درس طب استاد تبریزیان
95/02/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادامه بحث درمان غلبهی طبائع چهارگانه (سوداء)
صحبت راجع به درمان مره بود. مره اعم از سوداء و صفراء و بلکه اعم از حمراء است.
در مورد درمان مره، یک سری امور در روایات ذکر شده است که یکی از آن ها سرکه بود.
سرکه درمان مره به طور کلی است و روایات ما تعبیرات مختلفی دارد. گاهی تعبیر به «شکستن» است و گاهی «خاموش کردن» است و گاهی «تسکین دهنده» آمده است.
بیشتر تعبیراتی که در روایات وارد شده است «شکستن» است و معنای ظریفی دارد که اشاره شد.
سویق
در روایات ما تعبیرات مختلفی آمده است.
گاهی میفرماید سویق مرهی صفراء و سوداء و بلغم را از بدن جارو میکند.
روایت اول
روایتی را کلینی در کتاب کافی و برقی در کتاب محاسن با سند صحیح از امام صادق(ع) نقل میکنند:
ثَلَاثُ رَاحَاتِ سَوِيقٍ جَافٍّ عَلَى الرِّيقِ يُنَشِّفُ الْمِرَّةَ وَ الْبَلْغَمَ حَتَّى يُقَالَ لَا يَكَادُ يَدَعُ شَيْئاً.[1]
یعنی سه کف سویق خشک در ناشتا مره و بلغم را خشک میکند تا جائیکه گفته میشود هیچ چیزی باقی نمیگذارد.
سویق این خصوصیت دارد که مره و بلغم را خشک میکند یعنی آب آن را بخار میکند و آن را خشک میکند و چیزی از آن ها باقی نمیگذارد.
دیگی که روی آتش است اگر آب آن تمام شود «نَشَفَ» گفته میشود و اگر در دیگ گوشت به همراه آب روی آتش باشد و بعد از مدتی فقط گوشت باقی مانده باشد نیز «نَشَفَ» گفته میشود.
مثلا دریاچه ای که آب آن بخار یا خشک میشود «جَفَّ» گقته نمیشود بلکه «نَشَفَ» میگویند. «جف» برای جایی است که طراوت داشته باشد و خشک شود.
مثلا سبزی تازه اگر خشک شود به آن «نشف» نمیگویند بلکه «جف» گفته میشود.
نشف برای جایی است که آب دارد و آب از بین میرود و جف برای جایی است که طراوت و تازگی دارد و خشک شود.
به چیزی که آب آن از بین رفته باشد یا از اصل آب نداشته باشد «جاف» میگویند.
به سرزمینی که آب ندارد «جاف» گفته میشود یا سالی که در آن باران نمیآید به آن سال «جفاف» میگویند یعنی سال خشکسالی است. در عربی به خشکسالی «جفاف» میگویند.
ولی جائی که آب داشته باشد ولی خشک شده است به آن «نَشَفَ» میگویند. دیگ و دریاچه ای که آب آن بخار شده باشد هم «نشف» میگویند.
در این روایت برای مره و بلغم «ینشف» استعمال شده است، گویا که این طبائع آبکی هستند و سویق آن ها را خشک میکند تا جائی که از آن ها چیزی باقی نماند.
بله، سوداء مسکن یبوست است و بدن را خشک میکند ولی از روایات استفاده میشود که خود سوداء، خشک نیست.
در روایات آمده است:
وَ هَذَا يَنْزِفُ الْمِرَّةَ السَّوْدَاءَ مِثْلَ الْأَفْتِيمُون[2]
یعنی و این سوداء را به شکل خونریزی از بدن خارج میکند مانند افتیمون
بنابراین سوداء مثل خون مایع است.
عرض کردم مره، باز و قلیایی است و یک جور خشکی و حدت و شدتی دارد که سرکه این خشکی و حدت و شدت را از بین میبرد و آن را به آب و نمک تبدیل میکند و این به معنای خشک بودن سوداء نیست.
اسید هم شدت و تندی دارد و میسوزاند ولی اسید هم زمانی که با باز ترکیب میشود میشکند زیرا مولکول آن میشکند که دیروز مثال آن زده شد.
«لایکاد» یعنی نزدیک است که هیچی از مره و بلغم باقی نماند زیرا برطرف کردن به خصوص بلغم سخت است و به راحتی برطرف نمیشود.
وأما البلغم فانه خصم جدل ان سددته من جانب انفتح من آخر[3]
یعنی بلغم دشمنی مجادله کننده است اگر از طرفی او را سد کنی از طرف دیگر میآید.
ولی سویق تا جائی پیش میرود که گویا چیزی از مره و بلغم باقی نمیگذارد.
بله، سویق غلبهی مره و بلغم را از بین میبرد.
سویق خشک یعنی آغشته به روغن و آب نشده باشد که در مقابل «ملتوت» یعنی آغشته با آب یا روغن است.
تکیه گاه ما این روایت است زیرا صحیح السند است.
روایت دوم
روایت دیگری داریم که این مسئله را با یک قید ذکر میکند:
السَّوِيقُ يَجْرُدُ الْمِرَّةَ وَ الْبَلْغَمَ مِنَ الْمَعِدَةِ جَرْداً وَ يَدْفَعُ سَبْعِينَ نَوْعاً مِنْ أَنْوَاعِ الْبَلَاءِ.[4]
یعنی سویق مره و بلغم را از معده جارو میکند جارو کردنی و هفتاد از انواع بلاء را از بدن دفع میکند.
یعنی مره و بلغم را از معده و نه از کل بدن برطرف میکند.
در این روایت «یجرد» آمده است یعنی جارو میکند و از معده جارو میکند.
شاید از روایت قبلی استفاده کردیم که سویق مره و بلغم کل بدن را خشک میکند و از بین میبرد.
ولی این روایت به مره و بلغم معده اختصاص دارد که یک مقداری با مشکل مواجه میشویم.
بلغم و مرهی معده در کجای معده قرار دارند؟ شاید مراد دیوارهی معده باشد یا بلغم و مرهای که داخل معده هستند مراد است.
غذاهایی که داخل معده ماندگار هستند تبدیل به مادهی تلخ میشوند که از آن به «مره» تعبیر میشود یا حالت خلط ایجاد میکند که به آن «بلغم» میگویند.
مراد ته نشین های معده است که به شکل خلط یا به شکل مادهی تلخ هستند که سویق آن ها را از معده خارج میکند.
احتمال دوم قابل تصور است زیرا سویق خشک مطرح است، سویق خشک مانند ابر عمل میکند و مواد زائد داخل معده را به خود جذب میکند و همراه خود از بدن خارج میکند و جارو میکند.
چون صحبت از مصرف کردن سویق خشک در ناشتا است و غذای دیگری در معده نیست، هرچه رطوبت اضافی در معده را با خود خارج میکند.
در این روایت مطلق سویق مراد است ولی بیشتر سویق مطلق، بر سویق گندم و جو حمل میشود.
بنابراین روایت اخیر در مورد مره و بلغم در معده صحبت میکند و جای مره و بلغم در معده تفسیر دارد و باید بررسی بشود.
جمع بین دو روایت اخیر
روایت اول میفرماید سویق خشک مره و بلغم را در کل بدن خشک میکند ولی روایت دیگر میفرماید سویق و نمیگوید سویق خشک بنابراین این دو روایت قابل جمع هستند.
سویق خشک، بلغم و مره را در کل بدن خشک میکند ولی سویق مطلق چه خشک و چه ملتوت فقط مره و بلغم معده را پاک میکند.
روایت سوم
روایت سومی وجود دارد که این جمع را مخدوش میکند:
بَعَثَ إِلَيْنَا الرِّضَا ع وَ هُوَ عِنْدَنَا يَطْلُبُ السَّوِيقَ فَبَعَثْنَا إِلَيْهِ بِسَوِيقٍ مَلْتُوتٍ فَرَدَّهُ وَ بَعَثَ إِلَيَّ أَنَّ السَّوِيقَ إِذَا شُرِبَ عَلَى الرِّيقِ وَ هُوَ جَافٌّ أَطْفَأ الْحَرَارَةَ وَ سَكَّنَ الْمِرَّةَ وَ إِذَا لُتَّ لَمْ يَفْعَلْ ذَلِكَ[5]
یعنی امام رضا (ع) به سوی ما فرستاد و طلب سویق کرد و برای او سویق ملتوت فرستادیم امام(ع) آن را برگرداند و پیغام فرستاد اگر سویق ناشتا و به صورت خشک مصرف شود گرمی را خاموش میکند و مره را تسکین میدهد و اگر به چیز دیگر آغشته شده باشد این خاصیت را ندارد.
میخواستیم از روایت دوم بگوییم سویق ملتوت مره و بلغم معده را برطرف میکند ولی این روایت میفرماید سویق ملتوت این خاصیت را ندارد و نمیتواند مره و بلغم را از بدن یا از معده خارج کند.
اگر روایت اول میفرماید فقط سویق خشک مره و بلغم را برطرف میکند این روایت اخیر موید آن است زیرا میگوید سویق ملتوت این خاصیت را ندارد و میتواند آن روایت دوم را تقیید بزند.
بنابراین باید بگوییم فقط سویق خشک درمان است و سویق ملتوت خاصیت درمان کمره و بلغم را ندارد.
بنابراین باید بگوییم مراد از سویق در روایت دوم هم سویق خشک است.
به هرحال مشکل دیگر باقی مانده است اینکه سویق مره و بلغم کل بدن را برطرف میکند یا فقط مره و بلغم معده را برطرف میکند؟
روایت اول از جهت سند صحیح است ولی روایت دوم مرسله است.
روایت چهارم
الْمَحْمُومُ يُغْسَلُ لَهُ السَّوِيقُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ يُعْطَاهُ فَإِنَّهُ يَذْهَبُ بِالْحُمَّى وَ يُنَشِّفُ الْمِرَارَ وَ الْبَلْغَمَ وَ يُقَوِّي السَّاقَيْنِ.[6]
یعنی برای شخصی که تب دارد سویق سه مرتبه شسته میشود و به او داده میشود زیرا سویق سه بار شسته شده تب را برطرف میکند و تمام انواع مره و بلغم را خشک میکند و دو ساق پا را تقویت میکند.
شاید این روایت با روایت اول تعارض داشته باشد زیرا روایت اول میفرماید سویق خشک ولی این روایت میفرماید سویق شسته شده مره و بلغم را برطرف میکند.
البته این دو روایت تا حدودی قابل جمع است زیرا روایت اول از سویق نشسته صحبت میکند ولی روایت اخیر از سویق شسته صحبت میکند.
میتوانیم بگوییم که خاصیت سویق خشک مره و بلغم را برطرف میکند ولی سویق شسته شده هر چند به آب آغشته باشد ولی چون شسته شده است خاصیت برطرف کردن مره و بلغم را دارد.
مگر اینکه احتمال بدهیم مراد سویق شسته شدهی خشک شده باشد.
اگر برای درمان معده باشد حتما باید خشک باشد زیرا خاصیت ابری دارد.
شستن سویق اینگونه است که روی سویق آب میریزند و میگذارند تا ته نشین بشود و بعد آب آن را خالی میکنند. اگر چند بار شسته بشود سبوس خالی میماند و میتوان آن را خشک کرد.
با حمل کردن روایت اخیر بر سویق شسته شدهی خشک شده منافات بین روایت اول و روایت اخیر از بین میرود.
مساوی بودن آرد با سبوس در سویق تساوی وزنی است.
روایت اخیر از دعائم نقل شده است و کتاب دعائم الاسلام اعتبار ندارد.
بله، احتمال دارد روایت اخیر فقط زمان تب را شامل شود و در دیگر زمان ها سویق شسته شده خاصیتی نداشته باشد.
روایت پنجم
إِنَّ السَّوِيقَ الْجَافَّ إِذَا أُخِذَ عَلَى الرِّيقِ أَطْفَأَ الْحَرَارَةَ وَ سَكَّنَ الْمِرَّةَ وَ إِذَا لُتَّ ثُمَّ شُرِبَ لَمْ يَفْعَلْ ذَلِك[7]
یعنی سویق خشک اگر ناشتا مصرف شود گرمی را خاموش میکند و مره را تسکین میدهد و اگر آغشته به چیزی شود و بعد مصرف شود این خاصیت را ندارد.
نتیجه این بحث این است که میخواهیم بگوییم سویق ملتوت مره و بلغم را برطرف نمیکند.
البته احتمال دیگری وجود دارد. بنده در اینجا و در فقه هم از روش تتبع استفاده میکنم. استعمال کلمهی «ملتوت» را در کل روایات دنبال کردم و به این نتیجه رسیدم که ملتوت به معنای آغشته به روغن است.
سویق اگر آغشته به آب باشد ملتوت نامیده نمیشود.
این نتیجه را روش ابتکاری بنده که همان روش تتبع است حاصل کرده است. بنده از این روش در فهم احادیث استفاده میکنم. در این روش استعمال کلمه را در کل احادیث بررسی میکنیم و بررسی میکنیم که کلمه به چه معنایی استعمال میشود.
با این روش به این نتیجه رسیدم که ملتوت به معنای آغشته به روغن است.
با این نتیجه اگر روایت سویق شسته را بخواهیم عمل کنیم اگر خشک هم نشود مانعی ندارد.
قدر متیقن سویق خشک است ولی سویق آغشته به آب هم بعید نیست خصوصیت برطرف کردن مره و بلغم را داشته باشد.
سویق آغشته به روغن یقینا درمان غلبهی مره و بلغم نیست.
سویق جاف قطعا خاصیت برطرف کردن مره و بلغم را دارد و به نظر میرسد که اگر سویق با آب آغشته بشود خاصیت خود را از دست نمیدهد ولی سویق آغشته به روغن قطعا خاصیت مره و بلغم زدایی را از دست میدهد.
آب سرد
در روایت آمده است:
دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الْمَاضِي ع فَنَهَيْتُهُ عَنْ شُرْبِ الْمَاءِ فَقَالَ ع وَ مَا بَأْسٌ بِالْمَاءِ وَ هُوَ يُدِيرُ الطَّعَامَ فِي الْمَعِدَةِ وَ يُسَكِّنُ الْغَضَبَ وَ يَزِيدُ فِي اللُّبِّ وَ يُطْفِئُ الْمِرَارَ.[8]
یعنی وارد بر امام کاظم(ع) شدم و او را از خوردن آب نهی کردم امام(ع) فرمود آب چه مشکلی دارد آب غذا را در معده میچرخاند و عصبانیت را تسکین میدهد و مغز را زیاد میکند و مره ها را خاموش میکند.
بنابراین یکی از درمان های مره آب سرد است.
در روایت دیگر خواندیم که زمانیکه یکی از اهالی خانه بیمار میشود امام صادق(ع) میفرمود به صورت او نگاه کنید اگر بگویند زرد است بیماری او از صفراء است و امر میفرمود که به او آب بنوشانند.
وَ كَانَ إِذَا اعْتَلَّ إِنْسَانٌ مِنْ أَهْلِ الدَّارِ قَالَ انْظُرُوا فِي وَجْهِهِ فَإِنْ قَالُوا أَصْفَرُ قَالَ هُوَ مِنَ الْمِرَّةِ الصَّفْرَاءِ فَيَأْمُرُ بِمَاءٍ فَيُسْقَى[9]
یعنی هنگامی که انسانی از اهل خانه بیمار میشد میفرمود به صورت او نگاه کنید اگر بگویند زرد است میفرمود بیماری از غلبهی صفراء است و به امر میکرد تا به او آب بنوشانند...
از این دو روایت معلوم شود آب درمان مره است.
برعکس آن چیزی که میگویند آب سرد نخورید، آب سرد خوب است.
خوردن آب به خاطر درمان بودن آب برای صفراوی است.
صفراء که درمان بشود دیگر میلی به آب پیدا نمیشود.
بله، اگر غذا گوشت یا چربی باشد باید یک ساعتی صبر کرد و بعد آب خورده شود.
در روایت آب سرد نیست بلکه تعریف آب «السائل البارد» آمده است. البته معلوم نیست این تعریف درست است یا نه ولی تعریف اصولیون است.
آب به حسب طبع خودش سرد است و ممکن است آن را گرم کنند.
ممکن است کلمهی «یطفئ» قرینه باشد که مراد از مرار صفراء است. ولی در روایات برای مره هیجانی فرض میکنند.
چون سوداء حالت آتشین و شعله و زبانه ندارد ولی به هرحال روایت اطلاق دارد و شامل سوداء هم هست و ممکن است حدت و شدت سوداء را کم کند.
اسید تند و تیز و سوزاننده است که اگر روی فرش هم ریخته بشود قالی را میسوزاند ولی اگر به اسید آب اضافه کنید از حدت و شدت اسید کاسته میشود و حالت سوزانندگی را از دست میدهد.
در مواد باز و قلیایی هم همینگونه است. این مواد حدت و شدت دارند ولی اگر آب به آن ها اضافه کنیم شدت و حدت خود را از دست میدهد.
زیت یا زبیب
دو روایت وجود دارد. هر دو روایت را شیخ صدوق نقل میکند. یک روایت در عیون اخبار الرضا است و یک روایت در الخصال است.
روایت اول:
عَلَيْكُمْ بِالزَّيْتِ فَإِنَّهُ يَكْشِفُ الْمِرَّةَ وَ يُذْهِبُ الْبَلْغَمَ وَ يَشُدُّ الْعَصَبَ وَ يَذْهَبُ بِالضَّنَى وَ يُحَسِّنُ الْخُلُقَ وَ يُطَيِّبُ النَّفْسَ وَ يَذْهَبُ بِالْغَمِّ.[10]
یعنی بر شما باد روغن زیتون زیرا مره را برطرف میکند وبلغم را برطرف میکند و عصب را تقویت میکند و خستگی و بیماری را برطرف میکند و اخلاق را نیکو میکند و انسان را دلخوش میکند و هم و غم را برطرف میکند.
در این نقل زیت آمده است.
روایت دوم:
عَلَيْكُمْ بِالزَّبِيبِ فَإِنَّهُ يَكْشِفُ الْمِرَّةَ وَ يَذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ وَ يَشُدُّ الْعَصَبَ وَ يَذْهَبُ بِالْإِعْيَاءِ وَ يُحَسِّنُ الْخُلُقَ وَ يُطَيِّبُ النَّفْسَ وَ يَذْهَبُ بِالْغَمِّ.[11]
یعنی برشما باد کشمش و مویز زیرا مره و بلغم را برطرف میکند و عصب را تقویت میکند و خستگی را برطرف میکند و اخلاق را نیکو میکند و انسان را دلخوش میکند و هم و غم را برطرف میکند.
معقول است دو چیز تا این حد در خواص شبیه هم باشند؟ احتمال دارد که در روایت تصحیف شده باشد.
افرادی که با نسخه های خطی سر و کار دارند، نوشتن زیت و زبیب شبیه به هم است. ممکن است در اصل هر دو زیت بوده است و زبیب تصحیف باشد و ممکن است بالعکس بوده باشد.
بله، در مورد به و گلابی روایت آمده است که در خاصیت شبیه به هم هستند ولی در اینجا تطابق در خواص که کلمه به کلمه شبیه به هم هستند.
بنابراین یکی از دو روایت درست است. عرض کردم نسخه های وسائل مختلف است و دو روایت را نقل میکنند و کتاب عیون هم در نسخه ها تفاوت دارد و مستدرک و مکارم الاخلاق هم همینگونه است.
یا باید هر دو روایت را قبول کنیم و بگوییم این خاصیت برای روغن زیتون و کشمش است یا باید نسخهی زبیب را قبول کنیم زیرا در نسخهی خصال زبیب آمده است ولی در نسخهی عیون دو نسخه است و یکی زبیب آمده است و یکی زیت آمده است.
در تحقیق نسخه های خطی که ما عمری در این زمینه کار کرده ایم و تجربه داریم، ترجیح با نسخهی خصال است زیرا در کتاب عیون دو نسخه وجود دارد و نسخهی زیت قطعی نیست.
علاوه بر این در اینکه کشمش و مویز هم و غم را برطرف میکنند شکی نیست و از بقیه روایات بدست میآید که اصلا خاصیت انگور برطرف کردن هم و غم است.