درس خارج فقه استاد محمدباقر تحریری

1401/11/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه السیاسة / ضرورت وجود حاکمیت /ضرورت قانون جامع در نظام اجتماعی انسان

 

مروری بر مباحث گذشته

در بحث فقه السیاسة، مروری بر مباحث گذشته داشتیم که إن شاء الله در یک یا دو جلسه تمام می‌شود تا اصول مباحث را عرض کرده باشیم. ابتدا زندگانی اجتماعی انسان را بررسی کردیم که انسان در این عالم، برای رسیدن به نیازهایش، بالضرورة، به تشکیل جامعه نیاز دارد. وقتی که خصوصیات انسان را ملاحظه می‌کنیم، می‌بینیم که ویژگی‌های گوناگونی دارد که اگر این خصوصیات درست توجیه نشود، انسان به اهداف تشکیل اجتماع نمی‌رسد و در واقع از جهت علمی، اهداف وجودش لغو می‌شود. و این تحلیل، ما را به این جا می‌رساند که انسان یک موجود چند بعدی است؛ هم بعد مادی و هم بعد روحی دارد و ابعاد دیگرش هم به مدیریت و رفع نیازش، نیاز دارد. تمام این نکات ما را به این می‌رساند که باید قانونی در این زندگانی اجتماعی حاکم باشد که این نیازها را برطرف کند. اجمالاً به این جا رسیدیم که این قانون بایستی با ساختمان وجودی انسان منطبق شود. چه کسی می‌تواند این قانون را جعل کند که کاملاً منطبق شود؟ کسی جز آفرینندة انسان نمی‌تواند این قانون را برای انسان ایجاد کرده و ارائه دهد؛ چرا که او می‌داند که چه چیزی آفریده و چرا آفریده است؛ و او می‌داند که چه راهی برای رسیدن به هدف دارد. وقتی که این ابعاد را بررسی کردیم، قهراً به آن بینش الهی در زندگانی اجتماعی می‌رسیم. بعضی از این مباحث در همة اجتماعات و فرهنگ‌ها ثابت است؛ مسائلِ مسلّمِ عقلی است؛ منتها اگر این امور را درست بچینیم، قطعاً به این مباحث بینشی می‌رسیم که آن مباحث بینشی، پشتوانه‌ی این مباحث کنشی است؛ چرا که در جامعه، ارتباطات بر اساس بایدها و نبایدها است و این بایدها و نبایدها برای دستیابی نیازمندی‌ها قانون را می‌طلبد.

به هر حال جامعه، به این امور نیاز دارد. از جهت تحلیل عقلی در نحوة وجود انسان و وجود جامعه و ضرورت‌هایی را که انسان و وجود جامعه ایجاب می‌کند، به این جا رسیدیم که برای تأمین نیازمندی‌های انسان و عدم لغویت وجود انسان، هم قوانینی را نیاز داریم که نحوة رسیدن به این نیازها را بیان کند و هم قوانینی را می‌خواهیم که هنگام مشاجراتی که در بین اعضای جامعه برای رسیدن به مقتضیاتشان رخ می‌دهد، این مشاجرات را حلّ و فصل کند. بعد هم یک مجری می‌خواهیم که این قوانین را در هر عرصه‌ای اجرا کند و این جز از این طریق که خالق، مقنّن باشد و خود او در ابعاد مختلف حاکم را معیّن کند، نیست. این مطالب، مقتضای بحث عقلی در تحلیل وجود انسان بود.

 

ضرورت قانون جامع در نظام اجتماعی انسان

حاکمیت در نظام وجود انسان، در جامعة انسانی، از امور ضروری است؛ چرا که کار حاکم، اجرای قوانین گوناگون در زندگانی انسان، برای تأمین آن هدف از وجود انسان است. [1] اگر ما گفتیم که انسان یک حقیقت مجرد و یک زندگی باقی دارد که سابقاً اثبات شده است، این قوانین باید همة این عرصه‌ها یعنی جنبه‌های روابط مادی و هم تأمین نیازمندی‌های زندگی در عالم دیگر را شامل بشود.[2] در این جا دیگر به طور مسلّم، به قانونی جامع و حاکم نسبت به این عالم و عالم دیگر نیاز داریم؛ چرا که مشاهده می‌کنیم: نظام عالم، بر ارتباطات مبتنی است و حقیقت این عالم با حقیقت عالم دیگر هم قطعاً بر ارتباط مبتنی است. وقتی ما زندگی گذشتة این عالم دنیایی خود را در سعادتمندانه زیستن و یا بالعکس، در سال‌های گذشته با سال بعد، مرتبط می‌دانیم و می‌گوییم این گونه ارتباطات، نسبت به فرد و نسبت به جامعه وجود دارد، قطعاً چنانچه حقیقت عالم دیگر ثابت شود، این ارتباط و ضرورت قانون الهی و حاکم الهی به صورت قطعی‌تر خواهد بود.

 

اشکال هوش مصنوعی و پاسخ به آن

اشکال: دیروز فرمودید که بحث نظام فکری و ایدئولوژی هم می‌تواند حاکمیت را بار کند. اگر این طور باشد، موضوع و حاکمش منحصر در انسان نخواهد بود؛ بلکه هوش مصنوعی هم می‌تواند موضوع این ایدئولوژی باشد و مثلاً بگوییم که با این فنّاوری می‌توانیم همین را پیش ببریم و چه بسا خیلی جاها بهتر از انسان با مسئله برخورد کند.

پاسخ: فعلاً می‌توانیم در قسمتی از فعالیت‌های اجتماعی، این را بپذیریم؛ اما در تمام ابعاد نظام اجتماعی انسان نمی‌تواند حاکم باشد. چون اولاً این هوش مصنوعی را چه کسی درست می‌کند؟ انسان درست می‌کند؛ پس ممکن است که همین انسان در این هوش مصنوعی هم که می‌سازد و می‌خواهد در یک بعدی کارایی داشته باشد و مورد استفاده قرار گیرد، دخالت کند. آیا امکان ندارد؟ پس این نفسانیات انسان هیچ گاه از بین نمی‌رود؛ چه مستقیم که خود حاکم شود و چه غیر مستقیم که این ابزار را درست کند.

 

اشکال: این مسئله که می‌فرمایید، برای وقتی است که گویا تمام جزئیات آن را انسانی که پشت آن هوش مصنوعی است به آن می‌دهد، در حالی که این طور نیست؛ یعنی یک سری کلّیات و چهارچوب‌ها و آنالیزهایی را در آن پیاده می‌کنند و او خودش تبدیل می‌کند.

پاسخ: خودش از کجا تبدیل می‌کند؟ از استعدادهای مادی یا معنوی؟ این هوش مصنوعی، استعداد مادی دارد؛ ولی استعداد معنوی، غیبی و مجردی که ندارد و این تبدیل از آن فعالیت‌های مادی نشئت می‌گیرد.[3] حال این فعالیت‌های مادی باید طوری تنظیم شود که این را تولید کند. بحث روی کسی است که تنظیم می‌کند. آیا به نفع خودش تنظیم می‌کند یا جامعة خودش و مسائلی از این قبیل؟ پس از این جهت میان این صنعت و صنعت‌های دیگر تفاوتی وجود ندارد که ابتدائاً اهداف خوبی پشتوانه‌اش است؛ اما ممکن است که از این اهداف خوب به انحراف برود؛ بنابراین باید حاکمیت زنده‌ای باشد که جلوی این انحراف را بگیرد. ما در مسئلة حاکمیت، اولاً به حاکم رسیدیم که باید معصوم باشد. از جانب خدای متعال که عین حق است و عین واقعیت است آمده باشد. بعد هم چنانچه معصوم حضور ندارد، اگر ما آن قانون حق را قبول داریم، ناچاریم کسی را که یک مرحله پایین‌تر است بپذیریم که البته درصد خطای این شخص نسبت به کسانی که ربطی به دین و توجهی به هدف ندارند، قابل مقایسه نیست.

 

اشکال عدم ضرورت عقلی بر عصمت حاکم و پاسخ به آن

اشکال: شما از طریق عقل صحبت می‌کنید و هنوز وارد فضای نقل نشده‌اید؛ ضرورت قانون، مبتنی بر خالق عقلی است؛ اما ضرورت حاکم معصوم چه ضرورت عقلی دارد؟ حاکم می‌تواند غیر معصوم هم باشد؛ حاکم می‌تواند هر کسی باشد اما این قوانین را اجرا کند.

پاسخ: اول باید این را بپذیریم که ما برای رسیدن به مسائل واقعی خود، از جانب خالق در مرحلة اول به این حاکم نیاز داریم.

 

     خوب این که عقلی نیست؛ اگر در شریعت و در نقل نکته‌ای در این مورد نباشد، یک قانون و قاعده است که هر کسی می‌تواند آن را اجرا کند.

     بحث رسالت در کجا مطرح می‌شود؟

     رسالت که ابلاغ قانون است.

     اجرا هم هست.

     منظور این است که عقلی نیست؛ اگر در خود قانون و در شریعت تکلیفی متوجه نباشد...

     تکلیف که هست، اما آیا صرف تکلیف کافی است؟ اگر بهترین قانون هم باشد، چنانچه مجری درستی نداشته باشد، آیا کفایت می‌کند؟

     یعنی می‌فرمایید مجری باید این طور باشد: مجری حیّ و عاقل و معصوم و...؟

     در مرحلة اول باید این گونه باشد.

     و می‌فرمایید عقلی است؟

     بله، عقل حکم می‌کند که این زندگی دارای هدف است و این هدف هم حق است؛ این هدف حق را چه کسی می‌تواند پیش ببرد و پیاده کند؟ جز آن کسی که عصمت از انحراف داشته باشد، کسی نیست. این مسئله در کلام ثابت شده که اثبات نبوّت و شئون نبّوت همگی عقلی است.

 

تطبیق قاعده کلّی بر موارد جزئی

حال به صورت جزئی: هذا مجرٍی أم هذا؟ این جا دیگر مراحل جزئی است که آن قاعدة کلّی را بر این جزئی منطبق کنیم. در این صورت نشانه می‌خواهد و نشانه‌اش، در مرحلة اوّل، القاء معارفی است که حق را نشان می‌دهد و اگر کسی این را نفهمید، نیاز به داشتن معجزه است. پس الزام به معجزه که تحدّی می‌کند، به خاطر این است که معجزه از جهت عقلی ارتباط با عالم غیب را اثبات می‌کند که این شخص چنین قدرتی را دارد؛ پس آن چه که می‌گوید نیز از عالم غیب است.

﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[4]

معجزه، اظهار قدرت غیبی است که اظهار علوم غیبی را اثبات می‌کند که این علوم غیبی می‌آید و مقتضایش هم بعد از آمدن و رساندن، پیاده کردن است و اگر بحث پیاده کردن و حاکمیت نباشد، چه فایده‌ای برای نظام انسانی دارد؟ برای لغو نشدن وجود انسان بایستی پیاده شود. همة این ها عقلی است منتها بعضی براهین، مستقیماً عقلی است و بعضی نیز با واسطه؛ به این صورت که انطباق قانون عقلی بر یک مورد با این بیانی که گفته شد، عقلی است و تعبّد نیست. تعبّد، بعد از این مسئله ی اثبات عقلی است. لذا می بینیم که انبیاء- علیهم السلام- با عقل و براهین عقلیّه صحبت می کنند و باکی هم ندارند و تا آخر می ایستند که اگر شما قبول ندارید، دلیل بیاورید. نظیر این آیه:

﴿وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ ۗ تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ ۗ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[5]

خودشان دلیل می آورند که ارتباط با عالم غیب دارند. می خواهند عقل آن ها را به کار ببندند که اولا اگر شما دلیل بر عدم وجود عالم غیب و ثانیاً بر عدم ارتباط با عالم غیب دارید، آن دلیل را بیاورید. این که چون ما ندیدیم پس نیست[6] ، عقلی نیست.

 

استشهاد از محسوس بر معقول در قرآن

بعضی از حرف‌های منکرین همین است که: «چه کسی به آن عالم رفته؟ پس نیست.»این منطق نیست؛ ابتدا استبعاد معاد کرده اند:

     ﴿وَقَالُوا أَإِذَا ضَلَلْنَا فِي الْأَرْضِ أَإِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ﴾[7]

     ﴿وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَإِذَا كُنَّا تُرَابًا أَإِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ ۗ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ ۖ وَأُولَٰئِكَ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ ۖ وَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[8]

     ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ﴾[9]

     ﴿وَقَالُوا أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا﴾[10]

     ﴿وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ﴾[11]

پس از آن نیز به واسطه استبعاد، معاد را انکار می کنند:

     ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ﴾[12]

     ﴿وَقَالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ﴾[13]

لذا قرآن کریم بر این منطق شواهد می‌آورد که این فصول طبیعت که تغییر می‌کند، اول یک عدم نسبی پیدا می‌کنند و بعد دوباره وجود پیدا می‌کنند. آیا شما می‌توانید از این جهت که معدوم شد، بگویید بالکلّ معدوم شد؟ خیر؛ چون با آن مواجه هستیم. اینها نمونه‌هایی است که قرآن کریم برای آن حکم عقلی به‌عنوان شاهد می‌آورد. استشهاد از محسوس برای معقول است؛[14] نظیر این آیه شریفه:

﴿فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللّهِ كَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِكَ لَمحْیِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَیْء قَدِیرٌ﴾[15]

نه اثبات معقول که اثبات با ادلة عقلیه است. این نمونه‌ها برای شاهد آوردن است و محسوس برای آن معقول است؛ لذا بحث تشبیه پیش می‌آید. تشبیه محسوس و معقول معنایش همین است.[16] معقول، معقول است و از معقولیّتش کنار نرفته است؛ اما چون یک ابهام و پرده‌ای آمده است این محسوس زمینه می‌شود که آن پرده کنار برود و آن معقول شکوفا گردد. امیر المومنین علیه‌السلام فرمود: «لیُثیروا دفائنَ العقول»[17]

این دفینه و گنجینه‌ی عقل را به کار ببندد. آن کسانی که به لجاجت می‌افتند، این را هم زیر پا می‌گذارند. وقتی که حضرت ابراهیم علیه‌السلام آمد، چه کرد؟ گفتند که این بت‌های شما را شکسته است. حضرت فرمود:

﴿بل فَعَلَه کبیرُهم هذا فَاسْأَلُوهُمْ إن کانوا ینطقون﴾[18]

خلاصة کلام این شد که چنانچه روال بحث را از جهتِ منطقِ عقلی پیش بیاییم به ضرورت وجود حاکم و حاکمیت الهی پی می‌بریم. از جهت خارجی هم که ملاحظه می‌کنیم، انبیاء و اولیاء - علیهم‌السلام - و نبیّ اکرم - صلوات‌الله‌علیه و آله - آمده‌اند. حال بحث را می‌خواستیم جمع کنیم و وارد بیان مروری ادلة تعبدی شویم که زمینه شد که عناوینی را که از مباحث تعبّدی در این رابطه هست، به صورت چینشی عرض کنیم که إن شاء الله بحث را به طور خاص، در حاکمیت فقیه، در زمان غیبت پیش ببریم. این چهارچوب بحث بود که إن شاء الله عرض خواهیم کرد.

 


[1] اساساً اثبات معاد و زندگی بعد از مرگ، مبتنی بر مسئلة روح و تجرّد آن است؛ یعنى هنگامى مى‌توان گفت «كسى كه بعد از مرگ، زنده مى‌شود همان شخص سابق است» كه روح او بعد از متلاشى شدنِ بدن باقى بماند. فلاسفه و حکماء از دیرباز برای روح (نفس) ادلة متعدّد ذکر کرده‌اند و آراى كسانى كه روح را عرضى از اعراض بدن یا صورتى مادّى (منطبع در مادّه بدن) مى‌پنداشته‌اند با دلایل زیادى ردّ كرده‌اند.
[2] آموزش فلسفه، مصباح یزدی، محمد تقی، ج1، ص162.
[3] . هوش مصنوعی ماشینی است که به گونه‌ای برنامه‌نویسی شده که بتواند همانند انسان فکر و استدلال کند، یاد بگیرد و درک کند، تصمیم بگیرد و رفتار انسان را تقلید کند. در هوش مصنوعی، کیفیّت داده‌ها و اطّلاعات که قاعدتاً مادّی هستند، نقش حیاتی ایفا می‌کند.
[4] سوره یونس، آيه 38.
[5] سوره بقره، آيه 111.
[6] اشاره به قاعدة معروف فلسفی «عدم الوجدان لا یدلّ علی عدم الوجود».
[7] سوره سجده، آيه 10.
[8] سوره رعد، آيه 5.
[9] سوره سبا، آيه 7.
[10] سوره اسراء، آيه 49.
[11] سوره جاثیه، آيه 24.
[12] سوره مؤمنون، آيه 37.
[13] سوره انعام، آيه 29.
[14] نظیر آیة ﴿فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللّهِ كَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِكَ لَمحْیِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَیْء قَدِیرٌ﴾ (سو.رة روم، آیة 50) که در آن زنده شدن انسان‌ها بعد از مرگ تشبیه شده است به روییدن گیاه در زمین بعد از خشکی و مردگی آن
[15] سوره روم، آيه 50.
[16] تشبیه معقول به محسوس همان تمثیل است که برای تبیین مقوله‌های متافیزیک و تقریب به ذهن انسان‌های با قوة تعقل کمتر رشدیافته (مثلاً کودکان) به کار می‌رود.
[17] نهج البلاغه، صبحي صالح، ج1، ص43، خطبه 1.
[18] سوره انبیاء، آيه 63.