1401/12/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/ حجّيت قول لغوی / رأی مرحوم امام و مرحوم خویی درباره حجيت قول لغوی
مروری بر مباحث گذشته
بحث در حجیت بعضی از ظواهر است که آیا این امور هم مانند اصل مسئله که حجیت ظواهر نزد عقلاء ثابت است، و شرع مقدّس هم آنها را ردع نکرده و امضاء کرده است، آیا اینها هم به همین صورت است یا خیر؟ مرحوم آخوند بحث حجّیت قول لغوی را مطرح کردند و در نهایت به این جا کلامشان رسید که ما اگر دلیلی بر اعتبار قول لغوی داشته باشیم، از باب انسداد باب علم به تفاصیل لغات میباشد که عقلاً حجّیّتش را کشف میکنیم؛ در عین حال با رجوع به قول او، گاهی قطع به معنا پیش میآید. به هر حال در نهایت فرمودند که اگر هم قطع پیدا نکنیم، باز در مقام فتح باب، قول لغوی کفایت میکند؛ اگر چه که ما قطع به معنای حقیقی کلام او پیدا نکنیم. این خلاصة فرمایش مرحوم آخوند که به طور صد درصد قول لغوی را ایشان ردّ نکردند و لااقل از باب مطلق ظنّ فرمودند که اگر ما قائل به انسداد باب علم به احکام شویم، حجّیّت دارد.
رأی مرحوم امام (ره) دربارة حجّیّت قول لغوی
امام (ره) میفرماید: قول لغوی با بناء عقلاء حجّیت ندارد که ما بناء عقلائی در اینجا داشته باشیم. چون اولاً لغوی از اهل خبره نیست؛ در اینکه حقیقت را از مجاز تشخیص دهد؛ و ثانیاً صرف بناء عقلاء هم در رجوع به کلمات اهل لغت در این زمانها کشف از وجودش در زمان معصومین نمیکند. باید بناء عقلائی حجت باشد و زمانی حجت است که کشف از بناء عقلاء، در زمان اهل بیت علیهمالسلام کند که کاشف از رضایت ایشان باشد؛ مثل عمل به خبر واحد و اصالة الصّحة و ... که از امور عقلائیهای است که در همة زمانها جاری است. «و قد استدلّ عليه: تارة ببناء العقلاء على الرجوع إلى مهرة الفنّ من أهل الصناعات؛ لكونهم أهل الخبرة في هذا الأمر، و اخرى بالإجماع و الانسداد. و المهمّ هو الأوّل. و هو مدفوع بأنّ اللغوي مرجع في موارد الاستعمال، لا في تشخيص الحقائق عن المجاز. أضف إلى ذلك: أنّ مجرّد بناء العقلاء على الرجوع في هذه القرون لا يكشف عن وجوده في زمن المعصومين حتّى يستكشف من سكوته رضاه، مثل العمل بخبر الواحد و أصالة الصحّة»[1]
پرسش: آیا این فرمایش مخالف نظر خود حضرت امام نیست در بناء عقلاء که صرف عدم ردع را کافی میدانستند؟
پاسخ: ایشان میفرماید که ما باید کشف کنیم که این بناء عقلاء ساری و جاری بوده است؛ و اینکه در این زمان به این کلمات اهل لغت مراجعه می شود، کافی نیست.
پرسش: مگر فرمایش ایشان این نبود که ما نیازی به احراز در زمان معصوم نداریم؟ ایشان میفرماید که اگر بنائی از عقلاء به صورت قطعی باشد و ردعی از جانب معصوم نیامده باشد، کافی است.
پاسخ: ایشان میفرماید که این بناء عقلاء در این زمان است. اما در زمان معصوم چهطور؟ نمیدانیم. باید چیزی باشد که بناء عقلاء در زمان معصوم باشد؛ مثل خبر واحد. عمل به خبر واحد یک چیزی است که در آن زمانها هم بوده است؛ اما اینکه آیا رجوع به قول لغوی هم بوده است یا خیر؟ و آیا ائمه علیهمالسلام چیزی نمیفرمودند؛ این ها را ما نمیتوانیم احراز کنیم.
امر سوم: اینکه ما از جانب ائمه علیهمالسلام دلیلی نداریم که رجوع جاهل به عالم را مطلقاً یا عموماً در موارد شکّ دلالت کند؛ تا اینجا هم به همین صورت عمل کنیم. «و لم يرد منهم عليهم السلام ما يدلّ على رجوع الجاهل بالعالم حتّى
نتمسّك بإطلاقه أو عمومه في موارد الشكّ.»[2]
امر چهارم: اینکه صحابه به شخصی مانند ابن عباس رجوع میکردند، این هم ثابت نیست که در مفردات کلمات و لغت قرآن رجوع کرده باشند؛ بلکه برای تفسیر قرآن به او رجوع میکردند. «فإن قلت رجوع الصحابة في معاني مفردات القرآن إلى حَمَلة العلم ــ كابن عبّاس و نظرائه ــ ممّا لا سترة فيه ... قلت: لم يثبت رجوعهم إلى مثل ابن عبّاس و غيره في لغة القرآن و مفرداته، بل الظاهر رجوعهم إلى مثله في تفسير القرآن المدّخر عنده من أصحاب الوحي.»[3]
امر پنجم: اینکه در زمان ائمه علیهم السّلام لغت تدوین شده است، مثل ابن درید صاحب جمهرة، از اصحاب امام جواد علیهالسلام، خلیل از اصحاب امام صادق علیه السلام و ابن سکّیت از اصحاب امام هادی علیه السلام که در رابطه با «اصلاح منطق» کتابی ایشان نوشته است. «على أنّ اللغة قد دوّنت في زمن المعصومين عليهم السلام؛ فإنّ أوّل من دوّنه هو خليل بن أحمد الفراهيدي الذي عدّه الشيخ من أصحاب الصادق عليه السلام، و بعده ابن دريد صاحب «الجمهرة» الذي هو من أصحاب الجواد عليه السلام، و ألّف ابن السكّيت «إصلاح المنطق» الذي قتله المتوكّل لتشيّعه، و هذا يكشف عن كون التدوين و الرجوع إلى معاجم اللغة كان أمراً دائراً.»[4] میفرماید که این هم دلالتی نمیکند بر این که مردم از آنها لغت را به صرف تقلید اخذ میکردند و شاید مثل رجوع به طبیب بوده باشد و کشف شود که رجوع به آنها از باب رجوع به اهل خبره بوده است. پس رجوع به طبیب و رجوع به فقیه، امر عقلائی است در عصرهای مختلف اینها اهل خبره در کار خودشان هستند. این هم میفرماید که ثابت نشده است. «و صرف تدوين اللغة في عصر الأئمّة عليهم السلام لا يدلّ على أخذ الناس اللغة بصرف التقليد، كالرّجوع إلى الطبيب و الفقيه.»[5]
بله این را قبول داریم که رجوع به کتب لغت گاهی به مناسبت سایر جملهها، معنایی را به ما میدهد؛ اما چیزی را افاده نمیکند که بگوییم از باب اطمینان و یا حتّی ظنّ مطلق باشد. «نعم، الرجوع إلى كتب اللغة ربّما يوجب تشخيص المعنى بمناسبة سائر الجمل، كما في رجوعنا إليها، فصرف تدوين اللغة و الرجوع إليها في تلك الأعصار لا يفيد شيئا»[6] ایشان حتّی نسبت به فرمایش مرحوم آخوند هم حجّیّت قول لغوی را از باب ظن مطلق حجت نمیدانند. (این خلاصة فرمایش حضرت امام)
اشکال: اگر صحابی امام در آن زمان به اهل خبره رجوع میکردند، پس قول لغوی را میشود حجّت دانست.
پاسخ: همین باید ثابت شود. ایشان میفرماید که همین ثابت نشده است. کتابها نوشته شده است؛ اما اینکه رجوع میکردند یا خیر؛ معلوم نیست.
پرسش: آیا میشود که یک دسته بندی کرد و بگوییم که در جایی که حقیقت شرعیه نبوده است، قول لغوی حجّت است. اما اگر در جایی حقیقت شرعیه اتفاق افتاد، از آن جایی که بین حقیقت و مجاز مقداری مشکل ایجاد میشود، در این جا باید اختلاف پیش بیاید وگرنه در حالت عادی قول لغوی حجّت است.
پاسخ: حال باید این فرمایشات را بررسی کرد و اینکه به قول لغوی آیا رجوع میشده یا نمیشده است؟ که به نوعی یک امضائی بگیریم و یا در نهایت لغوی را از اهل خبره بدانیم. اگر بخواهیم کلامش را حجت بدانیم، باید به این صورت باشد که یا از اهل خبره باشد و اینکه عقلاء به اهل خبره رجوع میکنند و یا این که در نهایت مثل فرمایش مرحوم آخوند با انسداد باب علم به معظم موارد فقهی از باب ظن مطلق حجت بدانیم و گرنه خیر؛ مثل امام نمیتوانیم حجّیّت قائل شویم.
کلام مرحوم خویی (ره) دربارة حجّیّت قول لغوی
مرحوم آقای خویی میفرمایند که برای حجّیت قول لغوی سه دلیل آورده شده است: «قد ذكرنا أنّه إذا علم ظاهر الكلام يؤخذ به لبناء العقلاء على الأخذ به و أمّا إذا لم يعلم ذلك، فهل يصح الرجوع إلى اللغوي في تعيين الظاهر بلا اعتبار ما يعتبر في الشهادة من التعدد و العدالة أم لا؟ فيه خلاف بينهم، و استدلّ القائل بحجّية قول اللغوي بوجوه: الوجه الأوّل الاستدلال على حجية قول اللغوي بكونه من أهل الخبرة ... الوجه الثاني الاستدلال على حجية قول اللغوي بالاجماع ... الوجه الثالث الاستدلال على حجية قول اللغوي بالانسداد الصغير»[7]
اول اینکه لغوی اهل خبره است و بناء عقلاء هم بر رجوع به اهل خبره در هر فن است. «الوجه الأوّل أنّ اللغوي من أهل الخبرة في تعيين الأوضاع و ظواهر الألفاظ، و قد تحقق البناء من العقلاء على الرجوع إلى أهل الخبرة في كل فن، بلا اعتبار التعدد و العدالة، كالرجوع إلى المهندس في تقويم الدار مثلًا، و إلى الطبيب في تشخيص المرض و علاجه، و لم يثبت ردع شرعي عن ذلك.»[8] ایشان به این دلیل اشکال میکنند که ببینیم اصلاً کار لغوی چیست؟ کار لغوی، تعیین معانی الفاظ از باب حسّ است؛ مثلاً میگوید که شنیدیم و این ها را جمع آوری میکند و تدوین میکند؛ اما این که بیاید رأی و نظر دهد و اجتهاد در معانی کند که اهل خبره باشد، نیست. اهل خبره در امورشان کندوکاو میکنند و یک تلاش فکری میکنند و یک نتیجهای میگیرند. اما اهل لغت این گونه نیستند. «و فيه أوّلًا: أنّ الرجوع إلى أهل الخبرة إنّما هو في الامور الحدسية التي تحتاج إلى إعمال النظر و الرأي، لا في الامور الحسّية التي لا دخل للنظر و الرأي فيها. و تعيين معاني الألفاظ من قبيل الامور الحسّية، لأنّ اللغوي ينقلها على ما وجده في الاستعمالات و المحاورات، و ليس له إعمال النظر و الرأي فيها، فيكون إخبار اللغوي عن معاني الألفاظ داخلًا في الشهادة المعتبرة فيها العدالة بل التعدد في مورد القضاء. و أمّا في غيره ففي اعتباره خلاف مذكور في محلّه»[9]
اشکال: آیا ایشان میگوید که اهل خبره فقط اهل خبرة اهل فکر هستند؟ پس صناعتها چطور؟
پاسخ: آنها هم فکر میکنند؛ فکر میکنند که این صناعت را چه طور بسازند؟
• مثلاً آن کسی که علم نسب دارد، اهل خبره در انساب به حساب نمیآید؟
• ببینید که چه چیزی مایة الحاق میشود؟ هر چیزی مایة الحاق است، یک فکری میکند.
• اگر به این باشد، لغوی هم فکرٌمایی میکند که میآورد. همین که این بنده خدا شنیده و این مسموعات را جمع آوری کرده است، همین او را اهل خبره به حساب میآورد.
• به هر حال نظر ایشان این است که اهل لغت فقط یک سری الفاظ را استقصاء میکنند و مینویسند و اینکه روی آن فکر کنند و موضوعٌ له و... را تشخیص دهند، ایشان میفرمایند خیر؛ این نکتة بعدی است.
میفرمایند که اهل لغت فقط مستمعلٌ فیه را مطرح میکنند نه موضوع له را که تحقیقاً بگویند بر این معنا وضع شده است و این معنا در غیر موضوعٌ له است و ...؛ وَالّا اگر اینگونه باشد، لازمهاش این است که همة الفاظی که در لغت عرب جز مقداری نادر استعمال شود، این ها مشترک لفظی باشند. چون برای یک لفظ چند معنا گاهی نقل میشود؛ اگر این ها موضوعٌ له باشد، پس لازم میآید که همگی مشترک لفظی باشد. «و ثانياً: أنّه على تقدير تسليم كون اللغوي من أهل الخبرة، لا يصح الرجوع إلى كتب اللغة، لأنّها لم توضع لبيان الموضوع له، بل لبيان ما يستعمل فيه اللفظ حقيقة كان أو مجازاً، و إلّا لزم كون جميع الألفاظ المستعملة في اللغة العربية إلّا النادر مشتركاً لفظياً، لأنّ اللغويين يذكرون للفظ واحد معاني كثيرة، و هو مقطوع البطلان، و ذكر معنىً من المعاني أوّلًا لا يدل على كونه هو المعنى الحقيقي، و إلّا كان عليه ذكر القرينة في الألفاظ المشتركة، لتدل على أنّ المعنى الثاني أيضاً معنىً حقيقي لا مجازي.».[10] حال باید دید که اگر چند معنا را میگویند، آیا هیچ کدامشان ریشه یابی نمیکنند؟ یک معنای واحدی را که این ها مصادیقش باشند و یا اینکه خیر؛ معانی مختلف است. این هم بایستی بررسی شود. این دلیل اول و اشکالاتی که ایشان بر این دلیل وارد کردند.
دلیل دوم ادّعای اجماع بر عمل به قول لغوی است. «الوجه الثاني دعوى الاجماع على العمل بقول اللغوي، فانّ العلماء في جميع الأعصار يراجعون كتب اللغة، و يعملون بها في تعيين معاني الألفاظ».[11] ایشان این را هم اشکال میکنند که اولاً ما اجماع قولی نداریم و خیلیها متعرّض این بحث نشدهاند تا نظر دهند. اجماع عملی را هم میفرماید که شاید به این جهت است که این ها اطمینان پیدا میکردند به قول لغوی که مثلاً لغویّون بر یک معنا اتفاق کردهاند، این آقایان هم به اتفاق اهل لغت اطمینان پیدا میکردند و این حجّیت قول لغوی برای ایشان از باب اطمینان به صحّت بوده است. «و فيه أوّلًا أنّ الاجماع القولي غير متحقق، فانّ كثيراً من العلماء لم يتعرّضوا لهذا البحث أصلًا، و كذا الاجماع العملي، لأنّ عملهم بقول اللغويين لعلّه لحصول الاطمئنان لهم من اتفاقهم على معنى من المعاني.»[12] میفرمایند که اگر اجماع عملی باشد، به این صورت است و به صورت تعبّد نیست.
بعدش هم میفرماید که اگر اتفاقی رخ داده باشد، اجماع تعبّدی که از رأی معصوم حکایت کند، نیست. شاید مستند مجمعین، دلیل اول باشد که اهل لغت را اهل خبره میدانند و یا دلیل سوم باشد. «و ثانياً أنّه على تقدير تسليم الاتّفاق ليس هنا إجماع تعبّدي كاشف عن رأي المعصوم (عليه السلام) لاحتمال أن يكون مستند المجمعين هو الوجه الأوّل أو الوجه الثالث ...»[13] خود اجماع را میفرماید که نه قولی و نه فعلی حجّیّت ندارد. مبنای حجّیّت اجماع عملی این است که یا اهل لغت را اهل خبره میدانند یا از باب انسداد باب علم که دلیل سوم است و مرحوم شیخ این دلیل را میآورند.
دلیل سوم، میفرماید که انسداد صغیر در خصوص لغات، مستلزم حجّیّت قول لغوی میشود. «الوجه الثالث: أنّ جريان انسداد صغير في خصوص اللغات يستلزم حجّية قول اللغوي، فانّ معاني الألفاظ مجهولة غالباً، إمّا أصلًا و إمّا سعة و ضيقاً، و لذا ذكر شيخنا الأنصاري (قدس سره) في الطهارة أنّ مفهوم الماء ــ مع كونه من أوضح المفاهيم العرفية، و يعرفه كل عارف باللغة العربية حتّى الصبيان ــ نشك فيه من حيث السعة و الضيق كثيراً»[14] حال اینکه گفتهاند انسداد صغیر، به خاطر همین قول لغوی است؛ نه در هر امری. غالبا معانی الفاظ مجهول است؛ یا اصلش یا سعه و ضیقش برای ما مجهول است. از آن جا که مجهول است، لغوی یک چیزی به ما میگوید، از این باب - یعنی باب ظنّ مطلق - پس بگوییم که قول لغوی حجّت است.
ایشان این را هم اشکال میگیرند. تقریباً همان کلام مرحوم آخوند را در این جا میآورند و میفرمایند که بعد از اینکه باب علم در احکام منفتح است، انسداد باب علم در لغت، ضرری نمیزند و اثری بر آن مترتّب نمیشود. اگر با انسداد باب علم در احکام، سایر مقدّمات انسداد هم تامّ بود، در آن جا ظنّ به حکم شرعی کفایت میکند. در آنجا چارهای جز ظنّ به حکم شرعی نداریم؛ یعنی باز هم قول لغوی در اینجا حجت نمیشود. به جهت این که ما چارهای جز این که به احکام الهی عمل کنیم، نداریم و شارع هم دست از احکامش بر نداشته است و همین ظنّی که به حکم شرعی پیدا کردهایم، آن برای ما حجّت میشود، و کلام لغوی حجت نمی شود. «و فيه أنّ انسداد باب العلم في اللغة ممّا لا يترتب عليه أثر، إذ مع انفتاح باب العلم في الأحكام لا وجه للرجوع إلى قول اللغوي، انسدّ باب العلم في اللغة أو انفتح، و مع انسداد باب العلم في الأحكام و تمامية سائر المقدمات كان الظن بالحكم الشرعي حجّة، سواء حصل من قول اللغوي أو من غيره، و سواء كان باب العلم باللغة منفتحاً أو منسداً.»[15] اجمالاً تا اینجا ایشان به هیچ نحو همانند حضرت امام (ره) کلام لغوی را حجّت ندانستهاند.
در ادامه، یک کلامی را از بعضی اعاظم نقل میکنند که در آن جا هم با ردّ کلام این بعض اعاظم نتیجهاش این میشود که قول لغوی به هیچ نحو حجّیّت ندارد. آن بزرگواران دو دلیل آوردهاند که علّت اینکه ما به قول لغوی رجوع میکنیم این است که اگر باب علم و علمی در احکام منسدّ باشد، چنانچه بخواهیم برائت جاری کنیم، لازم میآید که از دین خارج شویم. «ثمّ إنّ بعض الأعاظم التزم بحجّية قول اللغوي، و ذكر جريان الانسداد في اللغة بتقريب آخر، و هو أنّ عدم جواز الرجوع إلى البراءة عند انسداد باب العلم و العلمي في الأحكام إنّما هو لأمرين: أحدهما لزوم الخروج من الدين، فانّا إذا اقتصرنا على القدر المتيقن وجوبه من أجزاءه الصلاة و شرائطها، و رجعنا في غيره إلى البراءة، خرجت الصلاة عن حقيقتها، و كذا الحال في غيرها من العبادات و المعاملات.»[16] یعنی ما فقط به آن قدر متیقّنها در هر بابی اکتفاء کنیم؛ بقیهاش را به لحاظ اینکه ما معنا را نمیدانیم، برائت جاری کنیم. نماز به یک سری اجزاء و شرایط محدود بسنده میشود و ابواب دیگر هم به همین صورت هستند. به هر حال لازم میآید که از دین خارج شویم و نیز مخالفت قطعیه با علم اجمالی به این که ما تکالیف الزامی وجوبی یا تحریمی داریم، در مواردی که جهل به احکام داریم، لازم میآید.
دلیل دوم اینکه وقتی باب علم به لغت منسدّ باشد، خروج از دین لازم نمیآید؛ اما امر دوّم لازم میآید. به این معنا که اگر در غیر متیقّنات برائت جاری کنیم، اجمالاً احکام و متیقّناتی را عمل میکنیم؛ اما قطعاً مخالفت قطعیه لازم میآید؛ چون که معانی غالب الفاظی که در کتاب و سنّت آمده، مجهول است؛ با این که ما علم داریم به این که تکالیف الزامی داریم. پس برای اینکه مخالفت قطعی لازم نیاید، با احکام الهی باید به قول لغوی عمل کنیم. قول لغوی از این باب حجّت میشود که همان حجّیت از باب ظنّ مطلق است؛ «ثانيهما لزوم المخالفة القطعية للعلم الاجمالي بتكاليف إلزامية وجوبية و تحريمية في موارد الجهل بالأحكام. و الأمر الأوّل و إن كان منتفياً في الرجوع إلى البراءة عند انسداد باب العلم باللغة، إلّا أنّه يلزم الأمر الثاني و هو المخالفة القطعية، لأنّ غالب الألفاظ الواردة في الكتاب و السنّة مجهولة المعاني، مع العلم الاجمالي بتكاليف إلزامية في موارد الجهل بها، فلا بدّ فيها من العمل بالظن الحاصل من قول اللغوي.»[17] این خلاصة فرمایش این بعض اعاظم بود.
مرحوم خویی (ره) میفرمایند که ما اولاً قبول نداریم که اگر به برائت رجوع کنیم، مخالفت قطعیه لازم میآید؛ چون اولا در کتاب و سنّت الفاظش آن قدر مجهول نیست. فقط الفاظ کمی داریم که معانیاش مجهول است و علم اجمالی هم غیر از آن چه را که ما تفصیلاً علم به آن داریم، نداریم؛ پس چه لزومی دارد که به قول لغوی عمل کنیم؟! همان مقداری که علم تفصیلی داریم، به همان مقدار عمل میکنیم و بقیهاش را هم برائت جاری میکنیم. کأنّه اگر علم اجمالی داشته باشیم به احکام الهی، این منحلّ میشود به آن امور زیادی که تفصیلاً علم به آنها داریم و این موارد که قول لغوی است که شکّ بدوی میشود و برائت جاری میکنیم. «و فيه أوّلًا أنّه لا نسلّم لزوم المخالفة القطعية من الرجوع إلى البراءة في موارد الجهل باللغات، إذ ليس في ألفاظ الكتاب و السنّة المتعلقة بالأحكام الالزامية ما هو مجهول المعنى إلّا القليل، كلفظ الصعيد و الغناء و نحوهما، و ليس لنا علم إجمالي بتكاليف إلزامية في هذه الموارد، سوى ما نعلمه تفصيلًا، فلا محذور في الرجوع إلى البراءة فيها»[18]
ثانیاً: مقدّمات انسداد که منحصر به عدم جواز به برائت نیست. یکی از مقدّمات هم این است که احتیاط امکان ندارد؛ چون یا مکلّف قدرت بر احتیاط ندارد و یا وقت احتیاط نرسیده است یا به هر حال احتیاط واجب نیست؛ چون عسر و حرج لازم میآید و یا اساساً در بعضی جاها اگر با احتیاط اختلال نظام پیش بیاید، در آنجا اصلاً احتیاط جایز نیست. پس اینکه باب علم منسدّ است، یکی به جهت این است که احتیاط نمیتوانیم کنیم؛ وقتی که احتیاط نتوانستیم کنیم، ایشان میفرماید که در موارد قول لغوی چه مشکلی دارد که ما احتیاط کنیم؟ نمیشود که بگوییم؛ چون در موارد کمی، آن حرجی که شما مطرح کردید با احتیاط لازم میآید و باب علم منسدّ است؛ پس مطلق ظنّ حجّت است. خیر؛ چنین چیزی جاری نمیشود. چون موارد عمل به قول لغوی کم است و در آن جاها هم به حکم شرعی عمل میکنیم و احتیاط در حکم شرعی میکنیم و هیچ مشکلی پیش نمیآید. «و ثانياً أنّ مقدّمات الانسداد غير منحصرة في عدم جواز الرجوع إلى البراءة، بل من جملتها عدم إمكان الاحتياط، لعدم قدرة المكلف عليه، أو لعدم وفاء الوقت به، أو عدم وجوب الاحتياط لاستلزامه العسر و الحرج، أو عدم جواز الاحتياط لكونه موجباً لاختلال النظام. و هذه المقدمة غير تامة في المقام، إذ لا يلزم من الرجوع إلى الاحتياط في موارد الجهل باللغة شيء من الامور المذكورة، فعلى تقدير تسليم العلم الاجمالي بتكاليف إلزامية في موارد الجهل باللغة لا بدّ من الاحتياط، لا العمل بقول اللغوي»[19]
بنابراین قول لغوی در شریعت هیچ جایگاهی ندارد. این ادلة علمی بر ردّ قول لغوی که تأثیری در استنباط احکام و... داشته باشد. به نوعی بیان مرحوم خویی (ره) با یک استدلال بیشتری، قول لغوی را ردّ کردهاند.
اشکال و رفع اشکال
پرسش: آیا الآن در کلمة «صعید» آقایان به قول لغوی رجوع نمیکنند؟
پاسخ: این دیگر بستگی به نظر فقیه دارد؛ اگر حجّت بداند، رجوع میکند و اگر حجّت نداند، احتیاط میکند. مرحوم آقای خویی (ره) میفرماید که با احتیاط در این جا عسر و حرج لازم نمیآید. مُعظَم احکام را اگر شخص بخواهد احتیاط کند و یا جامعه بخواهند احتیاط کنند، قطعاً به عسر و حرج میافتند. اما موارد کمی هست که این موارد کم، موجب عسر و حرج نمیشود.
پرسش: فقهاء غیر عرب لابدّ از این هستند که به قول لغوی رجوع کنند. بله فقیه عرب ممکن است که نیازی به آن معنا به قول لغوی پیدا نکند؛ اما در خصوص فقهاء غیر عرب حتّی برای درک اوّلیّه ی معنا رجوع به قول لغوی لازم میآید؛ این چه طور میشود؟
پاسخ: باید این را بررسی کرد که این لغویّونی که لغت را تدوین کردهاند آیا در عصر امام هم این کار را کردهاند؟ و اینکه آن لغتهایی که در آن زمان رایج بوده است - در زمان شارع و متشرعة اوّل - از آنها چه استفادهای میکردهاند؟ که ما هم همان را دنبال کنیم.
اشکال: در خصوص اینکه این معنا آیا در زمان عصر معصوم هم به همین معنا بوده است یا خیر؟ علی القاعده به همین صورت بوده است. ما برای اینکه یک لفظی در معنای غیر خودش به کار رفته باشد، نیاز به دلیل داریم. علی الأصول یک لفظ در هر عصر و زمانی در معنای خودش به کار میرود.
استاد: همین معنای خودش را چه طور باید کشف کنیم؟
• آن چه که از آن استظهار میشود؛ آن چه که ظاهر لفظ است و دارد استعمال میشود.
• استعمال نزد اهل لغت؟
• بله.
• حال این را از کجا باید کشف کنیم؟ این استعمال نزد اهل زبان را چه طور باید کشف کنیم؟ ما که بین آنها نیستیم. آیا با ترجمههایی که به ما رسیده است و اهل لسان هستند؟ یا سراغ اهل لغت برویم؟ به هر حال یک کاشفی لازم داریم؛ آن کاشف چیست؟ آیا اهل لغت صرفاً به همین جمعآوری اکتفاء کردهاند؟ مثلاً رفتهاند که یک کتاب دیگری را دیدهاند یا این که تحقیق کردهاند؟
در جلسة آینده خواهیم گفت که بعضی از بزرگواران نظر خاصی دارند؛ ببینیم که نظر این بزرگواران چیست؟ و آیا میتوانیم کلام این آقایان را بپذیریم یا خیر؟