درس طب استاد تبریزیان

95/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: درمان با گوشت – روغن زیتون – داغ کردن

ادامه بحث درمان های عمومی

درمان با گوشت

یکی از از درمان‌های عمومی گوشت است. برخلاف چیزی که در اذهان مردم است و آن نیز براساس طب مدرن است که می‌گویند گوشت قرمز نخورید. عدم استفاده از گوشت قرمز شعار امروز طبیبان جهان است. اما طب اسلامی می‌فرماید گوشت بخورید. در طب سنتی هم خام خواری تبلیغ می‌شود ولی این موافق با طب اسلامی وآیات و روایات نیست.

در روایات می‌فرماید:

اللَّحْمُ سَيِّدُ الطَّعَامِ‌ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة[1] یعنی سید غذاها در دنیا و آخرت گوشت است.

تبلیغ نخوردن گوشت جزو تبلیغات مغرضانه است چون می‌خواهند ما ضعیف باشیم درحالیکه گوشت در رویات بعنوان درمان و دارو مطرح است. طب اسلامی می‌گوید گوشت دارو است. روایاتی داریم که دال بر این معنا است. شیخ صدوق از امام رضا ع نقل می‌کند:

ذُكِرَ عِنْدَ النَّبِيِ‌ ص اللَّحْمُ وَ الشَّحْمُ فَقَالَ لَيْسَ مِنْهُمَا بَضْعَةٌ تَقَعُ فِي الْمَعِدَةِ إِلَّا أَنْبَتَتْ مَكَانَهَا شِفَاءً وَ أَخْرَجَتْ مِنْ مَكَانِهَا دَاء[2] یعنی نزد نبی مکرم اسلام ص از گوشت و پی صحبت شد فرمود نیست تکه ای از گوشت یا پی که در معده قرار بگیرد مگر اینکه درجای آن شفا بروید و بیماری از آن محل خارج بشود.

چقدر تقابل بین طب جدید و طب اسلامی وجود دارد البته همه این‌ها عمدی است. حداقل صد مورد تقابل میان طب جدید و اسلامی جمع کردم از جمله مواردی که با هم اختلاف دارند در نمک و گوشت قرمز است. روایات متعددی داریم که گوشت را سبب رشد و چاق شدن معرفی کرده است:

اللَّحْمُ يُنْبِتُ‌ اللَّحْمَ[3] ‌ یعنی گوشت گوشت می‌رویاند

روییدن گوشت به معنای سلامتی است چون در روایت داریم الْهُزَالَ‌ مِنَ‌ الْمَضَرَّة[4] لاغری از بیماری وضرر است بنابراین چاقی از سلامتی بدن است. اگر بدنی مرتب چاق بشود معنایش این است که تمام دستگاه‌های بدن به شکل نرمال کار می‌کنند.

مطلوب بودن استفاده از گوشت در افراد مسن و جوان نیز فرقی نمی‌کند. ائمه ع حتما گوشت می‌خوردند. درباره امام باقر ع آمده است:

مَا تَرَكَ أَبِي لَهُ إِلَّا سَبْعِينَ دِرْهَماً حَبَسَهَا لِلَّحْمِ[5] یعنی امام باقر ع بعد از خودشان چیزی باقی نگذاشتند بجز سیصد درهم که برای گوشت کنار گذاشته بودند.

پس گوشت برای همه خوب است چه پیر و چه جوان باشد فرق نمی‌کند. خداوند در قرآن میفرماید:﴿ وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُون‌﴾[6] یعنی در بهشت به اهل بهشت گوشت می‌دهیم. نفرموده جو یا ذرت یا نخود یا عدس می‌دهیم روایت دیگری تاکید شده است:

إِذَا ضَعُفَ‌ الْمُسْلِمُ فَلْيَأْكُلِ اللَّحْمَ وَ اللَّبَن[7] یعنی هرگاه مومن احساس ضعف کند گوشت را با شیر بخورد.

لبن شامل ماست هم می‌شود. امروزه تبلیغ می‌کنند گوشت را با ماست نخورید. لبن دوقسم است لبن الحلیب و لبن المخیض که شیر وماست است.

گوشت و شیر غذای حضرت نوح بود به همین چهت 2500 سال عمر کرد:

شَكَا نُوحٌ‌ ع إِلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ضَعْفَ بَدَنِهِ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ أَنِ اطْبُخِ اللَّحْمَ‌ بِاللَّبَنِ‌ فَكُلْهَا فَإِنِّي جَعَلْتُ الْقُوَّةَ وَ الْبَرَكَةَ فِيهِمَا[8] یعنی حضرت نوح به خداوند از ضعف شکایت کرد خداوند به او امر کرد که گوشت را باشیر و ماست بخورد چرا که در آن قوت و برکت قرار دادم.

بنابراین گوشت و شیر برای افراد مسن نیز مناسب است. البته گوشت گاو خوب نیست لُحُومُ‌ الْبَقَرِ دَاء[9] گوشت گاو بیماری است اگر مراد اطباء از گوشت در مذمت کردن گوشت قرمز، گوشت گاو است درست است اما اگر گوشت گوسفند مرادشان است غلط است. گوشت گوسفند بالاترین غذا است:

لَوْ عَلِمَ اللَّهُ شَيْئاً أَفْضَلَ مِنَ الضَّأْنِ لَفَدَى‌ بِهِ‌ إِسْمَاعِيلَ ع[10] یعنی اگر چیزی بهتر از گوشت گوسفند بود هرآینه خداوند بجای اسماعیل ع قربانی می‌کرد.

گوشت بره نر بهتر است. روایات تاکید می‌کنند:

لَحْمُ‌ الْغَنَمِ‌ دَوَاءٌ وَ لَبَنُهَا دَاء[11] یعنی گوشت گوسفند دواء و شیرآن بیماری زا است.

برعکس گاو که شیر آن شفاء و گوشتش بیماری‌زا است. البته روایات درباره لبنیات گوسفند متعارض است شاید نتوان به ضرس قاطع گفت لبنیات گوسفند مفید یا مضر است اما گوشت گوسفند دارو است و شکی نیست.

از روایات استفاده می‌شود که گوشت داروی تب یا کمردرد است بنابراین می‌شود از آن عمومیت استفاده کرد. روایتی که فرمود هر تکه‌ای از گوشت شفا می‌رویاند و بیماری را خارج می‌کند مطلق است و مشخص نکرده چه بیماری را درمان می‌کند. بنابراین کل بیماری ها را شامل می‌شود.

درباره مقدار مصرف گوشت که آیا انسان می‌تواند هرروز گوشت بخورد یا زیاد گوشت بخورد را در جلد چهار بحث خواهیم کرد.

روغن زیتون

روغن زیتون دارو است و درمان بعض از بیماری‌ها می‌باشد. زیتون و روغن آن در روایات و قرآن ذکر شده است. روغن زیتون بهترین روغن‌ها است. از زیتون و روغن آن در چندجای قرآن یاد شده است:

﴿ وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآكِلين‌﴾[12] دهن یعنی روغن مالی و صبغ یعنی خورشت یا آیه دیگر می‌فرماید:

﴿شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي‌ء﴾[13] زیت به معنای روغن زیتون است.روغن زیتون نزدیک است که روشن کند و نوری از آن خارج بشود. یا در سوره تین آمده است:

﴿وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُون‌﴾[14]

خداوند به انجیر و زیتون قسم می‌خورد معلوم می‌شود فوائد زیادی دارد زیرا خداوند به چیزی قسم می‌خورد که ارزش زیادی دارد و حکمت دارد و معجزه است:

﴿فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُوم‌﴾[15]

محل و جایگاه ستارگان چقدر عظمت دارد چیزی که قابل درک نیست بنابراین زیتون بالاترین میوه‌ها و منافع زیاد و معجزه آسا دارد.

علاوه براین روایات زیادی دال برمنافع روغن زیتون داریم. از پیامبر ص نقل شده است:

عَلَيْكُمْ‌ بِالزَّيْتِ‌ فَإِنَّهُ يَكْشِفُ الْمِرَّةَ وَ يُذْهِبُ الْبَلْغَمَ وَ يَشُدُّ الْعَصَبَ وَ يَذْهَبُ بِالضَّنَى وَ يُحَسِّنُ الْخُلُقَ وَ يُطَيِّبُ النَّفْسَ وَ يَذْهَبُ بِالْغَمِّ[16] یعنی برشما باد روغن زیتون چرا که صفرا وسودا را برطرف می‌کند و بلغم را ازبین می‌برد و عصب را تقویت می‌کند و بیماری را برطرف می‌کند و اخلاق را نیکو و دل را خوش و هم و غم را برطرف می‌کند.

الضَّنَى به معنای بیماری است بنابراین می‌توانیم از این روایت عمومیت را استفاده کنیم.

علاوه براین برطرف کردن مره و بلغم خود منشا سه چهارم بیماری‌ها است که روغن زیتون آن‌ها را تعدیل می‌کند وفقط دم می‌ماند.

همچنین می‌شود گفت روغن زیتون تعدیل کننده است و درمان خیلی از بیماری‌ها است چون خواندیم بیماری ها متفرع بر غلبه طبائع است هرکدام غلبه پیدا کند بیماری براساس آن بوجود می‌آید.

کلمه يَكْشِفُ استعمالات مختلفی دارد وقتی درب دیگ را برمی‌داریم می‌گویند کَشَفَ القِدر و وقتی دشمن را تارو مار می‌کند می‌گویند کَشَفَ العَدُوَّ جمله ای که درباره حضرت اباالفضل می‌گویند زمانیکه ایشان به طرف رود فرات رفت برای آب آوردن دشمن را تارو مار و پراکنده کرد. يَكْشِفُ الْمِرَّةَ یعنی مره صفرا و سودا را از بین می‌برد.

یذهب با یکشف تفاوت هایی دارد یذهب یعنی به همراه خود می‌برد و خارج می‌شود چون بلغم باید از بدن خارج شود به همین جهت فرمود يَذْهَبُ ؛ اما در باره مره یکشف می‌آید یعنی آن را متلاشی میکند مثل دشمنی که متفرق می‌کند. ممکن است صفرا و سودا در بدن باقی بمانند اما روغن زیتون آثار و قوت آن را از بین می‌برد.

روغن زیتون چربی خوب است چربی خوب چربی بد را از بدن خارج می‌کند. درباره فوائد روغن زیتون روایات متعددی داریم، روایت دیگری از پیامبر ص می‌باشد:

يَا عَلِيُّ عَلَيْكَ‌ بِالزَّيْتِ‌ كُلْهُ وَ ادَّهِنْ بِهِ- فَإِنَّ مَنْ أَكَلَهُ وَ ادَّهَنَ بِهِ لَمْ يَقْرَبْهُ الشَّيْطَانُ أَرْبَعِينَ يَوْما[17] یعنی برتو باد روغن زیتون از آن بخور و با آن روغن مالی کن چون کسی که آن را بخورد و با آن روغن مالی کند شیطان چهل روز به او نزدیک نمی‌شود.

معلوم است که پیامبر ص برای حضرت علی بهترین چیز را می‌خواهد بنابراین معلوم می‌شود روغن زیتون بهترین چیز است.

شیطان شامل میکروب و ویروس هم می‌شود بنابراین روغن زیتون برای تاثیرات میکروب و ویروس هم مفید است چیزی که هنوز علم روز به آن نرسیده است. در بحث میکروب و ویروس روایات مطالبی دارد که هنوز علم به آن نرسیده است و فعلا هم نخواهد رسید. در یک روایت دیگر می‌فرماید:

ادَّهِنُوا بِالزَّيْتِ وَ ائْتَدِمُوا بِهِ فَإِنَّهُ دُهْنَةُ الْأَخْيَارِ وَ إِدَامُ الْمُصْطَفَيْنَ مُسِحَتْ بِالْقُدْسِ مَرَّتَيْنِ بُورِكَتْ مُقْبِلَةً وَ بُورِكَتْ مُدْبِرَةً لَا يَضُرُّ مَعَهَا دَاء[18] یعنی با روغن زیتون تدهین و روغن مالی کنید و به آن مداومت ورزید چرا که آن روغن مالی افراد نیک است و کسانی که برگزیده‌اند آن را مصرف می‌کنند. دوبار با قدس مسح شده است (معنای آن چیست نمی‌دانم) در اول فصل و درآخر فصل مبارک است. به خلاف میوه ها که در اول فصل مبارک هستند.

کَی (داغ کردن)

داغ کردن هم یک روش درمانی است و در طب عرب است. مشابه با سوزن درمانی در طب چینی است مثلا در گوش سوزن می‌زنند، کبد خوب می‌شود.

 

داغ کردن از یک جهت خوب است بخاطر اینکه بیماری‌های صعب العلاج و لاعلاج و کهنه مانند ام اس، میوپاتی، سرطان، ای ال اس را درمان می‌کند. البته باید افرادی باشند که بلد باشند فردی که سکته قلبی پیدا کرده است پای او را داغ می‌کنند و او خوب می‌شود. می‌دانند در کجا استفاده کنند.

و از یک جهت بد است چون سوزاندن دارد چه بسا شخص تلف بشود. همچنین چهره و ظاهر بدن را خراب و زشت می‌کند.

در روایات درباره داغ کردن هم امر می‌کنند و هم نهی می‌کنند. پیامبر ص می‌فرماید داغ کنید ولی من دوست ندارم. عرب ها می‌گویند آخِرُ الدَّوَاءِ الْكَي[19] داغ کردن آخرین راه درمان است.

روایات متعددی دراین زمینه داریم : زمانی که پیامبر ص مبعوث شدند این روش درمان را اقرار کردند ولی از آن نهی هم کردند در روایت وارد شده است:

أَنَّهُ نَهَى‌ عَنِ‌ الْكَي[20] یعنی همانا پیامبر ص از داغ کردن نهی فرمود. در روایت دیگری آمده است:

اكْتَوَى رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَائِمٌ‌ عَلَى‌ رَأْسِه[21] یعنی یکی از اصحاب پیامبر ص خود را داغ کرد و پیامبر ص بالای سرش ایستاده بودند.

این عمل پیامبر ص اقرار است. در روایت دیگری می‌فرماید:

لَنْ يَتَوَكَّلَ مَنِ‌ اكْتَوَى‌ أَوِ اسْتَرْقَى[22] یعنی کسی که خود را داغ کند یا رقیه داشته باشد به خدا توکل نکرده است.

روایت دیگری می‌فرماید:

الشِّفَاءُ فِي‌ ثَلَاثٍ‌ فِي شَرْطَةِ حَجَّامٍ أَوْ شَرْبَةِ عَسَلٍ أَوْ كَيَّةٍ بِنَارٍ وَ أَنَا أَنْهَى أُمَّتِي عَنِ الْكَي[23] یعنی شفاء در سه چیز است در تیغ زدن حجامت کننده در خوردن عسل و داغ کردن با آتش اما من از داغ کردن نهی می‌کنم.

بنابراین هردو طرف نهی و امر گفته شده است. در یک طرف می‌فرماید درمان است و درجائی دیگر نهی می‌کند. روایتی داریم می‌فرماید:

أَنَّهُ ص كَوَى‌ سَعْدَ بْنَ زُرَارَةَ وَ قَالَ إِنْ كَانَ فِي شَيْ‌ءٍ مِمَّا يَتَدَاوَوْنَ بِهِ خَيْراً فَفِي بَزْغَةِ حَجَّامٍ أَوْ لَذْعَةٍ بِنَار[24] یعنی پیامبر ص دستور داد سعد را داغ کردند و فرمود اگر در چیزی که با آن درمان می‌کنید خیری باشد پس در تیغ حجامت کننده و در داغ کردن با آتش است.

وقتی در جنگ احزاب زخمی شدند پیامبر ص فرمود داغ کنید ولی او را دیر داغ کردند و او شهید شد اما مهم این است که خود پیامبر ص دستور دادند تا او را داغ کنند. در روایت دیگری پیامبر ص می‌فرمایند:

إِنْ كَانَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنْ‌ أَدْوِيَتِكُمْ‌ خَيْرٌ فَفِي شَرْطَةِ حَجْمٍ أَوْ شَرْبَةِ عَسَلٍ أَوْ لَذْعَةٍ بِنَارٍ تُوَافِقُ الدَّاءَ وَ مَا أُحِبُّ أَنْ أَكْتَوِيَ[25] یعنی اگر یکی از داروهای شما موثر باشد در تیغ حجامت یا نوشیدن عسل یا داغ کردن به وسیله آتش است. باید هنرمندانه و با بیماری موافق باشد و من دوست ندارن خودم را داغ کنم.

روایت دیگری است می‌فرماید:

إِنْ كَانَ فِي شَيْ‌ءٍ مِمَّا يَتَدَاوَوْنَ‌ بِهِ خَيْراً فَفِي بَزْغَةِ حَجَّامٍ أَوْ لَذْعَةٍ بِنَار[26] یعنی اگر در درمان ها خیری باشد در تیغ زدن حجامت کننده یا داغ کردن با آتش است.

بنابراین بین روایات تعارضی نیست و توجیه دارد در عین اینکه شفا است اما پیامبر ص دوست ندارد به همان جهتی که ذکر کردیم. البته روایت بعدی نیز این تعارض بدوی را حل می‌کند:

أَنَّهُ رَخَّصَ فِي الْكَيِّ فِيمَا لَا يُتَخَوَّفُ مِنْهُ‌ الْهَلَاكُ‌ وَ لَا يَكُونُ فِيهِ تَشْوِيه[27] امام صادق ع می‌فرماید در داغ کردن رخصت است در جائیکه از داغ کردن خوف مرگ نباشد یا اینکه چهره را خراب نکند.

اما موارد دیگر که انتظار بهبودی می‌رود اشکالی ندارد. روایت دیگری از ابن بسطام است:

يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ الرَّجُلُ يَكْتَوِي‌ بِالنَّارِ وَ رُبَّمَا قُتِلَ وَ رُبَّمَا تَخَلَّصَ قَالَ اكْتَوَى رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَائِمٌ عَلَى رَأْسِه[28] یعنی ای فرزند رسول خدا شخصی خود را باآتش داغ می‌کند چه بسا بمیرد یا خوب شود امام ع در جواب فرمود در زمان پیامبر ص و درحضور او کسی خود را داغ کرد.

پس مشکلی ندارد حتی اگر احتمال هلاک بدهد. بنابراین جائیکه احتمال تلف شدن بیشتر باشد یا احتمال خوب شدن بعید باشد یا چهره را خراب کند بعید نیست که نهی شامل آن بشود.


[1] المحاسن، برقی، ج2 ص459.
[2] عیون اخبار الرضا ع، شیخ صدوق، ج2 ص44.
[3] المحاسن، برقی، ج2 ص465.
[4] المحاسن، برقی، ج2 ص464.
[5] المحاسن، برقی، ج2 ص462.
[6] سوره واقعه، آیه 21.
[7] المحاسن، برقی، ج2 ص467.
[8] طب الائمه، ابن سابور زیات نیشابوری، ص64.
[9] المحاسن، برقی، ج2 ص463.
[10] مکارم الاخلاق، طبرسی، ص159.
[11] طب النبی، مستغفری، ص27.
[12] سوره مومنون، آیه20.
[13] سوره نور، آیه35.
[14] سوره تین، آیه1.
[15] سوره واقعه، آیه75.
[16] عیون اخبار الرضا ع، شیخ صدوق، ج2 ص39.
[17] صحیفه امام رضا ع، امام رضا ع، ص78.
[18] المحاسن، برقی، ج2 ص484.
[19] طب الائمه، ابن سابور زیات نیشابوری، ص55.
[20] دعائم الاسلام، قاضی نعمان، ج2 ص146.
[21] طب الائمه، ابن سابور زیات نیشابوری، ص54.
[22] عوالی الئالی، ابن ابی جمهور، ج1 ص75.
[23] مستدرک، نوری، ج16 ص438.
[24] عوالی الئالی، ابن ابی جمهور، ج1 ص75.
[25] بحارالانوار، مجلسی، ج59 ص137.
[26] عوالی الئالی، ابن ابی جمهور، ج1 ص75.
[27] مستدرک، نوری، ج16 ص437.
[28] طب الائمه، ابن سابور زیات نیشابوری، ص54.