درس اخلاق آیت‌الله مجتبی تهرانی

89/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 رُوِیَ عَن رَسولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم):

 «إِنَّ الغَیرَهَ مِنَ الایمان»؛[1] همانا غیرت از آثار ایمان است.

 مروری بر مباحث گذشته

 بحث ما راجع به تربیت در محیطهایی که انسان در آنها ساخته شده و روش رفتاری و گفتاری میآموزد، بود. اشاره شد که اولین محیط و تاثیرگذارترین محیط، محیط خانوادگی است و بطور کلی مسأله تربیت، در هر محیطی که باشد، تدریجیالحصول است و انسان به تدریج روشها را یاد میگیرد. البته در مقام مقایسه میان روش فساد و روش صلاح، روش فساد برای انسان سریعتر حاصل شده و روش صلاح، بطیئتر و کندتر صورت میپذیرد. اجمالاً به سرّ این مطلب هم اشاره شد که چون انسان حین تولد، از نظر شهوت و غضب و وهم یک حیوان بالفعل است و آن چیزهایی که از نظر انسانی و الهی دارد، در او نهفته است و جنبه استعدادی دارد که باید با تربیت شکوفا شود؛ لذا حرکت رو به صلاح، کندتر از حرکت رو به فساد اثر میگذارد.

 قواي حيواني، افسار گسيخته است!

 گفتیم که تربیت یعنی روش دادن؛ اصل آن هم این است که به قوای حیوانی انسان، روش داده شود و آدمی از افسارگسیختگی قوای حیوانی خود نجات پیدا کند. قهراً وقتی که قوای حیوانی بالفعل است و شهوت و غضب و وهم در بچهای که متولد میشود وجود دارد، این سوال مطرح میشود که آیا این قوا کنترل شده است یا نه؟ بدانید که این قوای حیوانی شهوت، غضب و وهم، سقف ندارد و مرز نمیشناسد! افسارگسیخته است. و تربیت در مراحل اولیه، این است که باید جلوی افسارگسیختگی این قوای حیوانی را گرفت. در تربیت اسلامی، از بین بردن شهوت و غضب مطرح نیست. آنچه اهمیت داشته و صحیح است، روش دادن، محدود کردن و مرز تعیین کردن برای قوای حیوانی نفس است.

 هواي نفس يعني: خواستههاي حيواني بي مرز

 من به دو اصطلاح اشاره کنم که استاد ما(رضوان الله تعالی علیه) هم آنها را به کار میبردند. ایشان میفرمودند: «شهوت و غضب در انسان اطلاق دارد». این یک اصطلاح است که معنایش همان است که من عرض کردم؛ یعنی مرز نمیشناسد. یک عبارت هم در روایات ما وجود دارد - که خیلی زیاد شنیدهاید و استعمال هم میکنید- که عبارت است از «هوای نفس». این هوای نفس که میگویند، یعنی چه؟ این همان مرز نشناسی است. خواستههای حیوانی بیمرز، هوای نفس است. بحث در این است که برای تربیت، این نیروها باید کنترل شود و حد و مرز پیدا کند. این مسأله نسبت به تمام محیطهایی که انسان در آنها ساخته میشود، مطرح است؛ از محیط خانوادگی گرفته، تا محیط آموزشی، شغلی، رفاقتی و حتی آن جوّ حاکم بر کل جامعه که مسؤولیت آن با عدهای خاص است؛ در هر محیطی این بحث مطرح است.

 دست عقل، نفس را از سركشي باز ميدارد.

 من حالا در رابطه با بحث، دو روایت میخوانم. یک روایت از علی(علیه السلام) است که حضرت فرمود: «النّفوسُ طَلِقَةُ لکِن أَیدی العُقول تُمسِکُ أَعِنَّتَها عَنِ النُّحوس»؛[2] نفوس، رها و یلهاند، ولی دستان عقل است که آنها را از سرکشی باز میدارد.

 نفوس یعنی همان قوای حیوانی که اشاره شد. نفْس همان روح حیوانیِ شهوت، غضب و وهم است. طَلِقَة یعنی آزادی حیوانی. میفرماید: نفْس، آزادی حیوانی میخواهد. اما آنچه او را از سرکشی باز میدارد، دستان عقل است. این در ابتدا کارِ عقل عملی است و بعد هم عقل نظری که زیربنای اعتقادات است.

 سر چشمه را با بیل میشود گرفت؛ اما ...

 مسأله این است که اگر انسان قوای نفسانیاش را رها کند، حدّ یَقِف ندارد. هیچگاه نمیایستد و دائماً به دنبال میل خود میرود. البته محیطهایی که انسان در آنها ساخته میشود، با هم تفاوت داردند. مثلاً اگر کودکی را بخواهیم در محیط خانوادگی تربیت کنیم و قوای حیوانیاش را مهار کنیم، خیلی آسان‌تر است، نسبت به انسانی که وارد محیط دیگری شده است. قبلاً هم من گفتم که تربیت بچه خیلی آسان است. چون کودک هم سریع و زود و هم عمیق و مؤثر یاد میگیرد. حالا بعداً میگویم که این تربیت و روشدهی باید از کجا شروع شود.

 بحث این است که هرچه کودک رشد حیوانی پیدا کند، روش دادن به او مشکل‌تر میشود؛ تا به حالت تمییز برسد. به بلوغ طبیعی نه شرعی- که برسد، کار مشکل میشود. اگر کودک تربیت نشود، وقتی وارد محیطهای بعدی میشود محیط آموزشی، شغلی، رفاقتی و ... - به جایی میرسد که اگر آنوقت بخواهد این قوای حیوانی را مهار کند، کارش بسیار مشکل است. میگویند: سرچشمه را با بیل میشود گرفت؛ اما اگر همان ابتدا جلوی آن را نگیری، بعداً با پیل هم نمیشود جلویش را گرفت!

 تربيت بعد از دوران كودكي، بسيار سخت است.

 اینکه روی این محیط تأکید میشود برای این است که اولین محیط، محیط خانوادگی است. سازندگی و تربیت در آن، آسانتر از محیطهای دیگر است. حال اگر انسان در کودکی تربیت نشد، و هواهای نفسانی در او غالب شدند، دیگر تربیت بسیار سخت است. در روایتی از حضرت عیسی(علیه السلام) یک تعبیری وجود دارد که می‌گوید: «إِنَّ الغالِبَ لِهَواه أَشَدُ مِنَ الَّذی یَفتَحُ المَدینَه وَحدَه»؛[3] کسی که بخواهد بر هوای نفْسش چیره شود، سختتر از کسی است که به تنهایی شهری را فتح میکند.

 کار به جایی میرسد که اگر بخواهی جلوی این افسارگسیختگی قوای حیوانی را بگیری، مثل این است که بخواهی به تنهایی شهری را فتح کنی! کسی که بخواهد بر هوای نفْسش چیره شود، سختتر از آن کسی است که به او بگویند برو به تنهایی یک شهر را فتح کن! اینکه من بارها تأکید کردم و بحث را روی محیط خانواده آوردم، برای این است که در این محیط و در این سن و سال، هنوز هوای نفسانی بر انسان چیره نشده است که بخواهی آن را مغلوب کنی.

 نفس با لجام عقل و شرع مهار ميشود.

 در اینجا این بحث که در اصطلاح اهل معرفت هم هست- مطرح میشود که برای تربیت باید به این قوای حیوانی، لجام و دهنه از عقل و شرع زد. در تمام مراحل هم، همینطور است که باید یک لجام عقل و شرع به این حیوان زد! چرا میگوییم حیوان؟ چون گفتیم که انسان در ابتدای کار یک حیوان بالفعل است. لذا برای کنترل کردن او و مهار کردنش باید یک لجام عقلی و شرعی به او زد.

 چرا لجام عقل و شرع؟

 یک سنخ مسائلی هست که حتی اگر دین هم نبود و دستوراتی هم برایش نیامده بود، خود ما آنها را با عقلمان میفهمیدیم. مثلاً میدانستیم که ظلم کردن بد است؛ آدمکُشی بد است؛ عدل خوب است؛ و... فهمیدن این امور احتیاجی به وحی نداشت و عقل ما -عقل عملی ما- به تنهایی این مسائل را درک میکند. حاکم بر این امور، عقل عملی است. یک سنخ امور دقیق‌تر و ظریف‌تری هم هست که فهم آنها برای ما پیچیده است. لذا شرع می‌آید و اینها را برای ما ظاهر و آشکار کرده و مفاسد آن را برای ما میگوید. اینکه ما تعبیر میکنیم به لجام عقل و شرع، برای این است.

 شارع روشهاي مهار نفس را آموزش داده است.

 لذا شارع همین مسائل ظریف که همان روشهاست را برای ما تبیین میکند. او پیامبران را فرستاده که به من روش گفتاری و رفتاری بدهد، تا من این غضب و شهوتم را در محدودهای که عقل عملی میگوید، مهار کنم. از آنجا که انسان دو بُعدی است، خداوند در بُعد معنوی او نیز، دستورالعمل تربیتی داده است.

 آدمی سه بعدی است؛ الهی، انسانی و حیوانی

 البته انسان سه بُعدی است. یک بعد دیگرش هم حیوانیتی است که میخواهد جلوی انسان شدن و الهی شدن را بگیرد. این بُعد حیوانی فعلی است و بُعدهای دیگر هنوز فعلی نشدهاند. این مانع شکوفایی آنها میشود. تا جلوی این گرفته نشود، بُعد انسانی و الهی انسان رشد نمیکند.

 هوي و هوس، علفهاي هرز وجود آدمي

 علف هرزه در باغ و باغچه را دیدهاید؟ تا جلوی این علفهای هرز را نگیری، آن بذری که کاشتهای رشد نمیکند. همینطور تا وقتی جلوی هوی و هوسها گرفته نشود، آن نشائی که خدا - در بُعد انسانی و الهی - در دل آدمی گذاشته است، شکوفا نمیشود؛ نه آدم درست میشود نه فرشته. این اولین گام است.

 اولين گام تربيت، مهار نفْس سركش

 علی(علیه السلام) در یک روایت فرمود: «ضَبطُ النَّفس عِندَ الرَّغب و الرَّهب مِن أَفضَلِ الأَدَب»؛[4] مهار نفْس هنگام میل و رویگردانی، از بافضیلت ترین ادبهاست. مهار کردن شهوت و غضب نفْس، هنگام روآوری و روگردانی، از بافضیلتترین تربیتها و ادبها است. یعنی همین، اولین گام است. وقتی که نفْس به یک کار نامشروعِ نامعقول رو آورده و میخواهد آن را انجام دهد، جلوی آن را بگیر! از آن طرف وقتی نفْس میخواهد از یک کار خوب روگردان شود، آنجا هم جلوی روگردانیش را بگیر! هر دو مورد، هم «رغب» و هم «رهب» آمدهاست؛ هم به روآوری و هم به روگردانی اشاره شده است.

 استاد ما(رضوان الله تعالی علیه) این اصطلاح اهل معرفت را مطرح میکنند که «تقییدِ اطلاقِ شهوت و غضب»؛ این همان مهارکردن و افسارزدنی است که من گفتم. من بحث را خالی از این اصطلاحات کردم تا فهم آن آسان شود. وقتی ایشان میگوید «تقییدِ اطلاقِ شهوت و غضب»، یعنی مهار زدن به این قوای سرکش. نفْس را رهایش نکن!

 مرزكشي براي خواستهها، كار انبياست.

 لذا امام(رضوان الله علیه) میگویند: «مقصد انبیاء تأدیب نفوس و تحدید هواهای نفسانیّه است». مقصد همه انبیاء، این است که میخواهند نفوس را تربیت کنند. تحدید در اینجا یعنی مرزکشی؛ انبیاء میخواهند نفوس سرکش را مرزشناس کنند.

 حیوانات وحشی تربیت میشوند؛ چرا ناامیدی؟!

 مگر نمیشود حیوان را تربیت کرد؟ الآن درندهها را تربیت میکنند. آیا تو که از تربیت خود ناامیدی، بدتر از شیر و ببر و پلنگی؟ خوب است که اینها را میبینید! حیوان را میشود تربیت کرد. حیوانات را دارند تربیت میکنند. بدترین آنها را میبینید که تربیت شدهاند. وقتی حیوان را میشود تربیت کرد، چطور این موجود دو پا در بین این حیوانات چموشتر از همه در میآید؟! مگر انبیاء آمدند و یکسری چیزهای خارقالعاده به ما گفتهاند؟! می‌گویند: آمدهام تا روش رفتاری، گفتاری و کرداری به تو بدهم و میخواهم تو را آدم کنم.

 روش دادن به شهوت، غضب و وهم، هدف انبياء عظام است.

 خلاصه اینکه انسان علاوه بر دو بُعد انسانی و الهی دارای یک بُعد بالفعل حیوانی است که مانع انسان شدن اوست. اگر قوای نفْس، افسارگسیخته باشد همین آدم، از حیوانات هم بدتر میشود. لذا بزرگان میفرمایند که مقصد انبیاء عظام، تأدیب نفوس و تحدید هواهای نفسانیه است. هدف پیامبران روش رفتاری دادن به شهوت، غضب و وهم است. در همین رابطه یک روایت از رسول خدا هست که: «قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) إِنَّ الله تعالی حَدَّ لَکُم حدوداً فَلا تَعتَدوها»؛[5] پیغمبر اکرم فرمود خداوند برای شما، مرزهایی قرار داده است، پس از آن مرزها تجاوز نكنيد. تجاوز نکنید، یعنی به آداب الهی مؤدب شوید تا انسان شده و در بُعد الهی، فرشته شوید. کسانی رستگاری جاودانه پیدا میکنند که مؤدب به آداب الهی شوند.

 قبول آداب شرعي، رسيدن به فلاح ابدي است.

 علی(علیه السلام) میفرماید: «مَن تَأَدَّبَ بِآدابّ الله عزوجل أَبداهُ إِلَی الفَلاحِ الدّائم»؛[6] هر كس مؤدب به آداب الهي شود، ادبش او را به رستگاري ابدي ميرساند. اگر کسی تربیت الهی را بپذیرد و مؤدب به آداب الهی شود، به رستگاری جاوادنه میرسد؛ يعني هم یک انسان میشود و هم در بُعد الهی و معنوی رشد کرده و فرشته میشود. سؤال اصلي اين است كه حالا كه ميخواهيم تربيت شويم و تربيت كنيم بايد از کجا شروع کنیم؟ این یک بحث مستقلي است كه الآن شايد در ذهن همه هم باشد. البته چون این بحثها تقریباً همگانی است، در پاسخ به اين سؤال من نمیخواهم اصطلاحات پیچیدهاي به کار ببرم. تنها به قدري كه لازم است به مطالبي اشاره خواهم کرد.

 نقطه آغاز، ساختن ظاهر است.

 اهل معرفت به این نقطهي شروع اشاره دارند که من ابتدا جملاتی را هم از آنها میخوانم و بعد توضيح ميدهم. در باب تربیت میفرمایند: «اگر انسان بخواهد از نظر باطني و حقيقي اصلاح شود، تنها راهش گذر از ظاهر به باطن است». بحث ما این است كه میخواهيم حیوان نباشيم و آدم بشويم؛ يعني ميخواهيم مابهالامتیاز انساني خود را شکوفا کنيم. مثلاً اگر اهل معنویت هستيم، میخواهيم نورانیت قلبیّه پیدا کنيم؛ اگر اهلش هستيم، ميخواهيم عالم غیب را شهود کنيم؛ اگر میخواهیم این کارها را بکنیم، بزرگان میگویند كه اين منزل یک راه بیشتر ندارد؛ آن راه منحصر هم این است كه از راه ظاهر به باطن برويم.

 ظاهر، تنها مسير نفوذ به باطن است.

 حالا اینها را میخواهم توضیح بدهم كه «رخنه کردن از ظاهر به باطن» يعني چه؟ آيا تو میخواهی آن بذر الهیه انسانی که خدا در وجودت پاشیده و آن نهالي را كه او درون تو كاشته است را آبياری کنی و زندهاش کنی؟ آیا میخواهی آدم بشوی؟ بايد از ظاهر خود سراغ باطن بروی، تا كار سامان يابد. راه فقط همین است. اگر میخواهی آن بذر الهی در بُعد معنویت را شکوفا کنی و قلب و دلت را روشن و منور به نور الهی کنی، بدان كه راه فقط این است! بايد از ظاهر به باطن بروي! این همان راهی است که انبیاء و مکتب انبیاء برای ما آوردند.

 انسانيت در گرو التزام به شرع است.

 این کلیت بحث بود. بعداً آرام آرام میرویم و به جزئیات آن ميپردازيم. ما تعبیراتی از اهل معرفت داريم كه مثلاً امام(رضوان الله تعالی علیه) - كه البته من هرچه دارم از استادم دارم- میگویند: «بدان كه هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمیشود مگر آنکه انسان ابتدا کند از ظاهر شریعت؛ و تا انسان مؤدب به آداب شریعت حقّه نشود، هیچ یک از اخلاق حسنه (که همان انسانیت است) از برای او، به حقیقت پیدا نشود و نور معرفت الهی در قلب او تابش نکند». این جملات هم به بُعد معنوی مسأله اشاره ميكند.

 شرع يعني آداب ظاهري که انسان ساز است.

 منظور امام از آداب ظاهریه چیست؟ منظور ایشان همین احکام شرعیه است. اینها آدم ساز است. من کاری به جنبههای معنوی آن ندارم. اصلاً خود این احكام، آدم ساز است. در بُعد انساني، انسانیت را شکوفا میکند. بايد ظاهر انسان، شکل و شمایلش، لباسهای تن او، حرفها، رفتارها، ديدههايش، همه و همه در محدوده احکام شرعیه باشد تا انسانیتش شکوفا شود.

 ضرورت آموزش ظواهر به فرزندان

 الآن درباره تربیت فرزند در محیط خانوادگی بحث ميكنيم. چون روایات آن را هم قبلا اشاره کردهام، دوباره تكرار نميكنم. ولي دیدید كه تربیت فرزند چقدر آداب دارد. بعد از دوران خردسالی هم روایات میگویند که وقتي بزرگ شد، بايد روزه را به او یاد داد؛ نماز یادش داد؛ وضو یادش داد؛ من قبلاً اینها را گفتهام. از علی(علیه السلام) است كه فرمود: «أَدِّب صِغارَ أَهلَ بَیتِکَ بِلِسانِکَ عَلَی الصَّلوه وَ الطَّهور»؛[7] كوچكترهاي خانواده‌ات را با زبانت براي نماز و وضو تربيت كن!

 امام صادق (علیه السلام): «یُؤَدِّبُ الصَّبی عَلَی الصَّوم»؛[8] بچه بايد براي روزه گرفتن تربيت شود. بعد هم سن اين كار را مشخص ميكند، ميفرمايد این کار بین پانزده و شانزده سال انجام شود. از ظاهر شریعت بايد شروع كرد. از شکل و شمایلت، پوششت و صحبت کردنت باید شروع کنی، تا برسی به روابطي که با ديگران-اشخاص صالح و فاسد- داری؛ همه اینها بايد بر اساس شرع تنظيم شود تا باطن اصلاح گردد.

 تذكر اول: فرق ميان اصلاح ظاهر و ظاهرسازي

 اما من در اينجا بايد به دو نکته اشاره کنم که مغالطهاي صورت نگيرد. اول اينكه ما یک ظاهر و باطن داریم، یک سرّ و عَلَن. اینکه بزرگان میفرمایند از ظاهر ميتوان به باطن رخنه كرد، یعنی اينكه اگر آدمی در تمام جهات مقيّد باشد كه مطابق اسلام عمل کند، مثلاً از نظر پوشش، شکل وشمایل، گفتار و رفتار با ديگران و همهي زندگیاش اسلامی باشد يا تلاش كند كه اسلامي باشد، در حقیقت از راه ظاهر اقدام به اصلاح باطن کرده است. این فرق ميكند با كسي كه مثلاً جلوي آدم جانماز آب ميكشد ولي از آن طرف ـ نعوذ بالله ـ در خفا دروغ میگويد و تهمت میزند و... اوّلي ظاهرش درست است هرچند هنوز باطنش اصلاح نشده است، ولي دومي سرّش با علنش فرق دارد. رفتار دومي فريبكارانه است و جنبهي اصلاحي ندارد. یک سنخ مسائلی هست که چون از دورن افراد اطلاعي نداريد، شما هم از آنها سر درنمیآورید. مثلاً اگر من در گفتارم هیچ توجهی نکنم، دروغ بگویم، غیبت کنم، تهمت بزنم و... تو از کجا میفهمی كه من دارم دروغ میگویم؟ به یک معنا اين سرّ من است. کارِ علنی کارساز نیست. بلکه باید تمام کارها و اعمال را اصلاح کرد تا درون درست شود.

 ظاهر سازي و رياكاري اثر ندارد.

 ظاهر آراسته در باطن اثر میگذارد، نه این كارهاي علني که به همراه بسياري كارهاي خلاف ديگر انجام مي‌شود. اهل معرفت این حرف را نمیزنند كه هر نوع ظاهرسازي، باعث اصلاح باطن ميشود. یک وقت اشتباه نکنید! من این نکته را بگویم که ریاکاری اثري ندارد. كسي كه تلاش ميكند مسائل درآمدیاش و همه زندگي‌اش- نه فقط صوم و صلاة- همه و همه، اسلامي باشد، اگر بر این امر مراقبت کند، در باطنش اثر می‌گذارد. گفتيم كه صورتِ ملکه، با تكرار و مراقبت براي انسان حاصل ميشود. اگر تلاش كند كه در معاملاتش، عباداتش، معاشرات و مجالساتش، همه و همه خلاف شرع انجام ندهد، مثلاً زبانش غیبت نکند، دروغ نگوید، تهمت نزند، ایذاء نکند؛ این از ظاهر به باطن رخنه میکند.

 ظاهر سازي، نفاق است.

 اما وقتي من جلوی تو دعا میخوانم، خم و راست میشوم، ادعای معنویت میكنم، دعای فرج میخوانم، دعای توسل میخوانم، سینه میزنم، پابرهنه راه میافتم، شال عزا به گردن میاندازم و امثال اینها -همه چیزهایی که جنبه فریبندگی دارد را میگویم- ولي در سرّ و خفا، به صورت پنهاني كار خلاف انجام ميدهم، اين ظاهرسازي است و اثر سازندگي ندارد. مسأله نفاق، همین است. ظاهر و باطن را با سرّ و علن یک وقت اشتباه نکنید. می‌خواستم این را بگویم كه تفاوت سرّ و علن، نفاق است. نفاق هم بدترین كارها است. حتی میگویند از کفر هم بدتر است. در آیات ما هم اين مضمون هست.

 تذکر دوم: بايد به تمام دين پاي‌بند بود نه بخشي از آن

 دومین تذکر این است که آداب شریعت، یک مجموعه است. یک بخش نیست؛ نماز و روزه و وضو و ذکر نیست، که این را رعایت بکنی، اما مال مردمخوری کنی! هرگز اینطور نیست که بتوانی به بخشي از دين عمل كني و بخش ديگر را رها كني. دستورات و احكام اسلام مجموعه است. مجموعه احکام شرعیه، همان احکام ظاهریه است كه اگر اينها را رعایت کنی، بدون شك در تو اثر میگذارد. یعنی آن بُعد انسانی تو را شکوفا میکند و بُعد الهی تو را هم به ثمر مينشاند. اگر بپرسي از کجا شروع کنیم؟ پاسخ اين است كه از اینجا بايد شروع كرد: پای‌بندی به تمام دستورات شرع.

 رعايت ظواهر شرع در خانه، كار والدين با غيرت

 بحث راجع به محیط خانواده بود و اینکه اگر پدر و مادر نسبت به بچه از کودکی، تمام آداب شرعی را رعایت کنند، وقتي او بزرگتر شده و به قوه تمییز برسد، باطن او، باطن یک آدم میشود. اولین محیط سازندگی برای انسان، خانواده است. لذا چون در این محیط، رابطهها تنگاتنگ است و از چاشنی محبت قوی برخوردار است، اگر پدر و مادرِ غیرتمند بخواهند فرزندشان آدم شود و الهی شود، باید ظواهر شرع را رعایت کنند.

 اللهم صل علی محمد و آل محمد...

[1] وسائل الشیعه، ج 20، ص 154

[2] غرر الحکم، ص 235

[3] شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 233

[4] غرر الحکم، ص 238

[5] بحارالانوار، ج2، ص 263

[6] وسائل الشیعه، ج 6، ص 197

[7] مجموعه ورّام، ج 2، ص 155

[8] وسائل الشیعه، ج 10، ص 237