباشد، مشکل ساز است. من کلی دارم بحث می‏کنم. خودمان هم داریم می‏بینیم و در متن جامعه ما نیز فراوان است، در هر دو رابطه مصادیق فراوانی وجود دارد، چه ریاستش، چه مالش. دلیل تبدیل دوستی به دشمنی چیست؟ چون خدا نیست. چون دوستی «فی غیر الله» است.

 هیچ‏کدام از انبیاء با يكدیگر نزاع ندارند!

 من همین حالا یک مطلب یادم آمد. استاد ما، امام (رضوان الله تعالی علیه) می‏فرمود: « اگر تمام انبیاء را جمع کنند، ـ‏می‏شود یک شهر صد و بیست و چهار هزار نفری‏ـ اصلاً و ابداً یک دعوا، یک دادگستری در این شهر نمی‏بینید.» خیلی زيبا تبیین می‏فرماید. همه با هم رفیق هستند. اما نزاع و درگیری نیست. چرا؟ جهت این است که محور رابطه آن‏ها خدا است. محور خدا است نه دنیا. دعوا جایی است که محور دنیا باشد. درگیری از اینجاها شروع می‏شود.

 مشخّصات دوست خوب

 حالا می‏رویم سراغ مشخصات رفیق خوب. در معارف ما این مطب آمده است که اگر خواستی رفیق پیدا کنی، باید به دنبال چه کسی بگردی. اولاً باید رابطه‏ات برای خدا باشد نه بر محور دنیا، ثانیاً باید طرف مقابلت ویژگی‏هایی داشته باشد تا رفاقت و دوستی‏ات سودمند باشد. شرع به تو مشخصه می‏دهد. مشخصه‏ها کاملاً بر محور همین بحثی که الآن عرض کردم. در دو رابطه مطرح است. هم در رابطه با درون افراد، هم در رابطه با بیرون افراد ملاک‏ها و مشخصاتی بیان شده است.

 1. خصوصیّت درونی «دوست خوب»

 از نظر درونی، به طور کلی، کسی را انتخاب کن که بعد معنوی تو را شکوفا کند. یادآور بعد معنوی تو باشد. تو را به یاد خدا بیاندازد. نه این‏که شهوت تو را تحریک کند یا هواهای نفسانیه تو را برانگیزد. در یک روایتی دارد: «قیلَ لِنَّبیِّ صلی الله علیه و آله وسلم): أَيُّ الْأَصْحَابِ أَفْضَلُ» از پیغمبر پرسیدند: بهترین رفیق کیست؟ آدم که می‏خواهد رفیق انتخاب کند که با او مصاحبت کند و رابطه تنگاتنگ داشته باشد، چه خصوصیاتی باید دارا باشد؟ «قَالَ: إِذَا ذَكَرْتَ أَعَانَكَ وَ إِذَا نَسِيتَ ذَكَرَكَ»[3] حضرت فرمود: آن کسی که اگر به یاد خدا افتادی، تو را کمک کند و اگر خدا از یادت رفته است، تو را به یاد خدا بیاندازد.[4] این جنبه درونی دارد.

 کمک‏کار صالح

 از نظر ظاهر هم عرض کردم، خصوصیتی مطرح است. یک روایت دیگر از پیغمبر اکرم است که تقریباً نظیر روایت قبلی است. «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً جَعَلَ لَهُ وَزِيراً صَالِحاً‏» وقتی خداوند بخواهد به بنده‏ای خیری برساند، برای او یک وزیر صالح قرار می‏دهد. وزیر یعنی کسی که کمک‏کار انسان است، تقریباً همان رفیق است. «إِنْ نَسِيَ ذَكَّرَهُ وَ إِنْ ذَكَرَ أَعَانَهُ»[5] اگر ازخدا غافل شد او را به یاد خدا می‏اندازد و اگر به یاد خدا افتاد او را یاری می‏کند.[6]

 2. خصوصیّت بیرونی «دوست خوب»

 من درباره بعد بیرونی، سه تصویر می‏کنم تا مطلب روشن شود. یک، زبانی؛ دوست باید از نظر بیرونی، یعنی کارها و اعمالی که می‏خواهم انجام بدهم، لفظاً مرا راهنمایی و کمک کند. یعنی اگر دید من دارم معصیت می‏کنم، من را نهی کند. اگر دارم کار خلاف می‏کنم، او مرا نهی کند. دو، عملی؛ اگر دید من دارم کار خیر می‏کنم، مرا کمک کند که من کار خیرم را ادامه دهم. مرا تشویق کند. مرا به کار خیر امر کند. برای کار خیر مرا کمک کند. یک همچنین رفیقی انتخاب کن. من این‏ها را می‏گویم، بعد می‏خواهم بروم و روایاتش را بخوانم. سه، رفتاری؛ من کسی را انتخاب کنم که او از نظر عمل به من روش بدهد. از نظر عملش به من کار درست کردن را یاد بدهد. لازم نیست که لفظاً به من چیزی بگوید. عملاً بیاموزد. چرا؟ چون بُرد عمل در تأثیرگذاری از بعد لفظی بالاتر و أقوی است. رفیقی انتخاب کن که کار خیر بکند، از آن طرف هم از شر پرهیز کند. به تو آموزش عملی بدهد چون این بُرداش بیشتر است، تا آن‏که لفظاً بگوید.

 دوست «امر و نهی کن» بهتر از دوست «چاپلوس و متملق»

 ما در روایات باب رفاقت، هر سه مطلب را داریم که این‏ها، مستقیماً با مسأله تربیت رابطه تنگاتنگ دارد. حالا من روایت را می‏خوانم. دقت کنید! اما قولی و زبانی؛ علی (علیه السلام) می‏فرماید: « صَدِیقُکَ مَن نَهَاکَ » دوست تو آن کسی است که اگر خواستی معصیت بکنی، تو را نهی‏ کند. اگر خواستی کار زشت کنی، به تو بگوید: نکن! حرام است! معصیت است! تو را نهی از منکر کند. « وَ عَدُوُّکَ مَن أغرَاکَ»[7] دشمن تو آن است که اگر خواستی ـ نعوذ بالله ـ کار زشت انجام بدهی، تو را فریب‏ بدهد و مغرورت کند. چه به امر شر دعوت کند، چه اگر کار زشتی انجام دادی، تو را تشويق کند. چه بسا از «مَن أغرَاکَ» این مراد باشد. این دوست تو است که اگر کار بد کردی، تو را نهی کند، و دشمنت کسی است که اگر کار بد کردی، بگوید به به! چه کار خوبی کردی! جمله اول با جمله دوم روایت تناسب دارد.

 کمک‏کار برای اطاعت الهی

 اما دوم، از علی (علیه السلام): «المُعینُ عَلَی الطَّاعَةِ خَیرُ الأصحَابِ»[8] بهترین دوستان کسی است که برای اطاعت الهی کمک کند. تو داری طاعت الهی انجام می‏دهی، عملی انجام می‏دهی که مورد رضای خداوند است، آن‏ کسی که به تو کمک کند، بهترین رفیق تو است. این شخص بهترین رفیق تو است. این‏ها همه در بُعد عملی است. سه گونه من عرض کردم.

 دوستی با نیکان، بهترین وسیله نجات از بدی‏ها

 سوم، آنکه از نظر رفتاری به من روش بدهد، نه این‏که مرا لفظی کمک کند، عملاً من را تربیت کند. علی (علیه السلام) فرمودند: «لَیسَ شَیئٌ أدعَی لِخَیرٍ وَ أنجَی مِن شَرٍّ مِن صُحبَهِ الأخیَارِ» چیزی بهتر از دوستی با خوبان انسان را به عمل خیر دعوت نکرده و او را از شر نجات نمی‏دهد. اخیار، کسانی هستند که از نظر عملی آدم خیری است، یعنی آن‏هایی که عملشان این‏گونه است. این تعبیر به « أدعی، أنجی » در روایت یعنی خیلی دعوتش بیشتر است. چرا؟ چون دعوت اینها عملی است و عمل بُردش روی انسان از نظر آموزشی أقوی است تا قول و حرف. لذا حضرت می‏گوید: « أدعی »

 این که می‏گوید: « أنجی » برای چیست؟ پیش آمده یک کار زشتی بخواهی مرتکب شوی و به یاد رفیقت بیافتی و پاکی و خوبی او را به یاد بیاوری و خجالت بکشی و آن کار را ترک کنی؟ این دوستی تو را از گناه نجات داده است.

 این تعبیر « أدعی، أنجی » که می‏فرماید جهتش این است که عمل تأثیرگذاری‏اش در تربیت بیشتر است. لذا کسی که انسان می‏خواهد به او روش بدهد، اگر آموزش با عمل باشد، بُردش از گفتار بیشتر است. نقش رفتار در تربیت را قبلاً هم بحث کردیم. می‏خواستم این را عرض کنم که در انتخاب رفیق، آن چیزی که باید محور باشد همین مسأله معنویت است، نه مادیت. این باید محور رفاقت باشد، چنین رفاقتی پایدار است و در دنیا و قیامت به دشمنی تبدیل نخواهد شد.

[1] . بحارالأنوار 66 237

[2] . همان

[3] . بحارالأنوار 74 140

[4] . ذکر در این‏جا به معنی یاد خدا است. «ذکر» از نظر استعمالات‏اش، عبارت از یاد خدا کردن است هرچند معنای خودش صرفاً چیزی را به یاد آوردن است. لذا اگر ذکر به طور مطلق استعمال شود، که روایات ما و حتی در محاورات ما معمولاً این‏طور است، منظور همان یاد خدا است.

[5] . بحارالأنوار 74 166

[6] . فرضاً اگر «ذکر» راجع به عمل بیرونی هم باشد، مسأله‏ای نیست.

[7] . غررالحکم 415

[8] . غررالحکم 416