1402/02/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه السیاسه/حاکمیت فقیه /بررسی اقوال مرحوم منتظری در ادله حاکمیت فقیه
امناءالرسل بودن فقهاء
بحث در ادلهای بود که به طور خاص عرض شد که اینها دلالت بر حدود حاکمیت، در همه زمانها به طور خاص بالملازمه میکند. حاکمان خاص را قهراً در نبود آن حاکمانی که مورد تایید خدای متعال است به طور خاص یعنی فقها، این را دلالت میکند.
یکی از آن ادله این روایت معروفه نزد شیعه و اهل سنت است که فرمودهاند: «الفقها امناء الرسل»[1] ؛ فقیهان امینان رسولان هستند که روی این امین بودن تکیه شده و همانطور که در روایت قبلی که بحث وراثت بود این مطلب را عرض کردیم، در این روایت هم به همین صورت که به هر حال امین بودن در جایگاه رسالت مطرح شده که قهراً آن مناصب خاصّه و عناوین خاصه در اینجا قطعاً مطرح نیست. همانطور که خود پیامبر امین الهی است در شئون مختلف که آنچه را که خدای متعال از تشریع دین، مقصدش است، آن را به واسطه پیامبر تحقق میبخشد که اولش مسئله تعلیم و تعلّم است و بعد هم مسئله اجرا و پیاده کردن دستورات الهی است. قطعاً این امر مسلم است که خدای متعال که مجری دینش نیست؛ همانطور که بدون واسطه، معارف دین را برای عموم بشر نمیفرستد، در اجرا هم قطعاً به همین صورت است؛ بنابراین وقتی که ما معنای امین بودن را تحلیل میکنیم، به آن نتایجش میرسیم.
پرسش: ؟
پاسخ: آن دیگر مثل مسئله عصمت انبیاء میشود. یک دلیل عقلی و یک دلیل اعتباری داریم؛ دلیل اعتباری را باید بررسی کنیم. پایبندی رسول را به آنچه که میگوید ببینیم؛ این علاوه بر آن ادله عقلیه از جهت جزئی آن را باید مشاهده کنیم. در فقها هم به همین صورت است که با دلیل تعبدی مسئله عدالت و اینها را اثبات میکنیم و از جهت عقلایی هم به همین صورت است؛ اما این که به صورت خاص آن امانت را باید تجربه کرد.
اشکالات آیتالله منتظری به مفاد روایت فوق
در اینجا به مفاد این روایت در کتاب ولایت فقیه آیتالله منتظری اشکال شده است، بيان الاستدلال بالرواية هو أن أهم شؤون الرسل ومنهم رسولنا الأكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) على ما مر منا ثلاثة: بيان أحكام الله - تعالى -، وفصل الخصومات، وإجراء العدالة الاجتماعية بإقامة دولة حقة على أساس أحكام الله - تعالى - وقوانينه العادلة كما صنع رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم). وليس شأن الرسل مجرد بيان أحكام الله فقط»[2] ایشان چند اشکال را اثباتاً به این روایت کرده است:
اول اینکه ایشان گفتهاند که این امین بودن، در بیان احکام است؛ قبول داریم که امناء مطلق است؛ اما چون یک قرینهای دارد که در ادامه میفرماید «فاحذروهم علی دینکم»[3] ؛ از ایشان بر دینتان برحذر باشید؛ این دلالت میکند بر اینکه در مقام تعلیم و تعلم امین است. اگر آن جنبه امانت را نداشته باشند، ما نسبت به دینمان نگران هستیم و این نمیگذارد اطلاق منعقد شود.
اشکال دوم: ایشان میگوید که این عبارت دلالت بر انشاء و نصب ندارد؛ به صورت جمله خبری است. میفرمایند که فقهاء أمنا الرسل هستند. بله اگر اینطور پیامبر اکرم صلواتاللهعلیه، الفقهاء أمنائي بیان میکردند، این دارد در اینجا نصب میکند، و ممکن بود بگوییم که ظهور در نصب دارد.
اشکال: چه فرقی دارد اینکه با خبر بیان میشود به مراتب قوت بیشتری دارد.
پاسخ: بله درست است. حالا به هر حال ایشان این را بیان میکند.
بنابراین این امناء رسول ظهورش در انشاء ایشان میفرمایند که ضعیف است.
پاسخ به اشکالات آیت الله منتظری
به نظر میرسد که این اشکال، اشکال درستی نباشد، چون امانت و امین مطلق است و خود ایشان هم این را در اول اقرار کرده است. این قرینه هم دلیل نمیشود؛ چون این قرینه هم عام است. در مقام عمل هم باید مواظب باشیم؛ چون اگر فقیهی، حاکمیت هم نداشته باشد و عادل نباشد، آیا به او در نقل احکام الهی اعتماد میشود؟ همانطور که در نقل احکام الهی به او اعتماد نمیکنیم و عقلاء اعتماد نمیکنند، به خاطر اگر در عمل شخصاً فاسق باشد، در مقام اجرا هم به همین صورت است؛ چون بههرحال این جایگاه را بههرحال دارد؛ یعنی امانت خودش مطلق است؛ در مقام اجرا خودش به طریق اولی باید جایگاه عدالت را داشته باشد که این دین در مقام اجرا مأمون از دستبرد باشد؛ لذا در ادامه آن روایت هم همین بود که سؤال شد که چگونه امین هستند؟ فرمودند: تا وقتی که در دنیا وارد نشوند. این بیان نشان دهنده این است که این امانت، یک معنای وسیعی دارد و عرض کردیم قبلاً که این تعبیرات ظهورش در انشاء اقوی است تا اینکه جمله انشائیه لحاظ شود؛ و همانطور که برادر عزیزم فرمودند اصلاً فرقی بین امنایی و امناء الرسل وجود ندارد؛ چه بسا امناءالرسل قدری گویاتر است؛ چون دارد بیان میکند که این، امین رسولان است که رسولان هم یک خط مشی از جمله خط مشی فراگیری و هم رساندن و هم اجرا را دارند؛ بنابراین این تعبیر، امانت از رسالت است و امانت از شخص نیست. این امنائی به نوعی ظهور در امانت از شخص را دارد؛ اگرچه باز به تعبیری همان رسالت حضرت است، اما امناءالرسل ظهورش در امین بودن در جایگاه خیلی روشنتر است.
غرض این است که ما همانطور که رسولان را امین الهی یا امین مردم میدانیم، این معنای امانت در آیاتی آمده است. «﴿إنّي لکم رسول امین﴾[4] ؛ در سوره شعرا در چند آیه، حال یا امین خدا و یا امین بر مردم آمده است. امین در مقام رسالت است. وقتی که ما رسالت را در چند جهت دیدیم؛ یعنی مقام رساندن وحی، مقام پیاده کردن وحی و مقام قضاوت، در همه اینها مسئله امانت جریان دارد؛ مخصوصاً این آیه شریفه ﴿ان الله یامرکم أن تعدّوا امانات إلی أهلها﴾[5] به همین صورت است.
روایت برید عجلی
در کتاب شریف اصول کافی، در جلد اول، صفحه 276، هفت حدیث را مرحوم کلینی میآورند که یکی دو حدیث را عرض میکنیم. اگرچه در این روایات نوعاً به اهلبیت علیهمالسلام معنا شده است؛ اما محور امانت، امامت است؛ غرضم این است. این عنوان امانت بالاترین شاخصش مسئله امامت و رهبری است که این جنبه دیگر عمومیت دارد؛ چه رهبریت معصوم در آن مرتبه اعلایش و چه رهبریت غیر معصوم باشد.
در روایت اولی برید عجلی از امام باقر علیهالسلام سؤال میکند که مقصود از این آیه چیست؟ حضرت فرمود: «إِيَّانَا عَنَى أَنْ يُؤَدِّيَ اَلْأَوَّلُ إِلَى اَلْإِمَامِ اَلَّذِي بَعْدَهُ اَلْكُتُبَ وَ اَلْعِلْمَ وَ اَلسِّلاَحَ وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ اَلنّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ اَلَّذِي فِي أَيْدِيكُمْ ثُمَّ قَالَ لِلنَّاسِ يا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اَللّهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ إِيَّانَا عَنَى خَاصَّةً أَمَرَ جَمِيعَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ بِطَاعَتِنَا فَإِنْ خِفْتُمْ تَنَازُعاً فِي أَمْرٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اَللَّهِ وَ إِلَى اَلرَّسُولِ وَ إِلَى أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ »[6] ؛ خلاصه این روایت از روایات دیگر مفصلتر است. غرضم از آوردن این روایات در ذیل این آیه که خود این آیه هم این معنا را بر ما دلالت میکند که ما توجه داشته باشیم که بالاترین امانت، امانت رهبریت بر امت است؛ که یک رهبریت خاص داریم و یک رهبریت عام؛ از این روایت و از این آیه، آن رهبریت عام را استفاده میکنیم که قهراً بعد از ائمه علیهمالسلام امینان، در مرحله اول، نسبت به جایگاه ائمه علیهمالسلام فقها هستند.
کلام امام رضا علیهالسلام در لزوم حاکمیت
در جلد ششم بحار هم یک روایت مفصلی از امام رضا علیهالسلام از عللالشرایع یا عیون الاخبار[7] آمده است؛ علل اموری از حضرت در این روایت شریفه بیان شده است؛ هم بعضی از امور اعتقادی، تقریباً روایتی که عللالشرایع بیان میکند، هم علت بعضی از مسائل اعتقادی و هم بعضی احکام را بیان میکند؛ بعد از حضرت سؤال میشود که «فَلِمَ وَجَبَ عَلَيْهِمْ مَعْرِفَةُ الرُّسُلِ وَ الاِقْرارُ بِهِم وَ الاِذعانُ لَهُم بِالطّاعَةِ؟» بعد حضرت می فرمایند:«لاِنـَّهُ لَمّا اَنْ لَمْ يَكُنْ فى خَلْقِهِمْ وَ قُواهُم ما يُكْمِلونَ بِهِ مَصالِحَهُم وَ كانَ الصّانِعُ مُتَعاليا عَنْ اَنْ يُرى»؛ تا این مسئله التزام به اعتقاد به انبیا علیهم السلام؛ بعدش از حضرت یکی از آن جنبه ها را سووال می کند؛ «فلِمَ جُعِل أُولِی الأَمْرِ وَ أُمِرَ بِطاعَتِهِمْ؟» اين جا مقصود است. «قیلَ لِعِلَلٍ کَثیرَةٍ. مِنْها، أَنَّ الْخَلْقَ لَمّا وُقِفُوا عَلی حَدٍّ مَحْدُودٍ وَ أُمِروُا أنْ لایَتَعدُّوا ذلک الْحُد ـ لِما فِیهِ مِنْ فَسادِهِمْ ـ لَمْ یَکُنْ یَثْبُتُ ذلک و لایَقُومُ إِلاّ بِأنْ یُجْعَلَ عَلَیْهِم فِیه أمیناً، یَمْنَعُهُمْ مِنَ التَّعدی و الدّخول فی ما حَظَرَ عَلَیْهِم؛ لأَ نَّهُ لو لَمْ یَکُنْ ذلِک کذلک لَکانَ أَحَدٌ لایَتْرُکُ لَذَّتَهُ و مَنْفَعَتَهُ لِفَسادِ غَیرِه»؛ بعد یکی از علل دیگر را هم حضرت اینطور بیان میکند: «وَ مِنها أنّا لا نَجِدُ فِرْقَةً مِنَ الْفِرَقِ و لامِلَّةً مِنَ الْمِلَلِ بَقَوْا و عاشُوا»؛ یعنی حضرت به یک امر عقلایی تمسک میکند که این امر عقلایی در همه زمانها هست و مختص به زمان نبوت و امامت نیست. «بَقَوْا و عاشُوا اِلاّ بِقَیِّمٍ وَ رئیسٍ لِما لابُدَّ لَهُمْ مِنْهُ فی أَمْرِ الدّینِ وَ الدُّنْیٰا»؛ این بیان در صفحه ۶۰ آمده. «استفَلَمْ یَجُزْ فِی حِکَمةِ الْحَکیم أَنْ یَتْرُکَ الْخَلْقَ مِمّا یَعْلَمُ أَنَّهُ لابُدَّ لَهُمْ مِنْهُ»؛ یعنی خدای متعال نسبت به امور ضروری که بشر به آن نیاز دارد، بشر را رها نمیکند. در واقع تمسک به حکمت الهی است که ما در مباحث اولیه به این معنا پرداختیم و از ادله محکم عقلی در ضرورت حاکمیت برای همه دورانها و اسلام و زمانهای دیگر میباشد. «وَ لاقِوامَ لَهُمْ إِلاّ بِهِ فَیُقاتِلُونَ بِه عَدُوَّهُم وَ یَقْسِمونَ بِهِ فَیْئَهُمْ وَ یُقیمُون بِهِ جَمْعَتهُم وَ جَماعَتَهُمْ وَ یُمْنَعُ ظٰالِمُهُمْ مِنْ مَظْلُومِهِمْ»؛ همه آن مسائل اداری جامعه است. بعدش هم می فرماید: «و مِنْها أنَّهُ لَوْ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ إِمٰامٰاً قَیِّماً أَمیناً حافِظاً مُسْتَوْدَعاً، لَدَرَسَتِ الْمِلَّةُ»؛ دین اسلام از بین میرفت.« وَ ذَهَبَ الّدینُ وَ غُیِّرَتِ السُّنَنُ وَ الأحْکام»؛ که دارد جایگاه حافظا لدینه را دارد بیان میکند. عرض کردیم که اگر این روایات، بعضیهایش از جهت سند هم روایت مخدوش باشد، اما از جهت متن، متنهای قابل اعتمادی است که مؤیداتی دارد. این روایت هم اواخرش مخصوصاً این مسئله را مورد توجه قرار میدهد. «وَ لَزادَ فیهِ الْمُبْتَدِعُونَ و نَقَصَ مِنْهُ الْمُلحِدُونَ و شَبَّهُوا ذلِکَ عَلی الْمُسْلِمینَ. اِذْ قَدْ وَجَدْنَا الْخَلْقَ مَنْقُوصینَ مُحْتاجینَ غَیْرَکامِلینَ، مَعَ اخْتِلافِهِم وَ اخْتِلافِ أَهْوائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ انحائهمْ، فَلَوْ لَمْ یَجْعَلْ قَیِّماً حافِظاً لما جاءَ بِهِ الرَّسُولُ، لَفَسَدوُا عَلی نَحْوِ ما بَیَّنَّاه و غُیِّرَتِ الشَّرائِعُ وَ السُّنَنُ وَ الأحْکامُ و الأیمانُ. وَ کانَ فی ذلِکَ فَسادُ الْخَلْقِ أجْمَعین»[8] .
این هم یک روایت با این ویژگیهایش که در بحث امانت و امین بودن حضرت استدلال کردند که ما به این حقیقت نیاز داریم که در همه زمانها باشد.