درس خارج فقه استاد محمدباقر تحریری

1401/12/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه السیاسه/ضرورت وجود حاکمیت /ارشاد به حکم عقل

 

استدلال سیاقی با آیات قرآن

در بحث فقه‌السیاسه عرض شد که علاوه بر دلیل عقلی بر ضرورت حکومت و حاکمیت در جامعه انسانی و اسلامی، ادلة گوناگون نقلی هم داریم که با ارشاد به حکم عقل[1] به بیانات قرآنی و روایی می‌پردازیم. بیانات قرآنی نیز به انحاء مختلف بود که عرض کردیم. بعضی از مطالب و براهینی که آوردیم، مقدمه‌اش از قرآن و نتیجه‌اش نتیجة عقلی بود. بعضی دیگر از ادله، صرفاً نقلی است؛ منتها باید با یک تحلیل خاصی این ادله را بررسی کرد تا به این نتیجه رسید. به عبارتی بایستی به بررسی سیاقی آیات توجه کنیم؛ چون هر امری برهان مناسب با خودش را دارد؛ اگر بخواهیم از آیات قرآنی - به طور خاص - مطلبی را اثبات کنیم، باید سیاق آیه را که کلمات آیات، کلّ مجموعة آیه، صدر و ذیل آیات و نیز آیات قبل و بعد است را ملاحظه کنیم و یک مطلب را استفاده کنیم. به‌عنوان‌مثال؛ آیة ولایت به این صورت بود که خداوند ویژگی‌های خاصی را برای ولایت بر مسلمین، به صورت انحصاری بیان می‌فرماید: ﴿إنّما ولیّکم الله و رسولُه و الذین آمنوا﴾[2] برای روشن‌تر شدن مفهوم این ولایت باید به آیات قبل و بعد رجوع کنیم که عرض کردیم که از آن‌ها ولایت منفی را اثبات می‌کنیم؛ این آیه نیز ولایت مثبت را برای ما اثبات می‌کند و لزومش را مطرح می‌کند؛ بنابراین این استدلال سیاقی نسبت به آیات قرآن است.

 

ترتّب آثار در حکم ارشادی و سیر حکم عقل

بحث جلسه قبل روی بحث اطاعت مطرح شد و محورش آیة ﴿اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم﴾[3] بود، این هم به همین صورت است که مسئلة اثباتی را مطرح می‌کند؛ اگر چه اصل مسئله، ارشادی است؛ اما به هر حال یک حکم الزامی را برای ما عنوان می‌کند که اطاعت از خدا و رسول و اولی‌الامر، لازم و واجب است. این نکته را در بین پرانتز توجه داشته باشیم که نوعاً اوامر ارشادی، یک آثاری بر آن‌ها مترتب می‌شود که اگر انجام شود، این اثر مترتب می‌شود و اگر این کار انجام نشود، اثر مترتب نمی‌شود و به گونه‌ای است که عقل خودِ امر و مأمور به را هم درک می‌کند و عقل هم که درک می‌کند و حکم می‌کند به جهت ملاک و آثار است. وقتی که عقل موضوع را ملاحظه می‌کند، یک انسان در این عالم با این خصوصیات و با یک ویژگی‌های وجودی و خاصیتی که در این عالم انسان به آن می‌رسد، همة این هارا که ملاحظه می‌کند، عقل حکم می‌کند که باید برای رسیدنِ این انسان، به آن مقصدِ این عالمی خود در این عالم، یک حاکمیتی باشد که امور گوناگون انسان را بر اساس قوانین اداره کند که البته موضوع دیگرش است. این حکم عقلی می شود که وقتی عقل موضوع را ملاحظه می‌کند، اثر را هم مترتب می‌کند که اگر این امر محقق نشود، قهراً انسان به آن نتیجة جمعی مطلوبش نمی‌رسد؛ اگر چه ممکن است که به آن نتایج فردی به طور جزئی برسد پس باید به این امر ملتزم شد این مقتضای حکم عقل است.

 

فرق میان اوامر ارشادی شرع و اوامر ارشادی مطرح بین عقلاء

حکم شرع هم که می‌گوییم ارشادی است به همین منوال است. شرع مقدس موضوع را در نظر گرفته و اثر را بر آن حکمش مترتب می‌کند. منتها آن چه که می‌خواستم عرض کنم این است که در اوامر ارشادی موجود بین عقلاء، عمدتاً توجه به آثار دنیوی و عدم آثار دنیوی است. در اوامر ارشادیِ شرع، به آثار دنیایی یا عدم آثار دنیایی در اثر مخالفت و نیز به آثار آخرتی توجه می‌شود؛ چون حیطة اوامرش، اوامر گسترده است. این است فرق بین اوامر ارشادی که در شرع مقدس و اوامر ارشادی که در بین عقلا مطرح می‌شود که در آن فقط ویژگی‌های مادی در نظر است.

 

منشأ تمییز مذکور و فرق میان اوامر مولوی شرع با اوامر ارشادی شرع

پرسش: این که اوامر ارشادی عقلایی را بگوییم که فقط برای این دنیاست و شرعی را بگوییم که آخرتی است، این تمییز، منشأش در کجاست؟ با این که خودش درک می‌کند که یک مدح و ذمی هست، یک آخر و عاقبتی وجود دارد.

پاسخ: ببینید؛ یک سری از اوامر، عقلایی و عرفی است. این اوامر عرفیه که برای گذران امور زندگانی دنیا است، حیطه‌اش همین زندگانی دنیا است. ما در بحث حاکمیت، به لحاظ ویژگی‌های انسان گفتیم که نیاز به حاکمیت الهی دارد و حاکم، باید حاکم الهی باشد. حاکمیت الهی هم بر اساس قوانین الهی و اهداف ابدی است که این اهداف دنیایی در طول آن و مقدمه برای آن است. وقتی که عقل این خصوصیات را ملاحظه می‌کند، امر به اطاعت از حق تعالی را صادر می‌کند؛ لذا امر به اطیعوا، امر ارشادی می‌شود که این امر ارشادی از جهت ماهیت، غیر از آن امر به اطیعوا نسبت به دستور دکتر است. در بین عقلا، این امر به اطاعت فی‌الجمله وجود دارد؛ منتها با چه ملاکاتی؟ آن‌ها برای گذران امور دنیایی‌، عقلشان حکم می‌کند. عقل چنین اوامری را در امور متعارف دنیایی با ملاکاتش و آثار دنیایی دارد. منتها وقتی که ما این احکام عقلیه را ملاحظه کردیم که احکامی بسیار واقع‌بینانه‌تر است نسبت به ماهیت انسان و نظام زندگانی انسان و به آن نکته رسیدیم، عقل با آن مقدمات بینشی حکم کرد که حاکمیت، باید در تحت حاکمیت الهی باشد. آن وقت اوامری که می‌کند، این اوامر به نوعی اوامر مولوی از ناحیه عقل می‌شود. اوامر شرع هم ارشادی می‌شود منتها فرق این اوامر ارشادی شرع با این اوامر ارشادی عرفی به همین صورت است که عرض شد.

نکتة دیگر این که اوامر مولوی که در شرع داریم چه ویژگی دارد؟ اوامر مولوی[4] آن اوامری است که اولاً آثار آخرتی بر آن مترتب می‌شود؛ حال اگر آثار دنیوی هم باشد آن متفرع می‌شود. یعنی فرق بین اوامر ارشادی شرع با اوامر مولوی شرع، همین است که در اوامر مولوی اول به آن مسائل گسترده و زندگانی ابدی و بعد به آثار دنیایی‌اش توجه می‌شود. این فرق را باید بین اوامر مولوی و اوامر ارشادی در شرع قائل شویم.

 

اشکال و پاسخ به فارق میان احکام ارشادی و مولوی

اشکال: آن دسته از اوامر مولوی که جنبة دنیایی دارد چطور؟ چون فراوان ممکن است این موارد را در شریعت داشته باشیم. مثلاً حرمت ربا؛ به نظر می‌آید که اثر دنیایی‌اش بیشتر از اثر آخرتی‌اش مدنظر شارع در تشریع است.

پاسخ: نگاه کنید عرض نکردیم که آثار دنیایی ندارد. اول آن آثار آخرتی و بعد از آن آثار دنیایی مقصود می شود. منتها اوامر ارشادی شرع دو جور است. یک وقت اوامر مولوی صرفه است و یک وقت اوامر مولوی در پرتو امور متعارف دنیایی است. حرمت ربا از این قبیل است که یک پایش به مسائل عقلایی برمی‌گردد که معاملات در بین عقلاء هست. شارع مقدس می‌فرماید که این معامله را نکن که این اثر را دارد. اما با اوامر مولوی دیگر این فرق را دارد که آن اوامر مولوی توجه اولیه‌اش به آثار آخرتی خواهد بود.

 

     اشکال: به نظرم فرمایش حضرتعالی هم از این طرف که عرض شد به نظر می‌رسد کامل نباشد و هم از طرف فرمایشاتی که در این جلسات داشته‌اید که حکم به حاکمیت دین و انبیاء یا اهل دین حکم عقلی است و این را پذیرفتیم؛ اما به نظر می‌رسد که در همین حکم هم بیشتر جنبه‌های اخروی تا جنبه‌های دنیوی مدنظر باشد.

     پاسخ: بله عرض ما همین است که این جا هم آن آثار آخرتی مدنظر است.

     اشکال: مگر حکم عقلی نیست!

     پاسخ: عیب ندارد؛ شرع مقدس که آن را فرموده است؛ آن آثار آخرتی‌اش ابتدا مد نظر است و بعد آثار دنیایی هم دارد.

     اشکال: بالاخره این حکم ضرورت حکومت، آیا حکم ارشادی است یا مولوی؟ با این ترازی که فرمودید که در احکام مولوی جنبة اخروی مدنظر است و در احکام ارشادی، جنبة دنیوی بیشتر مدنظر است. این حکم اگر حکم مولوی است که نیست و به نظر می‌رسد ارشادی است...

     پاسخ: خوب این ضرورت حکومت، حکم عقلی است یا خیر؟

     بله حکم عقلی است.

     پاسخ: حکم عقلی، اول به لحاظ آن جنبة آخرتی انسان است. چون در نظر گرفته است انسان که یک وجود ابدی دارد، این وجود ابدی، یک سعادت ابدی می‌خواهد؛ منتها این سعادت ابدی جدای از سعادت در این عالم نیست؛ مرتبط است. پس باید این حاکمیت در این جا تحقق پیدا کند تا احکام در جمیع شئون زندگی تحقق پیدا کرده و این سعادت جمعی برای همه تحقق پیدا کند پس اثر دنیایی هم دارد.

     اشکال: قبول است که دارد؛ اما با این که جنبة اثرات اخروی‌اش بیشتر شد، حکم ارشادی شد...

     پاسخ: خیر؛ حکم ارشادی مال شرع است. احکامی که در شرع گفته می‌شود، حکم ارشادی می‌شود. ﴿اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولیالامر منکم﴾[5] اما حکم عقل، حکم ارشادی نیست.

     اشکال: بله حکم شرعی‌اش حکم ارشادی است؛ ولی جنبه‌های اخروی‌اش باز بیشتر است.

     پاسخ: عرض کردیم که در فرق بین احکام ارشادی شرع و احکام ارشادی عقلاً همین است...

     اشکال: در احکام ارشادی عقلاء هم همین بود. یعنی حکم ارشادی عقلا هم ناظر بر حقیقت اخروی بود و این طور نبود که عقلاء با نظر به مصالح دنیایی فقط بگویند. یعنی می‌خواهم بگویم که فارق بین حکم شرع و حکم عقل و حکم عقلاء در این نیست که او جنبة اخروی و این جنبة دنیوی را دیده است. به نظر می‌رسد که فرق همان است که گفته شد که اگر صرفا مُدرَک عقل است و یا مُدرَک اولیه عقل یا عقلاً است که حکم عقلی یا عقلائی می‌شود.

     نگاه کنید که ما اول بحث برهان عقلی را به عقلا پیش نیاوردیم و به حکم عقلی مطرح کردیم. منتها حکم عقلی با توجه به ماهیت انسان که یک حقیقت مجرد و باقی دارد و به صورت تأیید گفتیم که شبیه این حکم را عقلاء دیگر هم اما بدون توجه به ماهیت انسان دارند. پس حکم آن‌ها هم حکم عقلی می‌شود. از این نظر که عقل این حکم را می‌کند. ببینید احکام یک وقت از این نظر است که عقلاء این را می‌گویند و یک وقت از این نظر است که عقل این را می‌گوید. به هر حال مدرِکش عقل است منتها از آن نظر که صرفاً مُدرَک عقلی است. در عقلا هم همچنین است مدرِکش عقل است منتها چون در بین مردم مورد توجه است؛ بنابراین در اینجا هم حکم شرع مقدس ارشادی است؛ منتها به این صورت که هم به آثار آخرتی توجه دارد و هم به آثار دنیایی که آیاتش را هم دیروز عرض کردیم که چند آیه از سورة مبارکة نساء از آیه 59 تا 70 این مسائل را خدای متعال برای ما بیان فرمود که البته از آیات قبلش هم باز باید مورد توجه قرار بگیرد. مثلاً آیات ﴿ألم تر إلی الذین أوتوا نصیبا من الکتاب یؤمنون بالجبت و الطاغوت و یقولون للذین کفروا هؤلاء أهدی من الذین آمنوا سبیلا * اولئک الذین لعنهم الله و من یلعن اللّه فلن تجد له نصیراً * أم لهم نصیب من الملک فإذاً لا یؤتون الناس نقیرا﴾[6] که بحث ملک و حاکمیت است که آیا این ها برای جبت و طاغوت حاکمیتی هست یا خیر؟

﴿أم یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکاً عظیماً﴾[7] این آیات را دیگر در جلسة دیروز عرض نکردیم. غرضم این است که وقتی این سیاق را که نگاه می‌کنیم، این سیاق ارشاد به این حاکمیت است. ﴿فمنهم من آمن به و منهم منهم صدّ عنه﴾[8] و همین طور می‌آید تا ﴿إنّ الله یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات إلی أهلها و إذا حکمتم بین الناس أن تحکموا بالعدل﴾[9] این‌ها همان مؤیّداتی است که جنبة حاکمیّت الهی را بیان می‌کند که بعدش می‌شود ﴿یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم فإن تنازعتم فی شیء ٍفردّوه إلی الله و الرسول إن کنتم تؤمنون بالله﴾[10] ؛ بعدش هم ﴿ألم تر إلی الذین یزعمون أنهم آمنوا بما أُنزل إلیک و ما أنزِل من قبلک﴾[11] ؛ یعنی اگر ایمان واقعی باشد این ایمان واقعی، ما را به آن حاکمیت الهی راهنمایی می‌کند. ﴿یریدون أن یتحاکموا إلی الطاغوت و قد أمروا أن یکفروا به و یرید الشیطان أن یضلّهم ضلالاً بعیداً * و إذا قیل لهم تعالوا إلی ما أنزل الله و إلی الرّسول رأیت المنافقین یصدّون عنک صدوداً﴾[12] این‌ها همگی بیانگر تثبیت حاکمیت الهی است تا اینجا که ماهیت منافقین را بیان می‌کند که ﴿اولئک الذّین یعلم الله ما فی قلوبهم فأعرض عنهم و عظهم و قل لهم فی أنفسهم قولاً بلیغاً * و ما أرسلنا من رسولٍ إلّا لیُطاعَ بإذن الله و لو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوَجدوا الله تواباً رحیماً﴾[13] که آن‌ها که در اوامر حاکمیتی تخطی کرده بودند، بعد متوجه شدند که باید نزد رسول بیایند که این ها در مرحلة اول ظلم به تعدّی از فرامین حاکمیتی است. ﴿فلا و ربّک لا یؤمنون حتّی یحکّموک فیما شجر بینهم ثمّ لا یجدوا فی أنفسهم حرجاً ممّا قضیتَ و یسلّموا تسلیماً﴾[14] این آیات که تا آیة 70 ما گفتیم که دالّ بر مسئلة حاکمیّت است. ﴿ولو أنّا کتبنا علیهم أن اقتلوا أنفسکم أو اخرجوا من دیارکم ما فعلوه إلا قلیلٌ منهم ...﴾[15] ﴿و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الّذین أنعم الله علیهم من النّبیّین﴾[16] بعدش آیات مسئلة جهاد و ... را بیان می‌کند که این‌ها از مسائلی است که متفرع بر مسئلة حاکم و حاکمیت است.

 

روایات توسعه‌دهندة مفاد آیات

غرض این است که گاهی مفاد آیات، یک مفاد خاصی است و در روایات که رجوع می‌کنیم، روایات این مفاد را توسعه می‌دهند که این هم دیدگاهی است که باید خوب دقت داشته باشیم که ما وقتی بحث قرآنی می‌کنیم باید بحث سیاقی در سر جای خود محفوظ باشد، منتها سیاق آیات گاهی اطلاق دارد و در روایات به مقتضای این اطلاق‌ها عمل می‌کنند که حال در همین رابطه به‌عنوان‌مثال آیة ولایت سیاقش یک سیاق خاص است. ﴿إنّما ولیّکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصّلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون﴾[17] خوب در روایات زیادی داریم که این آیه دربارة امیرالمؤمنین علیه الصّلاة و السلام است که از جهت سیاقی که ملاحظه کنیم، شأن نزول این آیه خاص است. نوعاً شأن نزول‌ها معنای آیه را خاص نمی‌کند مگر در جایی که به صورت قطعی مورد، مخصّص[18] است. در این جا آیة ولایت و آیة تطهیر این چنین است. اما در عین حال که إن‌شاء‌الله در جلسة بعد روایاتش را عرض می‌کنیم، به این آیة ولایت برای ولایت خودشان تمسّک کرده‌اند که این بیانگر این است که وقتی ما به روایات رجوع می‌کنیم، باید با یک دید وسیع‌تری به روایات توجه کنیم. در عین حالی که توجه به آیات باید با طبق موازین خودش عمل شود و احکام خودش مترتب شود. حال غرض این است که ما با توجه به این آیات قرآنی ادلة نقلی بر لزوم حاکمیت را به انحاء مختلف از آیات استفاده می‌کنیم که در ادامه به روایات هم إن‌شاء‌الله می‌پردازیم.


[1] ارشاد به حکم عقل یا همان امر ارشادی (در مقابل امر مولوی) به دستوراتی گفته می‌شود که به انگیزۀ برانگیختن مکلّف بر انجام مأمورٌبه نیست، بلکه به انگیزۀ ارشاد و هدایت او به مصلحت موجود در مأمورٌ به از سوى شارع مقدس صادر می‌شود. در واقع یک نوع آگاهی دادن مکلّف به آثار و منافعی است که در انجام امر ارشادی وجود دارد؛ همچون اوامر پزشک نسبت به بیمار.
[2] سوره مائده، آيه 55.
[3] سوره نساء، آيه 59.
[4] امر مولوی به امری گفته می‌شود که به انگیزة بعث و برانگیختن مکلّف به انجام مأمور به در خارج صادر می‌شود.
[5] سوره نساء، آيه 59.
[6] سوره نساء، آيه 51-52-53.
[7] سوره نساء، آيه 54.
[8] سوره نساء، آيه 55.
[9] سوره نساء، آيه 58.
[10] سوره نساء، آيه 59.
[11] سوره نساء، آيه 60.
[12] سوره نساء، آيه 60-61.
[13] سوره نساء، آيه 63-64.
[14] سوره نساء، آيه 65.
[15] سوره نساء، آيه 66.
[16] سوره نساء، آيه 69.
[17] سوره مائده، آيه 55.
[18] اشاره به قاعدة اصولی و عقلائی «المورد لا یعمِّم و لا یخصِّص» دارد که به معنای عدم دخالت مورد حکم در تضییق یا توسعه دامنه حکم است، مگر در جایی که یقیناً بدانیم مورد مخصِّص است. مثلاً شان نزول آیة سرقت که در مورد ردای "صفوان" است، آیه را تخصیص نمی‌زند.