1402/02/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امارات/حجیت خبر واحد /ملاک اصولی بودن یک مسئله
خبر واحد، از اهمّ مباحث علم اصول
بحث در حجیت خبر واحد و ادلّه بر این مسئله است؛ قبل از این که ادلّه حجیت خبر واحد فیالجمله بیان شود، مرحوم آخوند یک مقدمهای را بیان میکنند که بیانگر این است که این مسئله از مباحث علم اصول و از اهم مباحث علم اصول است که به نوعی هم مباحث الفاظ با این بحث مرتبط است و هم مباحث اصول عملیه که ما اصول عملیه را با تکیه بر خبر واحد و اخبار واحد بحث میکنیم و محدودهاش را میرسیم.
موضوع علم اصول و ملاک در اصولی بودن یک مسئله
ایشان میفرمایند که ملاک در اصولی بودن یک مسئله این است که نتیجه آن در طریقه استنباط احکام شرعی قرار بگیرد؛ اگر چه که بحث از خود ادلّه اربعه نباشد. البته بدون ارتباط با ادله اربعه نیست؛ اما خود ادله اربعه فی حدّ ذاتها موضوع علم اصول نیست. میفرماید که بله مشهور این است که موضوع علم اصول ادلّه بما هی ادلّه است. «و لا يخفى أن هذه المسألة من أهم المسائل الأصولية و قد عرفت في أول الكتاب أن الملاك في الأصولية صحة وقوع نتيجة المسألة في طريق الاستنباط و لو لم يكن البحث فيها عن الأدلة الأربعة و إن اشتهر في ألسنة الفحول كون الموضوع في علم الأصول هي الأدلة»[1] . ایشان میفرماید که آن قدر موضوع جامعی است که مشترک است در اینکه نتایج آن در طریق استنباط قرار میگیرد. به هر حال دو بیان را در اینجا میآورند که موضوع علم اصول را به گونه دیگری بیان کردهاند؛ آن دو بیان را ایشان نقد میکنند.
بیان صاحب فصول (ره) و ردیه مرحوم آخوند (ره) به ایشان
یکی از آن بیانها، کلام صاحب فصول است که ایشان گفته است که موضوع علم اصول، ادلّه بما هی ادلّه نیست؛ بلکه بحث از دلیلیّت این ادلّه است و بحث از ادلّه بعد از اثبات دلیلیتش است. این بحث از موضوع علم اصول خواهد بود؛ بنابراین ادلّه بما هی ادلّه موضوع علم اصول نیست؛ بلکه ادله بما اینکه موضوع علم اصول است، موضوع برای علم اصول میشود؛ بنابراین بحث از حجیت خبر واحد است. مرحوم آخوند این را رد میکنند. میفرمایند که این بیان خلاف ظاهر مشهور است که ادلّه بما هی ادلّه را موضوع برای علم اصول قرار میدهند و همینطور بحث از دلیلیّت ادلّه نیست؛ به هر حال ادلّه دلیلیتشان ثابت است؛ کتاب و سنّت که اینها به صورت قطعی دلیل هستند. بلکه در اینجا بحث از حجیت خبر واحد است که خبر، حاکی از یکی از ادلّه میشود که همان سنّت باشد «و عليه لا يكاد يفيد في ذلك أي كون هذه المسألة أصولية تجشم دعوى «أن البحث عن دليلية الدليل بحث عن أحوال الدليل» ضرورة أن البحث في المسألة ليس عن دليلية الأدلة بل عن حجية الخبر الحاكي عنها»[2] .
بیان مرحوم شیخ (ره) و نظر مرحوم آخوند (ره)
مرحوم شیخ (ره) هم فرموده است که سنّت قول حجّت، فعل و تقریر حجّت است. بحث در اینجا این است که آیا سنّت به خبر واحد اثبات میشود یا خیر؟ اینجا بحث از عوارض دلیل میشود؛ دلیل سنّت است و این بحث هم به این یک بحث اصولی صورت میشود. مرحوم آخوند میفرماید که ما در اینجا دو حال بیشتر نداریم؛ یا ثبوت واقعی مقصود است؛ ثبوت واقعی سنّت مقصود است. به هر حال اگر ما تعبّد به ثبوت سنّت با شک در آن داشته باشیم، وقتی که خبر بر آن اقامه میشود، این از عوارض سنّت نمیشود؛ بلکه از عوارض مشکوک السّنّة میشود. یعنی ما ثبوت واقعی سنت را در اینجا بحث نمیکنیم، بحث از راه ثبوت سنّت میکنیم. سنّت در جای خودش ثابت است؛ حال میخواهیم به آن راه پیدا کنیم؛ بنابراین آن چه که بحث میشود، بحث از حجیت است و بحث از ثبوت نیست که اگر حجیت ثابت شود، ثبوت هم لازمهاش است؛ بنابراین آنچه که ملاک در این باشد که از مباحث علم اصول است، آن خود شیء باید از مسئله اصولی باشد که آن مسئله حجیت است؛ نه آن ملازمش که ثبوت باشد. شما به هر حال بحث را به گونهای مطرح میکنید که کأنّه ما از ثبوت سنّت بحث میکنیم. خیر؛ ما از آن راهی که ما را به ثبوت تعبّدی سنّت میکشاند، بحث میکنیم، که آیا این راه به هر حال هست؟ یا اینکه ما راهی نداریم؟ «كما لا يكاد يفيد عليه تجشم دعوى "أن مرجع هذه المسألة إلى أن السنة و هي قول الحجة أو فعله أو تقريره هل تثبت بخبر الواحد أو لا تثبت إلا بما يفيد القطع من التواتر أو القرينة" فإن التعبد بثبوتها مع الشك فيها لدى الإخبار بها ليس من عوارضها بل من عوارض مشكوكها كما لا يخفى مع أنه لازم لما يبحث عنه في المسألة من حجية الخبر و المبحوث عنه في المسائل إنما هو الملاك في أنها من المباحث أو من غيره لا ما هو لازمه كما هو واضح»[3] .
خلاصه مبنای مرحوم آخوند (ره)
خلاصه مبنای مرحوم آخوند (ره) این است که ما وقتی که از یک امری در اصول بحث میکنیم باید آن مسئله در طریق استنباط قرار بگیرد. ما در مباحث اصولی از دلیلیت دلیل بحث نمیکنیم؛ همانطور که در جوابِ مرحوم صاحب فصول فرمود. در بحث اصول، دلیلیت دلیل محرز است که میتوان گفت که این از مباحث علم کلام میشود؛ بحث در آن راه اثبات دلیل است که آن راه آیا حجّت است یا خیر؟ و همین طور کلام مرحوم شیخ را این طور ردّ میکنند.
عدم حجّیّت خبر واحد نزد قدماء
بعد از بیان ملاک اصولی بودن یک مسئله، ایشان میفرماید که آنچه که از بعضی از قدماء نقل شده است، مثل سید مرتضی، ابن زهره و قاضی ابن برّاج و ابن ادریس، این است که خبر واحد حجیت ندارد و به سه دلیل اینها استناد کردهاند: «و كيف كان فالمحكي عن السيد و القاضي و ابن زهرة و الطبرسي و ابن إدريس عدم حجية الخبر و استدل لهم بالآيات الناهية عن اتباع غير العلم و الروايات الدالة على رد ما لم يعلم أنه قولهم عليهم السلام أو لم يكن عليه شاهد من كتاب الله أو شاهدان أو لم يكن موافقا للقرآن إليهم أو على بطلان ما لا يصدقه كتاب الله أو على أن ما لا يوافق كتاب الله زخرف أو على النهي عن قبول حديث إلا ما وافق الكتاب أو السنة إلى غير ذلك و الإجماع المحكي عن السيد في مواضع من كلامه بل حكي عنه أنه جعله بمنزلة القياس في كون تركه معروفا من مذهب الشيعة.»[4] .
دلیل اولشان به بعضی از آیات قرآنی است که ما را از اتّباع غیر علم نهی کرده است. ﴿و لا تقف ما لیس لک به علم﴾[5] . و یا آیاتی که به طور خاص از تبعیت از ظنّ نکوهش کرده است؛ ﴿و ما لهم به من علمٍ﴾[6] از این تعبیر آیات.
دلیل دوم اینکه هم روایاتی که با لسانهای مختلف به ما بیان میکند که آنچه را که نمیدانیم از ائمّه (علیهمالسلام) است، این را به ائمه ردّ کنیم. یا آن مطلب که روایتی را که دو شاهد از کتاب الهی ندارد و یا موافق کتاب الهی نیست، به اهل بیت ارجاع دهیم؛ یا روایاتی که میفرماید که آن روایتی را که کتاب آن را تصدیق نمیکند، اینها را باید توقّف کرد.
دلیل سوّم هم میفرماید که اجماع هست که مرحوم سید مرتضی (ره)، خبر واحد را مانند قیاس دانستهاند که نه تنها تبعیت از آن در بین علماء مذموم بوده و تبعیت نمیشود، بلکه اصلاً در نظام شیعی نسبت به آن عمل نمیشود.
اشکالات مرحوم آخوند (ره) به بیان قدماء
مرحوم آخوند میفرماید که اوّلاً ما باید در آیات ملاحظه کنیم که ظهور آیات یا اطلاق از آیات چیست؟ دیگر وارد جزئیات هم نمیشوند که به هر حال وقتی که آیه ظهور دارد، اوّل باید اثبات شود که آیا حجیّت دارد یا خیر؟ خود حجیت ظهور، یک مسئله اصولی است که به نوعی خبر واحد هم که یک ظهوری دارد، یکی از فروعات مسئله میشود. به هر حال ایشان میفرماید که آنچه که ما از آیات استظهار میکنیم و یا اطلاق آیات دلالت میکند، این است که در امور اعتقادی نباید تبعیت از غیر علم کرد.
ثانیاً اگر بگوییم که نهی این آیات مطلق است، ما ادلهای که بعداً از دلیل قرآنی و روایی می آید، مخصّص این اطلاق میشود. ما نظایر زیادی داریم در خود آیات قرآنی که یک آیهای اطلاق آیه دیگر را تخصیص میزند؛ اینجا هم به همین صورت است این جواب از استدلال به آیه یا آیات است «و الجواب أما عن الآيات فبأن الظاهر منها أو المتيقن من إطلاقاتها هو اتباع غير العلم في الأصول الاعتقادية لا ما يعم الفروع الشرعية و لو سلم عمومها لها فهي مخصصة بالأدلة الآتية على اعتبار الأخبار»[7] .
جواب از استدلال به روایات را میفرماید که این استدلال به روایات محکم نیست، اولاً؛ چون این اخبار خودش اخبار آحاد است. شما به نوعی یک استدلال دوری کردهاید؛ میخواهید با استدلال به روایاتی که اخبار آحاد است، میخواهید نفی خبر واحد را استفاده کنید. میفرماید که بر فرض ما پذیرفتیم که تواتر اجمالی دارد؛ اما باید دید که اینها مفادشان چه مفادی است؟ مطلقاً که خبر واحد را حجیّتش را نفی نمیکنند، بیان میفرماید که آن اخباری که مخالف با کتاب و سنّت است، آنها حجّیّت ندارد. ما هم همین را قائل هستیم. حال این مخالفت را هم باید دید که چطور مخالفتی است؟ آیا صرف مخالفت ظاهری مانند اطلاق و تقیید و خاص و عام در ردّ کفایت میکند؟ اگر اینطور باشد که نظام گفتگو و تشریع و اینها همه از بین میرود اینها دیگر ایشان توضیح نمیدهد. ظاهر کلامشان مخالفت به تباین است که این روایات این را قدر متیقّنش، مخالفت به تباین است که نمیتوان آنها را با مضمون آیه جمع کرد. این هم در رابطه با جواب نسبت به روایات است «و أما عن الروايات فبأن الاستدلال بها خال عن السداد فإنها أخبار آحاد. لا يقال إنها و إن لم تكن متواترة لفظا و لا معنى إلا أنها متواترة إجمالا للعلم الإجمالي بصدور بعضها لا محالة. فإنه يقال إنها و إن كانت كذلك إلا أنها لا تفيد إلا فيما توافقت عليه و هو غير مفيد في إثبات السلب كليا كما هو محل الكلام و مورد النقض و الإبرام و إنما تفيد عدم حجية الخبر المخالف للكتاب و السنة و الالتزام به ليس بضائر بل لا محيص عنه في مقام المعارضة.»[8] .
نسبت به اجماع هم که ایشان میفرماید «و أما عن الإجماع فبأنّ المحصل منه غير حاصل و المنقول منه للاستدلال به غير قابل خصوصاً في المسألة كما يظهر وجهه للمتأمّل مع أنه معارض بمثله و موهون بذهاب المشهور إلى خلافه.»[9] که اجماع محصّل که اصلاً موجود نیست. اگر برفرض هم اجماع محصّلی حجت باشد، باید همه قدماء این را گفته باشند که این هم که تحقّق پیدا نکرده است. اجماع متأخرین هم که حجیت ندارد و اجماع منقول هم حجیت ندارد؛ چون خودش به نوعی خبر واحد است و حکم خبر واحد را پیدا میکند. به این صورت البته مرحوم آخوند بیان نمیکنند؛ اما آن نکته اصلی را بیان میکنند که اجماع در مباحث فرعی حجیت دارد و در مباحث اصولی حجیت ندارد. مباحث فرعی، جنبه تعبّد در آن هست و باید کاشف از تعبّد باشد. آنهایی که گفتند اجماع حجّت است، به جهت همان کاشفیتش از تعبّد به قول معصوم است؛ اما آن مبحثی که به روش عقلاء تکیه میکند که این را بحث اصولی می گویند، این با اجماع اثبات نمیشود و باید مقتضیات آن مطلب را ملاحظه کرد. آن دلایلی که این مسئله اصلی را دارد تحکیم میکند آن را باید دید که آیا دلایل محکمی بر آن هست یا خیر؟ اگر دلیل محکمی باشد که میپذیریم. اگر نباشد، نمیپذیریم. قیاس به نوعی از یک جهت از مباحث اصولی میشود؛ اما میبینیم که به طور صریح در برابرش نهی آمده است. آن را نمیتوانیم تکیه کنیم. حال به نوعی در بعضی از کارها عقلاء قیاس میکنند و کارهایشان را بر اساس قیاس میگیرند. این مباحث در اصول مطرح میشود؛ اما آن جنبه نفی را دارد که عدم حجّیّتش است. قبل از اینکه بحث اصولی که آن روش عقلائی را دلالت میکند، این جایش در اصول است و این بحث با اجماع نه اثباتاً و نه نفیاً، درباره آن نمیشود اصلاً مطرح کرد که شما میخواهید با اجماع آن را نفی کنید و یا با اجماع اثبات کنید. بله آن دلیلی که این مسئله را مطرح میکند، بحث اجماع نیست، بحث روش عقلاء است.
علاوه بر اینکه میفرماید که ما اگر تمسّک به اجماع کنیم، معارض به مثلش است. اجماع بر عمل به خبر واحد هم دارد که مشهور بر خلاف آن است. این خلاصه فرمایش مرحوم آخوند (ره) در این مقدّمه ادلهای که مطرح میکنند.
در این رابطه، این بزرگوارانی هم که بحثی از معاصرین میکنیم و کلماتشان را نقل میکنیم، بحث خاصّی ندارند؛ حضرت امام (ره) در این جهت که بحثی نکردهاند و آن مقداری که تقریراتشان آمده است، وارد بحث ادلّه شدهاند.
بیان مرحوم خویی (ره) در رابطه با موضوع علوم
مرحوم آیت الله خویی (ره)، تقریباً همین مباحث مرحوم آخوند (ره) را توضیح میدهند و خیلی بحث خاصّی ندارند. منتها فقط ایشان یک نکتهای دارند که در مباحث اوّلِ اصول مطرح شد که لازم نیست که هر علمی موضوع خاص داشته باشد. وقتی که این معنا لازم نبود، همین که یک مسئلهای در طریق استنباط قرار گرفت، همین کافی است برای اینکه مسئله را یک مسئله اصولی کند که البته در آنجا عرض کردهایم که شاخصه هر علمی، موضوع آن علم است و مسائل، آن حالاتی است که به جزئیات آن موضوع مترتّب میشود. حالات جزئیات موضوع است. بهعنوانمثال موضوع علم نحو کلمه و کلام است. این کلمه و کلام چند مصداق دارد؟ یا اسم یا فعل یا حرف است؛ این حالات اسم مطرح میشود که حال رابطه موضوع مسئله با موضوع علم، یا رابطه کلّی و جزئی است و یا جزء و کلّ است که با آن خیلی کار نداریم. حتی در آنجا که رابطهاش جزء و کلّ است مثل جغرافیا که کلّ را مطرح میکند و آن مسائل خاصّش جزئی میشود، اما به هر حال از جهت اعتباری، خود اصل تشکیل علم یک امر اعتباری است که ما حالات یک موضوع خاص را مطرح میکنیم؛ میشود این علم؛ علم نحو، علم صرف و... و جنبه اعتباری بین عقلاء پیدا میکند. آن وقت، وقتی که خود این علوم که دسته بندی میشود، شکلش، شکل اعتباری است، موضوعش هم همین طور است. موضوعش هم اعتباری است؛ اما حال که اعتباری شد، باید معیّن باشد؛ این طور نیست که هر چیزی که اعتباری شد، دیگر لاتعیّن داشته باشد. منتها در علم اصول همان طور که مرحوم آخوند (ره) فرمودهاند و مرحوم آقای خویی (ره) هم این را اجمالاً بیان میکنند، هر چیزی که در طریق استنباط قرار بگیرد، ولو این که یک مسئله لفظی هم نباشد؛ مثل بعضی مباحث عقلائی؛ مثلاً "مقدمه واجب واجب است یا خیر؟" اگر ما این را بحث عقلائی بدانیم، جزء مباحث علم اصول میشود؛ بنابراین این مقدّمه خیلی بحث خاصی ندارد و همین بیاناتی که تقریباً مرحوم آخوند (ره) در ردّ کسانی که بر عدم حجیّت خبر واحد دلیل آوردهاند، همین بیانات، بیانات محکم و خوبی است و ما هم همین مقدار را دنبال میکنیم.
نظر مختار: حجّیّت خبر واحد فیالجمله
آنچه الآن روی آن بحث میشود، بحث از حجّیت خبر واحد است؛ فیالجمله. فیالجمله یعنی اینکه با چه قیودی؟ آیا هر خبری حجیت دارد یا خیر؟ این اصل مسئله است. آن وقت ادلّه بیان میشود که اوّل به آیات قرآنی تمسک میشود که عمدتاً هم آیات جنبههای ظهورات را دارد؛ تمسک به ظهورات آیات بر این که خبر واحد که خودش یک ظهوری دارد به طور خاص، این ظهور حجیّت دارد؛ بنابراین بحث حجیّت ظهورات یک بحث کلّی است و آن بحث کلّی بر ظهورات کتاب و غیر کتاب منطبق میشود و با تمسک به ظهورات کتاب که یک بحث جزئی از آن بحث اساسی حجیّت ظهورات است ما ببینیم که دلالتش چه قدر است؟ یک ظهور دیگری را هم از آن، استفاده حجیتش را میکنیم. این تقریباً ترتیب بحث است از جنبه اصولی بودن این بحث. انشاءالله ادلهاش را در جلسه بعد عرض میکنیم.