1401/12/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه السیاسه/ضرورت حکومت دینی /ادله عقلی و نقلی ارشادی حکومت دینی
حکم عقل به رجوع به وحی در بیان جزئیات احکام کلّی عقلی
ما در بحث ضرورت حاکمیت الهی در جامعهی دینی، به ادلّهی گوناگونی تمسّک کردیم و ادلّهی عقلیهی صریح یا دلیل عقلی صریح و دلایل نقلی را که اینها عمدتاً به آن دلیل عقلی جنبههای ارشادی[1] دارند بیان کردیم و علاوه بر این، ادلّهی نقلیه شخص حاکم را هم برای ما اثبات میکند که چه کسی است؟! در ادلّهی عقلیه یا دلیل عقلی صرف ما به شخص حاکم نمیرسیم. یک احکام و ویژگیهایی را عقل به صورت مسلّم بیان میکند که باید حاکم چه کسی باشد؟ و بر چه اساسی حکومت کند؟ اما اینکه این حاکم کیست؟! از خصائص دلیل عقلی همین است که یک کلّیاتی را بیان میکنند و از انواع بیان کلّی این است که ما باید رجوع به وحی کنیم که در بیان وحی، هم تثبیت احکام کلّی عقل است و هم نشان دادن به آن جزئیاتی است که عقل از معرّفی آن جزئی عاجز است. بنابراین عقل حکم میکند که باید برای به دست آوردن این مورد خاصّ به وحی رجوع کرد.
این حکم عقلی در اینجا هم هست منتها با واسطه حضور دارد. ادلّهی نقلیه متعدّد بیان شد از قرآن و با ارشاد قرآن به بیانات نبی اکرم(ص) و سیرهی آن حضرت در زمان نبوّتشان و بیانات متواترشان که ما را ارجاع به اهل بیت علیهمالسلام دادهاند و بیانات بسیاری از اهل بیت علیهم السلام در این زمینه، هم در اصل ضرورت حاکمیت دینی و هم در شخص حاکم که هم در بیان اصل با استدلالات بیان کردهاند که بعضی ادلّه، ادلّه عقلی و بعضیها عقلائی بود که اینها را در جای خودش باید تفکیک کرد که بین ادلّه عقلی و عقلائی[2] ما یک امتیازی قائل شویم. هم ویژگیهای حاکم را و هم ادلّه و براهینی را بر نفی حاکمیت غیرالهی و نفی حاکمان غیرالهی، همهی اینها را در بیانات اولیاء دین علیهمالسلام داریم که آخرینش را که عرض کردیم. یک مروری به فرمایشات امام حسین علیهالصلاةوالسلام کردیم که این شاخصها در فرمایشات حضرت بود؛ هم اثبات حاکم الهی در دین و هم نفی آن حاکمیت غیر الهی که رخ داده است.
ضرورت عمل به بیانات ارشادی
در این رابطه این را هم اضافه کنیم که دقت داشته باشیم که خصوصیت بیانات ارشادی این است که آثار نامطلوب عمل نکردن به اوامر ارشادی هم در قرآن و هم در روایات بیان شده است. اینها وقتی که روشن شود، بیشتر ضرورت را تحکیم میکند. چون یک وقت هست که ما به ضرورت و وجود یک شیئی از راه معلول و یک وقت از راه علّت پیش میرویم. نوعاً برای اثبات وجود یا ضرورت شیء از راه معلول پیش میرویم این بیشتر برای عقول جا میافتد تا از راه علّت که برهان لمّ[3] باشد. در روایات این مسائل آمده است. هم آثار نامطلوب دنیایی و هم آثار نامطلوب آخرتی در رفتن به سوی حاکمیت غیر خدا و حاکم غیر خدایی بیان شده است. این نکات را دقت داشته باشیم که مجموعه ادلّه است.
علت مخالفت حاکمان جور با ائمّه علیهم السلام
ما اگر به فرمایشات سایر ائمّه رجوع کنیم که دیگر به آن ها اشاره نمیکنیم، از امام سجاد علیهالسلام تا امام زمان عجّلاللهتعالیفرجه میبینیم که در هر مناسبتی به این مسائل هم به نوعی به ضرورت حاکمیت و حاکم الهی و هم بیان اوصاف حاکم الهی توجه دادهاند و اساساً همه مخالفتهای با ائمّه علیهمالسلام به انحاء مختلف به جهت همین معنا بوده است که این نفوذ اجتماعی و سیاسی این اولیاء را به هر حال حاکمان جور مخالفت داشتند. اگر فقط به مسائل فردی و عبادی توجه میدادند و محلّ اجرای قوانین نبودند، محلّ أخذ وجوهات و امثال اینها نبودند، قطعاً این مخالفتها و شکنجهها و این اذیتها برای آنها نبود؛ به عنوان مثال گاهی خود حاکمان با یک خبری هم ولو غیر مطمئن ترتیب اثر میدادند. آن پسر عموی موسیبنجعفر علیهالسلام که میآید با حضرت خداحافظی کند و در جمعی هم بودند، آن شخص میخواست به بغداد برود، فرمود که در خون من شرکت نکن. "آقا ما چه کاره هستیم و...؟ حضرت یک هدیه دادند، دومرتبه هدیه دیگری، سه مرتبه حضرت به آن شخص ناسپاس که پسر عمو هم بودند، هدیه دادند؛ بعد از مجلس که رفت، حضرت فرمود این میرود در خون من شریک میشود. به حضرت گفتند که شما که میدانستید این شخص این طور است و آدم نانجیبی است، چرا...؟ حضرت فرمودند که ما صلهی خودمان را کردیم. این بیانگر این است که صله رحم و لو یک طرف باشد، باید انجام شود منتهی اگر شخص ناسپاس باشد، ضربهاش را میخورد. اینها هم مسائل اخلاقی است و هم عکسالعملها است. خیلی عجیب است. در دربار هارون ملعون مستقیم آمد؛ وقتش هم نبود اما گفت که من یک خبر مهمّ دارم گفتند بیا! آمد و گفت که مگر میشود که در یک مملکت دو حاکم باشد؛ هم شما و هم موسیبنجعفر(ع) در اینجا مالیات و پول بگیرید و برای این خوش خدمتی ظاهری، هارون هم یک چیز به او داد. از مجلس بیرون آمد؛ بیچاره دل درد گرفت؛ نه از آن توانست استفاده کند و نه از آن؛ و مُرد. غرضم این است که اینها به یک کلام کوچک به جهت این مسائل هم ترتیب اثر میدادند اینها همه ادلّه این امر است.
مسئله نظام وکالت یا جعل ولیّ در زمان ائمّه علیهم السلام
نکتهای که امروز میخواهیم عرض کنیم که إنشاءالله بعداً در جلسات بعد موارد جزئی را عرض خواهیم کرد؛ مسئله نظام وکالت است. در زمان ائمّه علیهمالسلام که خودشان مسئله وکالت یا وقتی که مبسوط الید بودند، مسئله ولایت و جعل ولیّ را داشتند که این ادلُّ دلیلٍ است بر این که این حاکمیت، به این صورت است. حاکمیت از بالا به پایین است. مالکاشتر یکی از آن مصادیق است. اموری دیگری که علی علیهالسلام داشتند و اشارهای به آن فرمان علی علیهالسلام به مالک اشتر که حضرت هم خود مالک را و هم زیر دستان و همکاران مالک را هم به عنوان این که مالک ولیّ آنها است، دارد به او بسط ید میدهد که این کارها را انجام بده و بعدش هم که ائمّه علیهمالسلام؛ چون ارتباط خاصّ نبوده است با مردم از طریق وکلاء این کارها را انجام میدادند که إنشاءالله بعضی از روایاتی را که در قسمتی از مسئلهی حاکمیت دینی است را در جلسه بعد در زمان خود ائمّه علیهمالسلام و بعدش هم در مباحث دیگر فقهی که عنوان امام یا سلطان یا حاکم آمده است، اینها را إنشاءالله عرض خواهیم کرد.