1401/11/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه السیاسة/ضرورت وجود حاکمیت /حاکمیتی در نظام دینی
تکیه امور اعتباری بر امور حقیقی
ما در مباحث فقه سیاسی عرض کردیم که چون این مباحث مربوط به لزوم حاکمیت در جامعه اسلامی است؛ این لزوم به نوعی به یک لزوم دیگری تکیه میکند که جنبة تشریعی دارد و جنبة تشریعی همواره به جنبههای تکوینی باید برگردد و از آنجا شروع شود. در بین پرانتز، در بین عقلاء، چون عقلاء خیلی این مباحث را با دقت پیش نمیروند؛ اما این ارجاع را به نوعی قائل هستند؛ یعنی وقتی که لزوم حاکمیت را به صورت فطری همه قائل هستند که باید باشد؛ با آن مقدّماتش. منتها حاکمیت را به خود مردم میدهند و این که حاکمیت بر اساس قوانین باید باشد و این قوانین باید از جانب خود مردم باشد؛ این بایدها را دارند. بعد هم که میخواهند این قوانین را اجرا کنند، برای حفظ مصالح عموم مردم، یک باید دیگری را هم خودشان جعل میکنند که حال یک نفر را یا یک جمعیتی را به عنوان این که این ها باید حاکم باشند مقرّر میکنند؛ منتها همهاش جنبههای جعلی و اعتباری است. اگر چه که این امور اعتباری برای رسیدن به امور حقیقی است. امور حقیقی التزام زندگی مادّی است که همان رسیدن به نیازهاست؛ این میشود امور حقیقی. اما دقت ندارند در این که این امور اعتباری باید تکیه کند بر امور حقیقی؛ یعنی این که کسی به صورت طبیعی حقّ آمریت بر کسی ندارد را پذیرفتهاند؛ منتها اعتباراً میآیند میگویند که برای این که حفظ نظام شود و هرج و مرج پیش نیاید، ما این را بر عهده قوه مجریه حاکمه یا یک شخصی قائل میشویم. مهم در این بحث همین است که ما باید مسائل واقعی را به هر حال درست تحلیل کنیم. اگر در بین مسائل واقعی مسائل اعتباری باشد که هست، باید این مسائل اعتباری را هم به امور حقیقی متّکی کنیم. همه بحث این است که امتیاز معارف دینی، از معارف دیگران همین است که این به کار بستن عقل و ابتناء مسائل بر امور حقیقی و تکوین و رجوع مسائل اعتباری به آن مباحث و استخراج مسائل اعتباری از مسائل حقیقی، این در مکاتب الهی به طور قطعی است که در مکاتب دیگر به این صورت مشخّص نیست. اگر چه که به طور منطقی این مسائل هست، امّا به صورت مشخّص نیست. این مطالب که گاهی گفته میشود، به خاطر این است که به این مبانی بیشتر توجه شود.
عنوان حقّ در قرآن کریم
از عناوینی که در قرآن کریم برای این مسئله استفاده شده است که دیروز یک عنوان را عرض کردیم و امروز هم یک عنوان، عنوان حقّ است که در قرآن مطرح میشود؛ اوّل حقّ را به امر تکوینی قرآن کریم بیان میکند که ما یک حقّ مطلق بیشتر در عالم نداریم و آن ذات اقدَس الهی است که در چند آیه ملاحظه میکنیم که این عنوان حقّ را به حقّ تعالی بیان کرده است. ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ﴾[1] در سوره مبارکه حجّ، آیه 6 و آیه 62 این مطلب آمده است.
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَى﴾[2] ؛ در آیه 5، یک شئونی از امور تکوینی را بیان میکند، بعد میفرماید که این امور تکوینی به این حقیقت تکیه میکند. این امور، حقّ نسبی است. ﴿یا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ﴾[3] ؛ این ها حقّ نسبی میشود؛ آن وقت میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾؛ چرا این معاد هست و این تحوّلات ما را به آن جا میکشاند؟ چون که او حقّ مطلق است و آیه 63 هم از این سوره این نکته را به ما توجه میدهد. آن جا هم همچنین است. قبلش آیه 61 امور تکوینی را بیان میکند: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ﴾[4] ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ﴾[5] .
تکیه تکوینیات به حق
سوره لقمان آیه 20 هم هست. ﴿أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ﴾[6] بعد ملاحظه میکنیم که امور دیگری که از تکوینیات تحقّق پیدا کرده است، به حقّ مستندش میکند. در آیات مختلف خلقت تکوینی مطرح شده همچون آیه هشتم سوره مبارکه روم: ﴿أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ ۗ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى ۗ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ﴾[7] . بعدش حاکمیت حقّ مطرح می شود. پس نکته دوم خلقت تکوینی، به حقّ است و نکته سوم حاکمیت حق را بیان میکند.
حاکمیت حق
آیه شریفه 116، سوره مبارکه مؤمنون: ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ﴾[8] ؛ این جا مَلِک همان حاکمیت است که ثابت است. حقّ آن ثابت مطلق است و به معنای ثبوت است. آن وقت این ثبوت، جلوههای مختلفی دارد. ما فقط ذات اقدس الهی را حقّ مطلق میدانیم؛ آن وقت اسماء و صفات او، به او قیام دارند، حقاند به او. افعال او هم که حقّ هستند و خلقت به حقّ است، به او تکیه میکند. این ها امور تکوینی است. امور تکوینی یعنی حقیقتی که نمیشود آن را از واقعیت برداشت. به این معنا. واقعیاتی که به یک واقعیت مطلق تکیه میکند که آن واقعیت در هر شأنی واقعیت است. واقعیت مطلق یعنی این. تصوّرش کنی، واقعیت است؛ تصور نکنی هم واقعیت است. به هر صورت که ما با او مواجه شویم، او واقعیت مطلق است. بعدش امور دیگر را بیان میکند. این ها هم باز شئون تکوینی است در قرآن کریم که فقط اشاره میکنم: یکی ولایت لله که آیه 44 سوره کهف و آیات دیگری به آن پرداختهاند. حال به عنوان نمونه این آیه را عرض کنیم:
﴿هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ ۚ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا﴾[9] .
در آیه 62 سوره مبارکه انعام، ولایت حقّ آمده است، ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ﴾[10] .
هدف حق
نکته بعد، مسئله هدف حقّ است که سوره دخان آیه 39 این معنا را بیان میکند که هدف واقعی است. غرض این است که هر جا مسئله حق مطرح شود، یک ثباتی دارد که در آن مقطعش نمیشود آن را برداشت. ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ﴾[11] ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ... ﴾[12] که مقصود هدف خلقت است که بعد میفرماید: ﴿إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقَاتُهُمْ أَجْمَعِينَ﴾[13] ؛ خوب حال این ها امور تکوینی است؛ در امور تشریعی هم میبینیم که محور را حقّ قائل شده است.
ارسال رُسُل: آن هم در آیاتی به عنوان حقّ مطرح شده است که آیه 119 سوره بقره دارد: ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا. ﴾[14]
انزال کتب به حقّ است که ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ﴾[15] سوره نساء آیه 105 و آیاتی از این قبیل داریم که این ها همگی آن جنبههای قانونی و قانونمند بودن انسان است و آن هم از جانب خدای متعال است.
جزاء حق
جزای حقّ که دیروز هم عرض کردیم، اینها به صورت مترتّب بر هم بار میشود؛ جزاء همیشه بر شریعت مترتّب میشود. این جزاء حقّ هم به حقّ تعالی تکیه میکند. سوره نور آیه 25: ﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ﴾[16] ؛ این آیه از آیات عجیبی است. هم جزاء حقّ را بیان میکند و هم این که ظهور حقّ مطلق بودن خدای متعال برای همه که دیگر میفهمند مفرّی ندارند. در حیطه وجود او هستند. حقّ مبین؛ یعنی همه حقها به او قائم بوده است. این برایشان ظاهر میشود. تابهحال در این عالَم من دونه خیال میکردند؛ اما در آن جا دیگر «یَعلمون». در آنجا آشکار می شود و روز ظهور حقائق است. ﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ﴾؛ جزاء حقّشان را خدای متعال می دهد که هیچ باطلی در جزاء نیست. ﴿وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ﴾ خوب این اصل جزاء است. در جزئیات هم می بینیم که قرآن کریم باز به حقّ تکیه میکند. درباره جهنّم میفرماید که وعده حقّ است. سوره نحل، آیه 28: ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[17] و آیات دیگر: ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلَى وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[18] . خلاصه این مسیر مقدّماتش را هم قرآن کریم میفرماید که حقّ است. هم خلقت، هم وجوب، هم قانونمندی، هم حاکمیت و هم آثاری که مترتّب بر این ها میشود و هم آن مسیری که انسان به آن جزاء حقّ می خواهد برسد که موت است. لذا قرآن کریم در سوره «ق»، آیه 19 تعبیر می کند به ﴿و جاءَت سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ﴾[19] . سوره «ق» آیات بسیار عجیب و معارف بسیار عمیقی دارد؛ از آیه 16 شروع می شود: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾[20] ﴿إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ﴾[21] ؛ حال به عنوان تذکّر که رجوعی شود. ﴿وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَٰلِكَ مَا كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ﴾[22] . بنابراین اساساً قرآن همه این مراحل را به عنوان حقّ معرّفی میکند. خروج از این عالم، وقوع عالم دیگر را هم باز به حقّ بیان میکند. ﴿یوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ﴾[23] ؛ و وقوع قیامت را هم دیگر به صورت «حقّ الیقین» بیان میکند که ﴿وَ إنّه لَحَقُّ الیَقین﴾[24] ؛ از این نکات، چه استفاده میکنیم؟ استفاده میکنیم که آن چه را که ما در آن واقع شدهایم که حاکمیت در نظام دنیاییمان است، به ربوبیّت تشریعی حقّ خدای متعال تکیه می کند که این ربوبیّت باید در عالَم انسانی تحقّق پیدا کند با این شریعت که لزوم حاکمیت ظاهری را ما به مسئله حتمی بودن حاکمیت حقّ تعالی می دانیم. این آیات این را می خواهد بیان کند که این حاکمیت یک آثاری در مراتب بعدی بعد از این عالم دارد. یعنی این طور نیست که امور این عالم بی ارتباط با امور عالم دیگر باشد. وقتی که ما این عالم را امورش را اعتباری میدانیم اما اعتباری حقّ میدانیم، این امور اعتباری حقّ به حقّ مطلَق خدای متعال تکیه میکند و این امور اعتباری که همواره متّکی به اراده حقّ خدای متعال است، ما را به آن حقّ میرساند که تحقّق قیامت و ظهور اعمال و رفتار ما در آن عالم است. لذا انسان ها هم چند قسمت میشوند دیگر؛ این چند قسمت شدن انسان ها هم به این لحاظ است که میبینیم که در سوره واقعه و در سوره حاقّه، این ها را به صورت حتمی بیان میکند که ظهور انسان ها هم در پرتو این حاکمیت شکل میگیرد.
غرض ما از بیان این بحث این است که توجّه داشته باشیم که مسائل حاکمیتی در نظام دینی، تکیه به مباحث حقیقی میکند و نتایج حقیقی هم دارد. این، بحث مورد توجّهی باید باشد.