درس خارج فقه استاد محمدباقر تحریری

1402/02/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه السیاسه/ضرورت حکومت دینی /جایگاه فقهاء در نسبت به جایگاه ائمه علیهم السلام

 

مروری بر مباحث گذشته

بحث در بیان ادلة خاصّ در اثبات حاکمیت دینی در همة اعصار به ویژه در عصر غیبت امام علیه‌السلام است ما ادلة گوناگونی را آوردیم که عده‌ای از آنها را دیگران هم فرموده‌اند؛ در ابواب مختلف از مباحث فقهی به مسئلة امام و زمامدار آن امر توجه شده است؛ علاوه بر این ما ادلة دیگری هم داریم که بیان شد. اگر بعضی از این ادلّه از لحاظ سندی هم ضعیف باشد، اما مجموعاً اثبات این حقیقت را می‌کند. ضعف سندی بعضی‌ها، نفی اصل مسئله را نمی‌کند. از آن روایات عرض کردیم، روایاتی که در رابطه ‌با جایگاه علماء و فقیه است که در بعضی از روایات که خواندیم، فرموده‌اند که علماء ورثة انبیاء هستند و جنبة وراثت را هم فرمودند که عرض کردیم و یا این که فقهاء امناء رسل هستند این وراثت و امین بودن باید به لحاظ آن شأن یا شئون نبوّت باشد که عرض شد که شئون نبوّت به‌طورکلی دو قسم است: یک شئون اختصاصی است که قابلیت برای وراثت ندارد؛ و شئونی که اینها قابلیت برای وراثت دارد و در آیات قرآنی هم گاهی این عنوان نبوّت برای آن شئون اعتباری نبیّ مطرح شده است. مقصود از شأن اعتباری[1] ، آن جنبة حاکمیت است. حاکمیت بر مردم، در ارتباط با مردم و فرمان و...که جنبة اعتباری به این معنا است. ﴿النّبی أولی بالمؤمنین﴾[2] ؛ می‌بینیم که این مسئلة ولایت تشریعی که اولی به تصرف باشد در جنبة مختلف مؤمنین، با عنوان ‌النبیّ آمده است و همین طور مسائل دیگری در ارتباط با جهاد و آن آیة شریفه که ﴿کأیّن مِن نبیٍّ قاتلَ معه رِبِّیّونَ کثیرٌ﴾[3] ؛ این مسئلة جنگ و حاکمیت این نبیّ در مسئلة جنگ، یک جنبة اجتماعی می‌شود که عنوان نبی آمده است. غرض آن است که به اینها باید دقت کرد که نبوّت دارای شئون حقیقی[4] و اعتباری است. این وراثت مربوط به آن شأن اعتباری نبی می‌شود و شأن حقیقی پیامبر نیست. به عنوان الأنبیاء در آیات و روایات دیگر باید دقت کنیم.

دفع شبهة تطابق عنوان علماء در این روایات بر خود معصومین

نکتة دیگر که دیگران هم بیان کرده‌اند، این است که مقصود از این علماء ائمّه علیهم‌السلام نیستند؛ خود ائمّه با این عنوان، جنبة جایگاه عالمان را ترغیب می‌کنند؛ خودشان که با تعبیرات دیگری مطرح شده‌اند؛ لذا این شبهه نیاید که مقصود از این علماء، ائمه علیهم‌السلام هستند؛ مخصوصاً آن روایتی که خوانده شد که «الفقهاء أُمَناءُ الرُّسُل»[5] . در این باب که بابش را ملاحظه کنید، اصول کافی، جلد یک، چاپ عربی، صفحه 46؛ این روایت پنجم است و دو سه روایت دیگر در اینجا در رابطه با فقهاء هست که فرموده‌اند که فقهاء حصون اسلام هستند و هیچ‌گاه شیطان مانند مردن فقیه خوشحال نمی‌شود و آن روایت مشهور هم که «اذا ماتَ المؤمِنُ الفَقیهُ ثَلُمَ فِی الإسلامِ ثُلمَةٌ لایسُدُّها شیءٌ»[6] ؛ اینجا مؤمنِ فقیه است، نه اینکه هر مؤمنی باشد؛ در همین باب این چند روایت آمده است که نشان می‌دهد که مقصود، علماء هستند. فرمود:«ما لَم یَدخُلوا فِی الدُّنیَا»؛ تا وقتی که در دنیا وارد نشوند، امین رسولان هستند؛ یعنی آن جایگاه رسالت را در بین مردم دارند.

دو جایگاه علماء و مقصود از تشریع شرایع

جایگاه اوّل تبلیغ است، بعد حاکمیت است که خوب ما وقتی ملاحظه کنیم در قرآن کریم می‌بینیم که جایگاه نبوّت اقامة دین مطرح شده است که در بحث‌های گذشته به آن اشاره کرده‌ایم، در سورة مبارکة شورا، آیة 13 و آیات بعدش که خیلی آیات عمیقی است، پنج شریعت را که شریعت اصلی هستند در دنیا بیان می‌کند که مقصود از تشریع این شریعت‌ها از جانب خدای متعال، اقامة دین است. ﴿شَرَعَ لَکُم مِنَ الدّین ما وصّی به نوحاً و الّذی أوحَینا إلیک و ما وصَّینا به إبراهیمَ و موسی و عیسی أن أقیمُوا الدّین و لَا تَتَفَرَّقوا فیه﴾[7] با توجه به این که دین دارای سه شعبه است: شعبة اعتقادی که همان ایمان به توحید و معاد باشد؛ این را باید اقامه کنند؛ یعنی جامعه، جامعة ایمانی بشود که آن اعتقاد شکل بگیرد که بُعد دیگرش، عمل طبق دستورات دین تحقّق پیدا کند که بعد اخلاق هم به نوبة خودش کم‌کم شکل می‌گیرد.

دستورات خداوند به پیامبر برای اقامة دین

«کَبُرَ علَی المُشرِکِین ما تَدعُوهم إلَیه»[8] ؛ مشرکین معاد، توحید و نبوّت را می‌پذیرفتند. می‌خواستند آزاد باشند و آن منطق‌هایی که در آیات آمده است. «اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ»؛ این آیه این را بیان می‌کند که نبوّت از جانب خود نبی نیست و خداست که این نبوّت را می‌دهد. بعد هم در دو آیة بعد خیلی مطالب مهمی را بیان می‌کند که به هر حال در دین یک عدة خاصّی تفرقه ایجاد می‌کنند. ﴿وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۚ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ ۚ وَإِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتَابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ﴾[9] ؛ ﴿فَلِذَٰلِكَ فَادْعُ ۖ وَاسْتَقِمْ...﴾[10] ؛ در دو جا ما امر به فاستَقِم کَمَا أُمِرتَ داریم که یکی از آنها اینجا است. در سوره‌ی هود هم ﴿وَمَنْ تَابَ مَعَكَ﴾[11] آمده است؛ منتهی در اینجا چون وظیفه‌ی خود پیامبر است، به خود حضرت اشاره است. «و﴿َلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ﴾[12] ؛ یعنی زیر بلیط آنها نرو و حاکمیت طاغوت را نداشته باش. «﴿وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ ۖ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ﴾؛ این بیان می‌کند که اقامه‌ی دین ماهیتش این است: «﴿لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ ۖ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ ۖ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ ۖ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا ۖ وَإِلَيْهِ الْمَصِير﴾[13] . غرض این است که این از شئون نبوّت است، مسئله‌ی اقامه‌ی دین که این شأن برای امینان رُسُل هم هست که این یکی از آیات مهم این بحث است.

وظایف عالمان در خطابة امام حسین علیهالسلام

یکی از روایات دیگری هم که قبلاً به آن اشاره شد و امروز یک توجّه ویژه‌ای به آن می‌شود، سخنرانی امام حسین علیه‌السلام است که در وسط سخنرانی حضرت وظیفة عالمان را بیان می‌کند. ظاهراً قبل از به درک واصل‌شدن معاویه است که فراخوان می‌دهد که اصحاب و تابعین بیایند؛ گفته‌اند حدود 50 نفر از اصحاب و تابعین جمع بودند که حضرت این خطاب را به این مجموعه کرده است. صاحب تحف‌العقول این را به‌عنوان امربه‌معروف و نهی از منکر مطرح می‌کند که در صفحة 237 از تحف‌العقول است.

«اعتبروا أيها الناس بما وعظ الله به أولياءه من سوء ثنائه على الأحبار؛ با تهدید حضرت وارد می شود. إذ يقول: " لولا ينهاهم الرّبانيون والأحبار عن قولهم الإثم وقال: " لُعِن الذين كفروا من بني إسرائيل - إلى قوله - لبئس ما كانوا يفعلون وإنما عابَ الله ذلك عليهم لانّهم كانوا يَرَون من الظلمة الذين بين أظهرهم المنكرَ والفساد فلا ينهونهم عن ذلك رغبةً فيما كانوا ينالون منهم»[14] ؛ به خاطر دنیا‌گرایی آنها. «ورهبةً»؛ هم تمایل داشتند و هم ترس داشتند، تمایل به دنیا و ترس از جانشان. «و رهبةً ممّا يَحذَرون والله يقول: " فلا تخشوا الناس واخشونِ وقال: " المؤمنون والمؤمنات بعضُهم أولياءُ بعض يأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر فبدأ الله بالامر بالمعروف والنهي عن المنكر فريضةً منه، لعِلمِه بأنّها إذا اُدِّيت وأُقيمَت استقامَتِ الفرائضُ كلُّها هيِّنُها وصَعبُها وذلك أنَّ الامرَ بالمعروف والنّهي عن المنكر دعاء إلى الاسلام مع ردِّ المظالم»[15] ؛ آن حیطه‌ی امر به معروف را ظاهراً حضرت از مقدّمات حاکمیت دینی می‌دانند. «ومخالفةِ الظالم وقسمةِ الفيئ والغنائم وأخذ الصدقات من مواضعها ووضعها في حقِّها»؛ بعد خطاب می‌کنند که «ثُمَّ أنتم أيّتها العصابةُ عصابةٌ بالعلمِ مشهورةٌ وبالخير مذكورة»؛ ببینید این خطاب به آنها است که شما می‌توانید این رهبریت را بیایید و بر عهده بگیرید. بعضی‌ها این را به خود حضرت تفسیر کرده‌اند که به نظر می‌رسد که همخوانی ندارد. در بعضی از حواشی تُحَف هم که ندانستم چه کسی بوده است؟ گفته که یعنی خود امام حسین است. این را از اوّل خواندم برای این که منطق حضرت روشن شود. «وبالخيرِ مذكورةٌ وبالنصيحةِ معروفةٌ وبالله في أنفس الناس مهابةٌ. يهابكم الشريف ويُكرِمُكم الضعيفُ ويؤثِرُكم من لا فضلَ لكم عليه ولا يدَ لكم عنده، تشفعون في الحوائج إذا امتنعت من طُلّابها وتَمشَون»؛ جنبه‌های نکوهشی که شما از طریق خارج شدید. «و تَمشَونَ في الطَّريق بهيبةِ الملوك وكرامةِ الأكابر، أليس كلُّ ذلك إنما نِلتُموه بما يرجى عندكم من القيام بحق الله»؛ شما این جایگاه‌ها را پیدا کردید برای اینکه قیام به حقّ الهی کنید. «وإن كنتم عن أكثر حقِّه تقصرون فاستَخفَفتم بحق الأئمة، فأمّا حقَّ الضعفاء فضَيَّعتم وأمّا حقَّكم بزعمِكم فطَلَبتم»؛ دنیا طلبی و ... «فلا مالاً بَذلتُموه ولا نفساً خاطَرتم بها للَّذي خلقَها ولا عشيرةَ عادَيتُموها في ذاتِ الله أنتم تتمنَّون على الله جنَّتَه ومجاورةَ رسُلِه وأماناً من عذابِه. لقد خشيتُ عليكم أيٌّها المتمنَّون على الله أن تَحُلَّ بكم نقمةٌ من نقماتِه لانَّكم بَلغتم من كرامة الله منزلةً فضَّلتم بها ومن يعرفُ بالله لا تكرمون وأنتم بالله في عباده تكرمون وقد ترون عهودَ الله منقوضةً فلا تفزعون وأنتم لبعضِ ذِمَمِ آبائكم تفزعون وذمّةُ رسول الله صلى الله عليه وآله محقورةٌ والعمى والبكم والزِمنى في المدائن مهملةٌ»؛ یعنی ضعفاء در این جامعه افتاده اند. «لا تُرحمون ولا في منزلتكم تَعملون ولا من عملٍ فيها تعينون وبالادِّهان والمصانعة عند الظلمة تأمنون، كلُّ ذلك ممّا أمركم الله به من النهي والتناهي وأنتم عنه غافلون. وأنتم أعظم الناس مصيبةً لما غلبتم عليه من منازل العلماء لو كنتم تشعرون. ذلك بأن مجاري الامور والاحكام»[16] ؛ این مجاری امور همان جنبه‌ی زمامداری است و احکام، مسئله تبلیغ معارف است. یعنی چرا این مذمّت‌ها را دارند می‌کنند؟ بعضی‌ها این إن کنتم تشعرون را به خود حضرت زده‌اند؛ خیر، این اصلاً به حضرت نمی‌خورد، حضرت دارند بیان می‌کنند که شما این جنبه‌ رهبریت را دارید؛ البته در زمان خودشان، با رهبر معصوم است؛ اما این رهبریت دینی باید شکل بگیرد. «ذلك بأن مجاري الامور والاحكام على أيدي العلماء باللهِ الامناءِ على حلالِه وحرامِه فأنتم المسلوبون تلك المنزلة وما سُلبتم ذلك»؛ این آیه شریفه ای که خواندم را حضرت دارند بیان می‌کنند و توضیح می‌دهند. «إلا بتفرُّقِكم عن الحقِّ»؛ شما با علم تفرقه ایجاد کردید. «واختلافِكم في السنة بعد البينة الواضحة. ولو صبرتم على الاذى وتحمّلتم المؤونة في ذات الله كانت أمورُ الله عليكم ترِد وعنكم تَصدُر»؛ خیلی تعبیرات عجیبی حضرت دارند. «كانت أمور الله عليكم ترد»؛ یعنی باید امور خدا را می‌آمدیم از شما می‌گرفتیم. «وعنكم تصدر وإليكم ترجع ولكنكم مكنتم الظلمة من منزلتكم واستسلمتم امور الله في أيديهم، يعملون بالشبهات ويسيرون في الشهوات، سلَّطهم على ذلك فراركم من الموت وإعجابكم بالحياة التي هي مفارقتكم»[17] ؛ بعد حضرت مطالب دیگری هم دارند که ادامه دارد.

غرض، یکی از ادلّه‌ای که این معنا را اثبات می‌کند، این بیان شریف امام حسین علیه‌السّلام است که مخصوص زمان خاصّی نیست و با آن روایات دیگر هم زبان و همراه است. ان‌شاءالله بعضی از ادلة دیگر را از روایات و... عرض خواهیم کرد.


[1] ولایت تشریعی: مقام ومنصب قانونی است. که از طرف خداوند به فردی از افراد به عنوان‌مقام رسمی داده‌می‌شود تا به امور اجتماعی رسیدگی نماید که البته بستگی به ملاک و شایستگیهای ذاتی و اکتسابی نیز دارد و به‌صورت گزاف و بدون ملاک نخواهد بود
[2] سوره احزاب، آيه 6.
[3] سوره آل عمران، آيه 146.
[4] ولایت تکوینی که عبارت است از سلطه بر تکوینیات (جهان هستی) از امور باطنی و صفات نفسانی و نعمتهای ربانی است که با داشتن آن، شخص می‌تواند در جهان هستی نفوذ و تصرف کند و این صفت از لحاظ قوّه و ضعف دارای مراتبی است که در اثر قرب و بُعد به‌سوی ولیّ مطلق یعنی پروردگار جهان، به افرادی از انسانها داده شده است و این ولایت از صفات خداست، نه از مناصب اعطایی و بالاترین صفتی است که یک انسان می‌تواند دارا باشد، و در جهان هستی اعمال نفوذ نماید که این جهان در تسخیر اوست.
[5] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص46.
[6] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص38.
[7] سوره شورى، آيه 13.
[8] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص38.
[9] سوره شورى، آيه 14.
[10] سوره شورى، آيه 15.
[11] سوره هود، آيه 112.
[12] سوره شورى، آيه 15.
[13] سوره شورى، آيه 15.
[14] تحف العقول، ابن شعبة الحراني، ج1، ص237.
[15] تحف العقول، ابن شعبة الحراني، ج1، ص237.
[16] تحف العقول، ابن شعبة الحراني، ج1، ص238.
[17] تحف العقول، ابن شعبة الحراني، ج1، ص238.