1401/12/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/ حجّیت قول لغوی / نظریه صاحب کفایه در حجّیت قول لغوی
مروری بر مباحث گذشته
بحث در حجّیّت ظواهر به نتایج هفتگانهای منتهی شد که در جلسة گذشته عرض کردیم. بعضی از مطالبی که از بزرگان در رابطه با تحریف قرآن و احتمال تحریف در غیر احکام نقل شد که نسبت به قرآن کریم ما باید به طور خاص، قائل به حجّیّت ذاتی قرآن شویم. اگر به این حقیقت دقت کنیم، خیلی از مباحث دیگر حل میشود. یکی هم مسئلة این که قرآن دارای آیات متشابه و محکم هست. باید یک ظاهری داشته باشد که ما با تمسّک به آن ظاهر به آیات متعدّد قرآن پی ببریم. آیهای که در سورة مبارکة آل عمران هست که محکمات را أمّ الکتاب معرفی میکند؛ بنابراین محکمات باید یک ظاهری داشته باشد و حتّی متشابهات هم باید یک ظاهر داشته باشد؛ یعنی یک معنایی را به ذهن میزند و از آن استفاده میشود؛ منتها به لحاظ جنبههای دیگر آن معنا حجّیّت ندارد و باید با آیات دیگر و ادلة دیگر آن معنا را سنجید و پذیرفت. معنای اوّلیّه ای که از متشابه به ذهن میزند، حجّیّت ندارد؛ یعنی جواز امضاء ندارد که انسان طبق آن اعتقاد پیدا کند. در آیات الأحکام آیة متشابهی نداریم و عمدتاً متشابهات در امور اعتقادی است که زیر بنای ایمان انسان مؤمن میشود؛ چرا که انسان مؤمن، در هر امر اعتقادی، دنبال حقّ است و این امتحانی است برای انسان که خودِ آیة دربردارندة متشابه، آن جنبهاش را بیان میکند. به هر حال اگر ظواهر حجّیت نداشته باشد، حتّی به این آیه هم نمیتوانیم تمسّک کنیم به اینکه محکمات، مرجع حلّ متشابهات است و ظواهر را هم جزء متشابهات بدانیم، قطعاً ظواهر جزء متشابهات نیست.
قرائات متعدّد و حجّیّت قرآن
نکتة بعدی در رابطه با قرائات متعدّد قرآن کریم است. این قرائات که حجّیّت و تواترش هم ثابت نشده است؛ ما با آن حجّیّت اولیة این قرآنی که در دستمان است، رجوع به روایات میکنیم که قطعاً باید با روایات، مباحث قرآن روشن و تبیین شود؛ لذا با رجوع به روایات آن قرائت ثابت میشود که همان قرائتی که معروف است و امام علیهالسلام به آن تمسّک کرده است، در موارد مختلف مثل مباحث اعتقادی، در مباحث اخلاقی و گاهی در احکام؛ دالّ بر حجّیت ظواهر قرآن است که ائمّه علیهمالسلام برای اثبات مطالبشان به آیة قرآن استدلال کرده اند؛ بدین صورت که حجیت ظواهر را در مباحث تفسیری فرمودهاند؛ یعنی هم کشف قناع از آیات قرآنی کردهاند و هم تفسیر آیه به آیه کردهاند که روش را به ما نشان میدهد؛ روش استفاده از قرآن کریم را که بحث تفسیری است. و این خود همان بحث کشف قناع و باز کردن کلمات است. ظواهر آن چیزی است که ابتدائاً آن معنا از آیه به ذهن میزند؛ و پردهبرداری معنایی، بعد از رجوع به ظواهر است که برای استحکام مطلب میبینیم که ائمه علیهمالسلام این روش را هم به ما یاد دادهاند که این خود استدلال بر حجّیت آنچه را که استفاده میشود با کشف قناع از روایات به وسیله آیات دیگر که تفسیر قرآن به قرآن می شود و مرحوم علّامه هم بیان فرمودند که آن چیزی که برای ما حجّیّت اولیّه دارد، بحث تفسیر، بعد از رجوع به ظواهر است. برای اثبات آن معرفت تفسیری که از آیه استفاده میکنیم؛ استشهاد به آیاتی میکنیم که شبیه آن آیهای که حکمت یابی را استفاده کردیم؛ حال یا به صورت صریحی آن آیة دیگر یا به صورت ضمنی هست؛ و لازم نیست که از جهت لفظی حتماً معادل باشد که ما فقط معادلها را در کشف الألفاظ و... پیدا کنیم.
دلالت تصدیقی و تمسک به اصالت ظهور در هنگام شکّ در قرینه
در ادامة فرمایش مرحوم آقای خویی (ره) که ایشان دلالات را سه تا مطرح کردند که بحث اصلی همان دلالت تصدیقی است، «الدلالة الثالثة دلالة اللفظ على كون المعنى مراداً للمتكلم بالارادة الجدية، و هي التي تسمى عندنا بالدلالة التصديقية في قبال الدلالة الوضعية، و عند القوم بالقسم الثاني من الدلالة التصديقية، و هي متوقفة على عدم نصب قرينة منفصلة على الخلاف أيضاً، مضافاً إلى عدم نصب قرينة متصلة، فانّ القرينة المنفصلة و إن لم تكن مانعةً عن تعلّق الارادة الاستعمالية كالقرينة المتصلة إلّا أنّها ــ أي القرينة المنفصلة ــ كاشفة عن عدم تعلق الارادة الجدية بالمعنى المستعمل فيه»[1] وقتی که ما یک مطلبی را از گوینده میشنویم، عقلاء تا جایی که یک قرینهای بر خلاف مرادش و یا قیدی و تخصیصی نیاورده باشد، به همان لفظ عمل میکنند؛ و وقتی هم که ما شکّ کردیم که آیا قرینه و قیدی هست، بعد از تفحّص و عدم دسترسی به قرینه یا قید، به همان ظاهر عمل میکنند. بنابراین با تمسّک به اصالت ظهور: اوّلاً ظهور حجّیّت دارد و ثانیاً اگر یک وقت شخص سامع شکّ در مراد کرد، البته بعد از اینکه درک از معنای استعمالی داریم؛ آن جا محرز است؛ اگر درک از مفاد استعمالی نداشته باشیم که اصلاً موضوعاً خارج میشود. بعد از اینکه ما معنای استعمالی این لفظ را میدانیم، عادتاً این چنین است که گویندگان در مقام افاده و بیان هستند؛ مخصوصاً در مطالب و خطابات قانونی که در خطابات قانونی این چنین است که یا همة قیدها را اگر داشته باشد، بیان میکند و یا متذکّر میشود، بعداً قیدش میآید که اگر بعداً قیدش بیاید باز تا وقتی که قید نیامده باشد، اگر این قانون است، باید به آن عمل کرد. به هر حال آنچه را که از کلام گوینده استفاده میکنیم، به این صورت است که اگر شکّ در ظهور کردیم با تفحص نسبت به قید یا قرینه و عدم دسترسی به آن عادتاً آن ظهور حجّیّت پیدا میکند که اینجا حجّیّت اصالت ظهور میشود.
اشکال: اگر بنای بر فحص باشد، علیالظاهر با اصالة الظهور منافات دارد؛ اصالة الظهور یعنی همین ظاهر را من اخذ کنم.
پاسخ: خیر ملاحظه بفرمایید، ظهور خودِ ظاهر است؛ اصالت در موقع شکّ است که وقتی که انسان شکّ معقولی کرد و فحص صورت گرفت، در آن جا اصالة الظهور، این شکّ را برطرف میکند. البته ممکن است که پشتوانة اصالة الظهور، اصالت عدم قرینه و ... باشد؛ اما این ها همه فرع بر اصالت ظهور هستند و به نظر میرسد که در این مرحله اصالت ظهور، یک اصل عقلائی است. این خلاصة عرایض ما در این بحث بود.
پرسش: آیا منظورتان از مرحله، مرحلة شکّ است.
پاسخ: بله؛ شکِّ بعد از عدم دسترسی به ظهور اولیّه است.
عدم تشابه در آیات الأحکام
پرسش: آیا شما فرمودید که در قرآن متشابهات وجود ندارد و در اعتقادات تشابه ایجاد میشود؟
پاسخ: عرض کردم که در احکام آیة متشابهی نداریم. به طور کلّی که در قرآن متشابه داریم؛ اما عمدتاً متشابهات در مباحث اعتقادی است. مثل ﴿یدُ اللهِ فوقَ أیدیهِم﴾،[2] ﴿و جاء ربُّک و الملکُ صفّاً صفّاً﴾[3] و ...
پرسش: آیا شما آیة وضوء را متشابه نمیدانید؟
پاسخ: ﴿فاغسِلوا وجوهَکُم و أیدِیَکُم إِلَی المَرافِق﴾؛[4] «إِلی» معلوم است.
• پرسش: خوب اگر روایت نبود که دست ما خالی بود، لولا الرّوایَة؛ آیا آیه متشابه نبود؟ یعنی اگر ما و این آیه می بود و دستمان از روایت کوتاه بود، طبیعتاً متشابه بود.
• متشابه، آن معنایی است که انسان را به شبهه (عمدتا شبهه اعتقادی) میاندازد؛ اینجا بحث روی لغت است که آیا إلی قبل از غایت است یا خیر؟! متشابه بودن آیه مطرح نیست؛ در این جا سراغ لغت میرویم.
• اختلافی که بین اهل سنّت و شیعه بوده، خودِ این اختلاف، نشانگر تشابه است.
• خیر؛ صرف اختلاف که موجب تشابه نیست؛ ممکن است که یک مطلبی محکم باشد منتها به جهت اغراضی در آن اختلاف پیش میآید. بله تشابه اختلاف میآورد؛ اما این که هر اختلافی نشان دهندة تشابه باشد، معلوم نیست.
بعد از این مسئله مرحوم آخوند وارد بعضی از جزئیاتِ از امور میشوند که بحث از حجّیّت آن امر که بحث حجّیّت قول لغوی باشد، در این فصل البته بعد از بیان مطالبی مطرح میشود.
منشأ نرسیدن به مراد متکلّم با وجود حجّیّت ظواهر در کلام مرحوم آخوند (ره)
ایشان فرمودهاند که ظهور کلام در تعیین مراد حجّیّت دارد، اگر ما قطعاً به مراد رسیدیم که بر اساس متفاهم عرف باید باشد که در اینجا مطلب حلّ است «قد عرفت حجية ظهور الكلام في تعيين المرام فإن أحرز بالقطع و أن المفهوم منه جزما بحسب متفاهم أهل العرف هو ذا فلا كلام»[5] و الّا اگر قطعاً به مراد نرسیدیم، این نرسیدن به مراد، سه منشأ دارد:
احتمال اول: یا به خاطر احتمال وجود قرینه است که ایشان میفرماید که شکّی نیست که در اینجا اصالت عدم قرینه را اجرا میکنیم و همان معنایی را که ابتدائاً به ذهن میآید، همان را دنبال میکنیم که همان ظهور اوّلیه است؛ «فإن كان لأجل احتمال وجود قرينة فلا خلاف في أن الأصل عدمها لكن الظاهر أنه معه يبنى على المعنى الذي لولاها كان اللفظ ظاهرا فيه ابتداء لا أنه يبنى عليه بعد البناء على عدمها كما لا يخفى فافهم.»[6] منتها نه اینکه بر اصالت عدم قرینه مبتنی است، ایشان این را بیان میکنند. این ظهور به هر حال حجّت است؛ اصل عدم قرینه را هم میآوریم؛ چون که اینجا منشأ شکّ ما وجود قرینه است؛ منتها آنچه که برای ما حجّیّت پیدا میکند، خود ظهور است.
احتمال دوّم: اینکه احتمال دهیم که چیزی که هست، قرینه باشد و قرینیت موجود را احتمال دهیم؛اگر این طور باشد، میفرماید که کلام مجمل میشود؛ «و إن كان لاحتمال قرينية الموجود فهو و إن لم يكن بخال عن الإشكال بناء على حجية أصالة الحقيقة من باب التعبد إلا أن الظاهر أن يعامل معه معاملة المجمل»[7] بنابراین اصالت حقیقت از باب تعبّد حجّت است نه از باب اینکه ظهور میدهد.
پرسش: یعنی قرینه داریم و باز هم ظهور مشخص نشده است؟
پاسخ: بله؛ یعنی احتمال میدهیم که این چیزی که هست، قرینه موجود است. قبلی این بود که قرینه ای وجود داشته باشد، اصالت عدم قرینه جاری میشود؛ اما الآن میبینیم که یک چیزی هست؛ مثلاً امر عقیب توهّم حذر آمده است؛ آیا این امر دلالت بر اباحه یا وجوب میکند؟
میفرماید که اگر به این صورت باشد که مجمل میشود.
احتمال سوّم این است که در معنای لغوی یا معنای عرفی شکّ داریم که چیست. ایشان میفرماید که اصل این است که ظنّ به معنا در اینجا حجّیّت ندارد. چون که اصلاً شک در ظهور داریم و ما دلیلی در این موقع بر حجّیّت ظواهر نداریم. «و إن كان لأجل الشك فيما هو الموضوع له لغة أو المفهوم منه عرفا فالأصل يقتضي عدم حجية الظن فيه فإنه ظن في أنه ظاهر و لا دليل إلا على حجية الظواهر»[8] آن بحثی که گفتیم که ظهور حجّت است، برای وقتی است که اصل ظهور موجود باشد. اما جایی که اصلاً نمیدانیم معنا چیست؟! در اینجا دلیلی بر حجّیّت نداریم.
حجّیت قول لغوی و اشکالات مرحوم آخوند (ره) به ادلة قائلین به حجّیت
این یک زمینه میشود برای اینکه وارد قول لغوی بشویم که برای ظهور، متمسک به قول لغوی بشویم؛ اینجا چطور است؟ ایشان میفرماید که به مشهور نسبت داده شده که قول لغوی بالخصوص در تعیین اوضاع، حجّت است و استدلالشان این است که علماء، بلکه عقلاء در این معنا استدلال به قول لغوی کردهاند و حتّی اجماع هم نقل شده است که در مقام احتجاج و... به قول لغوی تمسّک میکنند. «نعم نسب إلى المشهور حجية قول اللغوي بالخصوص في تعيين الأوضاع و استدل لهم باتفاق العلماء بل العقلاء على ذلك حيث لا يزالون يستشهدون بقوله في مقام الاحتجاج بلا إنكار من أحد و لو مع المخاصمة و اللجاج و عن بعض دعوى الإجماع على ذلك.»[9]
ایشان به این اشکال میکنند که ما اجماع را قبول نداریم؛ حتی اگر تسلیم هم شویم که اتفاقی هست، این اجماع مفید نیست؛ چون که متیقّن از رجوع به قول لغوی، آن جایی است که هم عدد معتبر باشد؛ یعنی دو نفر باشند و هم عدالت باشد که به نوعی بحث شهادت مطرح میشود؛ در این بحث اجماع محصّل که حاصل نیست و اجماع منقول هم که در این جا معتبر نیست. «و فيه أن الاتفاق ممنوع، و لو سلّم و إن الاتّفاق لو سلم اتفاقه فغير مفيد مع أن المتيقن منه هو الرجوع إليه مع اجتماع شرائط الشهادة من العدد و العدالة. و الإجماع المحصل غير حاصل و المنقول منه غير مقبول»[10]
رجوع به لغوی از باب رجوع به اهل خبره
و ایشان میفرمایند که به احتمال قوی که علماء به قول لغوی تمسّک میکنند، جُلُّهم أو کلُّهم، به این جهت باشد که لغوی اهل خبره است. از باب رجوع جاهل به عالم و عدم خبره به خبره که در هر صنعتی افراد به اهل خبرة آن صنعت رجوع میکنند و آن را ملاک قرار میدهند. «ممّا احتمل قريباً أن يكون وجه ذهاب الجلّ لو لا الكل هو اعتقاد أنه مما اتفق عليه العقلاء من الرجوع إلى أهل الخبرة من كل صنعة فيما اختص بها»[11]
بعد میفرماید: آنجا هم در صورتی است که موجب وثوق شود و صرف رجوع کافی نیست؛ اما ما از قول لغوی، وثوق به وضع پیدا نمیکنیم. بلکه میفرماید که لغوی اهل خبره نیست؛ چون اگر اهل خبره بود، برای معنای حقیقی و امتیازش از معنای مجازی یک علامتی را بیان میکرد که این علامت مجاز است و ما به معنای اوّلیّه پی میبردیم. اینکه حال معنای اوّل را مطرح کرده است، اولیّت معنا هم میفرماید که ملاک نیست که این معنای حقیقی را ذکر کرده است. چون به مشترک و الفاظ مشترک نقض میشود و الفاظ مشترک هم گاهی اوّل گفته میشود. همّ و غمّ لغوی این است که مطالب را جمع کند؛ اما این که اهل تشخیص باشد و کاربردها را تحلیل کند و... خیر. «و المتيقن من ذلك إنما هو فيما إذا كان الرجوع يوجب الوثوق و الاطمئنان و لا يكاد يحصل من قول اللغوي وثوق بالأوضاع بل لا يكون اللغوي من أهل خبرة ذلك بل إنما هو من أهل خبرة موارد الاستعمال بداهة أن همه ضبط موارده لا تعيين أن أيا منها كان اللفظ فيه حقيقة أو مجازا و إلا لوضعوا لذلك علامة و ليس ذكره أولا علامة كون اللفظ حقيقة فيه لانتقاض بالمشترك.» [12]
کثرت نیاز به رجوع به قول لغوی
اگر یک نفر بگوید که ما خیلی به رجوع به قول لغوی نیاز پیدا می کنیم؛ چون باب علم به تفاصیل معانی بسته است، آیا این کثرت رجوع دلیل نمیشود به اینکه بگوییم که قول لغوی حجّت است؟ چون از یک طرف که ما نمیتوانیم که در همة موارد علم به معنای موضوعٌ له پیدا کنیم. ایشان میفرماید که خیر؛ تا وقتی که ما میدانیم که باب احکام منفتح است، این هم موجب اعتبار قول لغوی نمیشود؛ یعنی در باب احکام نیاز به قول لغوی نداریم. «و كون موارد الحاجة إلى قول اللّغوي أكثر من أن يحصى لانسداد باب العلم بتفاصيل المعاني غالباً بحيث يعلم بدخول الفرد المشكوك أو خروجه و إن كان المعنى معلوماً في الجملة لا يوجب اعتبار قوله ما دام انفتاح باب العلم بالأحكام كما لا يخفى»[13]
حجّیّت قول لغوی از باب حجّیت مطلق ظنّ در حین انسداد باب علم
اگر هم بگوییم که در باب احکام، باب علم منسدّ است که مثلاً مفاهیمِ متعلقات احکام و موضوعات احکام را ندانیم، در آن جا از باب حجّیّتِ مطلق ظنّ، قول لغوی حجّت میشود. به هر حال میگوید که در همان جایی که ما گیر کردهایم و باب علم منسدّ است، فقط به همان ضرورت اکتفاء میکنیم، از باب حجّیّت مطلق ظنّ که دیگر چارهای نداریم و باید عمل کنیم. «و مع الانسداد كان قوله معتبراً إذا أفاد الظن من باب حجية مطلق الظن و إن فرض انفتاح باب العلم باللغات بتفاصيلها فيما عدا المورد»[14]
بعد هم میفرماید که اگر ما دلیلی بر اعتبار قول لغوی داشته باشیم، بعید نیست که انسداد باب علم بنا بر حکمت موجب اعتبار قول لغوی باشد؛ یعنی به حکمت قول لغوی پی میبریم نه اینکه کلام لغوی علّت برای حجّیّت باشد. «نعم لو كان هناك دليل على اعتباره لا يبعد أن يكون انسداد باب العلم بتفاصيل اللغات موجباً له على نحو الحكمة لا العلة.»[15] باز ایشان میفرماید که کلام لغوی برای ما قطع نمیآورد؛ همین که ما گاهی مضطر میشویم، برای فهم معنا به قول لغوی رجوع میکنیم و با رجوع به آن یک ظهوری از لفظ میفهمیم، ایشان میفرماید که همین در فتوا دادن در باب احکام کافی است؛ اگر چه که قطع هم برای ما نیاورد. «لا يقال على هذا لا فائدة في الرجوع إلى اللغة. فإنه يقال مع هذا لا تكاد تخفى الفائدة في المراجعة إليها فإنه ربما يوجب القطع بالمعنى و ربما يوجب القطع بأن اللّفظ في المورد ظاهر في معنى بعد الظفر به و بغيره في اللغة و إن لم يقطع بأنه حقيقة فيه أو مجاز كما اتّفق كثيراً و هو يكفي في الفتوى.»[16]
خلاصة فرمایش مرحوم آخوند این شد که در مرحلة اوّل ما نمیتوانیم حکم به حجّیّت قول لغوی کنیم، مگر بعد از این مقدمات که اگر در جایی از باب علم برای رسیدن به مراد مفتوح نباشد، قول لغوی را از باب مطلق ظنّ معتبر میدانیم.
پرسش: آیا این را رجوع به اهل خبره نمیداند؟
پاسخ: ایشان میفرماید که اهل خبره آن کسی است که یک مقدار تفحص کرده و مسائل را زیر و رو میکند؛ و لغوی هم کارش جمع کردن است و استعمالات را جمع میکند.
اشکال: همین فحص است؛ لغوی مگر باید چه کار کند؟
پاسخ: اینکه آیا مستعمَلٌ فیه این لفظ اوّلاً چه بوده است؟ و بعد به معنای دیگری منتقل شده است؛ این ها را لغوی انجام نمیدهد.
پرسش: آیا اگر یک لغوی باشد که معنای مستعملٌ فیه را تفکیک کرد، حجّت است؟
پاسخ: طبق نظر ایشان بله؛ این به نوعی قطع میآورد؛ یعنی از باب رجوع به اهل خبره است.
اشکال: اگر لغوی این را نفهمد که مجاز یا حقیقت است، با وجود این که کارش این است، به طریق اولی ما هم نمیفهمیم.
پاسخ: بله؛ به هر حال باید این را احراز کرد که آیا لغوی به این صورت اهل خبره است یا خیر؟
پرسش: اگر بگوییم که لغوی این کاره نیست، پس کیست؟ به هر حال ما لغوی را در این امور مرجع میدانیم، اگر لغوی اهل خبره نیست و استخراج استعمالات کار از او بر نمیآید.
پاسخ: آنها به نظر میرسد که کار عالمان باشد که عالمان در تحقیق وارد میشوند که ببینند که آیا قرینهای در کار هست یا خیر؟ ایشان صحبتش این است که اگر ما احراز کردیم که کار لغوی این است که تحقیق میکند که موضوعٌ له اولیّه چیست؟ پس در آنجا اهل خبره میشود. به هر حال ما گاهی در بیانات بعضی نویسندگان و محقّقین میبینیم که در استعمالات تحقیقی میکنند و یک معنای ریشهای را میگیرند. این یک مقداری بحث علمی می شود. اگر بتوان از کاربردهای یک لفظ یک معنای ریشهای گرفت و اینکه این کاربردها با آن معنای ریشهای مناسبت دارد، این کار یک مقداری قطع میرساند که معنا چیست؟
پرسش: طبق این فرمایش یعنی جناب آخوند هر جایی را که رجوع میکنند و یا جواز میدهند، تمام این موارد را در موضع اضطرار میدانند؟
پاسخ: بله؛ ایشان لغوی را اهل خبره نمیداند؛ نظر ایشان این است و اگر ما در جایی به علم در مورد خاص نرسیدیم، نظر لغوی را از باب حجّیّت مطلق ظنّ میپذیریم و فرمودهاند که همین معنا در فتوا کفایت میکند؛ چون دیگر چارهای نیست و باید به این حکم عمل کنیم و شارع مقدّس هم دست بردار نیست و این راه یک راه ظنّ آور برای نظر شارع است.
این خلاصة فرمایش مرحوم آخوند است در این باب. حال باید نظر دیگران را ببینیم که در این باب چیست.