1402/09/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصول عملیّه / برائت / آیات دالّه بر اصل برائت
مروری بر مباحث گذشته
بحث در ادلّه دالّ بر مسئله برائت است. آیه دوّمی که حضرت امام (ره) به آن توجّه کردند و آن را بررسی کردند، عرض شد که در سیاق آیه طلاق است و مفادش این است که اگر انسان در وسعت است، برای دادن مهریّه نباید کوتاهی کند. آن کسی هم که در تنگناست، از آن مقداری که در وسعش هست انفاق کند و به نوعی این علّت را میآورد: ﴿لا یُکلِّف الله نفساً إلّا ما آتاها﴾؛ خدا به کسی تکلیف نمیکند مگر آن چه را که به او بدهد و قبلش و مخصوصاً بعدش: ﴿سیَجعَلُ الله بعدَ عسرٍ یسراً﴾[1] این ها ظهور در مسئله انفاق و مال دارد و این ﴿ما آتاها﴾ به مال میخورد. اگرچه این جا عنوان تکلیف آمده است؛ اما اصلاً بحث اینکه خدای متعال تکلیفی را بر بندگان مؤظّف کند و اگر آن تکلیف را نیاورد، آنها تکلیف ندارند، این سیاق بر آن دلالت ندارد.
امکان دلالت آیه بر اصل برائت با تمسّک به جزء از آیه به نحو استقلالی
اگرچه اگر ما به تنهایی این تعبیر را توجّه کنیم و بگوییم دلالتی استقلالی دارد، ممکن است که به آن تمسّک شود و همین طور مناسبت تکلیف کردن خدای متعال به آن عملی که آن عمل را به نفس برساند، به انسانها برساند؛ اما این دیگر بستگی دارد که ما اوّلاً قائل شویم به اینکه میشود تمسّک به یک جزئی از آیه کرد برای استفاده یک حکمی جدای از توجّه به سیاق یا خیر؟ به این مسئله مبتنی است و این که در روایات اگر به یک آیهای برای یک معنایی تمسّک شد، آیا مفاد آن قسمت منحصر میشود به آن چه که در روایت آمده است اگر خود مفاد اطلاق داشته باشد؟ که آن روایت را حضرت امام (ره) آوردند از امام صادق علیهالسلام که به مسئله معرفت خدای متعال معنا کرده بودند.
به هر حال به نظر میرسد که اگر یک قسمتی از آیه اطلاق داشته باشد و مفادی را به ما دلالت کند، برای ما بیاورد میشود به آن اطلاقش تمسّک کرد و روایت محدود نمیکند آن اطلاق آیه را به آن معنایی که امام بیان کردهاند و تمسّک کردهاند. این به نظر میرسد که از شواهد تمسکها میتوان این مطلب را استفاده کرد. گاهی شده که در یک آیهای که به نوعی اطلاق دارد، چند نوع به آن آیه تمسّک شده و معانی گوناگونی را از آن استفاده کردهاند. در مسائل اخلاقی این چنین هست. یکی دو آیه دیگر هم در این جا دیگران آوردهاند که بد نیست به آنها تمسّک کنیم...
پرسش: آیا از این آیه استفاده کرده است که به نتیجه برسد که دال بر برائت است؟
پاسخ: به این صورت خیر؛ بنده در جایی چنین چیزی را ندیدهام؛ اما شواهدش که بتوانیم تمسّک کنیم به یک قسمتی از آیه و خودش فی حدّ نفسه مفادّی و اطلاقی داشته باشد، ما در روایات زیاد داریم. هم تمسّک سیاقی شده است به آیه و هم تمسّک مستقلّ به یک جزئی از آیه. آن وقت خود آن معنا هم در روایات چند گونه برای آن آیه چون اطلاق دارد بیان شده است.
تمسّک به آیه 115 سوره توبه بر اصل برائت
یک آیه در سوره توبه است، میفرماید: ﴿وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّىٰ يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾؛[2] آیه 115. خدا گمراه نمیکند گروهی را بعد از این که ایشان را هدایت کرد تا آن چه را که باید نسبت به آن پرهیز کنند بیان کند. یعنی بعد از بیان، اضلال الهی معنا پیدا میکند.
- معنای اضلال الهی
یک نکته اوّل این که اضلال از جانب خدای متعال به چه معناست؟ خود این آیه و آیات دیگر دلالت میکند که اصلاً اضلال ابتدایی نیست و آن چه را که از جانب خدای متعال است، هدایت اوّلیّه است؛ بعدش که شخص، هدایت را نپذیرفت، آن هدایت در ادامه با نپذیرفتن شخص تداوم پیدا نمیکند. یعنی تا وقتی که نپذیرفته است، آن هدایت تحقّق پیدا نکرده است. خدای متعال او را در همان جایگاه نگه میدارد، نه این که قطعی شود؛ باز هم اختیار هست و میتواند با پذیرش برگرداند. همان طور که در آیاتی هست: ﴿و ما یُضِلُّ به إلّا الفاسقین﴾؛[3] که شخص فسق را انتخاب میکند، اضلال الهی در آن جا هست. منتها شخص میتواند از فسق خارج شود و هدایت تداوم پیدا کند. این یک نکته.
- نحوه تمسّک به آیه شریفه
نکته دوّم که قابل استدلال است این است که معذَّب کردن، از آثار ضلالت است و ضلالت هم معلّق شده است بر بیان؛ یعنی تا وقتی که بیانی نباشد، ضلالتی نیست پس عذابی نخواهد بود. حال این بیان یا بیان مربوط به مسائل اعتقادی میشود، آن جزئیات اعتقادی و یا نسبت به اعمالی که عبد باید انجام دهد. به نظر میرسد که این آیه دلالت خوبی داشته باشد بر مسئله برائت؛ چون وقتی که شخص تفحّص کرد در مظانّ رسیدن به تکلیف که هدایت باشد و آن هدایت را پیدا نکرد، در واقع الآن بالفعل تکلیفی ندارد ولو این که در واقع تکلیف داشته باشد؛ اما با شکّ در این که بعد از این تفحّص هدایتی داریم در مورد خاصّ، به طور خاصّ یا نداریم؟ در آن جا میتوان برائت را جاری کرد؛ چون صادق است که بیان نیامده است.
تمسّک به آیه چهل و دوّم سوره انفال بر اصل برائت
یک آیه دیگری هم هست در سوره مبارکه انفال که این آیه یک قسمتش مربوط به مسئله است، یعنی آن آیه خودش مربوط به جنگ است منتها به یک قسمتش تمسّک شده که دلالت بر برائت میکند.
پرسش: آیا آیه قبل را کسی تمسّک کرده است؟
پاسخ: آیت الله سبحانی در مبسوط به این معنا تمسّک کردهاند.
این آیه در سوره انفال آیه چهل و دوّم است که در رابطه با جنگ بدر است ظاهراً. ﴿... وَ مَا أَنْزَلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِير﴾[4] ﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَىٰ وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَلَوْ تَوَاعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَٰكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيَىٰ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[5] که آیه بعدش هم در همین رابطه با مسئله جهاد و جنگ است. می فرمایند که اگر شما وعده می دادید تخلّف می کردید در وعده گاه لکن خدای متعال خواسته است که امری را بگذراند که انجام شدنی است تا این که هلاک کند کسی را هلاک می شود از روی بینّه و زنده کند کسی را که زنده می کند از روی بیّنه.
این آیه اگر همانطور که عرض کردیم در آیه قبل که در سوره طلاق بود، ما اگر به سیاق آیه توجّه کنیم، سیاق آیه مربوط به اتمام حجّت است در مورد جنگ که خدای متعال شرایط را بیان کرده است و حجّت را به نوعی تمام کرده است. آن کسی که در وعدهگاهش بوده باشد، به حیات میرسد و کسی که تخلّف کند خیر. این بحث هلاکت از بینّه است که خدای متعال در این موطن اگر کسی را به هلاکت برساند، این از روی بینّه است و اگر حیات دهد به همین صورت.
- دلالت آیه فوق بر اصل برائت به عنوان قاعده کلّی و عدم دلالت آن بر اساس سیاق
این آیه را اگر به سیاقش توجّه کنیم، دلالت بر بحث ما نحن فیه ندارد؛ اما اگر به همین قسمتش توجّه کنیم، این قسمت قابلیت برای اطلاق گیری دارد. ﴿لیَهلِکَ من هَلکَ عن بیّنَة﴾[6] که البته این لامش یک مقدار خدشه ایجاد میکند که یک بیان مستقلی باشد؛ چون این لام، لام غایت برای قبل است مگر این که گفته شود که از این لام که برای غایت آن امر قبلی است، به طور کلّی این قاعده استفاده میشود، در هر جایی که هلاکت از جانب خدای متعال است با بینه است و هرجا حیاتی هست، از روی بینه است. غرض این است که این آیه را هم به نوعی میتوان به آن تمسّک کرد.
- نحوه استدلال به آیه شریفه
نکته بعدی این که مقصود ما از هلاکت، هلاکتِ آخرتی باشد که همان عذاب است که عذابی که خدای متعال میکند، متفرّع بر رساندن بیان است و با بیّنه عذاب میکند و آن جایی که بیّنه و بیان نباشد، مفهومش این است که عذاب آخرتی نخواهد بود. آن وقت با این توجیهات بگوییم که دلالت بر مسئله برائت میکند؛ بنابراین آن آیه اوّل که مرحوم آخوند بیان کردند و آوردند، آن آیه دلالت تامّی داشت؛ ﴿ما کنّا معذّبین حتّی نبعَثَ رسولاً﴾[7] و این آیه سوّم هم که از سوره توبه عرض کردیم، به نظر میرسد که بیان تامّی دارد بدون این که توجیهی لازم داشته باشد؛ اما آیه دوّم و چهارم با این تحلیلها و توجیهها قابلیت برای تمسّک به آن را دارد.
پرسش: این که از سیاق توجه کنیم و به سیاق دقت کنیم یا آن که حکم کلّی را برداشت کنیم، آیا همان مطلب است که مورد مخصّص حکم است یا خیر یا ربطی به آن مطلب ندارد؟
پاسخ: خیر ربطی به آن بحث ندارد که شأن نزول مخصّص میشود یا خیر. غرضم این است که گاهی یک کلام به گونهای است که صدر و ذیلش به همدیگر مرتبط است و هیچ قاعده کلّی غیر از صدر و ذیلش استفاده نمیشود؛ اما گاهی اینچنین نیست؛ هم از صدر و ذیلش و ارتباطش با آیات قبل مطلب استفاده میشود و هم در عین حال در این بین یک قسمتی هست که میتوان از آن یک قاعده کلّی استفاده کرد. مثل همین آیه طلاق که خوانده شد که ﴿... و مَن یَتَّقِ الله یَجعل له مخرَجاً﴾[8] ﴿و یرزُقه مِن حیثُ لا یَحتَسِب ...﴾[9] که این جا به این ﴿من یتَّق الله﴾ تمسّک میشود. نوعاً مثلاً برای اموری، گشایشی در اموری یا به طور کلّی در اهمیّت مسئله تقوا و آثار تقوا و ... به این قسمت تمسّک میشود و توجّه داده میشود به اینکه تقوا، هم آثار دنیایی دارد و هم آثار آخرتی دارد. ﴿... یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یَحتَسِب و من یَتَوَکَّل علی الله فهو حسبُه ...﴾. نگاه کنید این قسمت در آخر آیه دوّم است. آیه دوّم در رابطه با طلاق است دیگر: ﴿فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ...﴾؛ بعدش هم میفرماید که: ﴿... ذَٰلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾؛ خدا دارد با بیان احکام شرعی ما را موعظه میکند. توجّه داشته باشیم که حقوق خانواده را ضایع نکنیم و بعد میفرماید: ﴿وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا...﴾؛[10] مراعات این حقوق یک شأنی از شئون تقواست که حال در این مضیقه قرار گرفتند، اگر شخص در صدد انجام وظایف باشد، خدا برای او مخرجی قرار میدهد. ﴿و یَرزُقه مِن حیثُ لا یَحتَسِب...﴾؛ [11] حال طلاق گرفت، خانم رفت این غصه نخورَد، چارهای نبوده برای طلاق، خدا او را از جای ﴿لا یَحتَسِب﴾ روزیاش میکند اگر به مال بزنیم و اگر همسر باشد، همسر. آقا هم همچنین؛ غصه نخورَد، اگر چارهای جز طلاق نبود ﴿... وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا﴾؛[12] همه این ها بیانگر این است که در روابط یک تقدیراتی و ویژگیهایی و احکامی هست؛ چون هر حکمی برای یک موردی، قدر آن مورد است. همانطور که قدر تکوینی داریم، قدر تشریعی هم داریم دیگر. ﴿قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا﴾؛ خوب این سیاق با این بیان به مسئله طلاق میخورد؛ اما این قسمت قابلیت برای استفاده به تنهایی هم دارد که خیلی در همه موارد مراعات تقوا گسترش پیدا میکند.
اشکال و پاسخ
اشکال: آن قسمت از آیهای که میگوید ﴿لا یُکَلِّف الله نفساً إلّا ما آتاها﴾، این هم به نظر میرسد که یک حکم کلّی از آن فهمیده میشود؛ اما این حکم کلّی به برائت نمیخورد؛ حکم کلّی در مقام این است که خداوند که یک تکلیفی را داد...
پاسخ: میرساند دیگر. حال اگر نرسیدیم...
• از همان آتاها در همین مال است حکم.
• نگاه کنید میگویید تنهایی. اگر تنهایی نگاه کنیم اطلاق دارد؛ تکلیف را شامل میشود. آن مال سیاق است که به مال میخورد. متوجه شدید؟ به سیاق که بزنید حتماً مقصود مال است؛ اما اگر تنهایی ملاحظه کنید، بحث تکلیف است. ﴿لا یُکَلِّفُ الله نفساً إلّا ما آتاها﴾؛ مگر آن تکلیفی را که به این نفس برساند. این اصلاً ظهور در تکلیف دارد. اگر به این تنهایی تمسّک کنیم، از آن این استفاده میشود.
• خود این ما آتاها ممکن است که این باشد که به توان اشاره داشته باشد مثل الّا وسعَها باشد؛ یعنی ما اصلاً نمیدانیم که مال است. ممکن است که به وسع ما باشد، آتاها یعنی توانی که خدا داده است یا...
• وسع در این جا ندارد؛ چرا به وسع میزنید؟ میگوید ما آتاها، آن چه را که برساند.
این خلاصه بحث از آیاتی بود که اجمالاً یا ظهور حتمی بر مسئله برائت داشت یا با یک تأمّلی و با این روشی که عرض کردیم که این روش در روایات داریم که ائمّه علیهمالسلام به یک آیه گاهی تمسّک میکنند بدون توجّه به سیاقش؛ چون یک معنای مطلقی دارد. در روایات مختلف که شما رجوع کنید مخصوصاً روایات اخلاقی این مسئله به چشم میخورد. در این آیه شریفه ﴿ما یؤمِنُ أکثَرُهم بالله إلّا و هم مشرِکون﴾[13] که ملاحظه کنید میبینید که روایات متعدّدی در بحار معانی مختلفی را برای این آیه شریفه بیان فرمودهاند.
حال إن شاء الله در ادامه بحث روایات را عرض میکنیم که مرحوم آخوند در این جا چند روایت را میآورند که اشاره خواهد شد.