درس طب استاد تبریزیان

95/07/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بحث حجامت(حجامت تَبَیُّغ)

 

صحبت راجع به حجامت و اقسام حجامت بود. عرض شد مستفاد از روایات این است که حجامت انواعی دارد.

یک نوع حجامت، حجامت تبیغ بود که روایاتی با لفظ «تبیغ» وارد شده است. یک نوع دیگر حجامت درمانی است.

در حجامت تبیغ صحبت از بیماری نیست بلکه مشکل خود خون است. ولی در حجامت درمانی صحبت از بیماری و درد است و صحبت از دارو بودن حجامت برای بیماری ها است. در روایت آمده است:

مَا اشْتَكَى‌ رَسُولُ‌ اللَّهِ ص وَجَعاً قَطُّ إِلَّا كَانَ مَفْزَعُهُ إِلَى الْحِجَامَةِ وَ قَالَ أَبُو طَيْبَةَ حَجَمْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص‌ وَ أَعْطَانِي دِينَاراً وَ شَرِبْتُ دَمَهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ شَرِبْتَهُ؟ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ وَ مَا حَمَلَكَ عَلَى ذَلِكَ؟ قُلْتُ أَتَبَرَّكُ بِهِ قَالَ أَخَذْتَ أَمَاناً مِنَ الْأَوْجَاعِ وَ الْأَسْقَامِ وَ الْفَقْرِ وَ الْفَاقَةِ وَ اللَّهِ مَا تَمَسُّكَ النَّارُ أَبَدا[1]

یعنی پیامبر(ص) از هیچ دردی شکایت می‌کرد مگر به سوی حجامت پناه می‌برد

اینجا صحبت از درمان و درد و بیماری است. کلمه «وجع» گاهی به معنای درد می‌آید و گاهی به معنای بیماری می‌آید. اینجا صحبت از تبیغ و مشکل در خود خون نیست بلکه صحبت از خلل در بدن و بیماری است.

در حجامت تبیغ همیشه مشکل هیجان و تبیغ خون است ولی در حجامت درمانی صحبت از درمان بیماری است.

در روایت دیگر آمده است:

إِنْ‌ يَكُنْ‌ فِي‌ شَيْ‌ءٍ شِفَاءٌ فَفِي شَرْطَةِ الْحَجَّامِ أَوْ شَرْبَةِ عَسَل‌[2]

یعنی اگر در چیزی درمان باشد پس در تیغ حجامت و یا نوشیدن عسل است.

در این روایت هم صحبت از تبیغ و مشکل خود خون نیست.

در روایت دیگر آمده است:

خَيْرُ مَا تَدَاوَيْتُمْ بِهِ الْحِجَامَةُ وَ الشُّونِيزُ وَ الْقُسْط[3]

یعنی بهترین چیزی که خود را با آن درمان می‌کنید حجامت و سیاهدانه و قسط است.

اینجا هم حجامت به عنوان درمان بیماری است.

در روایت دیگر آمده است:

إِنْ كَانَ فِي شَيْ‌ءٍ مِمَّا يَتَدَاوَوْنَ بِهِ خَيْراً فَفِي‌ بَزْغَةِ حَجَّامٍ‌ أَوْ لَذْعَةٍ بِنَار[4]

یعنی اگر خیری در آنچه خود را با آن درمان می‌کنند باشد پس در تیغ حجامت کننده یا داغ کردن است.

این روایات مربوط به حجامت درمانی است.

در روایت دیگر آمده است:

شِفَاءُ أُمَّتِي‌ فِي‌ ثَلَاثٍ‌ آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ الْعَزِيزِ أَوْ لَعْقَةٍ مِنْ عَسَلٍ‌ أَوْ شَرْطَةِ حَجَّام‌[5]

یعنی درمان امت من در سه چیز است آیه ای از قرآن یا یک ملعقه(قاشق) عسل یا تیغ حجامت کننده.

الدَّوَاءُ أَرْبَعَةٌ السَّعُوطُ وَ الْحِجَامَةُ وَ النُّورَةُ وَ الْحُقْنَة[6]

یعنی دارو در چهار چیز است دارویی که از طریق بینی استفاده می‌شود و حجامت و نوره و دارویی که از مقعد استفاده می‌شود.

در این روایت صحبت از تبیغ نیست بلکه صحبت از بیماری هایی است که بیماری آن ها را درمان می‌کند. بنابراین مشکل در خون نیست بلکه در این حجامت مشکلات بدن غیر از تبیغ را مرتفع می‌کند.

 

کلمه تبیغ

حجامت تبیغ، حجامتی است که مشکلِ خود خون، هیجان و سرکشی خون را حل کند و ارتباطی با درمان بیماری ندارد. کلمه تبیغ در روایات متعدد آمده است.

گاهی به جای تبیغ، کلمات «هیجان»، «غلبه» یا «ثوران» آمده است.

در حجامت تبیغ هدف خارج کردن خون است. خون غلبه کرده است و خون به هر نحو باید خارج بشود تا جلوی هیجان خون گرفته شود. بلکه از روایات استفاده می‌شود که بیماری فاصله نمی‌شود و بین تبیغ و هیجان و بین مرگ چیزی فاصله نمی‌شود. روایت می‌فرماید:

إِذَا تَبَيَّغَ بِأَحَدِكُمُ الدَّمُ فَلْيَحْتَجِمْ لَا يَقْتُلْه‌[7]

یعنی هنگامی که خون یکی از شما سرکشی کرد حجامت کند تا او را نکشد.

بیماری در بین نیست بلکه سنخ حجامت متفاوت است. مهم این است که بیماری زیادی و هیجان خون است و باید خون را خارج کرد. در روایت آمده است:

الدَّاءُ ثَلَاثَةٌ وَ الدَّوَاءُ ثَلَاثَةٌ فَأَمَّا الدَّاءُ فَالدَّمُ ... فَدَوَاءُ الدَّمِ الْحِجَامَةُ ‌[8]

یعنی بیماری و دارو سه چیز است اما بیماری ها خون .... و داروی خون و غلبه خون خارج کردن خون و حجامت است.

بنابراین خود خون هم بیماری می‌تواند باشد. بنابراین سنخ این حجامت با حجامت درمانی متفاوت است زیرا در حجامت درمانی باید یک بیماری وجود داشته باشد.

در روایت دیگر می‌فرماید:

وَ أَمَّا الدَّمُ‌ فَإِنَّهُ عَبْدٌ عَارِمٌ‌ وَ رُبَّمَا قَتَلَ الْعَبْدُ مَوْلَاه‌[9]

یعنی و اما خون پس برده ای است که چیزی جلو دار او نیست و چه بسا عبد مولای خود را بکشد.

بنابراین این دقت ها برای فرق گذاشتن بین اقسام حجامت مهم است. تا به حال تفاوت و اقسام حجامت شنیده نشده بود. در روایت دیگر آمده است:

إِذَا تَبَيَّغَ بِأَحَدِكُمُ الدَّمُ فَلْيَحْتَجِمْ لَا يَقْتُلْه‌[10]

یعنی هنگامی که خون یکی از شما سرکشی کرد حجامت کند تا او را نکشد.

در روایت دیگر آمده است:

احْتَجِمُوا إِذَا هَاجَ‌ بِكُمُ الدَّمُ فَإِنَّ الدَّمَ رُبَّمَا تَبَيَّغَ بِصَاحِبِهِ فَيَقْتُلُه‌[11]

یعنی حجامت کنید هنگامی که خون هیجان پیدا می‌کند زیرا چه بسا سرکشی کند و صاحب خود را بکشد.

کلمه تبیغ در روایات

عرض شد کلمه «تبیغ» در روایات مکررا وارد شده است:

إِذَا تَبَيَّغَ بِأَحَدِكُمُ‌ الدَّمُ‌ فَلْيَحْتَجِمْ لَا يَقْتُلْه‌[12]

یعنی هنگامی که در یکی از شما خون سرکش شود پس حجامت کنید تا شما را نکشد.

در روایت دیگر آمده است:

إِذَا ثَارَ الدَّمُ‌ بِأَحَدِكُمْ فَلْيَحْتَجِمْ لَا يَتَبَيَّغْ بِهِ فَيَقْتُلَهُ وَ إِذَا أَرَادَ أَحَدُكُمْ ذَلِكَ فَلْيَكُنْ فِي آخِرِ النَّهَار[13]

یعنی هنگامی که در یکی از شما خون به جنبش در آمد حجامت کند تا سرکشی نکند و او را بکشد.

علاوه بر اینکه کلمه «ثار» آمده است، کله «تبیغ» نیز آمده است.

کلمه «هاج» نیز در روایات آمده است:

احْتَجِمُوا إِذَا هَاجَ‌ بِكُمُ‌ الدَّمُ‌ فَإِنَّ الدَّمَ رُبَّمَا تَبَيَّغَ بِصَاحِبِهِ فَيَقْتُلُه‌[14]

یعنی هرگاه خون شما هیجان پیدا کرد حجامت کنید زیرا چه بسا خون سرکش شود و صاحبش را بکشد.

کلمه تبیغ مکررا در روایات وارد شده است. گاهی خطاب مفرد است «یتبیغ بک» گاهی خطاب جمع است «یتبیغ بکم» یا خطاب بدلی است «یتبیغ باحدکم». در بیشتر موارد کلمه «یتبیغ» متعدی به حرف باء آمده است.

در مورد کلمه «تبیغ» دو احتمال دارد. تبیغ برای خون است یا برای خود شخص؟ از روایات استفاده می‌شود که تبیغ برای خون است.

معنای تبیغ چیست؟

تبیغ به معنای عدم تناسب مواد موجود در خون

احتمال دارد که تبیغ به معنای زیاد شدن و به هم ریختن تناسبات خون است. یا گلبول قرمز یا گلبول سفید و یا هموگلوبین خون زیاد بشود.

گلبول سفید از چهار میلیون تا ده میلیون است، گلبول قرمز از چهار تا پنج میلیون است و هموگلوبین از دوازده تا پانزده میلیون است و بقیه هم به همین شکل تناسب دارد.

گاهی تناسب این مواد و ترکیبات خون به هم می‌خورد.

تبیغ به معنای زوائد موجود در خون

احتمال دارد تبیغ به معنای زوائد و فضولات خون و رسوبات و چربی ها و آلودگی های خون و مواد بیگانه در خون زیاد شود.

تبیغ به معنای مکث بیش از حد خون در بدن

احتمال دارد که مراد از تبیغ زیاد مکث کردن خون باشد زیرا خون عمر دارد.

گلبول قرمز بیست تا سی ساعت عمر دارد و بعد از آن باید تلف شود و از بین برود و جایگزین با گلبول تازه بشود. خون باید به طور مداوم جایگزین بوشد. گاهی مکث گلبول ها بیشتر می‌شود که از آن تعبیر به خون سوخته می‌شود.

در این موارد انسان باید حجامت کند تا خون جدید در بدن جایگزین شود.

معنای چهارم تبیغ

احتمال دارد مراد تنگی عروق خونی بر اثر رسوبات است که حرکت خون به مشکل می‌خورد.

معنای پنجم تبیغ

احتمال دارد مراد از تبیغ زیادی خود خون است. یا حجم خون زیاد شود یا خون نسبت به صفراء و سوداء بیشتر شود.

همه‌ی این احتمالات مطرح است.

غلبه به معنای بیشتر بودن و زیاد بودن حجم خون و بیشتر بودن خون نسبت به صفراء و سوداء است.

کلمه تبیغ در کتب لغت به معنای غلبه می‌آید و حتی به معنای مقهور بودن می‌آید.

به معنای مقلوب بودن نیز می‌آید مانند «جذبه» و «جبذ» که تقدیم و تاخیر می‌کنند و مقلوب می‌گویند کلمه بیغ مقلوب بغی است. بغی یعنی تجاوز کرد و از حد و مرز تجاوز کرد. در قرآن آمده است:

﴿ فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‌ فَقاتِلُوا الَّتي‌ تَبْغي‌﴾[15]

یعنی و اگر يكى از آن دو بر ديگرى تجاوز كند، با گروه متجاوز پيكار كنيد.

بنابراین کلمه بیغ به معنای بغی است.

معنای دیگر تبیغ

سومین معنا «هیجان» است. یکی از معنای هیجان «توفانی» شدن است. دریا هیجان پیدا کرد یعنی توفانی شده است. معنای دیگر هیجان «خشک» شدن است. راجع به گیاهان آمده است:

﴿ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا﴾[16]

یعنی بعد آن گياه خشك مى‌شود، بگونه‌اى كه آن را زرد و بى‌روح مى‌بينى‌.

معنای دیگر تبیغ

احتمال چهارم «تردد و تحیر» است. یعنی وقتی آب جوب به جائی می‌رسد که راهی برای خروج پیدا نمی‌کند خود را به راست و چپ می‌زند به این حالت «تبیغ» و «تحیر» می‌گوید.

هر کدام از این معانی از روایات هم دلالتی دارد.

در مورد معنای غالب بودن بر طبائع دیگر آمده است:

فَإِنْ زَادَ مِنْهُنَّ وَاحِدَةٌ عَلَيْهِنَّ فَقَهَرَتْهُنَّ وَ مَالَتْ بِهِنَّ دَخَلَ عَلَى الْبَدَنِ السُّقْمُ‌ مِنْ‌ نَاحِيَتِهَا بِقَدْرِ مَا زَادَت‌[17]

یعنی هنگامی که یکی از طبائع زیاد تر بر دیگران شود و غلبه کند بر دیگر طبائع بیماری از همان ناحیه به اندازه زیادی داخل در بدن می‌شود.

در این روایت کلمه «غلبه» آمده است.

خون یا صفراء یا سوداء گاهی زیاد می‌شود و بر طبائع دیگر غلبه می‌کند. بنابراین حجم خون یا نسبت به بدن و رگ های خونی و یا نسبت به طبائع دیگر زیاد می‌شود. یا خون از ظرفیت رگ ها زیاد تر می‌شود یا نسبت به طبائع دیگر بیشتر می‌شود.

مهم این است که خون زیاد و کم می‌شود.

سرطان خون به معنای عدم تولید خون، گلبول قرمز و پلاکت توسط مغز و استخوان است.

روایت تصریح دارد که طبائع چهارگانه باید به صورت مساوی باشند:

فَأَيُّمَا جَسَدٍ اعْتَدَلَ فِيهِ هَذِهِ الْأَنْوَاعُ الْأَرْبَعُ الَّتِي جَعَلْتُهَا مِلَاكَهُ وَ قِوَامَهُ فَكَانَتْ كُلُّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَ‌ رُبُعاً لَا تَزِيدُ وَ لَا تَنْقُصُ، كَمُلَتْ، صِحَّتُهُ وَ اعْتَدَلَ بُنْيَانُه‌[18]

یعنی در هر جسدی که طبائع چهارگانه‌ ای که صاحبان و قوام بدن هستند معتدل بود و هر یک به اندازه یک چهارم بدن بود نه بیشتر و نه کمتر، صحت آن جسد کامل و بنیانش معتدل خواهد بود.

بنابراین هر یک از طبائع چهارگانه اندازه دارد.

پس اگر حجم خون زیاد شد یا بیشتر از طبائع دیگر شد باید خون را خارج کنند تا حالت زیادی بر طرف شود و حالت برابری با دیگر طبائع حاصل شود و ظرفیت خون به اندازه ظرفیت رگ ها شود.

حجامت اگر اصولی باشد فقط زوائد خون را خارج می‌کند.

ما می‌خواهیم اثبات کنیم که زیاد شدن حجم خون به تنهایی مضر است هر چند بیشتر از طبائع دیگر نباشد. در روایت آمده است که حجم خون مضر است حتی اگر با دیگر طبائع برابری کند:

كَتَبْتُ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ ع أَشْكُو إِلَيْهِ أَنَ‌ بِي‌ دَماً صَفْرَاءَ فَإِذَا احْتَجَمْتُ هَاجَتِ الصَّفْرَاءُ وَ إِذَا أَخَّرْتُ الْحِجَامَةَ أَضَرَّ بِيَ الدَّمُ فَمَا تَرَى فِي ذَلِكَ فَكَتَبَ ع إِلَيَّ احْتَجِمْ وَ كُلْ عَلَى أَثَرِ الْحِجَامَةِ سَمَكاً طَرِيّاً فَأَعَدْتُ عَلَيْهِ الْمَسْأَلَةَ فَكَتَبَ إِلَيَّ احْتَجِمْ وَ كُلْ عَلَى أَثَرِ الْحِجَامَةِ سَمَكاً طَرِيّاً بِمَاءٍ وَ مِلْحٍ فَاسْتَعْمَلْتُ ذَلِكَ فَكُنْتُ فِي عَافِيَةٍ وَ صَارَ ذَلِكَ غِذَائِي‌[19]

یعنی به امام عسکری (ع) نوشتم و از زیادی خون و صفرا شکایت کردم و هنگامی که حجامت می‌کنم صفراء هیجان می‌کند و اگر حجامت را به تاخیر باندازم خون به من ضرر می‌رساند چه کنم؟ پس برای من نوشت حجامت کن و بلافاصله ماهی تازه بخور پس دوباره سوالم را پرسیدم و امام (ع) نوشت حجامت کن و بلافاصله ماهی تازه و نمک بخور راوی می‌گوید این کار را انجام دادم و در عافیت بودم و ماهی و نمک خوراک من شد.

بنابراین معلوم می‌شود همانطور که حجامت درمان دم است، ماهی درمان صفراء است. انار هم مفید است ولی شاید انار کافی نباشد چون دلیل خاص داریم که ماهی تازه مصرف بشود.

در این روایت خون بیشتر از صفراء نیست بلکه هم خون و هم صفراء زیاد است. بنابراین خون زیاد مضر است هرچند بیشتر از صفراء نباشد.

بنابراین غلبه خون مطلقا برای بدن ضرر دارد. چه اینکه خون فی نفسه زیاد باشد یا اینکه به نسبت طبائع دیگر زیاد باشد.

البته این مطلب در کلام حمیری وارد شده است و او این مسئله را اینگونه فرض کرده است. ولی با سکوت امام صحت این مطلب امضاء شده است.

بنابراین حجم خون اگر زیاد باشد آسیب می‌رساند هر چند نسبت به طبائع دیگر زیاد تر نباشد

غلبه به معنای قهر

یعنی غلبه خون انسان را مقهور بیماری می‌کند.

«بیغ» به معنا بغی و تعدی و تجاوز و قهر و امثال این ها است که از روایات استفاده می‌شود.

در روایتی می‌فرماید احوال انسان مختلف است. از تولد تا پانزده سالگی در سلطه خون خون است و بعد از آن تا چهل یا پنجاه سالگی در غلبه صفراء است و بعد از آن تا شصت سالگی در غلبه سوداء است و بعد از آن در غلبه بلغم است.

بنابراین انسان در ابتدای عمر در غلبه دم است و خون بر انسان سلطه دارد.

سلطه داشتن به این معنا است که بر انسان مسلط است و انسان در اختیار دم است. نه اینکه سلامتی انسان در این است ولی نیاز او خون است و اگر بیمار شود معلول غلبه دم است.

در روایت دیگر می‌فرماید شخص بیست ساله می‌تواند بیست روز یک بار حجامت کند. حداقل فاصله بین دو حجامت سن افراد به معیار روز است. از این روایت استفاده می‌شود که هر چه سن انسان بالاتر می‌رود تولید خون در بدن او کمتر می‌شود و حجامت نیز باید کمتر باشد.

سلطه‌ی دم بر انسان به مرور زمان کم می‌شود.

بنابراین ملازمه ای بین غلبه دم و حجامت وجود دارد. چون در ابتدای عمر انسان در غلبه دم است و غلبه‌ی دم در ابتدای عمر بیشتر است می‌فرماید می‌توانید بیشتر حجامت کنید. بنابراین غلبه می‌تواند یکی از معانی تبیغ باشد.

تبیغ به معنای هیجان و ثوران

هیجان گاهی به معنای توفان و گاهی به معنای خشک و زرد شدن است. اگر به معنای توفان باشد یعنی خون به رگ ها فشار می‌آورد. مانند توفان که باعث برخورد امواج به ساحل می‌شود. به همین جهت دستگاه فشار خون، فشار را بالا نشان می‌دهد.

با فشار آمدن روی رگ توسط دستگاه، جریان خون قطع می‌شود و ضربان قلب شنیده نمی‌شود. با خالی کردن باد دستگاه فشار سنج، درجه فشار پایین می‌آید و مثلا در درجه هفده ضربان شنیده می‌شود که در این صورت فشار هفده است.

ضربان قلب انسان نرمال در درجه دوازده شنیده می‌شود. علت این تفاوت هیجان خونی است که در فشار بالا به رگ ها وارد می‌شود که باعث زودتر شنیده شدن ضربان قلب می‌شود.

اگر هیجان به معنای خشک و زرد شدن باشد، به معنای این است که خون از حالت طراوت خود خارج می‌شود که در روایات هم به این معنا اشاره شده است:

أَكْلُ الْبَاقِلَاءِ يُمِخُّ السَّاقَ وَ يُوَلِّدُ الدَّمَ‌ الطَّرِي‌[20]

یعنی خوردن باقالا مغز استخوان ساق پا را زیاد و تولید خون تازه می‌کند.

بنابراین خون تازه و کهنه وجود دارد. تبیغ می‌تواند به معنای خون کهنه باشد.

تبیغ به معنای تردد و تحیر

در روایت آمده است:

إِذَا ثَارَ الدَّمُ‌ بِأَحَدِكُمْ فَلْيَحْتَجِمْ لَا يَتَبَيَّغْ بِهِ فَيَقْتُلَهُ وَ إِذَا أَرَادَ أَحَدُكُمْ ذَلِكَ فَلْيَكُنْ فِي آخِرِ النَّهَار[21]

یعنی هنگامی که خون در یکی از شما هیجان پیدا کرد یا مضطرب شد حجامت کند تا اینکه خون سرکشی نکند و بکشد.

تبیغ به معنای این است که راه خون بسته شود و حجم خون زیاد باشد و ظرفیت رگ ها تحمل این مقدار خون را نداشته باشد.

بیشتر در این روایت به معنای تردد و تحیر است و خون نمی‌تواند به راحتی در رگ ها حرکت کند. مجبور است خون به دیواره رگ بزند و فشار به رگ ها وارد کند و موجب ترک خوردن رگ و باعث سکته مغزی بشود.

معنای تبیغ به معنای فشار به سمت چپ و راست توسط خون است که سبب خونریزی و پارگی رگ می‌شود.

این معنا است که خطرناک است و کشنده است. چه بسا خون در رگ های قلبی و کرونر قلب راه خود را پیدا نکند و موجب لخته شدن خون شود و موجب سکته قلبی بشود.

اگر فشار خون انسان بالا برود و حجامت صورت بگیرد دیگر رگ های سر پاره نمی‌شود حتی اگر یک قطره خون از بدن خارج بشود جلوی سکته ها را می‌گیرد.

ممکن است که با حجامت راه خون باز بشود. گاهی لخته خون طوری است که با یک حجامت برطرف می‌شود.


[1] طب الائمه، ابن سابور الزیات نیسابوری، ص56.
[2] مکارم الاخلاق، طبرسی، ص165.
[3] مستدرک، نوری، ج16، ص450.
[4] عوالی الئالی، ابن ابی جمهور، ج1، ص75.
[5] عده الداعی، ابن ابی جمهور، ص292.
[6] الکافی، کلینی، ط اسلامیه، ج8، ص192.
[7] مستدرک، نوری، ج13، ص80.
[8] من لایحضر، شیخ صدوق، ج1، ص126.
[9] الاختصاص، شیخ مفید، ص198.
[10] مستدرک، نوری، ج13، ص80.
[11] طب الائمه، ابن سابور الزیات نیسابوری، ص57.
[12] طب الائمه، ابن سابور الزیات نیسابوری، ص56.
[13] مکارم الاخلاق، طبرسی، ص75.
[14] طب الائمه، ابن سابور الزیات نیسابوری، ص57.
[15] سوره حجرات، آیه9.
[16] سوره زمر، آیه21.
[17] علل الشرائع، شیخ صدوق، ج1، ص110.
[18] الفصول مهمه، شیخ حرعاملی، ج3، ص245.
[19] مکارم الاخلاق، طبرسی، ص162.
[20] المحاسن، برقی، ج2، ص506.
[21] مکارم الاخلاق، طبرسی، ص75.