1401/12/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه السیاسه/ضرورت حکومت دینی /اطاعت از امام
توابع عدم اطاعت از امام
ما در بحثِ بیانِ ادلّه بر ضرورت حاکمیت، به بیانات گوناگون امیرالمؤمنین -علیهالسلام- استدلال کردیم و حضرت در خطبهها و نامههای گوناگون به لحنهای مختلف این مسئله را بیان فرمودند. یکی از آن مطالب در این خطبة شریفه 187 است که در آن جا ایشان کوفیان را سرزنش میکند و ترغیب به تبعیت از امامشان مي كند. «أَيُّهَا النَّاسُ، أَلْقُوا هذِهِ الاَزِمَّةَ الَّتِي تَحْمِلُ ظُهُورُهَا الاَثْقَالَ مِنْ أَيْدِيكُمْ، وَلاَ تَصَدَّعُوا عَلَى سُلْطَانِكُمْ فَتَذُمُّوا غِبَّ فِعَالِكُمْ»[1] در بین پرانتز عرض میکنم، در روایات گاهی تعبیر والی آمده است و گاهی تعبیر امام و گاهی تعبیر سلطان است. بعداً به این در روایات فقهی اشاره میکنیم که اشاره به آن مسئله حاکمیت است.
توابع عدم اطاعت از امام را حضرت بیان میکند که «تَصَدَّعُوا عَلَى سُلْطَانِكُمْ فَتَذُمُّوا غِبَّ فِعَالِكُمْ» هشدار میدهد که اگر این نباشد، فتنهها شما را در برمیگیرد. «وَلاَ تَقْتَحِمُوا مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ فَوْرِنَارِ الْفِتْنَةِ، وَأَمِيطُوا عَنْ سَنَنِهَا»؛ از روش وقوع در فتنه بیرون بیایید «وَخَلُّوا قَصْدَ السَّبِيلِ لَهَا»؛ از راه ورود به فتنه دوری کنید و آن را از بین ببرید. «فَقَدْ لَعَمْرِي يَهْلِكُ فِي لَهَبِهَا الْمُؤْمِنُ»؛ میفرماید که مؤمن در آتش فتنه می سوزد اما غیر مؤمن استفاده می کند. «وَيَسْلَمُ فِيهَا غَيْرُ الْمُسْلِمِ»[2] یعنی هشدار می دهند که اگر کسی این حاکمیت را نپذیرد یا در برابرش بایستد، دیروز عرض کردیم که آن امور وضعی، بر او مترتّب میشود که هر کس در این جهت در اثر حاکمیت غیر امام، هم از نظر فکری و هم از نظر ظاهری، نابود شود، او هم شریک است. این را حضرت بیان میکنند. فقط یک جنبه اخلاقی مقصود نیست؛ یعنی احکام وضعی را هم بیان میکنند.
اقبال عمومی مردم و وظیفة امام
اشکال: این بیان نشان میدهد که گویا امام به دنبال جمع کردن اقبال عمومی بوده است که اقبال مردم خیلی مسئلة مهمی است. در بحث دیروز که آیا شرط وجوب است یا واجب؟ شما فرمودید، شرط واجب است. اگر شرط واجب باشد، تحصیل کردنی خواهد بود؛ اما شما فرمودید که تحصیل کردنی نیست.
پاسخ: خیر؛ امامت این چنین است؛ اما مردم باید تحصیل کنند. مردم باید بروند.
• یعنی تکلیف امام با سایر مکلّفین در این جا فرق میکند؟
• بله.
• دلیلمان چیست؟
• همین روایات است.
• تفاوتی ندارد. آیا شأن روایات که فرق گذاشتهاند، مثل وجوب نماز شب برای پیامبر، یک تکلیف اختصاصی برای امام است؟
• بله؛ فرمود که «لولا حضور الحاضر ...»[3] اگر حضور حاضر نبود من کنار میرفتم. این را میفهماند.
• این مطلب دلالت بر این نکته که فرمودید نمیکند؛ بلکه دلالت بر این دارد که سابقاً امام در قضیة استنصار دنبال این بودهاند که اقبال عمومی را جمع کنند؛ اما نشده است. وقتی نشده است، دیگر تکلیفی نیست. تکلیف بما لا یطاق که نمیتوان کرد. امام تلاشش را کرده است امّا اقبال عمومی به هر دلیل به سمت امام نبوده است. برای حصولش تلاش کرده است. حال که حاصل شده است دیگر وظیفة امام است.
• نگاه کنید؛ امام خودش را در معرض قرار داد. حال که آن حاصل شده است، فعلیت پیدا کرده است. این که قبول است...
• بحث سر این است که شرط واجب باشد، بعد بگوییم که تحصیلش برای امام لازم نیست. خیر؛ برای امام هم تحصیلش لازم است.
• خیر؛ امام را فرمودهاند که مَثَلش، مثل کعبه است.
• خوب پس قضیة استنصار چه میشود؟
• استنصار یعنی این که امام باید در معرض باشد. این ها حجّت را تمام میکردند که نگویند که آنها در معرض نبودند. معنای استنصار این است و الّا آنها باید بیایند.
پرسش: استنصار را مگر زهرای مرضیه سلاماللهعلیها انجام نداد؟ حضرت علی علیهالسلام که استنصار نکرده است، زهرای مرضیه سلاماللهعلیها استنصار کرده است. این مسئله را هم که حضرتعالی بیان کردید باز از زهرای مرضیه سلاماللهعلیها بود.
پاسخ: بله؛ یعنی امام یجاء؛ در معرض قرار گرفتن از واجبات امام است. منصب امام است. آن جایگاه هم جایگاه الهی است. فعلیتش به رجوع مردم است.
پرسش: یعنی امام نباید کاری کند که اقبال عمومی به او شود؟ چه اشکالی دارد؟
پاسخ: مراد این است که بر امام واجب نیست و این طور نیست که وجوب داشته باشد. این بحث دیگری است که از ادلّه باید اثبات کنیم که جایگاه امامت و جایگاه رسالت فرق میکند. در رسالت، رسول باید برود اما امام خیر؛ اما این که آیا در معرض هم نباشد؟ خیر؛ در هر حال باید تا جایی که امکان دارد، در معرض باشد. این هم خودش یک استثناء دارد؛ برای امام زمان -علیهالسلام- استثناء دارد. چون در معرض بودند به این جا رسیدند و این حکم برای امام زمان علیهالسلام نیست.
• یعنی آیا اگر اقبال عمومی نبود، امیرالمؤمنین -علیه السلام- کنار میکشیدند؟
• بله؛ خودشان فرمودند.
• ما در رابطه با شام میبینیم که با این که اقبالی به حضرت نیست، با قهر و غلبه میخواستند شام را داشته باشند.
• خیر؛ در آن جا حاکمیت بوده است؛ وقتی که حاکمیت بوده است باید حاکمیت را حفظ کنند.
• حاکمیتِ امیرالمؤمنین نبوده است که حاکمیت دیگران بوده است که اقبال عمومی هم به آنها بود. به امیرالمؤمنین که اقبالی نبوده است؛ اما حضرت میخواهند که با قهر و غلبه...
• خیر؛ در آن جا هم حضرت به معاویه نامه نوشتهاند که مردم حاکمیت مرا پذیرفتهاند، تو هم باید گردن بنهی.
• خوب این یعنی اقبال نیست شما برای چه دنبال این هستید؟
• نه دیگر در این جا تحقّق پیدا کرده، فرق میکند. وقتی که تحقّق پیدا کرد، دیگر باید در برابر حاکمیت معصوم، همه از بین بروند. خودشان در فرمایشاتشان فرمودند که وقتی که تحقّق پیدا کرد، «فامضُوا لِما تُؤمَرونَ»[4] ؛ این ها مواردش فرق میکند.
إن شاء الله ادامه بحث را در جلسات آینده عرض خواهیم کرد.