درس خارج فقه استاد محمدباقر تحریری

1401/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه السیاسه/ ضرورت حکومت دینی /اقسام احکام شریعت- مجری احکام اجتماعی

 

اقسام احکام شریعت

بحث ما در فقه‌السیاسة به اینجا رسید که ادلّه‌ای که دلالت بر ضرورت وجود حاکمیت و امام دارد را با بیانات مختلف عرض شد.

بحث اول: یکی از مباحثی که در این جا مطرح می‌شود، بررسی احکام شریعت است که ما احکام شریعت را وقتی که بررسی می‌کنیم، می‌بینیم که به صورت کلّی دو قسم است: یکی احکام فردی که مانند نماز و روزه و... که برای هر فردی واجب بوده که وجوب عینی[1] دارد. البته این وجوب احکام فردی، منحصر به وجوب عینی نیست و به وجوب‌های دیگر هم که مطلق نیستند، مثل زکات و خمس و... تقسیم می‌شود که زکات خودش فی حدّ ذاته وجوب فردی بوده، اما مشروط است و مطلق نیست. خمس وجوبش، وجوب فردی است، اما مشروط به مقدار معیّن است. قسم دیگر از احکام این گونه نیست؛ یا فردی مطلق نیست و یا به نوعی این احکام، احکام جمعی مثل جهاد، بحث امر به معروف و نهی از منکر است؛ اینها که وجوب کفائی[2] دارند، یا احکام تأکیدی از جانب خدای متعال مثل احکام اقتصادی هست؛ اینها در حیطة جامعه و در محدودة جامعه این احکام جاری است، و بعضی از این احکام اجتماعی، وقتی که ما لسان احکام را ملاحظه می‌کنیم، می‌بینیم که اگر چه که خطاب به جمع است، اما جمع نمی‌تواند این کار را انجام دهد. لسان ادلّه را ما باید بررسی کنیم؛ بحث اینکه حال امر دلالت بر وجوب دارد.

بحث دوم: اینکه گاهی اوامر خطابش، خطاب جمعی است؛ حال آیا این جمع، جمع مجموعی یا جمع جمعی[3] ؟ اینها بستگی دارد به این که ما ببینیم که این حکم طبیعتش چیست؟ ﴿أقیموا الصّلاة﴾[4] ، طبق ادلة امرش، جمع جمعی است که از آن به وجوب عینی تعبیر می‌شود. ﴿یا أیّهَا الّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکم الصِّیام﴾[5] ؛ این علیکم، جمعِ جمعی است. در کنار ﴿أقیموا الصّلاة، آتوا الزّکاة﴾[6] هم هست؛ آیا این وجوبش وجوب عینی است که وجوب عینی جمع جمعی می‌شود؟ یا این که خیر، وجوب مشروط است؟ این ها فرق می‌کند. در امر به معروف و نهی از منکر؛ حال آن‌ها که امر ندارد و لسانش لسان فعل مضارع است که از آن امر استفاده می‌شود. ﴿کُنتُم خیرُ اُمَّةٍ اُخرِجَت للنّاسِ یأمُرونَ بِالمَعروفِ﴾[7] ؛ که از ادلّه ی دیگر ما امر را استفاده می ‌کنیم. بعضی از احکام است که خطاب به جمع است اما ما از آن، اقامه ی این معنا را در بین جامعه استفاده می کنیم.

 

مجری احکام اجتماعی و حدود

حال چه کسی اقامه کند؟ این بحث است. ﴿السّارِقُ و السّارِقَة فاقطَعوا أیدِیَهُما﴾[8] ؛ این هم یک نوع امری است که به جامعه دارد خطاب می‌کند؛ حکم اجتماعی است.﴿الزّانِی و الزّانِیَة فاجلِدوا کلَّ واحدٍ منهما مئةَ جَلدَة﴾[9] ؛ بنابراین ما از این احکام استفاده می‌کنیم که در پرتو جامعه این احکام هست؛ احکام، احکام اجتماعی است و این احکام هم مختص به زمانی نیست. همان طور که ﴿أقیموا الصّلاة﴾ مختصّ به زمانی نیست، ﴿فاجلِدوا کلَّ واحدٍ منهُما مئةَ جَلدَة﴾ هم مختص به زمان و مکانی نیست و همیشگی است. این اجرای حدود یا قصاصی انجام می شود. ﴿و مَن یَقتُل مُؤمِناً متَعَمِّداً﴾[10] ، این باید قصاص شود، قصاص کننده ی این چه کسی باید باشد؟ ما از این قسم احکام جمعی که مربوط به جامعه هست، استفاده می‌کنیم که همه ی افراد جامعه چنین جایگاهی را ندارند که این حکم را جاری کنند. پس باید در جامعه حاکمیتی باشد که این حکم از طریق او اجرا شود؛ پس این دلیل به این صورت است. تحلیل احکام شرعی که در شئون مختلف بررسی می‌شود، حال فعلاً این احکام اجتماعی‌اش را در نظر می‌گیریم که اگر به صورت قطعی بخواهد، مجری این ها همه ی مردم باشند، حرج و مرج لازم می‌آید. بحث اثبات این امور، طریقه‌ی اثبات اینها و همه‌ی اینها به هر حال بیان‌گر این است که یک حاکمیت و یک حاکمی قطعا باید باشد.

اشکال و پاسخ

اشکال: اینها دلالت دارد بر اینکه باید این احکام وقتی که موضوعش محقّق شد، اجرا شود.

استاد: بله؛ حال چه طور محقّق می‌شود؟

     زمانی که حاکمیتی باشد، اینها باید اجرا شود؛ نه اینکه حالا که باید اجرا شود، حاکمیتی باید تشکیل دهیم.

     خیر این احکام برای اجراست؛ این اجرا چه چیزی را لازم دارد؟ حاکمیت را لازم دارد. از اینجا کشف ضرورت حاکمیّت می‌کنیم.

     یا اینکه اگر حاکمیتی بود اینها اجرا شود.

     ببینید این بحث دیگری است. اینکه این احکام لزوم اجرا دارد؛ کسی که باید اجرا کند، همان برود شرایطش را فراهم کند، بحث دیگری مثل کسب علم می‌شود. به هر حال شریعت باید بماند. ماندگاری‌اش به کسب معارفش است؛ پس کسب معارف دین برای کسانی که دین را پذیرفته‌اند، ضرورت کفایی پیدا می‌کند. این از باب ضرورت تعلّم و عالم شدن نسبت به احکام ضرورت کفایی است، و اینجا هم از جهت اجرا ضرورت کفائی پیدا می‌کند. این بحث دیگری می‌شود. ما این اصل را اثبات می‌کنیم که این به ما این را می فهماند که باید حاکمی باشد، از آنجا این را نتیجه می‌گیریم که پس باید کسانی هم بروند که این جایگاه را پیدا کنند.

اشکال: اگر این را مانند سایر واجب‌های کفائی بدانیم که عدّه‌ای از مردم، بر آن مَن به الکفایه قیام کنند، از عهدة دیگران برداشته می‌شود؛ در نهایت فقط وجود قاضی را می‌توانیم با آن ثابت کنیم. فقط یک قاضی باشد که حکم دهد؛ حال یک عدّه‌ای رفتند و این تازیانه را زدند و این حکم را اجرا کردند، این وظیفه از دوش دیگران برداشته می‌شود.

استاد: اینکه می‌فرمایید یک عدّه رفتند، یعنی چه کسی؟ یعنی مردم عادّی؟

     هر کسی.

     خیر؛ مردم عادّی نمی‌توانند. این حکم باید امضاء و اثبات شود؛ اثباتش یعنی اینکه محکمه هست. بله واجب کفائی است، اما این واجب کفائی چگونه اجرا می‌شود؟ آیا مثل امر به معروف است؟ خیر؛ دقیق‌تر است. این باید، کسی که اجرا می‌کند، اوّل ثابت شود؛ دوم چه طور ثابت شود؟ سوّم چگونه اجرا کند؟ بله مردم، مثلاً آن کسی که در کنار قاضی است، او اجرا می‌کند؛ او به امر قاضی اجرا می‌کند. اینها باید امضاء شود. این فاقطَعوا أیدِیَهما، صرف اجرا را بیان نمی‌کند؛ امضاء را اوّل بیان می‌کند که این سرقت اوّل باید اثبات شود؛ این اثبات شدنش یعنی باید حکمش از یک جایی امضاء شود. این به هر حال نیاز به یک حاکمی دارد؛ ولو این که در محدوده است؛ بله قبول داریم، محدودة قصاص است؛ اما به هر حال حاکم را بیان می‌کند. پس در جامعه یک نوع حاکمیتی برای اجرای این قوانین لازم داریم، اگر چه که لسان دلیل بر عموم مردم خطاب می‌کند اما با این مقدّمات و مباحثی که گفته شد، استفاده می‌شود که این یک حکم خاصّی است که این حکم خاصّ یک حاکم خاصّی می‌خواهد که صرفاً عالم هم نیست. علاوه بر علم آن، جنبة اجرا را داشته باشد. آن جنبة انفاذ را داشته باشد. انفاذ را ولایت می‌گوییم؛ یعنی هر عالمی آن جنبة ولایت را ندارد. هر والی باید جنبة علم را داشته باشد؛ اما اینکه هر عالمی هم جنبة ولایت و امضاء را داشته باشد، این نیست. این آیات این را دارد بیان می‌کند؛ فاقطَعوا یعنی باید اجرا، الزام و امضاء شود. این نکته را داریم استفاده می‌کنیم که إن شاء الله در ادامه بعضی از احکام دیگر را هم که إن شاء الله روایاتش را هم عرض خواهیم کرد، این دلالت می‌کند که اجرای بعضی از احکام، حتّی بعضی از امور و مسائلی که مربوط به بعضی از فروع مثل نماز و... هم نیاز به یک اجرای این چنینی دارد. إن شاء الله در جلسات بعد اینها را هم عرض خواهیم کرد.


[1] واجب عینی به واجبی می‌گویند که انجام‌دادن آن بر همه مکلفان واجب است؛ یعنی فرد مکلف نمی‌تواند به‌علت آنکه دیگران آن را انجام داده‌اند، تکلیفش را انجام ندهد. نمازهای روزانه، روزه، حج، نیکی به پدر و مادر، صله رَحِم، وفای به عهد، زکات. جزو واجبات عینی هستند
[2] واجب کِفایی گونه‌ای از واجبات دینی که مخاطب آن فرد مشخصی نیست و با انجام آن از سوی هر یک از مکلفین هدف شارع برآورده می‌شود و دیگر کسی تکلیفی ندارد. دفن میت، امر به معروف و نهی از منکر و جهاد جزو واجبات کفایی هستند. واجب کفایی در مقابل واجب عینی. قرار دارد
[3] عام مجموعی عبارت است از شمول حکم نسبت به افراد موضوع به صورت مجموعی. در این نوع، افراد عام به لحاظ مجموعی موضوع حکم قرار می‌گیرند، نه تک تک و به صورت مستقل و جدای از یکدیگر، مانند وجوب ایمان به امامان معصوم. علیهم السّلام که امتثال امر تنها با تصدیق همه آن‌ها محقق می‌شود
[4] سوره بقره، آيه 43.
[5] سوره بقره، آيه 183.
[6] سوره بقره، آيه 43.
[7] سوره آل عمران، آيه 110.
[8] سوره مائده، آيه 38.
[9] سوره نور، آيه 2.
[10] سوره نساء، آيه 93.