درس خارج فقه استاد محمدباقر تحریری

1401/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه السیاسه/ضرورت حکومت دینی /ادله امام حسن (ع) بر حکومت ائمه

 

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما در رابطه با ادلة نقلیه در جهت اثبات لزوم حاکمیت دینی در دین و اینکه در هر عصر و زمانی حاکم دینی چه کسی باید باشد؟ ادلة مختلفی را بیان کردیم از بیانات قرآنی و اجمالاً مباحث کلّی از روایات و به صورت جزئی به کلمات امیرالمؤمنین -علیه‌السلام- وارد شدیم.

 

فرمایش امام حسن مجتبی (ع) قبل از حاکمیت در معرّفی خودشان

به نظر رسید که یکی دو کلام دیگر را هم در این رابطه که در جایگاه حاکمیت قرار گرفتند و یا می‌خواستند قرار بگیرند را هم عرض کنیم که علاوه بر آن فرمایشاتی که از نبی اکرم (ص) برای این بزرگواران آمده است، خودشان هم این جایگاه را تبیین و حمایت کرده‌اند. امام حسن علیه‌السلام که بعد از شهادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام مسئلة بیعت با آن حضرت مطرح شد، قبلش حضرت سخنانی را در معرّفی خودشان بیان کردند که این همان نکته‌ای است که عرض کردیم که امام در معرض باید قرار گیرد و خودش را قرار دهد. سخنانی را حضرت بیان کردند تا به این جا رسیدند: «انا ابن البشیر انا ابن النذیر، انا ابن الداعى الى الله باذنه، انا ابن السراج المنیر، انا من اهل بیت اذهب الله عنهم الرجس»[1] ؛ این آیات را بر خودشان تطبیق دادند که عرض کردیم که این آیات هم خودش به نوعی دلالت بر آن جایگاه رهبریت می کند. ﴿ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ﴾[2] را حضرت بیان کردند و مودّت را به آن جنبه ی حاکمیت و محبّت با یک ویژگی که آن ها را الگو و مقتدا قرار دهیم معنا کردند. بعد گفته شد که این وصیّ امام شماست، با آن حضرت بیعت کنید که مسئله ی بیعت در روز جمعه تمام شد و حضرت کار حاکمیتی خود را شروع کردند و امراء را سرجای خود قرار دادند و طبق نقل عبدالله بن عبّاس را هم به بصره به عنوان والی گماردند.

 

رویکرد امام حسن مجتبی(ع) در مقابله با معاویه (لَعَنَه اللهُ) و دفاع از حاکمیت حقّ

بعد که دیگر این جایگاه حضرت تثبیت شد، مانند امیرالمؤمنین علیه‌السلام باید حکّام را خودشان قرار دهند و آن‌هایی که غصب کردند را کنار بزنند که معاویه در رأس این حکّام ظلم بود که امیرالمؤمنین علیه‌السلام این کار را انجام دادند و به نوعی بعضی‌ها خیال می‌کردند که این بی سیاستی یا کم سیاستی علی علیه‌السلام است و می‌گفتند که بگذار کمی حکومتت پا بگیرد، بعد این کار را انجام بده. حضرت فرمودند که خیر؛ حاکمیت الهی با کنار آمدن با ظلم سازگار نیست. نبی اکرم (ص) فرمود: «إنّ الخِلافَةَ محرَّمَةٌ علی آل أبی سُفیان»[3] این حرام، حرام وضعی است؛ یعنی نباید این ها را در حاکمیت جا داد. البته برای خود آن ها که حرمت تکلیفی و وضعی دارد. این «محرّمةٌ» برای دیگران است که این حرام وضعی است و باید با آن در افتاد. لذا حضرت این کار را انجام دادند و امام حسن - علیه السلام - هم به همین صورت انجام دادند؛ لذا حضرت به معاویه با این عنوان نامه می‌نویسند که «مِن الحسنِ بنِ علیّ امیرِالمؤمنین إلی معاویة بن أبی سُفیان»[4] ؛ حال حضرت برای این که جذب کنند، سلامی هم می‌دهند که «سلامٌ علیک»؛ بعد شروع می کنند آن وقایع گذشته را متذکّر شدن که این حاکمیت بنی هاشم، از رسالت نبی اکرم (ص) شروع شد و مخالفت بنی امیّه هم از همان زمان رخ داد. بعد به نوعی نصیحت می کنند و نظر خودشان را حضرت می دهند و در بین نامه این است که «فإنَّکَ تَعلَمُ أنّی أَحَقُّ بِهذا الأمرِ مِنکَ عِندَ الله و عندَ کلِّ أبوابٍ حَفیظٍ و مَن لَه قلبٌ مُنیبٌ و اتّقِ الله و دعِ البغیَ و أحقِن دماءَ المُسلمین فوالله ما لک خیرٌ فی أن تلقی الله من دمائهم بأکثر مما أنت لاقیه به»؛ یعنی بر گردن تو خون ها هست، دیگر بیشترش نکن. «فادخُل فِی السِّلم و الطّاعَةِ و لا تنازع الأمر أهله، و من هو أحق به منک، لیطفی‌ء اللهُ النائرة بذلک و تجمع الکلمة، و تَصلَح ذات البین»[5] ؛ آن حاکمیت واقعی را حضرت دارند آثارش را بیان می کنند و بعد حضرت تهدید می کنند که اگر ابا کنی، دیگر مسئله ی جهاد و مقابله ی با تو آماده است تا خدای متعال چه حکم کند؟! البته خوب معاویه هم بی کار ننشست و در جواب نوشت که شما جوان هستی و من کار کشته تر هستم و این طور لاطائلات را بیان کرد.

این هم باز از مسائلی که حضرت در این رابطه بیان فرمودند. برخورد های گوناگونی که حضرت با معاویه داشتند، همة این ها بیانگر آن جایگاه امامت حقّ است که دارند با تمام وجود از آن دفاع می‌کنند.

اشکال: ما از قبیل این نصوص و عباراتی که حضرات معصومین در زمان خلافت خودشان بیان فرموده‌اند، در طواغیت هم داریم که از حاکمیت خودشان دارند دفاع می‌کنند و با آن‌ها برخورد دارند.

پاسخ: خوب ما تنها این ها را که ملاک قرار ندادیم؛ خود کلمه را که ملاک قرار ندادیم. این که کلمه از چه کسی صادر شده است؟ این ها را باید دید و آن مبانی که ما در دین داریم. عرض کردم که این ها به عنوان مؤیّدات است. اوّلاً آن ادلّه عقلیه است و بعد ادلة قرآنی به نوعی مؤیدات اوّلیّه می‌شوند بعد از آن ادلة عقلیه و این ها نیز مؤیّدات ثانویه می‌شوند.

 

حضرت امام حسن مجتبی (ع) بعد از ماجرای صلح در دفاع از ولایت و امامت

به هر حال حضرت باز بعد از قضیة صلح هم از مطرح‌کردن خودشان هیچ گاه کنار نرفتند که آن جایگاه امامت را دربست به معاویه (لعنة الله علیه) بدهند و همواره اوضاع اجتماعی و اوضاع سیاسی را مترصّد بودند که حال یکی دو مورد را نقل می‌کنیم از برخوردهایی که حضرت با معاویه داشته‌اند. معاویه می‌خواست که شیطنتی کند و وصلتی رخ دهد، وصلت مسئلة به نوعی فرعی است. دختر عبدالله بن جعفر را می‌خواست بگیرد و پیغام رساند که برای یزید (علیه اللّعنة) آن مروان خبیث به عقد در بیاورد، ظاهراً حضرت بلافاصله آن ولایت را داشته‌اند به این قضیه؛ ایشان را به عقد دیگری در می‌آورند بعد از مقدّماتی که حضرت مطالبی را به معاویه گفته بود. بعد از آن معاویه خیلی ناراحت می‌شود و حضرت در این جا سخنرانی می‌کند و بر این مسئله برمی‌خیزد در خطابة عمومی که «أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِي فَأَنَا الَّذِي يُعْرَفُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي فَأَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ أَوَّلِ الْمُسْلِمِينَ إِسْلَاماً وَ أُمِّي فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ جَدِّي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ نَبِيُّ الرَّحْمَةِ أَنَا ابْنُ الْبَشِيرِ أَنَا ابْنُ النَّذِيرِ أَنَا ابْنُ السِّرَاجِ الْمُنِيرِ أَنَا ابْنُ مَنْ بُعِثَ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ أَنَا ابْنُ مَنْ بُعِثَ إِلَى الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِين ...‌»[6] ؛ همین طور حضرت خودشان را معرفی می‌کند تا این که معاویه می‌بیند که دارد بد می‌شود، حرفی را بین کلمات حضرت انداخت که از خرما سخن بگو؛ حضرت فرمود: «فَقَطَعَ عَلَيْهِ مُعَاوِيَةُ فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ خَلِّنَا مِنْ هَذَا وَ حَدِّثْنَا فِي نَعْتِ الرُّطَبِ أَرَادَ بِذَلِكَ تَخْجِيلَهُ فَقَالَ الْحَسَنُ ع نِعْمَ التَّمْرُ الرِّيحُ تَنْفُخُهُ وَ الْحَرُّ يُنْضِجُهُ وَ اللَّيْلُ يُبَرِّدُهُ وَ يُطَيِّبُهُ ثُمَّ أَقْبَلَ الْحَسَنُ ع فَرَجَعَ فِي كَلَامِهِ الْأَوَّلِ فَقَالَ أَنَا ابْنُ مُسْتَجَابِ الدَّعْوَةِ أَنَا ابْنُ الشَّفِيعِ الْمُطَاعِ أَنَا ابْنُ أَوَّلِ مَنْ يَنْفُضُ عَنْ رَأْسِهِ التُّرَابَ أَنَا ابْنُ مَنْ يَقْرَعُ بَابَ الْجَنَّةِ فَيُفْتَحُ لَهُ فَيَدْخُلُهَا- أَنَا ابْنُ مَنْ قَاتَلَ مَعَهُ الْمَلَائِكَةُ وَ أُحِلَّ لَهُ الْمَغْنَمُ وَ نُصِرَ بِالرُّعْبِ مِنْ مَسِيرَةِ شَهْر ...»[7] ؛ هم جواب را داد و هم دومرتبه به معرفی جایگاهش شروع كرد و ویژگی های خودشان را بیان کردند. معاویه دیگر در این جا ناراحت شد و گفت داری خودت را برای خلافت معرّفی می‌کنی؟ حضرت فرمود: «فَقَالَ لَهُ مُعَاوِيَةُ أَمَا إِنَّكَ يَا حَسَنُ قَدْ كُنْتَ تَرْجُو أَنْ تَكُونَ خَلِيفَةً وَ لَسْتَ هُنَاكَ فَقَالَ الْحَسَنُ ع أَمَّا الْخَلِيفَةُ فَمَنْ سَارَ بِسِيرَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَمِلَ بِطَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَيْسَ الْخَلِيفَةُ مَنْ سَارَ بِالْجَوْرِ وَ عَطَّلَ السُّنَنَ وَ اتَّخَذَ الدُّنْيَا أُمّاً وَ أَباً وَ لَكِنْ ذَلِكَ مَلِكٌ أَصَابَ مُلْكاً فَتَمَتَّعَ مِنْهُ قَلِيلًا وَ كَانَ قَدِ انْقَطَعَ عَنْهُ فَاتَّخَمَ لَذَّتَهُ وَ بَقِيَتْ عَلَيْهِ تَبِعَتُه‌ ...»[8] ؛ بعد حضرت دوباره شروع می‌کنند به صحبت و مطالبی از این قبیل را بیان می‌کنند.

ملاقات‌های مختلفی رخ می‌داد برای این که حضرت را بکوبانند. یک جمع اشراری با هم جمع شدند و گفتند که بگویید حسن ابن علی بیاید که او را به تعبیری دست بیندازیم. عمرو عاص، مغیرة ابن شعبة، مروان بن حکم، ولید بن عقبه، زیاد بن ابیه و عبدالله بن زبیر و... بودند. معاویه که امام حسن علیه‌السلام را خوب می‌شناخت، گفت که من صلاح نمی‌دانم که او به این جمع بیاید؛ پتة همة ما را روی آب می‌ریزد. گفتند که نه؛ شاید هم می‌خواستند که یک مقداری معاویه را گوشمالی بدهند. اینها شیاطین بودند، دور هم جمع می‌شدند و می‌خواستند که از یکدیگر به تعبیری امتيازي داشته‌باشند. بعد از این که این ها خودشان را یکی‌یکی معرّفی می‌کنند، حضرت شروع کردند به سخنرانی و فرمود که معاویه – خطابش به رأس الفتنه بود – این ها مرا ناسزا نگفتند، تو را ناسزا گفتند. حال بشنو و این ها بشنوند. یکی‌یکی همه را معرّفی کرد. اوّل علی علیه‌السلام که آن حضرت در جنگ بدر و جنگ احد و احزاب چه ها کرد؟! و این که اي معاويه پرچم لشکر کفر و شرک با تو بوده است. بعد هم یکی‌یکی حال همة این ها را گرفت و این که فرمود که پیامبر در یک زمانی که تو و برادرت و پدرت سواره بودید، هر سة شما را لعن کرد؛ «... ثُمَّ قَالَ أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّمَا أَقُولُ حَقّاً إِنَّكَ يَا مُعَاوِيَةُ كُنْتَ تَسُوقُ بِأَبِيكَ عَلَى جَمَلٍ أَحْمَرَ وَ يَقُودُهُ أَخُوكَ هَذَا الْقَاعِدُ وَ هَذَا يَوْمُ الْأَحْزَابِ فَلَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ ص الرَّاكِبَ وَ الْقَائِدَ وَ السَّائِقَ فَكَانَ أَبُوكَ الرَّاكِبَ وَ أَنْتَ يَا أَزْرَقُ السَّائِقَ وَ أَخُوكَ هَذَا الْقَاعِدُ الْقَائِد ...»[9] .

غرضم این است که بعد از همة این ها، آن جایگاه اصلی خودشان را حضرت بیان فرمودند که آن جایگاه امامت و ولایت است. غرض این است که این ها یک نمونه‌هایی از مسئلة حمایت این ولیّ خدا از این جایگاه است که در نهایت هم به خاطر این حمایت به شهادت نائل شد.

حال بعضی از جملات دیگر که از امام حسین علیه‌السلام است را عرض خواهیم کرد که ایشان خیلی کلمات عجیبی دارند. دو سه سخنرانی حضرت کرده‌اند در زمان معاویه و بعد از او که آن جایگاه خود را بیان می‌کنند.

إن شاء الله در ادامه عرض خواهد شد.

 


[1] الإرشاد، الشيخ المفيد، ج2، ص8.
[2] سوره شورى، آيه 23.
[3] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج44، ص312.
[4] شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج16، ص33.
[5] شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج16، ص34.
[6] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج43، ص353.
[7] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج43، ص354.
[8] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج43، ص354.
[9] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج44، ص77.