1401/11/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه السیاسه/ضرورت وجود حاکمیت /حاکمیت در آینه آیات و روایات
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما در مسئلة فقه السیاسة، بر محورِ بیان ادلّه برای وجود و ضرورت حاکمیّت در اسلام در همة زمانها است. مباحث را به صورت گذرایی عرض میکنیم که چهارچوب بحث تبیین شود. محور را ابتدا به مباحث عقلیِ خالص، اختصاص دادیم؛ به این معنا که برهان عقلی بر ضرورت حاکم و حاکمیّت در جامعه قائم است. همین برهان عقلی، ما را به سمت تعبّد به دین میکشاند؛ اگر ما بخواهیم حاکمیّت واقعی برای انسانها داشته باشیم، باید به دین الهی ملتزم شویم که قانون را از او بگیریم و مقنّن و مجری، از جانب خدای متعال تعیین شود و از این جهت اطمینان پیدا میکنیم که این حاکمیّت، حاکمیّت مطمئنی است. حال این که انسانها زیر بار این حاکمیت رفتهاند یا نرفتهاند بحث دیگری است. بحث ما، بحثِ ادلّه و مباحث فکری در این مسئله است که البته فیالجمله، در آن زمانهایی که حاکمیت دینی برقرار بوده است، انسانها به آن نتیجة وجودشان به صورت فیالجمله، در زندگانی دنیا رسیدهاند که سعادت فردی و سعادت اجتماعی در پرتو تحقّق دستورات الهی با حاکمیتِ حاکم الهی است. این را داریم دنبال میکنیم. به هر حال ما ادلة گوناگونی در متن شرع داریم که دالّ بر ضرورتِ چنین حاکمیّتی در دین است.
ویژگیهای دین بر اساس آیات
در جلسة گذشته به ویژگیهایی از نبی مکرم (ص) از قرآن کریم اشاره کردیم. در این جلسه به دیدگاه اسلام و قرآن به دین اشاره میکنیم که دین چه ویژگی دارد؟ چون بناست که ادلة داخل دینی را بررسی کنیم.
یک دسته از ادلّه، آن آیاتی است که دلالت میکند بر این که دین، تا آخر دنیا باقی است. ادلة دیگر، آیاتی است در قرآن کریم که بیان میکند: نهایتِ دنیا، به دینِ واحد ختم پیدا میکند. چند آیه در این معنا وجود دارد: ﴿هو الّذی أرسل رسولَه بالهدی و دین الحق لیظهرَه علی الدین کلِّه﴾[1] و همین طور بحث خاتمیت دین و نبوّت و این که ﴿أنّ الأرضَ یرثها عبادی الصّالحون﴾[2] ؛ این ادلّه اجمالاً بیانگر این است که دین در جنبههای مختلفش، کامل است و یکی از جنبههای مهمّش، ادارة جامعة انسانی و جامعة ایمانی است؛ قطعاً اداره جامعة ایمانی، بر اساس موازین ایمانی بایستی باشد که آن موازین و آن قوانین، از جانب خدای متعال باید بیاید.
مرابطه بر اساس حاکمیت دینی
این آیة شریفة مهم در آخر سورة مبارکة آل عمران، با این که مختصر است اما بسیار پُرمغز است: ﴿یا أیها الّذین آمنوا اصبِروا و صابِروا و رابطوا﴾[3] ؛ این دستورات باید بر اساس یک چهارچوبی باشد؛ «اصبروا» صبر فردی است که قهراً امر ارشادی هم هست؛ چون عقل حکم میکند که اگر انسان بخواهد به هر موفّقیتی برسد، باید در برابر مشکلات مقاومت کند و در برابر مشکلات، هضم نشود و با مقاومت راهکاری بر غلبة بر مشکلات داشته باشد؛ اینها اموری است که عقل عملی در همة امور درک میکند، در جنبة دینی هم همین طور. اما «صابروا» معنای عمیقتری دارد که در روابط اجتماعی، همدیگر را به صبر ارشاد کنید؛ و «رابطوا»، بالاتر است؛ به این معنا که این مرابطه را داشته باشید و این مرابطه یعنی ارتباط تنگاتنگ بر اساس ایمان و بر اساس پیاده کردن موازین ایمانی است که در آخر هم آن قسمت آخر، خیلی مهم است که فرمود: ﴿واتّقوا الله لعلّکم تفلحون﴾[4] ؛ این مرابطه باید بر اساس تقوای الهی باشد، بر اساس پیاده کردن دستورات الهی باشد؛ شاید که شما به فلاح برسید. این فلاح هم فلاح دنیایی را میگوید؛ به این معنا که نیازهای طبیعی انسان، بر اساس نظام عادلانة دین تحقق پیدا کند. این معنا بر چه اساسی تحقق پیدا میکند؟ چه زمانی انسان فلاح ظاهری پیدا میکند؟ وقتی که این مرابطه از ناحیة خدای متعال باشد؛ این مرابطه یک حاکمیّت را از ناحیه دین بر اساس تقوا بیان میکند و این همان معنای اقامة دین است که در سورة مبارکة شورا بیان فرموده که اساساً ادیان الهی تشریعشان بر اقامه شکلگرفته است: ﴿شرع لکم من الدّین ما وصّی به نوحاً و الّذی أوحینا إلیک و ما وصّینا به ابراهیمَ و موسی و عیسی أن أقیموا الدّین﴾؛ محتوای وصایت بر این اساس است که ﴿ولا تتفرّقوا فیه کبُرَ علی المشرکین ما تدعوهم إلیه﴾[5] ؛ آن چه را که به آن دعوت میکنی بر مشرکین سنگین است. مشرکین حاکمیت شرک را داشتند و میخواستند که همان باشد؛ اما دین، حاکمیت الهی را دنبال میکند.
فلاح بر محور حاکمیت دینی
بعد هم در آیات بعد هشدار میدهد که توجه داشته باشید که اگر میخواهید به این فلاح برسید باید بر محور این حاکمیت دور بزنید: ﴿وما تفرقّوا إلّا من بعدِ ما جاءهم العلم ُ بغیاً بینهم﴾[6] ؛ و آیة بعد هم آیة13 تا 15 خیلی معارف بلندی را هم از جهت مباحث اجتماعی دلالت میکند و هم از جهت مباحث بینشی و هم از جهت مباحث اخلاقی که محورها را بیان میکند. آیة 15 میفرماید: ﴿فلذلک فادعُ﴾ حال که این چنین است: «ای پیامبر، دعوت کن»؛ ﴿واستَقِم کما أُمِرتَ و لا تتّبع أهواءهم﴾؛ استقامت داشته باش و با این اختلافات و هواگری ها که دنبال هواها هستند نباش؛ ﴿و قل ءامَنتُ بمآ أنزَل الله من کتابٍ﴾؛ این محور اولیّه. این جنبة نظری بود، حال در جنبة عملی میفرماید: ﴿و أُمِرتُ لأعدِلَ بینکم﴾[7] ؛ اصلاً محتوای حاکمیت دینی را بیان میکند که علاوه بر آن، آیهای در سورة حدید آمده است که ﴿لقد أرسَلنا رُسُلَنا بالبَیّنات و أنزَلنا معهم الکتابَ و المیزانَ لیقومَ الناسُ بالقسط﴾[8] ؛ این اقامه مردم به قسط در چه صورتی است؟ در صورتی است که این حاکمیت درک شده و پذیرفته شود و این مردم با حاکم این قسط را تحقّق بدهند. مردم این قسط را اقامه کنند، این خیلی مهم است. یک رابطة تنگاتنگ حاکمیّت را با مردم بیان میکند که آیاتی را هم از این قبیل داریم.
دینِ منطبق با فطرت، خواهان حاکمیّت الهی
پرسش: آیا این آیة لیقوم الناس بالقسط خودش منافی حاکمیت توسط غیر مردم نیست؟
پاسخ: لام این «لیقوم» را که معنا کنید، لام غایتِ «لقد أرسَلنا» است؛ یعنی این را بیان میکند که تنها حاکمیتی که مردمی است، حاکمیت الهی است؛ چون فطرتها را بیدار میکند و فطرتها، فطرتهای توحیدی است: ﴿فأقِم وجهَک للدّین حنیفاً فطرة الله الّتی فطرَ الناسَ علیها لا تبدیلَ لخَلقِ الله﴾[9] ؛ این «لا تبدیل لخلق الله»، هر دو را بیان میکند. یعنی نه تبدیلی برای فطرت انسانهاست که تغییر کند و نه تبدیلی برای دین است. این دین منطبق با این فطرت است و دو امر ثابت از جانب خدای متعال در این عالم متغیّر آمده است. این عالم، عالمی متغیّر است؛ حوادث و نیازها و... با همة این خصوصیات از جانب خدای حیّ ثابت، دو امر ثابت افاضه شده است: یکی دین و دیگری فطرت انسانها که اصل ثابتی دارد و در این عرصه تکامل پیدا میکند؛ اما اصلش هست و آن اصل تغییر نمیکند. اگر چهارچوبهای
محتوای دین را بررسی کنیم، به ضرورت حاکمیت الهی در دین میرسیم که دستورات دین به طور کلی دو گونه دستورات است:
یک) دستورات فردی
دوم) دستورات اجتماعی که اغلب دستورات است و در اغلب دستورات اجتماعی یک بحثی از حاکم الهی هم آمده است. این مبدأ برای بحث بعدی میشود.
ادلة نقلیّه، مشحون به نتیجة عقلیّه
در برخی امور عبادی میبینیم که توجه به امام و توجه به پیشوا مطرح شده است که نشاندهندة این است که یک حاکمیّتی در دین وجود دارد که این حکم فرعی میخواهد تحقق پیدا کند. این خلاصة مطالبی بود که از مباحث در نظر بوده است که در واقع یک دلیل نقلیِ، مشحون به یک نتیجة عقلی است که عقل از این ادلة نقلیّه ضرورت حاکم و حاکمیّت دینی را استخراج میکند و اگر این حاکمیت نباشد، اساس دین لغو خواهد شد و مقصد اصلی دین، در زندگانی دنیایی، تحقق پیدا نمیکند. به این صورت عرض کردیم وگرنه معنایش این نیست که اگر حاکمیّت دینی تحقّق پیدا نکند، انسانها به صورت فردی در مسیر کمال قرار نگیرند؛ بلکه مراد این است که در نظام اجتماعی انسان، این نظام به آن مقصد الهی خود نمیرسد. این را خوب دقت داشته باشید که فلاح در لعلّکم تفلحون، فلاح جمعی است و فلاح فردی نیست. هر یک از این عناوین را باید با مناسبت خودش معنا کنیم. به تعبیری مناسبت حکم با موضوع است. ببینیم موضوع چگونه است و حکم را طبق آن موضوع به دست بیاوریم. این طور نیست که در همهجا این عناوین، یک معنا داشته باشد؛ بنابراین گاهی اساساً در بعضی موارد و آیات، جنبههای دنیایی مقصود است، بعضی وقتها، هم جنبة دنیایی و هم جنبة آخرتی و گاهی هم فقط جنبة آخرتی مقصود است. سیاق آیات را باید ملاحظه کنیم.
این آیة شریفه خیلی عمیق است و مرحوم علامه طباطبائی (ره) ذیل این آیه آخر سورة آل عمران بحث مفصّلی کردهاند.[10] إن شاء الله عزیزان به این بحث ایشان رجوع کنند. تقریباً مبانی حکومت دینی را ایشان در این جا مطرح کردهاند که مقام معظّم رهبری ظاهراً در یکی از خطبههای خود به این فرمایش در مقام تجلیل ایشان اشاره کردهاند. در جاهای دیگر هم ایشان این مسئله را مطرح کردهاند منتها در این آیه خیلی بحث مهمی دارد و روایات هم این چنین است. مثلاً روایات رابطوا را «أی رابطوا مع الإمام» معنا کردهاند.[11] اگر روایات را ملاحظه کنیم، تأیید تفسیری این آیة شریفه میشود.