درس طب استاد تبریزیان
95/02/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طبائع چهارگانه و علائم غلبهی آن ها
سوداء
صحبت راجع به طبائع چهارگانه و علائم غلبهی آن است که به علائم غلبهی سوداء رسیدیم.
افرادی که در راستای درمان بیماری های مردم هستند، اولین چیزی که باید یاد بگیرند بحث طبائع چهارگانه و نشانه ها و علائم هرکدام از طبائع چهارگانه است.
یبوست
شخص اگر یبوست مزاج دارد یا به طور کلی خشکی در بدن مانند خشکی در لب یا پوست دارد، این ها نشانهی غلبهی سوداء است.
در روایت آمده است:
فَجَعَلَ مَسْكَنَ الْيُبُوسَةِ فِي الْمِرَّةِ السَّوْدَاء[1]
یعنی خداوند سوداء را خانهی خشکی قرار داد.
خشکی هم یبوست مزاج و هم خشکی پوست و لب ها را شامل میشود.
تیرگی بدن
بدن شخصی که غلبهی سوداء دارد به تیرگی و سیاهی متمایل می شود زیرا قانون این است که افراد از چهل یا پنجاه سالگی به بعد مبتلا به غلبهی سوداء میشود و در این سال ها رنگ افراد تیره میشود و متمایل به تیرگی و سیاهی میشود.
مدفوع و ادرار هم تیره میشود.
فزع
علاوه بر این افراد مبتلا به فزع و ترس میشود. شخص مقداری ترسو میشود و با احتیاط بیشتری عمل میکند.
وسواس
شخصی که غلبهی سوداء دارد مبتلا به فکر و خیال و وسواس میشود.
در روایت آمده است:
الَّتِي أَخَذَ صَاحِبَهَا بِالْفَزِعِ وَ الْوَسْوَاس[2]
یعنی سوداء سبب فزع و وسواس میشود.
وسوسه برای غلبهی صفراء است و با وسواس متفاوت است.
نشانهی وسواس این است که شخص گِل میگیرد و خرد میکند. اگر چیزی دستش میرسد مانند پوست پرتقال آن را خرد میکند. بازی کردن با محاسن هم از نشانه های وسواس و غلبهی سوداء است.
همیشه ذهن افرادی که غلبهی سوداء دارند کار میکند و این افراد اهل تفکر هستند و مغز آن ها مرتب در حال فعالیت است. مغز این افراد حتی در خواب کار میکند و آرامش ندارد. این اشخاص مرتب خواب یا کابوس میبینند.
سوداء جهت مثبت هم دارد. اگر علائم سوداء به اندازه باشد مثبت است ولی اگر بیش از اندازه بشود مضر خواهد بود و حالت وسواس و شک و تردید شدید میشود و همیشه سخت ترین احتمالات را میدهد.
مثلا از خانه بیرون میآید و شک میکند که در را بسته یا نبسته است یا اجاق گاز را خاموش کرده است یا نه؟ در انتخاب تردید دارد و دقت میکند و اصطلاحا «متّه به خشخاش» میگذارد.
من از این جور افراد دیده ام که به بازار میروند و نمیتواند چیزی بخرد و افراد دیگر برای او میخرند.
این ها همه نشانهی غلبهی سوداء است.
درمان سوداء
این افراد باید چیزی استفاده کنند تا سوداء از بدنشان خارج بشود و راه آن استفاده از مسهل و ملین است.
در روایات آمده است:
دَوَاءُ الْمِرَّةِ الْمَشِي[3]
یعنی داروی مره(صفراء و سوداء) استفاده از مسهل است.
درمان های دیگری هم دارد که انشاءالله خواهیم خواند.
سوداء نسبت به سن
چهل یا پنجاه سال به بعد تا شصت سالگی افراد مبتلا به غلبهی سوداء میشوند. در فصول سال هم فصل پاییز چون سرد و خشک است زمینهی غلبهی سوداء را دارد. فصلی است که غلبهی سوداء تشدید میشود.
یکی از نشانه های سوداء افسردگی است به همین جهت فصل پاییز، فصل افسردگی و غم و غصه است و هوای پاییز به گونه ای است که انسان افسرده و غصه دار میشود.
فصل پاییز، فصلی است که در جوی ها جز لجن جمع نمیشود، مادهی سیاه چسبناکی که در جوی ها به وجود میآید، شبیه به آن در رگ های خونی به وجود میآید که همان مادهی سوداء و غلبهی سوداء است.
سوداء به شکل رسوبات خونی به وجود میآید.
اخلاق شخص سوداوی
اگر سوداء بر شخص غلبه کند، شخص حرف های حکیمانه میزند و کارهای سنگین و با وقار انجام میدهند و موعظه میکنند.
در روایت آمده است:
المرة السوداء و هى سن الحكمة و الموعظة و المعرفة و الدراية و انتظام الامور و صحة النظر في العواقب و صدق الرأى و ثبات الجاش في التصرفات[4]
یعنی تا شصت سالگی سن مرّهی سوداء که در این سن حکمت و موعظه و معرفت و فهم و نظم در امور و درستی رای و تیز بینی در عواقب و راستی نظر و ثبات و سنگینی در تصرفات دارند.
افرادی را که نزد آن ها مینشینند را موعظه میکند و شروع به بیان داستان ها و عبرت ها میکنند و تجربهی سال های گذشتهی خود را منتقل میکنند.
وقابع را به درستی درک میکنند و درست را از اشتباه به درستی تشخیص میدهند زیرا اشتباه برای جوان ها و به علت غلبهی صفراء است.
نسبت یه سن «سلطه» تعبیر شده است ولی نسبت به اخلاق شخصی بحث سلطه نیست بلکه بحث «غلبه» است.
غلبهی سوداء تا حدودی خوب است. ائمه(ع) همه غلبهی سوداء دارند ولی سوداءصاف دارند. سوداء صاف، مشکلات سوداء مانند وسواس و افسردگی و شک و تردید را ندارد و علائم خوب مانند حکمت و موعظه و وقار و سنگینی را همیشه حتی از کوچکی دارند.
روایت میفرماید که ائمه(ع) سوداء صاف دارند زیرا همهی صفات خوب از سوداء صاف هستند.
افرادی که در سن سوداء هستند بدون اینکه متوجه باشند، کارهایشان روی نظم و ترتیب است. همه چیز را دسته بندی میکنند و روی هرکدام مینویسند.
افراد سوداوی همیشه سنگینی خودشان را حفظ میکنند و اگر اتفاقی بیفتد با وقار رفتار میکنند برعکس جوان ها که به سرعت از جا برمیخیزند.
معلوم نیست سوداء سبب زیادی عمر باشد چون بیشتر بیماری ها مانند بیماری های قلبی و سرطان و دیابت و مانند آن برای سن سوداء است.
جدیدا این بیماری ها قدری از سن سوداء جلوتر افتاده است ولی در قدیم این بیماری ها نوعا برای افراد چهل به بالا بوده است.
بله، قطعا ائمه(ع) اگر به شهادت نمیرسیدند عمر طولانی داشتند ولی این امر به جهت غلبهی مزاج نیست بلکه به سبب کارهایی است که انجام میدادند. سبک زندگی آن ها سبب زیادی عمر میشود.
افرادی که دموی هستند در روایت است که زود سکته میکنند ولی صفراوی ها زیاد عمر میکنند. اگر دیدید که فردی صفراوی است و زود گرم میشود و سریع از کوره در میرود و سریع هم خاموش میشود و همیشه اسهال دارد، بدان که سن او از شصت سال بالاتر میرود.
غلبهی بلغم
بلغم در روایات سرد و جامد است.
وَ هُوَ بَارِدٌ جَامِد فَلِجُمُودِهِ وَ رُطُوبَتِهِ فِي طِبَاعِهِ يَكُونُ فَنَاءُ جِسْمِه[5]
یعنی بلغم سرد و جامد است پس به خاطر جمود و رطوبتش جسم را از بین میبرد.
اگر سردی بر بدن غالب بشود، دست و پا یخ میزند و به راحتی گرم نمیشود و نیرو تحلیل میرود و آرام آرام ضعیف میشود.
افراد شصت سال به بالا در غلبهی بلغم هستند و پیرمردها و پیرزن ها سریع سردشان میشود.
علاوه بر این افراد سن بالا ضعیف و ناتوان میشوند و تمامی دستگاه های بدن به مشکل بر میخورند. گوش سنگین میشود و بینایی ضعیف میشود غذا خوب هضم نمیشوند و همیشه رنجور هستند.
این سردی اگر منجر به بیماری بشود معلول غلبهی بلغم است.
خصوصیت بلغم این است که جلوی حرکت خون در رگ ها را میگیرد و این مانع از رسیدن خون به پا ها و دست ها و سر میشود.
به همین جهت برای درمان باید خودشان را گرم کنند. این افراد اگر میخواهند عمر کنند باید خودشان و خانهی خود را گرم کنند و همیشه در جای گرم باشند و پشت به آفتاب بنشینند و مرتب دوش آب داغ بگیرند و همیشه بدن را گرم نگه دارند.
اگر کسی صفراء و بلغم همزمان داشت باید درمان هر دو را استفاده کند و نباید با هوای گرم و سرد خود را درمان کند بلکه باید درمان های هر یک را استفاده کند.
سن بلغم
اگر انسان به شصت سال برسد، در سلطهی بلغم است. میبینیم که رشد مو و ناخن کم میشود و بدن کوچک تر میشود و خمیده میشود. طراوت پوست از دست میرود.
اگر فصل زمستان برسد، بیشترین غلبه با طبع بلغم است زیرا زمستان سرد و مرطوب است به همین جهت بلغم غلبه میکند.
از ابتدای کانون اول تا آخر آذار در غلبهی بلغم است.
نشانه های اخلاقی
شخصی که مبتلا به بلغم میشود شب ها نمیتواند بخوابد و بی خوابی میکشد و فراموش کار میشود و نزد مردم و زمانیکه همه صحبت میکنند او میخوابد.
سُلْطَانُ الْبَلْغَمِ وَ هِيَ الْحَالَةُ الَّتِي لَا يَتَحَوَّلُ مِنْهَا مَا بَقِيَ وَ قَدْ دَخَلَ فِي الْهَرَمِ حِينَئِذٍ وَ فَاتَهُ الشَّبَابُ وَ اسْتَنْكَرَ كُلَّ شَيْءٍ كَانَ يَعْرِفُهُ مِنْ نَفْسِهِ حَتَّى صَارَ يَنَامُ عِنْدَ الْقَوْمِ وَ يَسْهَر عِنْدَ النَّوْمِ وَ يَذْكُرُ مَا تَقَدَّمَ وَ يَنْسَى مَا تَحَدَّثَ بِهِ وَ يُكْثِرُ مِنْ حَدِيثِ النَّفْسِ وَ يَذْهَبُ مَاءُ الْجِسْمِ وَ بَهَاؤُهُ وَ يَقِلُّ نَبَاتُ أَظْفَارِهِ وَ شَعْرِهِ وَ لَا يَزَالُ جِسْمُهُ فِي إِدْبَارٍ وَ انْعِكَاسٍ مَا عَاشَ لِأَنَّهُ فِي سُلْطَانِ الْبَلْغَم[6]
یعنی ... صاحب غلبهی بلغم موقع بیداری خواب و موقع خواب بیدار است...
رشد ناخن و بدن او کم میشود و رفته رفته بدن کوچک میشود و پوست پژمرده میشود و نهایتا منجر به مرگ میشود و مرگ هم بر اساس غلبهی بلغم است.
افرادی که غلبهی بلغم دارند عمر کوتاهی دارند مگر اینکه مسائل و داروها را رعایت کنند.
ما در ارتباط با نشانهی طبائع روایی عمل میکنیم و و فقط به چیزی عمل میکنیم که ائمه(ع) گفته باشند. نشانه های دیگر مانند جنس مو و مشخصات هیکل افراد و رنگ زبان و شوری آب دهان برای طب سنتی است و میشود با تجربه کسب کرد.
تجربهی بنده این است اگر کسی علائمی که در روایات آمده است را توجه کند در تشخیص مزاج دچار اشتباه نمیشود. الان خیلی از طبیبان سنتی به خصوص در تشخیص مزاج دچار اشتباه میشوند و حتی دو نفر از آن ها متفق القول نیستند زیرا خیلی در این مسائل پراکندگی دارند.
کسی که راه ائمه(ع) را میپیماید خیلی کم دچار اشتباه میشود. سعی کنید حتی الامکان آنچه روایات گفته اند عمل کنید زیرا این همه نشانه های ذکر شده برای تشخیص طبع کافی است.
بله، روایت داریم که بیماری ها از سردی است:
أَصْلُ كُلِ دَاءٍ الْبُرُودَة[7]
یعنی اصل همهی بیماری ها از سردی است.
بین مردم معروف بوده است که «گرمی با یک دانه انار، سردی برو به عطار» یعنی گرمی با یک دانه انار درمان میشود ولی درمان سردی سخت است و نیاز به درمان سخت و پیچیده دارد.
ریح(باد)
چهارمین طبع باد است که در روایات آمده است:
الرِّيحُ فَإِنَّهُ مَلِكٌ يُدَارَى[8]
یعنی باد پادشاهی است که باید با آن مدارا کرد.
باد چیزی است که در سیستم عصبی جریان دارد و احساس درد و دردی که در بدن است مربوط به باد و ریح است. علی الخصوص دردهای متحرکی که در بدن جا عوض میکند. گاهی کتف راست و گاهی کتف چپ و گاهی کمر و گاهی پا درد میگیرد که اگر درد اینگونه باشد غلبهی باد است که باید با آن مدارا کرد.
طب سنتی ریح دارند ولی به عنوان طبیعت چهارم نیست.
روایات سوداء و صفراء را یک کاسه میکنند و به نام «مره» هستند و ریح طبیعت چهارم است.
بله، ریح یکی از مقومات بدن است و اگر نباشد انسان میمیرد. ریح شوخی نیست زیرا چیزی است که در تمام عمر در مغز و اعصاب جریان دارد.
تمام اکسیژن و ترکیبات هوا(هیدروژن و نیتروژن) که داخل بدن انسان جریان دارد مربوط به ریح است.
بله، در خون ترکیبات هوا وجود دارد، الکتریسیته ای که در اعصاب وجود دارد و هرچه با درد ارتباط دارد مربوط به باد است.
اگر در بدن دردهای متحرک به وجود آمد علت اصلی آن غلبهی باد است و شاید علت اصلی غلبهی باد در معرض باد سرد قرار گرفتن باشد.
تمامی ورم های بدن، التهاب های بدن مربوط به غلبهی باد است به همین جهت است که باد میکند و سرخ میشود.
گاهی از سر تا پای انسان دردگیر غلبهی باد است که به آن «الریح الشابکه» می گویند.
در روایت آمده است:
كَتَبَ جَابِرُ بْنُ حَسَّانَ الصُّوفِيُّ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَنَعَتْنِي رِيحٌ شَابِكَةٌ شَبَكَتْ بَيْنَ قَرْنَيَ إِلَى قَدَمَيَ فَادْعُ اللَّهَ لِي فَدَعَا لَهُ وَ كَتَبَ إِلَيْهِ عَلَيْكَ بِسُعُوطِ الْعَنْبَرِ وَ الزَّيْبَقِ عَلَى الرِّيقِ تُعَافَى مِنْهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى فَفَعَلَ ذَلِكَ فَكَأَنَّمَا نَشَطَ مِنْ عِقَال[9]
یعنی ... بادی که از فرق سر تا پای من را درگیر کرده است ...
بیماری های مترتب بر هر طبع
این مسئله خیلی مشخص نیست و کسی هنوز در این زمینه کار نکرده است که آمار بگیرد و ببیند مثلا صفراوی ها دچار چه بیماری هایی میشوند.
چیزهایی را از روایات میدانیم ولی تا آنجایی که بتوانیم یک چهارم بیماری ها را که منشا صفراوی یا سوداوی یا بلغمی و یا دموی دارند تشخیص بدهیم، نیست.
این مسئله پیچیدگی دارد زیرا ممکن است یک بیماری گاهی معلول غلبهی صفراء باشد و گاهی معلول غلبهی بلغم باشد.
همین سرماخوردگی دو جور است. گاهی معلول گرمی است و گاهی معلول سردی است. گاهی علت سرماخوردگی معلول غلبهی صفراء است زیرا بدن اگر بیش از حد گرم بشود انسان سرما میخورد و مبتلا به زکام میشود و گاهی هم به علت غلبهی بلغم و هوای سرد است.
بنابراین تشخیص منشا بیماری ها که از کدام غلبه هستند کار راحتی نیست و نیاز به کار زیادی دارد.
باید بیماری های مشترک را بشناسیم به همین جهت طب اسلامی هنوز در ابتدای راه است.
روش تشخیصی ما الان به این شکل است که در ابتدا طبع بیمار را بررسی میکنیم. مثلا غلبهی صفراء دارد بعد داروی بیماری و عوارض آن بیماری را میدهیم و علاوه بر آن داروی غلبهی صفراء هم میدهیم زیرا میگوییم الان غلبهی صفراء دارد.
ولی شاید اگر ما روزی بتوانیم آمار بگیریم و در زمینهی منشا بیماری ها که از غلبهی کدام طبع هستند کار کنیم و موفق شویم، وقتی بیماری را متوجه شویم مستقیما متوجه میشویم که به خاطر غلبهی کدام طبع است و دیگر نیازی به بررسی علائم غلبهی طبع نداریم.
صرفا میگوییم مثلا این بیماری برای صفراء و این بیماری برای سوداء یا دم یا بلغم است به همین جهت فورا داروی طبع و بیماری را میدهیم.
درمان غلبهی طبائع چهارگانه
غلبهی مره
در روایات ما صفراء و سوداء به عنوان یک طبع واحد مطرح شده است و درمان واحد دارد. گاهی هم درمان صفراء و سوداء جداگانه مطرح شده است ولی بیشتر موارد درمان مره مطرح است و درمان های متعددی در روایات ذکر شده است.
سرکه
اولین درمان مره سرکه است. روی سرکه و مصرف آن خیلی تاکید شده است. سرکه طعام انبیاء و غذای پیامبران است.
متاسفانه نمیدانم با چه ترفندی امروزه استفاده از سرکه کنار گذاشته شده است و کسی امروزه از سرکه خیلی استفاده نمیکند و اگر هم استفاده میکند به عنوان ترشی جات و صیفی جات است.
آبلیمویی که برای ما آورده اند جایگزین سرکه شده است ولی چیزی جایگزین سرکه نمیشود زیرا سرکه طعام انبیاء و غذای پیامبران است ولی ما از این مسئله غافل شدیم.
راز سلامتی ما در سرکه است زیرا غلبهی مره یعنی سوداء و صفراء را درمان میکند.
اگر دیده میشود امروزه خیلی از بیماری های سوداوی و صفراوی که معلول غلبهی سوداء و صفراء هستند شایع شده است مانند خیلی از بیماری های قلبی که معلول غلبهی سوداء است و بیماری هایی مانند دیابت همه به خاطر غلبهی سوداء و صفراء است و ما سرکه را کنار گذاشته ایم.
اگر از سرکه هم استفاده میکنیم، سرکه ای نیست که ائمه(ع) گفته اند.
سرکهی سیبی که در بازار آورده اند یک شبه کار مشهوری شده است اصلا روایتی ندارد و اصلا تعریف نشده است و مذمت هم شده است.
روایت میفرماید:
عَلَيْكَ بِخَلِ الْخَمْر[10]
یعنی بر تو باد سرکه ای که از خمر درست شده است.
سرکهی خمری یا «الخل الخمری» تاکید شده است و سرکهی خوب است.
در روایت دیگر میفرماید:
كُلُوا خَلَّ الْخَمْرِ مَا فَسَدَ وَ لَا تَأْكُلُوا مَا أَفْسَدْتُمُوهُ أَنْتُمْ.[11]
یعنی سرکه ای بخورید که خود بخود فاسد شده است نه اینکه شما آن را فاسد کرده اید.
سرکه خصوصیت شکستن صفراء و به طور کلی مره ها اعم از صفراء و سوداء و حمراء را دارد.
در روایت آمده است:
نِعْمَ الْإِدَامُ الْخَلُ يَكْسِرُ الْمِرَارَ وَ يُحْيِي الْقَلْبَ.[12]
یعنی سرکه چه خوب خورشتی است مره ها را میشکند و قلب را زنده میکند.
امروزه سرکه به عنوان خورشت یعنی چیزی که با نان میخورند مطرح نیست.
سه نوع مره داریم. سوداء و صفراء و حمراء هر سه مره هستند. به همین جهت مره به صورت جمع«مرار» آمده است.
مره حمراء در جلد اول خواندیم.
تعبیر «شکستن» نشان میدهد که مره یک نوع سفتی و سختی و خشکی دارد که باید بشکند.
مره شکننده است و نرم نیست. در روایات میفرماید صفراء گرم و خشک است و سوداء سرد و خشک است و خشکی در آن ها غلبه میکند.
بنابراین چون خشک هستند شکننده هستند و این تعبیر دقیقی از ائمه(ع) است. علم تازه به این معانی رسیده است.
چگونه سرکه مره را میشکند؟
مره در زبان عربی به معنای تلخ است معادل کلمهی قلیا یا قلیایی در فارسی است.
افرادی که شیمی خوانده اند میدانند که یک اسیدی داریم و یک قلیایی داریم. اسیدها ترش هستند و قلیایی ها تلخ هستند که کلمهی «مره» اشاره به همین تلخی دارد.
اگر اسید با باز (قلیایی) که آخر آن OH است جمع شوند نتیجه این است که هم اسید و هم باز از بین میروند و تبدیل به آب و نمک میشوند.
اسید حدت و قدرت دارد و اگر روی فرش بریزد فرش را میسوزاند و باز هم همین قدرت را دارد و خیلی میسوزانند و واکنش های شیمیایی دارند ولی اگر با هم جمع شوند همدیگر را میشکنند و تبیدل به آب و نمک میشوند.
NaOH + HCl ->NaCl + H2O
NaCl همان کلرید سدیم است.
به هرحال وقتی اسید و باز با هم جمع میشوند قدرت و استحکام آن ها متلاشی میشود. امام(ع) به شکستن تعبیر میکند.
سرکه ملکول مره را خرد میکند و تبدیل به یک ملکول جدید آب و نمک میکند و آن را مهار میکند و از بین میبرد.
سکنجبین چون سرکه دارد این خاصیت را دارد.
ترشیجات هم چون سرکه دارند این خاصیت را دارند.
شش نوع سرکه داریم:
الخمر من ستة أشياء التمر و الزبيب، و الحنطة. و الشعير، و العسل، و الذرة[13]
یعنی خمر از شش چیز است خرما و کشمش و گندم و جو و عسل و دانه (ذرت)
سرکهی خوب از این شش چیز است.
در روایت دیگر آمده است:
نِعْمَ الْإِدَامُ الْخَلُ يَكْسِرُ الْمِرَّةَ وَ يُطْفِئُ الصَّفْرَاءَ وَ يُحْيِي الْقَلْب[14]
یعنی سرکه چه خوب خورشتی است مره را میشکند و صفراء را خاموش میکند و قلب را زنده میکند.
اگر میخواهید قلب سالم داشته باشید سرکه بخورید. تبلیغات امروزی میگویند سرکه نخورید زیرا قلب را ضعیف میکند ولی روایات ما میفرماید سرکه قلب را زنده میکند.
اگر سرکه را با روغن زیتون استفاده کنید برای تمام طبائع خوب میشود چون روایت میفرماید غذای پیامبران سرکه و روغن زیتون است.
بهترین غذا سرکه و روغن زیتون است.
نان را اول در سرکه تلیت میکنند و بعد روی آن روغن زیتون میریزند.
مره در این روایت به معنای سوداء است زیرا صفراء در کنار آن ذکر شده است. خشکی برای سوداء است، خشکی دیوارهی رگ که منجر به سکته میشود و رسوب روی دیوارهی رگ برای سوداء است.
رسوب روی دیوارهی رگ خیلی محکم و سفت است و اگر روی آن فشار بیاورند خود رگ پاره میشود ولی این رسوب کنده نمیشود.
به همین جهت مجبور هستند برای گرفتگی رگ و انسداد کرونر قلب، رگ را تعویض کنند ولی سرکه صلابت این رسوبات را میشکند.
با از بین رفتن این رسوبات قلب زنده میشود زیرا خون به قلب میرسد.
سکته مغزی خصوصا و حتی سکتهی قلبی مربوط به سوداء است و سکتهی دموی مربوط به لختهی خون است.
صفراء مانند زبانهی آتش است که سرکه آن را خاموش میکند.