1401/12/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه السیاسه/ضرورت حکومت دینی /استدلال عقلی امیرالمومنین (ع) بر ضرورت حکومت
بیانات ارشادی در لزوم استفادة حاکمیت
بحث ما در فقه السیاسه به اینجا رسید که ما از بیانات قرآن کریم و روایات که در این بحث جنبة ارشادیت دارند، لزوم حاکمیت برای جامعة اسلامی و آن هم حاکمیت خاص و شرایط خاص که در بیانات میآید را استفاده بنماییم. به بیاناتی از امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهجالبلاغه رسیدیم؛ عدهای از خطبهها و نامههای امیرالمؤمنین علیهالسلام عمدتاً جنبههای سیاسی دارد. اینها یا صریحاً مسئله حاکم و حاکم اسلامی را مطرح میکنند و یا در مقابله با کسانی که با حاکمیت واقعی حاکم دینی مواجه شده و برخورد کردند میباشد؛ مثلاً خطبههایی که بر علیه طلحه و زبیر دارند که بعضیهایش را عرض میکنیم و یا نامهای که به طلحه و زبیر مینویسند. این ها، این دلالتها را دارد که با عنوان امام یا ولیّ این مطالب را حضرت بیان میکنند که در چند فرمایش حضرت عرض کردیم و در ادامه هم چند فرمایش دیگر را عرض میکنیم.
استدلال عقلی امیرالمؤمنین بر مسئلة حاکمیت
پرسش: آیا خطابات امیرالمؤمنین بیشتر نمیتواند شاهد مثال این مبحث کبروی حضرتعالی باشد؟ چون محاجّه حضرت با طلحه و زبیر و امثالهم نسبت صغروی است.
پاسخ: بله؛ از این جنبههای صغروی، آن جنبة کبروی را استفاده میکنیم. عرض ما همین است که این مسئلة اصل وجود دارد و محرز است در بین طرفین و سپس حضرت وارد جزئیاش میشود. در مسئلة مقابله با خوارج هم همین است؛ به این ترتیب که حضرت به یک امر عقلائی و عقلی استدلال میکنند. آنها میگفتند: «لا حکمَ إلّا لله» ؛ حضرت فرمودند که «لابدّ للنّاس من أمیرٍ برٍّ أو فاجرٍ»[1] بعد آثار را بیان میکنند. غرضم این است که در آن مسئلة کبروی، اصل مسلّم است و مسلّم بودنش هم به لحاظ آن جنبة عقلائی است. سپس وارد جزئیات میشوند که تعبّد بر اساس آن امرِ عقلائی میشود، جزئیاتی از این قبیل که یکی از موازین همة حاکمیتها که حاکمیت را تثبیت میکند، مسئلة بیعت است. حضرت در برخورد با طلحه و زبیر روی بیعت هم تکیه میکنند که مگر شما بیعت نکردید؟ در یک جا میفرماید که اگر اشتباه کردهاید باید توبه کنید که بیعت کردهاید؛ اگر اشتباه نکردید و بیعتتان درست و حسابی بوده است، باید ملتزم شوید. بیعت با کیست؟ حاکم دینی. به ملازمات حاکمیت باید عمل کرد.
خصوصیات حاکم دینی در بیان امیرالمؤمنین علیهالسلام
در خطبة 131 حضرت بیان میکنند که اساساً حاکمیت دینی بر چه اموری باید شکل بگیرد؟ و خود ایشان چگونه بودند؟ خصوصیات حاکم دینی را که از آن لزوم حاکمیت استفاده میشود که بحث کبروی است. «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَان، وَلاَالتِمَاسَ شَيْء مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ»؛ آن وقت ویژگی های حاکم دینی را معرّفی می کند؛«وَلكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ، وَنُظْهِرَ الاِصْلاَحَ فِي بِلاَدِكَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَتُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ»[2] . بعد هم حضرت به صورت خاص جلو می روند. غرضم آن جنبه های استدلال است که تنها به ظاهری از آن نگاه نکنیم. اول به تعبیری نقشه ی راه را بیان می کنند که حاکمیت ضروری است؛ سپس این که حاکم چگونه باشد؟ ما هم این گونه هستیم و این که در جایگاه اوّلیّت بعد از نبی اکرم صلّی الله علیه و آله کیست؟ این ها در قالب دعاست و دارد با خدا مناجات می کند؛ اما این مسائل را بیان می فرماید. (گاهی بعضی مسائل را به لحن های مختلفی بیان می کردند. در بین پرانتز، امام سجّاد علیه السلام در دعای روز عید فطر است که می فرماید: «اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا الْمَقَامَ لِخُلَفَائِک وَ أَصْفِیائِک وَ مَوَاضِعَ أُمَنَائِک... قَدِ ابْتَزُّوهَا»[3] ؛ این مقام را کندند؛ یعنی این مقام اقامه ی نماز عید را که اول جایگاه امامت است، حقّ است. حضرت در قالب دعا این را بیان می کنند. و یا در دعایی در روز عرفه که دعایی بسیار عمیق و مفصّل است، امام سجّاد علیه السلام، یک مرتبه، یک کلامی را بیان می کنند. خیلی تعبیر عجیبی دارد که می فرماید: «وَ سَلِّمْ عَلَيْهِمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِهِمْ، وَ اجْمَعْ عَلَى التَّقْوَى أَمْرَهُمْ، وَ أَصْلِحْ لَهُمْ شُئُونَهُمْ، وَ تُبْ عَلَيْهِمْ، إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ وَ خَيْرُ الْغافِرِينَ، وَ اجْعَلْنَا مَعَهُمْ فِي دَارِ السَّلَامِ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ»[4] ؛ یعنی «آن کسانی که این جایگاه ما را قبول کردند، خدایا ما را با آن ها محشور کن». بنده در جایی چنین تعبیری ندیده ام. در اواسط دعا 47 است. غرضم نشان دادن عظمت و اصالت این جایگاه است که چه قدر مهم است و در چه کسانی است؟)
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَوَّلُ مَنْ أَنَابَ، وَسَمِعَ وَأَجَابَ، لَمْ يَسْبِقْنِي إِلاَّ رَسُولُ اللهِ - صلى الله عليه وآله وسلم- بِالصَّلاَةِ. بعد می فرماید وَقَدْ عَلِمْتُمْ»[5] باز حضرت به حالت خطاب بر می گردد؛ «أَنَّهُ لاَ يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ الْوَالِي عَلَى الْفُرُوجِ وَالدِّمَاءِ وَالْمَغَانِمِ وَالاَحْكَامِ وَإِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ»[6] ؛ تقریباً چهار خصوصیت را حضرت بیان می کنند که باید این خصوصیت را داشته باشند و کنایه هم می زند که آن ها این ها را نداشتند. «البخیل، الْجَاهِلُ، الْجَافِي، الْحَائِف، الْمُرْتَشِي، الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ»؛ این ها خیلی نکات عجیبی است که در این خطبهی شریفه ملاحظه میکنیم. باز در خطبهی 136 همان بحث بیعت است. «لَمْ تَكُنْ بَيْعَتُكُمْ إِيَّايَ فَلْتَةً»؛ در برابر بیعت زوری که برای خلیفه ی اوّل گرفتند که خودش گفت من آمدنم فله ای بود. «َلَيْسَ أَمْرِي وَأَمْرُكُمْ وَاحِداً. إِنِّي أُرِيدُكُمْ لِلّهِ وَ أَنْتُمْ تُرِيدُونَنِي لاَنْفُسِكُمْ. أَيُّهَا النَّاسُ، أَعِينُونِي عَلَى أَنْفُسِكُمْ، وَايْمُ اللهِ لاُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ، وَلاَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ، حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَإِنْ كَانَ كَارِهاً»[7] .
پرسش: آیا از این حدیثها برای اثبات کبری استفاده میکنیم؟
پاسخ: کبری در این جاها بیان میشود، از قبل ثابت شده است؛ دارد نشان داده میشود.
مباحث مهم خطبة 137 نهجالبلاغه
خطبة 137 هم در مقابله با طلحه و زبیر است که «واللهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً، وَلاَ جَعَلُو بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ نِصْفاً. وَإِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ، وَدَماً هُمْ سَفَكُوهُ»[8] ؛ این ها مباحث حقوقی است که مطرح میکنند که باید به آن ملتزم شد و حضرت به آن التزام دارند. به خاطر آن التزام شرعی تا آخر ایستادند.
وقتی که نیامدند، جای نفرین است؛ لذا آخرش نفرین میکند. «اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا قَطَعَانِي وَظَلَمَانِي، وَنَكَثَا بَيْعَتِي، وَأَلَّبَا النَّاسَ عَلَيَّ»؛ مردم را تحریک میکردند به این که بروید بیعت کنید. «فَاحْلُلْ مَا عَقَدَا، وَلاَ تُحْكِمْ لَهُمَا مَا أَبْرَمَا»[9] ؛ گوشههایی از این خطبهها را عرض میکنم که معانی و مطالب خیلی مهمی دارد. از مطالب بسیار مهمی که حضرت در خطبة 173 فرمودهاند – خطبه کوتاه است؛ اما مطالب بسیار عمیقی دارد – این است که بعد از توصیف نبی اکرم صلّی الله علیه و آله میفرماید: «أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهذَا الاَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ، وَأَعْلَمُهُمْ (اعملهم) بِأَمْرِ اللهِ فِيهِ»[10] ؛ بعد حضرت بیان میکنند و میفرماید که چنین کسی وقتی که آمد حجت را تمام کرده است و به نوعی مانند مقام رسالت است که وقتی کسی مقابل مقام رسالت قرار گرفت، باید بعد از اتمام حجت، از بین برود. «فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ، فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ»[11] ؛ این ها خیلی مسائل مهم و اجرایی است. غرضم این است که در همة زمان ها قابل توسعه است. این که عرض میکنم، اوّل نسبت به حاکمیت معصوم است و همین مسائل توسعه پیدا میکند؛ از این جهت است که این عناوین خصوصیت ندارد که فقط در یک عدة خاصّی باشد. این که داریم عرض میکنیم، به خاطر این هاست. «وَلَعَمْرِي، لَئِنْ كَانَتِ الاِمَامَةُ لاَ تَنْعَقِدُ حَتَّى يَحْضُرَهَا عَامَّةُ النَّاسِ»؛ خیلی وجه استدلال به ما نشان می دهند که برای حاکمیت، باید همه بیایند؛ در حالی که هیچ وقت این طور نبوده است. «فَمَاإِلَى ذلِكَ سَبِيلٌ، وَلكِنْ أَهْلُهَا يَحْكُمُونَ عَلَى مَنْ غَابَ عَنْهَا»؛ آن هایی که هستند، بر آن هایی که نیستند، از این جهت که از جهت فکر یکی هستند، بر آن غائب ها حاکمند. «ثُمَّ لَيْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَرْجِعَ، وَلاَ لِلْغَائِبِ أَنْ يَخْتَارَ». حال این ها بحث های فنّی در درونش دارد که إن شاء الله بعدا به آن می پردازیم. بعدش هم می فرماید:« وَلاَ يَحْمِلُ (يحملن) هذَا الْعَلَمَ إِلاَّ أَهْلُ الْبَصَرِ وَالصَّبْرِ وَالْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ»؛ این شاخص های اساسی برای حاکم حقّ است. بعدش هم می فرماید که حال که این طور شد فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ؛ باید در آن جایی که امر شدید است ، باید تبعیت کنید «وَقِفُوا عِنْدَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ»[12] که مضمون آیه ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[13] که لوازم حاکمیت حقّ است. برخی بیانات دیگر هست که إن شاء الله در ادامه عرض خواهیم کرد.