درس طب استاد تبریزیان
94/10/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شیرین درمانی – درمان با عسل
شیرین درمانی
کتاب های متعددی در طب اسلامی درمورد درمان های عمومی مانند دعا درمانی، قرآن درمانی، ذکر درمانی، رقیه درمانی، نشره، صدقه درمانی، آب درمانی و الان شیرین درمانی.
شیرین درمانی به این سبک و به این شکل در هیچ طبی مطرح نیست.
معروف و مشهور بین مردم است این است که دارو تلخ است و درمان با داروهای تلخ است. چیزی که از قدیم الایام تا به امروز مطرح بوده است. و چیزی که مسلم بوده است تلخی دارو است.
از زمان حضرت عیسی و قبل از او و تا زمان ما معروف است که دارو بد مزه است:
لَقَدْ كَانَ يُصِيبُهُ وَجَعُ الْكِبَارِ فِي صِغَرِهِ وَ يُصِيبُهُ وَجَعُ الصِّغَارِ فِي كِبَرِهِ وَ يُصِيبُهُ الْمَرَضُ وَ كَانَ إِذَا مَسَّهُ وَجَعُ الْخَاصِرَةِ فِي صِغَرِهِ وَ هُوَ مِنْ عِلَلِ الْكِبَارِ قَالَ لِأُمِّهِ ابْغِي لِي عَسَلًا وَ شُونِيزاً وَ زَيْتاً فَتَعْجِنِي بِهِ ثُمَّ ائْتِنِي بِهِ فَأَتَتْهُ بِهِ فَأَكْرَهَهُ فَتَقُولُ لِمَ تَكْرَهُهُ وَ قَدْ طَلَبْتَهُ فَقَالَ هَاتِيهِ نَعَتُّهُ بِعِلْمِ النُّبُوَّةِ وَ أَكْرَهْتُهُ لِجَزَعِ الصَّبَا وَ يَشَمُّ الدَّوَاءَ ثُمَّ يَشْرَبُهُ بَعْدَ ذَلِك[1] یعنی حضرت عیسی (ع) در کوچکی به بیماری بزرگسالان مبتلا میشد و در بزرگسالی به بیماری های کودکان مبتلا بود. هنگامی که درد پهلو در کوچکی مبتلا شد درحالیکه درد پهلو برای بزرگسالان است به مادرش گفت برای من از عسل و سیاهدانه و روغن زیتون معجونی آماده کن و برای من بیاور پس مادر برای او آورد و حضرت عیسی (ع) از آن دارو کراهت داشت. مادرش گفت چرا کراهت داری درحالیکه خود آن را طلب کرد؟ حضرت عیسی (ع) فرمود دارو را با علم نبوت برای تو وصف کردم ولی چون کودک هستم از آن کراهت دارم و آن دارو را میبویید سپس میخورد.
روایتی داریم از حضرت امیر (ع):
مَنْ لَمْ يَحْتَمِلْ مَرَارَةَ الدَّوَاءِ دَامَ أَلَمُه[2] یعنی کسی که تلخی دارو را تحمل نکند درد او طولانی میشود.
از این روایت استفاده میشود که اگر انسان خود را درمان نکند بیماری او طولانی میشود. بنابراین بیماری باعث مرگ نیست بلکه مرگ تابع اجل است.
نکته دوم که از روایت استفاده میشود این است که دارو تلخ است.
نکته سوم این است که انسان باید تلخی دارو را تحمل کند و در مقابل آن سلامتی را بدست آورد.
اما در مقابل روایاتی داریم که در آن ائمه (ع) میفرمایند که دارو باید شیرین باشد.
مرحله اول اینکه درمان شیرین بهتر از از دارو و درمان تلخ است. و چه بسا از روایات استفاده میشود که تلخ درمان نیست و بلکه درمان در شیرینی است.
امام صادق(ع) میفرماید:
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِأَبِي يَا بَشِيرُ بِأَيِّ شَيْءٍ تُدَاوُونَ مَرْضَاكُمْ قَالَ بِهَذِهِ الْأَدْوِيَةِ الْمِرَارِ قَالَ لَا إِذَا مَرِضَ أَحَدُكُمْ فَخُذِ السُّكَّرَ الْأَبْيَضَ فَدُقَّهُ ثُمَّ صُبَّ عَلَيْهِ الْمَاءَ الْبَارِدَ وَ اسْقِهِ إِيَّاهُ فَإِنَّ الَّذِي جَعَلَ الشِّفَاءَ فِي الْمِرَارِ قَادِرٌ أَنْ يَجْعَلَهُ فِي الْحَلَاوَة[3] یعنی امام صادق (ع) به بشیر فرمود با چه چیز بیمارانتان را درمان میکنید؟ عرض کرد با این داروهای تلخ فرمود نه، اگر کسی از شما بیمار شد شکر سفید بگیر و آسیاب کن و آب سرد روی آن بریز و به بیمار بده، زیرا خدایی که در تلخ دارو قرار داده است میتواند در شیرینی هم درمان قرار بدهد.
مطلب اول اینکه امام به داروهای تلخ نه میگویند و از طرفی تلخ هم دارو و درمان است. بنابراین دارو بودن تلخی ها مورد تایید است.
اما چرا امام به درمان با تلخی میفرماید"نه"؟
احتمال دارد که خواسته است بگوید لازم نیست تلخی را تحمل کنید و با شیرین هم میشود درمان کرد.
احتمال دیگری هم دارد که مراد حضرت این است که صلاحیت چیز شیرین برای درمان بیشتر است.
روایت بعدی را کلینی با سند خودش از امام صادق (ع) نقل میکند:
قَالَ لِرَجُلٍ بِأَيِّ شَيْءٍ تُعَالِجُونَ مَحْمُومَكُمْ إِذَا حُمَّ قَالَ أَصْلَحَكَ اللَّهُ بِهَذِهِ الْأَدْوِيَةِ الْمُرَّةِ بَسْفَايَجٍ وَ الْغَافِثِ وَ مَا أَشْبَهَهُ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ الَّذِي يَقْدِرُ أَنْ يُبْرِئَ بِالْمُرِّ يَقْدِرُ أَنْ يُبْرِئَ بِالْحُلْوِ[4] یعنی به مردی فرمود با چه چیزی تب داران را درمان میکنید عرض کرد با این داروهای تلخ بسفایج و غافث و مانند این ها فرمود سبحان الله کسی که میتواند با تلخی درمان کند میتواند با شیرینی هم درمان کند.
بسفایج یک نوع ملین است که از این روایت استفاده میشود که درمان تب است.
روایتی داریم باز هم از کلینی:
حُمَ بَعْضُ أَهْلِنَا فَوَصَفَ لَهُ الْمُتَطَبِّبُونَ الْغَافِثَ فَسَقَيْنَاهُ فَلَمْ يَنْتَفِعْ بِهِ فَشَكَوْتُ ذَلِكَ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ مَا جَعَلَ اللَّهُ فِي شَيْءٍ مِنَ الْمُرِّ شِفَاءً[5] یعنی بعض از اهل ما مبتلا به تب شدند و طبیبان برای او غافث دادند ولی بیمار خوب نشد و شکایت کردم به امام صادق(ع) فرمود خداوند در هیچ تلخی درمان قرار نداده است.
در این روایت میفرماید خداوند در تلخی درمان قرار نداده است مانند روایتی که میفرماید:
لَيْسَ فِي الْحَرَامِ شِفَاء[6] یعنی در حرام درمان نیست.
بنابراین کار مشکل میشود. برای جمع بین روایات چه باید بکنیم؟
روایاتی خواندیم که از آن استفاده میشود چیزهای تلخ هم دارو هستند و از طرفی هم این روایت میفرماید در تلخی درمان نیست.
وجه جمع این است که روایاتی که دارو بودن چیزهای تلخ را نفی میکند اشاره به این دارد که اثر آن ها کم است مانند روایتی که میفرماید:
لَا صَلَاةَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِي الْمَسْجِد[7] یعنی برای همسایه مسجد نماز نیست مگر اینکه در مسجد بخواند.
درحالیکه فقها قائل هستند که نماز او درست است و ثواب دارد اما ثواب آن با نماز در مسجد قابل مقایسه نیست.
در داروها هم اینگونه است یعنی روایاتی که داروهای تلخ را نفی میکند مرادشان این است که اثر آن ها نسبت به داروهای شیرین کم و "کالعدم" است.
قرینه آن این است که راوی میگوید ما آن دارو را به بیمار دادیم اما بیمار خوب نشد.
البته در روایت آخر کلینی، صغری(درمان نبودن چیز تلخ) جزئی است و اختصاص به تب دارد ولی کبری(همه تلخی ها درمان نیستند) کلی است و اختصاص به تب ندارد. یعنی داروی تلخ را به صورت مطلق نفی میکند و در اصول گفته شده است که «جزئیت صغری مانع کلیت کبری نمیشود».
احتمال هم دارد که امام میخواهد اعتقاد مردم به داروی تلخ را از بین ببرد. مانند روایتی که میفرماید:
مَنْ لَمْ يَشْفِهِ الْحَمْدُ فَلَا شَفَاهُ اللَّه[8] یعنی کسی که حمد درمانش نکند خدا او را درمان نمیکند.
یا مانند روایتی که میفرماید:
مَنْ لَمْ يَشْفِهِ الْقُرْآنُ فَلَا شَفَاهُ اللَّهُ وَ هَلْ شَيْءٌ أَبْلَغُ فِي هَذِهِ الْأَشْيَاءِ مِنَ الْقُرْآن[9] یعنی کسی که قرآن او را درمان نکند خدا او را درمان نمیکند و آیا چیزی بهتر از قرآن برای درمان وجود دارد؟
این روایات در راستای ایجاد اعتقاد و ایجاد باور میان مردم است. مردم باید اعتقاد پیدا کنند که شکر و عسل هم درمان است و ائمه(ع) هدفشان این است که اعتقاد مردم را عوض کنند زیرا درمان بر مبنای اعتقاد است.
موید این نکته روایت دیگری است. البته روایات متعدد است:
كَمَا يَلْتَذُّ الْمَرِيضُ نَعْتَ الطَّبِيبِ الْعَالِمِ بِمَا يَرْجُو فِيهِ مِنَ الشِّفَاءِ فَإِذَا ذَكَرَ مَرَارَةَ الدَّوَاءِ وَ طَعْمَهُ كَدَّرَ عَلَيْهِ الشِّفَاءَ كَذَلِكَ أَهْلُ الدُّنْيَا يَلْتَذُّونَ بِبَهْجَتِهَا وَ أَنْوَاعِ مَا فِيهَا فَإِذَا ذَكَرُوا فَجْأَةَ الْمَوْتِ كَدَّرَهَا عَلَيْهِمْ وَ أَفْسَدَهَا[10] یعنی همانطور که بیمار لذت میبرد که طبیب دانا برای او دارو میدهد هنگامی که به یاد تلخی دارو میافتد دلش مکدر میشود. اهل دنیا هم از دینا لذت میبرند و هنگامیکه به یاد مرگ میافتد مکدر میشوند.
مسئله شیرین درمانی مسئله بکری است که بشر هنوز به طرف آن نرفته است. درمان با شکر، عسل، خرما و چیزهای شیرین دیگر هنوز در عالم مطرح نشده است.
عسل
میخواهیم دارو بودن و عمومیت درمان با عسل را ثابت کنیم.
قرآن میفرماید:
﴿وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُون ثُمَّ كُلي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون﴾[11] یعنی پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد که کوه ها و در درختان و در ساختمان ها را خانه خود قرار بده سپس از همه ثمرات بخور راه پروردگارت را بپیمای از شکم زنبور شرابی خارج میشود که رنگ های مختلفی دارد در آن درمان است برای مردم همانا در این نشانه ای است برای قومی که فکر میکنند.
بنابراین در این عسل ماده هایی وجود دارد که هر کدام درمان یک نوع بیماری است.
رنگ تابع محل است. مناطق سرد سیر عسلش سفید رنگ است و مناطق متوسط عسلش زرد و قرمز رنگ است و مناطق گرم عسلش سیاه است.
اصل اینکه عسل درمان است شکی نیست اما آیا درمان کل بیماری ها هم میباشد؟
به اعتقاد بنده عسل درمان کل بیماری ها است.
اگر کسی از قرآن انتظار دارد که تفصیلی بیش از این بیان کند انتظار بی جائی است. همین که قرآن میفرماید در عسل درمان برای مردم است باید قبول کرد.
در تفسیر قرآن بخصوص آیات الاحکام یک مقدار سهل انگاری میشود که میخواهند یک مطلب صریح باشد درحالیکه «العاقل یکفیه الاشاره» برای آزاد مرد اشاره کافی است. توضیح و بیان و تفصیل و دقائق و ظرائف برای انسان های عالم و دانا لازم نیست بلکه جاهل نیازمند توضیح و تفصیل است:
الْعِلْمُ نُقْطَةٌ كَثَّرَهَا الْجَاهِلُون[12] یعنی علم یک نقطه است که جاهلان باعث میشوند که زیاد توضیح داده شود.
قرآن اشاره میکند که عسل درمان است و عاقل باید بفهمد که درمان کل بیماری ها است. البته مکانیزم هم دارد.
«الناس» عمومیت دارد و عسل درمان همه مردم است. بنابراین معقول نیست که عسل درمان بعض بیماری ها باشد چون همه مردم فقط چند بیماری ندارند.
احتمال دوم این است که عسل درمان همه مردم عالم است زمانی که بیمار میشوند. احتمال اول این بود که همه مردم بیماراند و بیماری آن ها ظاهر است یا ظاهر نیست.
احتمال سوم این است که عسل درمان برای کسی است که درمان برای او متصور و محتمل است. این احتمال هم عمومیت دارد.
علاوه بر این دلیل داریم که ائمه از این آیه عمومیت را استفاده کردند:
لَعْقُ الْعَسَلِ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاءٍ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى- يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ [13] یعنی خوردن عسل درمان همه بیماری ها است خداوند فرمود خارج میشود از شکم زنبور شرابی که رنگ های مختلفی دارد در آن شفاء مردم است.
شفاء بالاتر از درمان است. یعنی ممکن است کسی دارو مصرف کند ولی خوب نشود. ولی وقتی میفرماید در عسل شفاء است بهبودی به وسیله آن حتمی است.
راجع به قرآن میفرماید شفاء برای مومنین است:
﴿ وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَسارا﴾[14] یعنی از قرآن نازل کردیم چیزی را که برای مومنین درمان و رحمت است و بر ظالمین نمیافزاید مگر خسران.
اما راجع به عسل میفرماید برای مردم شفاء است. بنابراین برای کل بشر است و مومن و کافر ندارد.
روایتی داریم که عبدالله بن عمر در همه بیماری ها خود را با عسل درمان میکرد حتی دمل و زخم را با عسل درمان میکرد. و این آیه را میخواند. بنابراین معلوم میشود که اهل زبان هم همین عمومیت را از آیه استفاده میکردند.
یک روایتی در فقه الرضا (ع) آمده است:
قَالَ الْعَسَلُ شِفَاءٌ فِي ظَاهِرِ الْكِتَابِ كَمَا قَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَز وَ قَالَ الْعَالِمُ ع فِي الْعَسَلِ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاء[15] یعنی عسل درمان است در ظاهر قرآن همانطور که خداوند فرمود. و حضرت فرمود در عسل شفاء از هر بیماری است.
از این روایت عمومیت استفاده میشود. اگر از قرآن عمومیت استفاده نشود اما از روایات عمومیت درمان با عسل ثابت میشود.
در روایتی دیگر از امام کاظم (ع) آمده است:
الْعَسَلُ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاءٍ إِذَا أَخَذْتَهُ مِنْ شَهْدِه[16] عسل درمان برای هر بیماری است درصورتی که از موم جدا شود.
در روایت دیگری از حضرت امیر (ع) آمده است:
الْعَسَلُ شِفَاءٌ مِنْ كُلِ دَاءٍ وَ لَا دَاءَ فِيه[17] عسل درمان از هر بیماری است و هیچ بیماری ندارد.
در روایت دیگری پیامبر(ص) فرمود:
جُعِلَ الْبَرَكَةُ فِي الْعَسَلِ وَ فِيهِ شِفَاءٌ مِنَ الْأَوْجَاعوَ قَدْ بَارَكَ عَلَيْهِ سَبْعُونَ نَبِيّا[18] یعنی برکت در عسل قرار داده شده است و در عسل درمانی است برای هر درد و مرضی و همانا هفتاد پیامبر عسل را مبارک کردند.
در مکارم الاخلاق از امام صادق (ع) آمده است:
لَعْقُ الْعَسَلِ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاءٍ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاس[19] یعنی خوردن عسل درمانی است از هر بیماری خداوند فرمود از شکمش خارج میشود شرابی که رنگ های مختلفی دارد و در آن شفاء برای مردم است.
سوال: درمان پیستول چیست؟
جواب: درمان پیستول و شقاق مقعد این است که جامع امام رضا به تنهایی یا با عسل مخلوط بشود و با چسب روی زخم بمالند. قانون آن این است که روی آن بمالند و تا میتوانند روی آن باشد.
عسل و سیاهدانه هم میتواند درمان خوبی باشد و مصرف کردن قرص خون و داروی پوستی مالیدنی هم شاید مفید باشد.
سوال: برای کسی که دچار تشنج شدید شده است و امکان بردن به ارژانس نباشد درمان چیست؟
جواب: تشنجی که بخاطر تب است خیلی خطرناک نیست و مثل بیماری تشنج و تب نیست.
در این مورد پاشویه و دستشویه و انداختن پارچه خیس روی بیمار ضروری است تا تب بیمار پایین بیاید.
البته داروهای دیگر مانند سیب کال و سنجد مفید است و همچنین روغن بنفشه با کاسنی روی پیشانی بمالند تا جلوی تب و تشنج گرفته بشود.
موقعی که تشنج کرده است باید فورا تبش پایین بیاید تا از تشنج خارج بشود.
لیوانی که الحمد یا آیت الکرسی روایات مختلف است چهل بار به آن خوانده شده است به او بپاشند تا از آن حالت خارج بشود.
سوال: خمیر حنظل برای چه درمانی مفید است و طرز تهیه و استفاده آن را بفرمایید.
جواب: خمیر حنظل بهترین درمان لثه است. در روایت میفرماید اندازه سر ناخن بردارید و روی لثه ها بمالید. لثه ای که به مرحله عمل رسیده است با خمیر حنظل خوب میشود و این اختصاصی لثه است.